تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 29 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هرگاه ميهمان داشتند، با او غذا مى‏خوردند و دست ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830973481




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

کاتب لحظه های بی باران بغض...


واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: وقتی با لحن حریری ات قدم به شهر رویا هایم نهادی : طفل نگاهم



به خاطرت گریستن را فراموش کرد .چه زیبا خند یدی ای فرشته و



چه صادقانه لحن اندوهم را به حلاوت لبخند پاک کردی ...



روح خاکستری ام با یادت تا بهشت های ملکوتی سیر کرد و آبی شد :



درست رنگ نگاهت....چگونه بگویم دوستت دارم و چگونه باور کنی



که این دوست داشتن من مثل رنگ اطلسی ها پر از نجابت است و



سر شار از نوری فیروزه ای...



قدم یه شهر دیده گانم بگذار و بدان که چشمانم بستر آرزو های



کالی ست که با آمدن تو طعم بودن می گیرد.....





**********************************





و وقتی واژه ها می گریزند تو از پس یک ازدحام غبار آلوده ی



کلمات می خواهی فریاد بزنی با واژه ای که همه بفهمند چه



می گویی ولی افسوس بغض تا انتهای گلویت را می فشارد و تو



در همهمه ی تردید ها گرفتاری که بغض را بشکنی یا مثل



همیشه.... .در اطرافت هیچ جیزی نیست که به آن دلخوش کنی



گذشته های زیبا و دوست داشتنی به خاطره ها پیوسته و هر چه



می آید ننگ است وبیزاری . گویا زمان تو را بازیچه ی خویش



کرده که با اعصابت ور برود... .غلظت گریه هایت را اندازه



بگیرد و فرکانس بغضت را ثبت کند.... گویا دنیا می خواهد



بسنجد که تو در عرض سه شبانه روز بی خوابی چقدر



کالری از دست می دهی و در مدت فرو نشاندن التهاب یک



گریه چه حجمی از چشمانت پف می کند...؟ ؟ ! !



همه چیز مسخره است :مسخره تر از آنچه که فکرش را



بکنی .... یکی آنجا نشسته و دارد به خاطر سیبی که در



رویا هایش سرخ بود اما حالا گندیده : زار می زند و اینجا



کسی در حسرت سیبی که هر گز نداشته به دندانهای آن یکی



که گاز می زند حسادت می کند.



همه چیز بوی لجن می دهد مثل اینکه تا دنیا دنیاست باید من



کاتب لحظه های بی باران بغض باشم....



مثل اینکه تقدیر دوست دارد تا من برایش از غصه های خودم



و از خوشی های دیگران بنویسم...



انگار هیچ تغییری در روال سست و یکنواخت زندگیم رخ



نخواهد داد... انگار همیشه باید سکوت سنگین نیمه شب های



سرد مرا در خود غرق کند و به آغوش آرزو های دست نیافتنی



ببرد و در حسرت یک لبخند تا عمق ستاره ها را کنکاش کند



انگار من باید همیشه به لبخند های دیگران نگاه کنم و برای خود



تنها کاری که می توانم بکنم: تاسف خوردن باشد و آه کشیدن..



گاهی خدا هم مرا فراموش می کند . خدایی که گفته از رگ



گردنم به من نزدیک تر است . نمی دانم آن خدای همیشه حاضر



و شاهد می داند که وقتی یک دل کبود لال می شود چه حالی دارد



وقتی یک چشم از فرط شرمندگی به لب های بسته و لرزانش



فحش می دهد . وقتی دستی از زور تردید به هم مشت می شود



می لرزد..... وقتی یک سر مثل وزنه ی سنگینی که تحمل



ایستادن ندارد ناگهان خم می شود و تا عمق چند فرسخی را



در می نوردد. ...خدایا به که بگویم ؟ ؟ ؟ ! !



آخر از تو نزدیک تر چه کسی می تواند باشد ؟ ؟



خدایا کفر نباشد : بعضی وقت ها فکر می کنم که مرا نمی بینی..



بعضی وقت ها زبانم لال فکر می کنم که در لیست بنده هایت



نیستم...خدایا کاش می شد جوابم را بدهی..........................



کاش به من می گفتی چه جای جرم من بیشتر از آنهایی ست که



قهقهه ی خنده ی مستا نه شان سینه ی آسمان را می خراشد...



خدایا............. ! !





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 171]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن