تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 6 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس رضاى خدا به خشم مردم جويد، خداوند از او خشنود شود و مردم را از او خشنود ك...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

بهترین وکیل تهران

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

کرکره برقی تبریز

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

سایت ایمالز

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1812797862




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بستن نان و پنیر به کمر عروس


واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: این رسم عروسی‌ها دورةاعیانی بود، اما چون این عروسی ما عروسی خانوادگی و پدرم نوهء برادر خود را برای پسرش به خانه می‌آورد، یک مجلس زنانه در خانه میرزا شفیع خان مستشارالملک شوهر خواهرم که پدر دوم عروس محسوب می‌شد، تشکیل داده تمام خانم‌های خانواده و دوستان به آنجا دعوت شده و یک مجلس مردانه هم در خانه‌هایی که آقا میرزا جعفر برادرم در آن می‌نشست، ترتیب داده بودند، پدرم بواسطهء زیادی سن، در مجلس عروسی رسم نبود حاضر شود و در خانه خودمان که عروس را آنجا می‌آوردند، می‌ماند، حتی رقعه‌های دعوت مردانه هم به امضا و مهرمیرزا محمود وزیر بود و چون پدرم اهل تظاهر نبود، در انداختن موزیک جلو موکب جهاز و رخت داماد، و همچنین جلو خود داماد در مراجعت از حمام کمرکار را درز گرفته بود که با موزیک نظامی‌که دور حوض وسط حیاط حلقه زده بودند بطور تناوب مهمان‌ها را سرگرم می‌کردند و خرج هر دو مجلس را هم پدرم می‌داد.

ما در مجلس زنانه بودیم و همان دسته حاجی قدمشاد را هم خبر کرده بودند. عروسی دو روز بود، میرزا شفیع خان مستشار الملک خانه خود را تازه ساخته، بسیار وسیع و در کمال راحتی برای برگزار کردن مجلس کافی و نهار و عصرانه بسیار مفصل بود. روز اول تا اوائل شب مجلس برقرار و در این وقت که مهمان‌ها همه رفتند، ما هم با مادرم به خانة خودمان آمدیم، فردا صبح مجدداً به عروسی خانه رفتیم. امروز عروسی از هر حیث مفصل تر بود مهمان‌های غریبه بیشتر در این روز دعوت شده بودند که شب را هم برا ی شام و بردن عروس حضور داشته باشند.

اوایل شب دوم عروسی بود و ما بچه‌ها با هم سن‌های خودمان در ناحیه ای از طالار بزرگ که محل جلوس مهمان‌ها بود، نشسته و مشغول تماشا بودیم، در این ضمن یکی آمد سرگوشی با برادرم کرد، آقای فتح الله مستوفی برخاست و از مجلس خارج شد، پس از نیم ساعتی برگشت معلوم شد رفته است نان و پنیر به کمر عروس ببندد. آقای علی اکبر دهخدا در یکی از چرند و پرندهای صوراسرافیل این کار را وظیفة پدر عروس نوشته اند، شاید در ولایات عموماً و در تهران بعضی از طبقات همین طور هم بوده است. ولی در طبقات بالاتر این کار را به پسر بچه ای محول می‌کردند، اگر این پسر از شکم اول و پدر و مادرش مردمان مرفه خوشبختی بودند، حدیث کلثوم ننه کاملاً رعایت شده و تمام استحبابات بعمل آمده بود و چون برادرم از هر حیث با این حدیث تطبیق می‌کرد، در عروسی‌هایی که ما حضور داشتیم این شغل خاص او بود.
ازدواجبرای بستن نان و پنیر به کمر عروس چیزهایی از قبیل بردن خیر و برکت به خانه داماد ذکر می‌کردند. البته نان با خیر و برکت‌ترین محصولات نباتی و پنیر تغذیه کننده‌تر و عمومی‌ترین محصول حیوانی و اینها همه بجای خود صحیح است، ولی واقع امر این بود که داماد که مسلماً گرسنه خواهد شد، غذای حاضری دم دست باشد که تا صبح گرسنگی نخورد.

شاید گفته شود که مادر داماد مگر نمی‌توانسته این حاجت را هم پیش بینی کرده، غذایی در گوشه‌ای بگذارد که پسرش گرسنگی نکشد؟ البته کار مشکلی نبوده است، ولی مرد بعد از آنکه زن به خانه آورد، باید حوائج خانگی خود را بوسیلة زنش رفع کند و اول حاجت مرد در خانه خوردن و این هم اول دفعه ایست که این حاجت پیش آمده است و باید از زنش غذا بخواهد، این خانم هم تازه از راه رسیده و از سوراخ و سمبه خانه خبری ندارد، پس بهتر این است که این اول غذای داماد را از خانة خود همراه داشته باشد، تا درضمن تشکری هم از عمل داماد از طرف عروس نسبت به این کار بعمل آمده باشد.

