واضح آرشیو وب فارسی:مهر: راجر تريگ:پرسش "اخلاق" پرسش از اهميت ديگري است
خبرگزاري مهر - گروه دين و انديشه: راجر تريگ؛ استاد دانشگاه وارويك در انگلستان به جهت نوشتههايش در زمينۀ سرشت انساني و مضامين ديني مشهور است. اخيراً انتشارات بلكول كتاب دوم تريگ را در مجموعه " مهمها" با عنوان در باب اهميت اخلاق (كتاب اول او در اين مجموعه در باب اهميت فلسفه است ) منتشر كرده است . گفتگويي با وي در باب اين كتاب و موضوع كلي فلسفه صورت گرفته كه ترجمۀ آن پيش روي شماست.
*ميدانيم كه انتشارات بلكول كتاب شما را با عنوان در باب اهميت اخلاق منتشر كرده است كه اين كتاب براي كساني نگاشته شده كه هيچ پيشزمينه اي در فلسفه ندارند. اين كتاب همچنين براي دروس اخلاق دورۀ كارشناسي ايدهآل است. علاوه بر اين، شما به جهت نگارش كتب فلسفي براي خوانندگان عادي و دانشجويان كارشناسي فلسفه مشهور هستيد و در اين راستا البته به هيچ عنوان صلابت فلسفه را فدا نكردهايد. آيا ميتوانيد به ما بگوييد چرا خوانندگان عمومي بايد فلسفه بخوانند؟
تريگ: من بجد باور دارم كه فلسفه روش زندگي ما را تقويت ميكند. مشكل اينجاست كه افراد زيادي بدون پيشفرضهايي كه مفروض گرفته ميشوند اما آزمون نميشوند رفتار ميكنند و اين البته هميشه خطرناك است. اين نكته بخصوص در حوزهاي چون اخلاق كه ما بايد بدانيم چرا به آنچه رفتار ميكنيم باور داريم صادق است و اين البته فقط براي هنگامي كه ديدگاه ما مورد حمله قرار ميگيرد برقرار نيست. بسيار در مورد حقوق انساني نوشته ميشود و مدعياتي مفروض گرفته ميشوند. اينها از كجا ميآيند و چگونه ما بايد از آنها دفاع كنيم؟ ( چينيزبانان اين حقوق را بخشي از امور مربوط به امپراتوري به حساب ميآورند) آيا اين حقوق كاربردهاي جهاني دارند؟ اينها پرسشهاي فلسفي به شمار ميآيند كه سياست و زندگي ما را متأثر ميكنند. اگر ما اين مسائل را براي خودمان حل نكنيم در واقع نميدانيم در حال انجام چه كاري هستيم و چرا ما آن كار را انجام ميدهيم؟
*چه ارتباطي ميان كتاب در باب اهميت اخلاق شما با كتاب قبليتان در باب اهميت فلسفه وجود دارد؟
تريگ: كتاب در باب اهميت اخلاق در ادامۀ بسياري از كتابهاي من است كه بر نسبيگرايي نقد وارد ميكند. در كتاب در باب اهميت فلسفه ( بلكول، 2002) قصد من آن بود تا موضوعات فلسفي اساسي را معرفي كنم؛ بخصوص اينكه استدلالهاي مربوط به ماترياليسم و نسبيگرايي را براي آنها كه عادت به تفكر فلسفي ندارند معرفي كنم. كتاب در باب اهميت اخلاق اما كمتر انتزاعي است و ميتواند به موضوعاتي بپردازد كه در روزنامهها در مورد اخلاقيات زندگي روزمره برقرارند. اينها عمومأً شامل حقوق انساني و سرشت انساني، ارتباط ميان حقوق و اخلاق، تبعيض، پرسش از كشمش ميان ارزشهاي خانواده و كشور و وظايف كلي در قبال همنوعان انساني است. به طور مثال آيا شكنجه در شرايط حاد قانوني است؟. نظير كتاب در باب اهميت فلسفه در اين كتاب هم نقش عقل انساني و قوت آن در اثبات حقيقت حتي در حوزۀ پرمناقشهاي چون اخلاق پررنگ جلوه داده ميشود.
