تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837116535
آغاز پیدایش نقد ادبی در روم باستان
واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: نویسنده : انی کاظمی
ادبیات رومی از انتشار و گسترش تمدن, فرهنگ و ادبیات یونانی در میان رومیان پدید آمد. رومیان پیش از آشنایی با یونانیان, آشنایی چندانی با شعر و ادبیات نداشتند و حتی واژه ای ویژه برای نامگذاری شعر و ادبیات در زبان آن ها موجود نبود. رومیان پیش و بیش از آن که اهل ذوق و ادب و هنر باشند, مردان رزم و مبارزه و سیاست بودند و از فنون جنگ آوری و رقابت سیاسی بیشتر از فنون ادبی سر در می آوردند. به قول ویرژیل:
رومیان برای هنر آفریده نشده بودند, بلکه جهت سلطه و حکومت ساخته شده بودند.
از نظر آن ها هرگونه فعالیت فکری و ذوقی , تلف کردن وقت و هدر دادن عمر با ارزش بود. آن ها مردان کار و مکر و پیکار بودند و کسانی را که شعر می گفتند, خیال می بافتند,یا به اندیشه های فلسفی و حکمت آمیز می پرداختند, افرادی بیکاره, لاابالی, مفتخور و ولگرد می شمردند.آن ها حتی خواندن و نوشتن را به معنای سر باز زدن از کار و تلاش و سازندگی و به عنوان نمود.�ایی از تن پروری و بیکارگی می دانستند, و به همین دلیل ارزش چندانی برای هنر و ادبیات قائل نبودند.
به عنوان نمونه ای تاریخی, می توان به این واقعه اشاره کرد:
هنگامی که در تماشاخانه ی رم, نمایشنامه ی هکورا , اثر ترنتیوس( مشهور به ترانس) در حال اجرا بود, ناگهان خبر رسید که رقاص بندبازی همراه با یک خرس, در میدان مجاور سالن تئاتر, بساط بندبازی و رقصاندن خرس برپا کرده است. با شنیدن این خبر, تماشاگران به هیجان آمده, با شتاب زیاد, سالن نمایش را ترک کردند و مشتاقانه به تماشای بند بازی و رقص خرس رفتند. به این ترتیب نمایش نیمه کاره متوقف ماند و با شکست روبرو گردید.
نمونه ی تاریخی دیگر مربوط به دوران کنسولی آنیسیوس است. آنیسیوس گروهی از مشهورترین خنیاگران و موسیقیدانان یونانی را به روم دعوت کرده بود تا برای رومیان هنرنمایی کنند و آن ها را با موسیقی دلنشین یونان زمین آشنا کنند. هنگامی که گروه نوازندگان , همسرایان و تک خوانان سرگرم سرایش و ترنم شدند, کنسول خیلی زود حوصله اش سر رفت و نوای موسیقی دلنواز یونانیان هنرمند خسته و کسلش کرد. بنابراین دستور داد که به جای نواختن و سرودن, نوازندگان و خوانندگان با یکدیگر کشتی بگیرند و وانمود کنند دارند با هم می جنگند. وقتی آن ها دست از سرایش و نوازش برداشتند و به سر و کول هم پریدند, با هم دست به یقه شدند, وعربده و غریو وحشیانه جنگ سر دادند, تماشاگران و از جمله , کنسول سر ذوق آ مدند و چنان لذت بردند و به وجد آمدند که بی سابقه بود.
ادبیات در حدود سال ۲۷۲ پیش از میلاد به وسیله ی لیویوس آندرونیکوس که در آن سال در جنگی در ناحیه ی تارنتوم اسیر رومیان شده بود, به روم راه یافت. او زبان های لاتینی و یونانی را به فرزندان مالک خود و گروهی دیگر آموخت, و برای رومیان اودیسه را به نظم ساتورنی لاتینی ترجمه کرد و آن نظمی بود با بیت هایی که دارای وزن های نامنظم و گسسته بود و بر مبنای تکیه ی حروف تقطیع می شد.
آندرونیکوس, به پاس خودمات فرهنگی و ادبی اش از بندگی آزاد شد و در قبال این آزادی ماًموریت یافت که برای مسابقات جشنواره ی روم یک تراژدی و یک کمدی بنویسد و در جشنواره, آن ها را به نمایش بگذارد. او این نمایش ها را مطابق نمونه های اصیل یونانی ساخت و بر روی صحنه آورد و خودش در مقام بازیگر نقش اصلی به ایفای نقش پرداخت و شعر های نمایش را همراه با نوای فلوت به آواز خواند.