در اینجا یک سؤال دیگر هم پیش می‌آید و آن اینست که نان و پنیر چرا؟ مگر جوجه یکی دو عباسی قحط بوده است؟ چرا یک جوجه کباب لای نان به کمر عروس نمی‌بستند؟ در اینجا می‌خواهند به داماد بفهمانند که مرد عزیز! متوجه باش اگراز طرف زن کمکی بشود، جز نان و پنیر چیزی نیست، تو خود باید فکر زندگی خود باشی، آقا غلامحسین‌لله علی اصغر برادر کوچکترم می‌گفت هر کس با لولئین زنش طهارت بگیرد رنگش زرد می‌شود.

بعد از شام که البته زودتر دادند، صدای موزیک نظامی‌بلند و معلوم شد، پی عروس آمده اند من برای تماشا به حیاط آمدم، از شنیدن صدای نکره ای که فریاد می‌زد «آی عمه گرگه‌ها! آی عجوزه‌ها! زود باشید» خیلی تعجب کرده و با عجلة تمام خود را به بیرون پرده دم در اندرون رساندم که بدانم این کیست که جرأت کرده که در مجلس به این محترمی‌این سر و صداهای ناهنجار را در می‌آورد و به خانم‌های محترم عمه گرگه خطاب می‌کند؟ همینکه پرده را بلند کردم دیدم مرد جوان گردن کلفتی که در حضور برادرها و برادرزاده‌های بزرگتر از من این داد و قال را راه انداخته و آنها هم او را به این کار تشویق می‌کنند خیلی مندک شدم. شیخ شیپور بود.
شادیشیخ حسین که خودش و سایرین این اسم شیپور را روی او گذاشته بودند، در تمام مجالس عروسی اعیان حاضر می‌شد و با بیانات با مزه خود حضار را مشغول می‌کرد و مخصوصاً او را دنبال عروس می‌آوردند که صدای گاوی خود را از پشت پرده به اعماق اطاق‌های اندرون خانة عروس برساند و موجب تسریع حرکت دادن عروس شود، مخصوصاً در این عروسی که خانم‌هایی که باید همراه آقایان از خانة داماد پی عروس آمده باشند از دیروز صبح در این مجلس بوده و همرنگ جماعت شده اند وجود شیخ شیپور و صداهای گاوی او خیلی ضرور بود، ولی کجا این صداها به گوش خانم‌ها که در آن روزها هم مثل همیشه کمتر منطق می‌فهمند، فرو می‌رفت، به هر صورت یکی دو بار پیغام بردنکربلایی عبدالله کاکای مستشارالملک به اندرون که شب گذشته است و حاج آقا (پدرم) به واسطة بقیه نقاهت باید زودتر استراحت کند و از این مرغبات هم زمینه صدای شیخنا شده. بالاخره عروس که دوروورش را عده ای خانم‌ها گرفته و آینه قدی پای عقد را کربلایی عبدالله جلو می‌کشید، از اندرون بیرون آمد.کربلایی عبدالله پهلوی کالسکه چی نشست و آینه را در پشت سر خود روبه‌روی عروس جای داد و عروس و مادرم و خواهر بزرگم در یک کالسکه نشستند. دو سه کالسکه دیگر هم بود که آنها را سایر خواهرها و برادرزاده‌ها اشغال کردند. دستة موزیک نظامی‌جلو افتاد لاله به دست‌ها و فانوس کش‌ها به فاصله مرتب شدند، آقایانی که عقب عروس آمده بودند، پیاده دنبال کالسکه افتادند. موکب عروس حرکت کرد. از سر سه راهی خیابان برق «ری» امروز تا کوچه میرزا محمود وزیر و از آنجا تا کمرکش کوچه حمام کوچکه راه چندان دوری نبود که آقایان محتاج به پا کش باشند.

