محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1828770306
ترجیح میدهم با مرلین مونرو قرار داشته باشم تا با نیوتن!
واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: جامعه > آموزش - استفان هاوکینگ در یک گفتوگوی خواندنی با گاردین، درباره ناتوانیهایش صحبت کرده است استفان هاوکینگ، فیزیکدان شناختهشده، تنها با حرکتهای خفیف گونه راستش میتواند صحبت کند، با این وجود تلاشش برای شرح فیزیک کائنات برای مردم عادی، او را به مشهورترین دانشمند زنده در جهان تبدیل کرده است. تاریخ مختصر زمان، کتاب او در سال 1988، برای 237 هفته در فهرست پرفروشترینها قرار داشت. از آن کتاب به ازای هر 750 نفر بر روی زمین، یک نسخه فروخته شد. مصاحبه با استفان هاوکینگ شروع خوبی نداشت چرا که وقتی سوالات را پیشتر فرستادم، روز بعد او آنها را با چنین یادداشتی برگرداند: «من سولاتی معدود، کوتاهتر، و با تمرکز بیشتر میخواهم؛ نه یک سیلان ذهنی.» البته مردی که 20 دقیقه طول میکشد تا تنها یک نظرش را توضیح دهد، کسی که از سن 21 سالگی به او گفته شده دارد در وقت اضافه زندگی میکند، حق دارد که طرفدار اجمال و ایجاز باشد. ولی اگر موفقیت او گفتنیهایی برای ما داشته باشد، بسندهکردن به خواندن شرححال او ناکافی است. شاید لحن او به خودبزرگبینی و تحملنکردن افراد جز دانشمندان. برای دیدار با او، دوباره سوالاتم را بدون جزئیات حاشیهای به کمبریج فرستادم. شهرت هاوکینگ به همان اندازه ناشی از علم اوست که ناشی از بیماریاش. ویژگیهای شخصیتی او عمدتا بر پایه یک خوشطبعی کودکانه است. لبخند هاوکینگ همیشه موذیانه است. چه کسی میداند؟ شاید زمانی که بدنی سالم داشته، از فوتبالدوستان دردسرساز بوده است. زندگی پرتلاطمی هم داشته است: همسر سابقش او را مستبد میخواند و همسر دومش به آزار و اذیت او متهم شد و البته هاوکینگ شکایتش را از او پس گرفت. با ورود به اتاق هاوکینگ در مرکز 100 میلیون دلاری علوم ریاضی، اولین چیزی که جلب توجه میکند، بخار سفیدی است که از رطوبتسازی که در تزئینات میزش پنهان شده، منتشر میشود. دستگاه رایانه وزوز میکند و چیزی دیگر بوقبوق. هاوکینگ در وسط اتاق نشسته و یکی از ده پرستار ملازمش در نزدیکی او قرار دارد. او سرپرستی و نظارت بر عدهای از استادان ریاضیات را بر عهده دارد؛ جایگاهی که زمانی به اسحاق نیوتن تعلق داشت. اکنون تحرک او بسیار محدود است؛ حتی وقتی بنیهاش را در خود میبیند، تنها به یاری انگشتش میتواند از رایانهاش استفاده کند. در غیر این صورت با اتکا به انقباض گونه راستش که با اشعه مادون قرمز هدف قرار گرفته، مکاننمایی را در واژهنامهاش حرکت میدهد تا عبارتش را تکمیل کند و به دستگاه صداساز بفرستد. او این فرآیند طاقتفرسا را هم برای نوشتن و هم برای سخنگفتن میگذارند، و شاید توضیحی باشد بر چرایی تکرار محتویات اثر پرفروش قبلیاش در آخرین کتاب خود، تاریخ مختصرتر زمان. این اثر به دنبال پاسخ به انتقادات به این موضوع بوده که چرا با وجودی که عده زیادی از مردم کتاب نخست را خریدند، با این حال عده اندکی از آن بهره بردند. من از او پرسیدم آیا در نسخه دوم و آسانتر، مطالب جدیدی برای آن دسته که نسخه اول را تهیه کردهاند وجود دارد یا نه. هاوکینگ نگاهی به من کرد و سپس نگاهش را به صفحهاش