* فصل هشتم كتابتان " ميهندوستي و وطنخواهي" نام گرفته است. آيا اين كتاب و اين فصل بعد از حادثۀ 11 سپتامبر نوشته شده است ؟ ( يادم ميآيد كه شما هنگام نگارش اين كتاب در دانشگاه پرينستون در امريكا بوديد) اگر اينگونه است آيا آن حوادث بر كتاب شما تآثيرگذار بودند؟
تريگ : نوشتۀ من در مورد وطندوستي و تفاوت آن با شووينيسم مخرب محصول پديدۀ 11 سپتامبر است. در واقع من اين كتاب را در اولين سالگرد حوادث 11 سپتامبر شروع كردم و اين هنگامهاي بود كه من فرصت مطالعاتيام را در دانشگاه پرينستون ميگذراندم. ميديدم كه در سالگرد اين مراسم ولع زيادي براي رفتن به مركز تجارت جهاني وجود دارد. ميديدم كه در ايستگاه پرينستون لوح يادبودي وجود داشت و اين حادثه تأثير مستقيمي بر جوامع محلي داشت. من بسي به پرچمهايي كه خارج از خانهها در آن زمان وجود داشت حساس شده بودم و گونهاي وطن دوستي در آنها [ امريكاييان] بوفور آشكار بود. اين امر تقابلي با وطنخواهي كه انگليسيها امروزه دارند واجد است. در واقع در اروپا گونهاي وطن خواهي افراطي وجود دارد كه خطرناك جلوه ميكند و حتي به صورت غيراخلاقي با نژادپرستي و فاشيسم پهلو ميزند.
*شما يكي از اولين افرادي هستيد كه كتابي در ارزيابي و نقد جامعۀ زيستشناسي نگاشتهايد. بيست سال از انتشار كتاب شكلگيري انسان: جنبههاي فلسفي جامعۀ زيست شناسي" ميگذرد. با توجه به نقل قولهاي ذيل ، چه تلاشهايي براي فروكاستن اخلاق به زيست شناسي و انتخاب طبيعي صورت گرفته و موفقيت كلي اين طرح را چگونه ارزيابي ميكنيد؟ به اين ابراز نظرها دقت كنيد:
جيمز راچلز : " انسان يك موجود اخلاقي ( ديگردوست) است، اما اين نه به خاطر آن است كه وي درستي دوست داشتن همسايه اش را شهود ميكند و نه به خاطر اينكه او به پارهاي از آرمانها جواب مثبت ميدهد بلكه بدان جهت است كه رفتار وي تركيبي از تمايلاتي است كه به صورت انتخاب طبيعي به وجود آمدهاند ( از كتاب به وجود آمده از حيوان: الزامات اخلاقي داروينسيم صفحۀ 77)
ميشل روس : ما با آگاهي اخلاقي - حس درست و نادرست و احساس الزام - هدايت ميشويم و رشد كردهايم اما چنين آگاهياي از ارزش زيستشناسي ناشي ميشود ( سرمشق دارويني - صفحۀ 262)
تريگ: باور ندارم كه اخلاق به زيستشناسي قابل فروكاستن باشد. نظريههاي زيستشناسانه مدرن به ما كمك كردهاند تا در باب سرشت انساني بيشتر بدانيم ( و ما را ناگزير كردهاند كه وجود چنين چيزي را بپذيريم) . آنها به ما گرايشهاي فطرياي را نشان ميدهند كه در طول زمان و از طريق انتخاب طبيعي به جهت مزايايشان بسط يافتهاند. اين نكته اما نميتواند عقلانيتي را كه اخلاق بخشي از آن است نفي كند. در واقع نظريههاي علمي در جامعۀ زيست شناسي و روانشناسي تكاملي خودشان نتيجۀ همان عقلانيت به شمار ميآيند. بدين جهت آنها نميتوانند بدون آنكه خود را نفي كنند عقلانيت را به چيز ديگري فروبكاهند. كتاب
درباب اهميت اخلاق بنا دارد بر نقش عقلانيت در مواجهه با جهان و تآثير آن بر تاملات اخلاقي ما تأكيد كند. ما همه از فرايندهاي طبيعي به وجود آمدهايم اما كاملاً توسط آنها هدايت نمي شويم. ما ناگزيريم آنها را جدي بگيريم و تبيين كنيم ( بنابراين آنچه قانون طبيعي در اخلاق ناميده ميشود امر درستي است) اما اين عقلانيت كه به ما كمك ميكند آنها را تعريف كنيم رفتار ما را هدايت ميكند. بنابراين هنگامي كه من به سرشت انساني به عنوان امر بسيار مهمي توجه ميكنم اين موضوع اخلاق است و نظارت كنندۀ اخلاق به حساب نميآيد.