سر کوچه میرزا محمود وزیر برای آوردن داماد به استقبال عروس موکب توقفی کرد، داماد هم که در ضلع شرقی همین کوچه در خانه آقا میرزا جعفر بود، فوراً با ساقدوش‌های خود تا دم کالسکه آمد، البته اگر عروسی خانوادگی نبود، در سر و قدم جلوتر و عقب تر از طرف بیمزه‌های اقوام طرفین نمایشاتی داده می‌شد، ولی اینجا بدون هیچ سر و صدا رسم به عمل آمد. کالسکه عروس را با وجود تنگی کوچه تا دم در حیاط تازه ساز آورده عروس به خانه وارد شد. این حیاط هم به سعی اصغر آب پاشیده و به دیوارهای حیاط لامپ‌های نفتی با طبق آینه ای که در پشت داشت، کوبیده شده و روشن بود، البته کربلایی عبدالله آینه خود را تا حجلة که اطاق بزرگ عمارت تازه ساز بود، کشید. در این اطاق هم آینه را جایی گذاشتند که عروس و داماد که هیچ همدیگر را ندیده بودند، بهتر بتوانند همدیگر را ببینند. عروس را که نشاندند در این ضمن داماد هم به اطاق روی آب انبار که جنب حجله عروس بود آمد. کمی‌فاصله پدرم با لباس مخفف خانگی خود از در وارد شد، خانم‌ها که همه دخترها و نوه‌ها و برادرزادگانش بودند، تواضع کردند و خواهر بزرگم به اطاق مجاور رفت، داماد را به حجله آورد، پدرم دست عروس را گرفته در دست داماد گذاشت و امر کرد همگی نشستند، آفتابه لگن آوردند، پاهای عروس و داماد را شستند آب آن را به گوشه‌های خانه افشاندند. پدرم دعایی خوانده و برای عروس و داماد خیر و برکت از خداوند خواست و به اطاق خود که می‌دانم طالار قلم دانی بین دو حیاط است رفت. بعد از رفتن پدرم نیم ساعتی مشغول اجرای احادیث کلثوم ننه شدند. برادرم آقا میرزا رضا از این چیزها گریزان بود، برای وقت گذراندن با من و آقای فتح الله مستوفی مشغول پرسش از اوضاع مسافرت ما شد بالاخره وقت آن رسید که عروس و داماد بیچاره را که در این دو روز یک دم راحت نگذاشته بودند راحت بگذارند و با کمال افسوس اطاق را خالی کنند.

پاتختی

ازدواجخانواده‌هایی که اهل تظاهر بودند، روز بعد از عروسی هم مجلسی به اسم پاتختی می‌گرفتند و مطرب هم برای روز خبر می‌کردند، بعد از نهار عروس و داماد به قدر نیم ساعتی روی صندلی می‌نشاندند، پدر و مادر داماد و خواهر و برادر و خانم‌هایی که از خانواده به داماد محرم بودند در این مجلس هر یک به قدر توانایی رقص هم کرده و پایکوبی و دست افشانی می‌نمودند. در این روز از خانه عروس کاچی و قیقناق برای عروس و داماد می‌آوردند. کاچی حلوای روانی بود که از آب و روغن و زعفران و شکر ترتیب می‌دادند و قیقناق زرده‌های تخم مرغی بود که در روغن سرخ کرده و مقداری شکر بر آن افزوده بودند. فرستادن این دو غذا برای عروس و داماد شاید از مراسم ایلاتی و با ترک‌ها و قاجاریه به ایران آمده باشد. …عروس و داماد باید لامحاله تا سه روز آفتابی نشوند و اگر برای حاجتی ناگریز باشند از حجله خارج شوند، باید موقعی را انتخاب کنند که کسی در حیاط نباشد، برای عروس و دامادی که هیچ همدیگر را ندیده بودند، لازم بود که در این یک هفته یا سه روز از نزدیک به اخلاق همدیگر آشنا شوند. تصدیع آنها در حجله به هیچ وجه جائز نبود و آنها هم نباید کسی را ولو از محارم نزدیک نزد خود بطلبند.

مادرزن سلام

معهذا باید داماد صبح بعد از عروسی با مادر زن خود که البته تا این وقت او را ندیده بود، ملاقاتی بکند این ملاقات برای اظهار رضایت از عروس و رسم بود که مادرزن هدیه از قبیل ساعت و زنجیر طلا یا انگشتر و از این قبیل چیزها به داماد خود بدهد که ضمنا ًتشکری هم از داماد به عمل آمده باشد.

تقسیم خلعتی

در یخدان‌های عروس خلعتی‌هایی برای پدر و مادر و برادرها و خواهرها و عموها و عمه‌ها و رفقای نزدیک داماد بخصوص ساقدوش و سولدوش حاضر بود که سه چهار روز بعد از عروسی البته با تصویب کس و کار داماد فرستاده می‌شد. این خلعتی‌ها عبارت بود از شب کلاه ترمه و کیسه پول و جای مهر نماز ترمه و بند کاغذ و بند ثبت و دستمال و جوراب و خرده ریز دیگر و برای نزدیکان داماد، طاقه شال و قواره‌های پارچه برای لباس هم ضمیمه داشت.

پاگشا

عروس تا چهل روز نباید به خانه پدرش برود. این رسم برای قطع علاقه به خانه پدری و انس به خانه شوهر و بالاختصاص انحصار توجه او به داماد لازم بود. بعد از چهل روز مادر عروس رسماً دختر خود را پاگشا می‌کرد، در این ضیافت مادر شوهر و خواهر شوهرها و بستگان داماد و قوم و خویش‌ها هم باید شرکت کنند، بعد از این پاگشا بود که عروس می‌توانست آزادانه البته با اجازه مادر شوهر به خانه پدر و سایر جاها برود و زندگی عروس بالمره عادی شود.





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 691]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن