واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: سير تمدن غرب
او ميخواست علم به هنرهاي غيرفكري (ماشيني) از طريق خلق ابزارهايي كه ميتواند در خدمت كشاورزي، و تجارت قرار گيرد بپردازد.
بيكن اعلام كرد كه سعي من نه براي ارائه يك مكتب و نظريه است، بلكه در صدد ايجاد يك بنيان براي منفعت و قدرت انسان هستم. ولي چگونه اين قدرت انسان بايد مورد استفاده قرار گيرد؟ اين كار با غلبه بر طبيعت در عمل ممكن است (بيكن، 1989: 2، 8، 16، 21). كنترل و غلبه بر طبيعت تبديل به اصل مسلم علم مدرن و تكنولوژي همراه آن شد.
تنها در قرن بيستم براي بعضي از دانشمندان اين سؤال پيش آمد كه آيا اين فرض در قلب بحران محيطزيست قرن بيستم قرار ندارد؟
***
رنهدكارت روش علمي متفاوتي را پيشنهاد كرد كه در آن تأكيد بر قياس و منطق رياضي بود. همانطور كه دكارت در كتاب خود (بحث درباره روش) توضيح ميدهد، هر قدم در بحث بايد مانند دليل رياضي دقيق و مبتني بر بنياني باشد:
اين سلسله دراز استدلال كه هندسهدانها براي رسيدن به دشوارترين نتايج به استفاده از آن عادت كردهاند باعث شده است كه تصور كنم كه هرچيزي كه دانش بتواند آنرا دربرگيرد، به طريقي با هم در ارتباط است و اين فقط مشروط بر اين است كه از قبول چيزي غير از واقعيت خودداري شود، و اين كه اين قاعده رعايت شود كه هر چيز از چيزي ماقبل خود نتيجه ميشود، و هيچ چيز آنچنان دور نيست كه نتوان در نهايت به آن رسيد، و يا آنچنان پنهان است كه كسي نتواند آنرا كشف كند (دكارت، 1958: 75)
دكارت معتقد بود كه ميتوان به جاي استفاده از قضاياي هندسي و استنتاجهاي پيچيدهتر، از حقايقي كه بر خود وي مسلم است شروع كند. تاكيد دكارت بر قياس و استفاده از منطق رياضي كاملكننده اهميتي بود كه بيكن براي تجربه و استقرار داشت. اسحاق نيوتون معتقد بود كه دو روش منطقگرايي دكارت و تجربهگرايي بيكن را بايد با يكديگر آميخت و به صورت روش علمي جديد ارائه داد. البته روش علمي براي جواب دادن به سؤال اين كه چگونه چيزها كار ميكنند مناسب بود، و موفقيت در اين راه را به ديگران براي استفاده از آن اطمينان داد. اين روش، به اين سؤال كه چرا چيزها اتفاق ميافتد يا پيدا كردن هدف دنياي طبيعت چيست، جواب نميدهد. اين روش به مذهب امكان داد تا هنوز در قرن هفدهم اهميت داشته باشد.
علم و مذهب در قرن هفدهم
در مبارزه گاليله با محكمه مقدس تفتيش عقايد كليساي كاتوليك ما آغاز مبارزه بين علم و مذهب را ديديم كه نقطه عطف تاريخ تمدن مدرن غرب است و نهايتاً مايه اندوه بسيار مذاهب سازمان يافته شده است. از روزگاران پيشين، به نظر ميرسيد كه الهيات شاه علوم باشد. طبيعي بود كه كليساها بايد بر اين عقيده استوار باشند كه مذهب آخرين معيار براي تمام امور است. به نظر دانشمندان جديد عالمان الهيات نميدانستند كه از چه صحبت ميكنند.
اين فلاسفه مادي بودند كه سعي كردند بين دانش دين و دانش فلسفه مادي يا طبيعي تفاوت قائل شوند.
گاليله زماني نوست؛ به صورت روشن احساس ميشود كه لازم نيست علم در رقابت با مذهب وارد ميدان شود.
در بحث مسائل مادي ما نبايد از كتاب مقدس شروع كنيم بلكه بايد از تجربيات حسي و اثبات لازم آنها استفاده كنيم، زيرا كه انجيل مقدس و پديدهها به طور يكسان از كلام خدا ناشي ميشوند، اولي به عنوان دستور روحالقدس، و دومي مجري هشيار دستورات خداوند است. لازم است كه انجيل بر اساس درك هر كس از چيزهايي كه به نظر مي رسد در ظاهر كلمه با حقيقت مطلق متفاوت است، صحبت كند. اما از طرف مقابل، طبيعت سخت و تغيير ناپذير است و هيچگاه از قوانيني كه بر او اعمال شده است تخلف نميكند و هيچ توجه ندارد كه آيا دلايل و روشهاي پيچيده او براي مردم قابل درك است يا نه؟ (دراكه، 1957: 182)
از نظر گاليله تعيين خصوصيت واقعيت مادي براساس مفاد انجيل كه در معرض تفاسير كاملا گوناگوني است، براي كليسا زياد قابل درك نبود، به هر حال، كليسا در مورد گاليله تصميم ديگري گرفت و تئوري علمي، كيهان شناسي بطلميوسي ـ ارسطويي كه بسيار از ديدگاههاي فلسفي كليسا از واقعيت، مطابقت داشت را انتخاب كرد. اما اين تصميم كليسا، ماننده رد نظرات داروين در قرن نوزدهم پي آمدهاي عظيمي داشت. اين كار براي افراد تحصيل كرده نوعي دوگانگي بين بررسيهاي علمي و عقايد مذهبي بوجود آورد.
زماني كه نظرات علمي پيروز شدند، تقريبا محرز شد كه عقايد مذهبي به مشكل برخواهند خورد و اين امر به يك زندگي روشنفكري سكولار در اروپا منجر خواهد شد، چيزي كه دقيقا كليسا قصد داشت با مقابله با عقايد كپرنيكي با آن به مبارزه بپردازد. بسياري از روشنفكران قرن هفدهم هم علمي و هم مذهبي بودند و اعتقاد داشتند كه نتايج تفكيك دين و علم خطرناك خواهد بود.
ادامه دارد
شنبه 12 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 102]