نمایش های ادبی آندرونیکوس مورد توجه فراوان مقامات دولتی قرار گرفت و سبب شد تا آن ها به او و سایر شاعران اجازه ی تشکیل انجمن های ادبی بدهند و به این ترتیب انجمن ادبی مهمی به وجود امد که نشست ها و همایش های ادبی خود را در معبد مینروا بر پا می کرد و از آن پس رسم شد که از این گونه نمایش های صحنه ای در جشن های همگانی اجرا شود.
چند سال پس از این نخستین نمایش تاریخی, کنایوس نایویوس با نوشتن کمدی جالبی به سبک کمدی های آریستو فانس, دغلکاری های سیاسی متداول در پایتخت را بی پروا هجو کرد که خشم سنت پرستان را بر انگیخت و با شکایت از او, وی را به محاکمه کشیدند و به زندان انداختند. او پس از عذر خواهی رسمی و اعتراف به خطاکاری و طلب بخشش, آزاد شد, اما دیری نگذشت که با سرودن هجویه ی تند و تیزتر از اولی, از روم تبعید و طرد شد. در دوران تبعید, حماسه ای در تشریح چگونگی بنیان گذاری دولت روم سرود که بعدها الهام بخش ویرژیل, بزرگترین شاعر روم, در بخش های گوناگونی از آثارش شد. نایویوس, هم چنین , نمایشنامه ای به شعر, بر اساس تاریخ روم نوشت. از او با نهایت افسوس بیش از چند قطعه ی ادبی کوتاه باقی نمانده که همین قطعات کوتاه نشان دهنده ی طبع روان و ذوق سرشار و نبوغ آمیز اوست.
یکی از مهم ترین ادیبان این دوران روم, کوینتوس انیوس بود که در یونان زاده شد و به وسیله ی کاتو به روم آورده شد. او در تارنتوم درس خوانده بود و روح پر شورش از درام های یونانی که در تماشاخانه های تارنتوم دیده بود, اثری ژرف پذیرفته یود.هنگامی که او به روم آمد, از راه تدریس زبان های لاتینی و یونانی و خواندن سروده هایش برای دوستانش, به گذرانن روزگار پرداخت. سرانجام به عضویت در انجمن سکیپیوییان که حلقه ای بود از دوستداران فرهنگ هلنیسم, پذیرفته شد. این انجمن, کانونی بود برای تشویق و گسترش ادبیات و فلسفه ی رومی ـ یونانی, تبدیل زبان لاتینی به زبانی ساخته و پرداخته و روان و رسا, رهنمون شدن شاعران رومی به سرچشمه های الهام بخش شعر یونانی, و فراهم آوردن خواننده و شنونده برای شاعران یا نویسندگان صاحب قریحه آما گمنام ودارای آینده ی درخشان.
انیوس بر این باور بود که جانشین بر حق هومر است و روان هومر پس از گذر کردن از کالبدهای بسیار, در مسیر تناسخ, و از جمله گذر کردن از کالبد فیثاغورس, و هم چنین از کالبد یک طاووس, به او رسیده و در بدن او حلول کرده است. او چندین کمدی و دست کم بیست تراژدی نوشت و هیچ شکلی از شعر و ادب نبود که انیوس در آن عرصه طبع آزمایی نکرده باشد.
انیوس تاریخ حماسی روم را به گونه ای بسیار دلنشین و جذاب به نظم درآورد و سالنامه هایش تا زمان ویرژیل چکامه ی ملی روم به شمار می آمد, افسوس که از آن ها جز چند قطعه ی پراکنده به جا نمانده است. این کلام مشهور از اوست:
دولت روم بر پایه ی اخلاقیات کهن و مردان بزرگش استوار است.
حماسه ی منظوم انیوس انقلابی عظیم در وزن شعر رومی پدید آورد و شعر روان و نرمش پذیر شش وتدی یونان را جانشین اسلوب سست ساتورنی نایویوس نمود.
انیوس زبان لاتینی را استحکام, جلا و صیقل بخشید و آن را خوش ساخت و نکوپرداخت کرد. برای شعر رومی قالب های نوین ایجاد کرد و برای شاعران بزرگ آینده, چون لوکرتیوس , هوراس, و ویرژیل روش بیان و موضوع ادبی و ماده ی خام اندیشه فراهم کرد.
او در هفتاد سالگی پس از سرودن این بیت غرور آمیز برای سنگ مزارش, در گذشت:
برای من اشک مریز و به ماتم منشین
که من روی لبان مردمان, برای ابد, پاینده و زنده ام.
ادیب مشهور دیگر این دوره تیتوس ماکیوس پلاوتوس ـ مشهور به دلقک بی چاک و دهن ـ بود. او مدتی به عنوان کارگر صحنه ی نمایش زندگی گذراند و پولی اندوخت, بعد پولش را وارد بازار سوداگری و معاملات تجاری کرد و چون همه ی آن را از دست داد, ناچار برای امرار معاش به نمایشنامه نویسی روی آورد و به اقتباس از آثار نمایشی یونانی پرداخت. او این اقتباس ها را با آداب و رسوم متداول روم و گوشه کنایه ها و اصطلاحات عامیانه و هجوآمیز این سرزمین در هم آمیخت و از این مجموعه, نمایش های جذاب عامه پسندی خلق کرد که مورد استقبال شدید مردم عوام کوچه و بازار قرار گرفت و از این راه دوباره توانست ثروت از دست داده اش در تجارت را از راه هنرش به دست آورد و ثروت کلانی بیندوزد.
او بیش از صد و سی نمایشنامه نوشت یا تصحیح و ویرایش کرد که از آن ها حدود بیست تا باقی مانده است.
در نمایشنامه ی میلس گلوریوسوس یک نظامی خودستا را که مستخدمش برای این که امیدوارش نگه دارد,تا می تواند به او دروغ می گوید و او را می فریبد, به طرز مضحک و ریشخند آمیزی هجو کرد. در نمایشنامه ی آمفیتروئون ژوپیتر بزرگ را به مسخره گرفت و دست انداخت. نمایشنامه ی آولولاریا داستان ثروت اندوز خسیسی ست که حتی دلش نمی آید ریزه های ناخنش را بریزد دور و آن ها را جمع می کند, و هم چنین بر هدر رفتن اشک هایش افسوس می خورد. نمایشنامه ی منایکمی داستان دو برادر همزاد است که پس از سالها گم کردن یکدیگر و بی خبری از هم, سرانجام یکدیگر را باز می یابند و به هم می رسند. این نمایشنامه یکی از سرچشمه های الهام کمدی اشتباهات شکسپیر بوده است.
راز توفیق کمدی های پلاوتوس, وقوع پشت سر هم و بی وقفه ی وقایع مطایبه آمیز و مضحک, جناس های سبکسرانه, بازنمودن صحنه هایی از زندگی خصوصی مردم کوچه و بازار روم با همه ی زشتی ها, وقاحت ها , قباحت ها و جنبه های زننده و هرزه اش, بازنمودن حال و روز زنان بی پروا, و تشریح عواطف شگفت انگیز و لجام گسیخته ی آنان, و نمایش حوادت روزمره ی زندگی به طرزی خنده دار و مسخره بود.
نمایشنامه نویس و ادیب دیگر این دوره پوبلیوس ترنتیوس آفر , مشهور به ترانس است که برده ای بربر و از نژاد سامی بود. اربابش, ترنتیوس لوکانوس, که سناتوری رومی بود, چون متوجه قریحه و استعداد شگفت انگیز این غلام نوجوان شد, او را به وجهی نیکو و شایسته تربیت کرد و سرانجام نیز آزادش کرد. جوانک به نشانه ی سپاس نسبت به صاحبش, نام او را بر خود گذاشت, و شروع به نوشتن نمایشنامه های دل انگیزی کرد که به زودی شهرت و محبوبیتی بی نظیر و استثنایی یافتند. از نخستین نمایشنامه هایش, آندریا و
هکورا چیزی به جا نمانده است. فقط می دانیم که هکورا توفیقی نیافت و در نخستین اجرا با شکست سنگینی مواجه شد که به آن پیش از این اشاره شد.
مشهورترین نمایشنامه اش خویشتن آزار نام داشت و با نوشتن و اجرای آن بخت و اقبال به سراغش آمد و نمایش با استقبالی بی نظیر روبرو شد. این نمایش داستان پدری است که پسرش را از ازدواج با دختر محبوبش منع می کند و چون پسر با وجود منع اکید پدر , با محبوبه اش ازدواج می کند, و از دستور پدر سر پیچی می کند, پدر خشمگین می شود و در اوج خشم و غضب , پسرش را از خانه می راند و او را طرد و از فرزندی خود محروم می کند. مدتی بعد, پدر از رفتار زشت خود پشیمان می شود و برای آن که خود را به خاطر این تصمیم عجولانه و نا بخردانه تنبیه و مجازات کند, تمام ثروت فراوان خود را به جا می گذارد و می رود در گوشه ای, بقیه ی عمر را به تنگدستی و مشقت می گذراند. چون یکی از همسایگانش به قصد شفاعت و وساطت نزد او می آید و می کوشد او را از تصمیم هایی که گرفته منصرف کند, پدر از او می پرسد, چرا این چنین در مورد مشکلات دیگران احساس مسئولیت و دلسوزی می کند؟ همسایه در پاسخ, این جمله ی مشهور را که بعد ها در طول تاریخ ادبیات و فرهنگ بارها به آن استناد شد و اندیشمندانی چون مارکس آن را بسیار دوست می داشتند و به مناسبت های گوناگون بر زبان می اوردند, بیان می کند:
انسانم, و به هیچ چیز انسانی بی اعتنا نمی توانم بود.
نمایشنامه ی بعدی او به نام خواجه چنان با اقبال و استقبال همگانی روبرو شد که در عرض یک روز دو بار روی صحنه رفت و در آن زمان چنین امری بی سابقه و استثنایی بود. نمایشنامه ی بعدی اش فورمیو نام داشت که داستان
برده ی زنده دلی بود که اربابش را از خشم پدرش نجات داد. این نمایشنامه الگویی شد برای فیگاروی بومارشه. آخرین نمایشنامه اش به نام آدلفی در مراسم خاکسپاری آیمیلیوس پاولوس به اجرا در آمد. چند ماه بعد از آن , ترنتیوس, در بازگشت از سفر یونان, در سن ۲۵ سالگی در آرکادیا درگذشت.
نمایشنامه های ترنتیوس سرشار بودند از روح یونانی. اغلب این نمایشنامه ها عنوان یونانی داشتند و در آن ها زندگی یونانیان و آداب و رسوم آن ها مورد توجه قرار گرفته و از اشاره ی مستقیم به زندگی رومیان به دلایل مختلف پرهیز شده بود.
آثار ترنتیوس سرزندگی و شوخ طبعی سرشار آثار پلاوتوس را نداشت و هرگز نشانی از توجه به زندگی رومیان در آن ها دیده نمی شود. در کمدی های او از اراذل سرزنده و روسپیان بی پروا نشانی نیست. قهرمانانش, حتی زنان روسپی و مردان لا ابالی اش, انسان هایی با سرشتی پاک و عفیفند و روح سالمی دارند. جملات نغز و دلنشین و عبارات زیبای فراموش نشدنی در آثار او فراوانند, مانند:
بخت یار دلیران است. یا به شماره ی آدمیان عقیده هست.
نمایشنامه هایش سرشار از اندیشه های بلند و عمیقند و فهم آن ها نیازمند به چنان هوش فلسفی و نکته سنجی ادبی است که نزد توده های عوام یافت نمی شد. به همین دلیل آثارش به درستی در زمان خودش درک نشدند.
کمدی هایش نیمه تراژیک بودند و ماجراهای خوش ساختی داشتند که اگر چه خیلی کند و آرام پیش می رفتند, اما نغز و پر مغز و عمیق بودند. سبکش بیش از اندازه هموار و گفتگوهایش به نهایت آرام و کند بودند و دنبال کردن آن ها حوصله و شکیبایی بسیار می طلبید که نزد رومیان آن زمان نادر و کمیاب بود.
سیسرون( کیکرو) او را بهترین شاعر عصر جمهوری روم می شناخت. ژولیوس سزار( قیصر) او را شیفته ی سخن ناب نامید و تنها ضعف آثارش را فقدان نیروی خنده و خنداندن دانست.
با این همه ترنتیوس, خدمتی بس بزرگ به ادبیات رومی کرد, و خدمت بزرگش این بود که با الهام از زبان و ادبیات یونان, سرانجام زبان لاتینی را به صورت چنان ابزار بیان ادبی پر قدرت و نرمش پذیری درآورد که یک قرن بعد, نثر سیسرون و نظم ویرژیل را امکان بروز و ظهور بخشید.
مارکوس پورکیوس کاتو را شاید بتوان نخستین نظریه پرداز و منتقد ادبی رومی شمرد. او از دلبستگان به سنت های اصیل رومی بود و هجوم ادبی, فلسفی, علمی, هنری و فرهنگی یونان به روم و ایجاد دگرگونی های عمیق و گسترده در آداب و سنن و روحیات و تلقیات و نگرش رومی در اثر این هجوم و نفوذ باعث نگرانی و تشویش خاطرش بود. کاتو در رشته ی حقوق تحصیل کرده بود و وکیل مدافعی زبر دست با بیانی گرم و پر شور و قانع کننده بود که با فصاحت و بلاغت بسیار سخن می گفت, و سخنانش هیجان و شور بسیار بر می انگیخت. در جوانی به رم رفت و در ۳۰ سالگی به مقام خزانه داری رسید, سپس مقامات عالیتر دولتی از شهربانی و پرایتوری تا کنسولی و در نهایت سنسوری را یکی پس از دیگری به دست آورد. او ۲۶ سال تمام در مقام سربازی سلحشور و سرداری لایق در جنگ ها شرکت کرد و در پیروزی ها و فتوحات بسیاری , پا به پای سربازانش شرکت کرد. در دوران های کوتاه صلح و آرامش به سخنوری و سخن پردازی می پرداخت و بزرگترین سخنور زمان خود بود, اگر چه در خطابه های خود هر جا فرصت یافته, سخنوران و سخن پردازان را نکوهیده و سرزنش کرده است. رومیان با شیفتگی شوق آمیزی دور او جمع می شدند و به خطابه های شورانگیز او گوش جان می سپردند, زیرا هیچ کسی تا آن زمان , چون او با چنان صداقت و لطفی, و با چنان جملات نیشدار و گزنده ای با ایشان سخن نگفته بود.
کاتو نخستین نثر نویس بزرگ زبان لاتین بود. رساله ی مشهوری در باره ی فن خطابه نوشت و شیوه ی ناهموار و پر دست انداز خطابت رومی را بر روانی سبک آموزگاران فن بلاغت یونانی ترجیح داد.
مهم ترین اثر کاتو , کتاب اصول اوست که اکنون در دست نیست و در آن نویسنده, به طور مفصل و با شهامت کم نظیری به شرح حوادث تاریخ ایتالیا از آغاز تا زمان خود پرداخته و در باره ی همه ی نهادهای سیاسی و حکومتی و اجتماعی و فرهنگی سرزمین خود, از آغاز تا دوران خود به بحث و توصیف پرداخته است. کاتو این اثر را به عنوان بخشی از دائره المعارفی نوشت که قصد داشت آن را به طور کامل در همه ی امور برای تربیت پسرش تدوین کند. او با نگارش این دائره المعارف به زبان لاتینی امیدوار بود که جانشین مناسبی برای متون یونانی بیافریند, زیرا بر این باور بود که آموختن ادب و فلسفه ی یونانی, ذوق طبیعی و سالم جوانان رومی را به انحراف می کشد و آن ها را گمراه می کند. او به پسرش در این باره چنین نوشت:
یونانیان مردمی سرکش و تبهکارند. از من بپذیر که چون ادبیات خویش را بر روم ارزانی دارند, همه چیز را تباه خواهند کرد.
کاتو به سبب داشتن چنین عقایدی با حلقه ی سکیپیوییان که نشر فرهنگ و ادبیات یونانی را در روم, شرط رشد و نضج ادبیات لاتینی و اندیشه ی رومی می شمرد مخالف بود و با تمام قوا تلاش کرد که جلو چنین نفوذ و رسوخی را بگیرد.
کاتو را باید اصیل ترین نماینده ی فرهنگ و ادبیات خالص و ناب رومی دانست, اندیشه ها و نظریات ادبی او درباره ی معیارها و موازین درست شعر, نظم, نثر و خطابه مکتب و آموزشگاهی بزرگ شد برای آموزش و پرورش خطیبانی چون سیسرون و شاعرانی چون تاسیت و هوراس, که در دهه های پس از او به عنوان شاخه های بارور و شکوفای درخت اندیشه و پویش فکری و فرهنگی او سر بر کردند و پا به عرصه ی وجود گذاشتند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 383]
-
گوناگون
پربازدیدترینها