*آيا باور داريد كه يك ارتباط جدي ميان خداباوري و ارزشهاي اخلاقي عيني وجود دارند؟ آيا استدلال اخلاقي براي وجود خدا را معتبر ميدانيد؟
تريگ: كتاب در باب اهميت اخلاق بدان جهت نگاشته شده كه همه مبناي مشتركي براي مباحث اخلاقي بيابند. ما همه در يك جهان زيست ميكنيم و موضوع اساسي اين است كه چرا ديگران فينفسه مهمند؟ چرا اخلاق انساني مطرح است؟ چرا من بايد از سوي افرادي آسيب ببينم و قادر به مقابله به مثل كردن نباشم؟ تكاملگرايان احتمالاً اذعان ميكنند كه ما واجد چنين اخلاقي نيستيم اما يك ديدگاه اخلاقي تأكيد ميكند كه ما بايد واجد اين ارزشها باشيم. انسانگرايان احتمالاً تصريح ميكنند كه ما بايد به هركس وراي تعصبهاي انساني عطفتوجه نشان دهيم. خداباوران هم اذعان ميكنند كه ديگران براي ما مهمند چون براي خدا مهمند. يكي از مسائل اساسي اخلاق اين است كه آيا موضع انسانگرايي به اندازۀ كافي قوي هست كه محرك ايثارهاي اخلاقي باشد. پارهاي از داروينيستها چون ميشل روس منكر اين نكته هستند و اذعان ميكنند محال است ما به كسي كمك كنيم بدون آنكه چشمداشت كمك متقابل نداشته باشيم.
*هماكنون در حال كار بر روي چه طرحي هستيد؟
تريگ: كتاب در باب اهميت اخلاق در اساس به موقعيت اخلاق در زندگي رايج و ارتباط آن با حقوق و سياست نظر دارد. به صورت خاص من بر اين نكته تأكيد ميكنم كه عقلانيت اخلاقي نميتواند به موضوع سياسي در اين باب كه انسانها در اين زمينه به چه فكر ميكنند فروكاسته شود. اين پرسش هنوز بايد اين باشد كه آيا آنها درست هستند و چرا درست هستند. آشكار است كه گذر سريع از پرسشهاي اخلاقي به پرسشهاي ديني ميسور است و همين روند براي آنها كه سياست و دين و حتي دين و اجتماع را از هم جدا ميكنند ميتواند برقرار شود و در اين موارد البته اخلاق امري خصوصي محسوب ميشود. يعني اخلاق حوزهاي خصوصي و فردي به حساب ميآيد كه قابليت ورود به حلقههاي سياسي را دارا نيست. بنابراين سياست متكفل گرد هم آوردن انسانهاي متفاوتي است كه ميخواهند با هم زندگي كنند بدون اينكه در اينجا به موضعي اخلاقي نياز باشد. من از اين بحث ميكنم كه چنين موضع ليبرالي كه از موضع اخلاقي كاملاً متمايز است نياز به استدلال دارد. بدين جهت من ناچار هستم برگردم و بپرسم كه چرا دين بايد از حوزه عمومي رانده شود و آيا اين كار درستي است. از اين جهت طرح بعدي من در اين باره است و خواهان نگارش كتابي در باب نسبت دين و عرصۀ عمومي هستم تا مبناي فلسفي براي مواضع گوناگون در قبال دين و بخصوص موضع حقوقي آن در اروپا و امريكاي شمالي بيابم. مهم است كه تكثرگرايي جوامع مدرن را جدي بگيريم و من بايد از تمايل و كشش هميشگي به سوي نسبيگرايي آگاه باشم.
جمعه 11 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 306]