معطوف کرد و اداهایی از خودش در آورد. در واقع داشت جوابهایش را برای دستگاه صداساز میفرستاد. بوق دستگاه شنیده میشد که هر کاراکتر را تشخیص میداد. «اولین کتاب مردمپسند من، تاریخ مختصر زمان، رغبت زیادی برانگیخت ولی درک آن برای بسیاری دشوار بود. تصمیم گرفتم نسخه جدیدی بنوسیم که فهمش آسانتر باشد. از این فرصت برای اضافهکردن محتویاتی راجع به پیشرفتهای جدید استفاده کردم و و از نکاتی که نوعا فنیتر هستند، صرفنظر کردم.» وقفهای کوتاه پیش آمد. بعد، در حالی که انبوهی دیگر از متنها را میفرستاد، حرکات شدید گونهاش، همزمان قابلرویت بود. «نتیجه، کتابی است که کمی مختصرتر است و در عین حال سادهتر است. من امیدوارم کسانی که در فهم تاریخ مختصر زمان دچار مشکل شده بودند، تاریخ مختصرتر زمان را امتحان کنند و با خوشحالی از آن حیرت زده شوند.» «تاریخ مختصرتر زمان»، صرفا شرح تئوری ریسمانها برای عوام نیست. هاوکینگ مشکلی دارد که خیلی دیگر از متخصصین هم دچارش هستند: چگونه دیگران چیزی که او میفهمد را درک نمیکنند، و اینکه درک مردم عادی نسبت به دانشمندان، کجا میتواند ضعیف باشد یا قوی. بههمینخاطر ردهبندی بازاری کتاب، قدری نامتعارف است. این کتاب، هم چیستی یک نظریه علمی (یعنی الگویی برای فیزیک کائنات) را توضیح میدهد و هم در مکانیک کوانتوم تجسس میکند؛ آن هم در قالب جزئیات سرگیجهآور. البته این خصوصیات شاید از نظر برخی جذاب باشد. از هاوکینگ پرسیدم که آیا نگران نیست انتشار اثر جدیدش یک منفعتطلبی آشکار به چشم بیاید یا نه. او در جواب میگوید: «هنگامی که در شرایط حاد بیماری ذاتالریه به سر میبردم، برای نوشتن این کتاب تاریخ مختصرتر زمان، همت بسیاری به خرج دادم چرا که تصور میکنم برای دانشمندان توصیف کارهایشان به ویژه در حوزه کیهانشناسی اهمیت دارد.» بخشهای جدیدی در کتاب تازه هاوکینگ وجود دارد. تئوری ریسمانها، ایده اثباتنشدهای که جهان را متشکل از بیشمار ریسمان ریز و لرزان میداند، ظاهرا از زمان نوشتن کتاب نخست به پیشرفتهای تازهای رسیده است؛ گرچه هنوز این ایده مورد مناقشه است. این، نیت هاوکینگ را برآورده میکند. او میداند که هیچکس، دانشمند باشد یا نه، نمیتواند با سوالی غیرقابلپاسخ مخالفت کند. آنچه امکان دارد کسی از یاد ببرد، این است که بخشی کوچک از حوزه فعالیت او در کیهانشناسی، متاثر از بیماری یاختههای عصبی اوست. بیماری هاوکینگ در سال اول دوره دکتریاش در کمبریج تشخیص داده شد و هرچه وضع سلامتیاش وخیمتر میشد، نوشتتن معادلات و کار روی ریاضیات محض، برایش دشوارتر و حتی غیرممکن میشد. او بهناچار بر مسائلی کار میکرد که قابلتبدیل به هندسه باشد تا آنها را در ذهنش تصویر کند؛ درست مانند 11 بعد تئوری ریسمانها. سوال کردم وقتی از تئوری ریسمانها میگوید، چهچیز را تجسم میکند. گونه هاوکینگ شروع کرد به تکانخوردن و دکمه اشتباه را زد. ناخواسته گفته بود «شاید». ولی با جنباندن مجدد گونهاش، آن را اصلاح کرد. «فرضیه سیر تکامل اطمینان میدهد که مغز ما برای تصور مستقیم 11 این بُعد، آماده نشده است. گرچه از نقطهنظر ریاضیاتمحض، فکرکردن در 11 بُعد بهآسانی فکرکردن در 3 یا 4 بُعد است.» فکر کردم این سوال چندان برای او جذاب نبوده؛ شاید چون پیش از این نیز به آن پاسخ داده و همچنین دلیلی است بر انگشتشماربودن کسانی که نقطهنظر ریاضیمحض برایشان جذاب است. درحالی که هاوکینگ آشکارا رنجشش را پنهان میکرد، به کمک تصاویر شروع کرد به توصیف تشکیل کائنات به مثابه راهروی یکی از هتلهای پنجستاره بزرگ با اتاقهای بیپایانی که در آن هستند. هاوکینگ اینروزها روی کتابی کار میکند برای کودکان؛ چرا که به زعم او کودکان بهترین مخاطب هستند: «آنها ذاتا به فضا علاقهمندند و برای پرسیدن از چرایی هرچیز، ترسی به خود راه نمیدهند.» پرسیدم اگر صحت نظریه ریسمانها اثبات شود، آیا در زندگی روزمره مردم موثر خواهد بود؟ پاسخ داد: «هنگامی که تئوری ریسمان ها را بفهمیم، چگونگی آغاز کائنات را خواهیم فهمید. این یافته بر چگونگی زندگی ما تاثیری ندارد، ولی مهم است بدانیم که از کجا آمدهایم و از کاوشهایمان انتظار فهمیدن چه چیزی را داریم.» والدین هاوکینگ هر دو در دانشگاه آکسفورد درس خواندهاند. او نیز دوره کارشناسی خود را آنجا به پایان رسانده و کمی بعد با همسر نخست خود، جین، ازدواج کرد؛ کسی که 15 سال پیش به خاطر پرستارش، ایلین ترکش کرد! در گذشته از او پرسیده میشد که چگونه پدریکردن برای 3 فرزند را مدیریت میکند و او در پاسخ میگفت: «بیماری تنها بر عضلات ارادیام تاثیر گذاشته است.» در شرححالی که جین بعد از جدایی از هاوکینگ نوشت، او را متهم کرد که عقدههای روانی دارد. وقتی هنوز جوان بود سخنرانی دانشمند نامآور اخترفیزیک، فرد هویل، در انجمن سلطنتی را قطع کرد تا گفتههای او را اصلاح کند. سوال کردم که آیا پیش از سخنگفتن عصبی بوده، و او در جواب گفت: «شاید قدری عصبی بودم ولی کاملا اطمینان داشتم. تئوری هویل پیشبینی میکرد که تودههای ذرات لایتناهى هستند. یک رونوشت از مقاله را دیدم و شروع کردم به محاسبه.» هاوکینگ در سال 1985 به دلیل ابتلا به بیماری ذاتالریه که ناچار شد نای خود را ببرد، از حرفزدن عاجز شد. بیماری، زندگی او را تبدیل به مشقتی درازمدت کرد. دستیار او بهام گفت وقتی هاوکینگ به مصاحبه میآید، همیشه میتواند آن را به درازا بکشد و من تصمیم گرفتم رویارویی با این حقیقت را به بخش زنده مصاحبه موکول کنم. همچنین دریافتم وقتی وقفهای نیمساعته بین پرسش و پاسخ میافتد، توضیح او بسیار موجز و خلاصه خواهد بود. ولی اکنون هنوز از روی سوالهای از پیش معلوم میخوانیم. پرسیدم که آیا فکر نمیکند بیش از حد درباره عدم حضور قابلتوجه زنان دانشمند تراز اول هیاهو میکند، و آیا برای توضیح چرایی این موضوع ایدهای دارد. پاسخش این بود: «پیشتر در اشاعه و ترویج علم، در حق زنان تبعیض قائل میشدند. این تبعیض دیگر وجود ندارد و گرچه مقداری از اثرات آن شرایط باقی است، ولی این نمیتواند دلیلی بر عده اندک زنان فعال به ویژه در ریاضیات و فیزیک باشد.» او ادامه میدهد: «برتری زنان بر مردان در زبانها، ارتباطات شخصی، و عملکرد چندکاره، به رسمیت شناخته شده ولی آنان در نقشهخوانی و آگاهی فضایی هم کمتر موفقاند. سخنگفتن از این واقعیات از نظر سیاسی صحیح نیست و رئیس هاروارد به همین دلیل به دردسر افتاد. اما وجود برخی تفاوتها بین زنان و مردان، غیرقابلانکار است. گرچه این تفاوتها تنها در حدّ میانگینهاست.» به نظرم بحث مربوط به نقشهخواندن زنان و آگاهی فضایی آنها، بیشتر به یک شوخی شبیه است. روشن است که موفقیت کمتر زنان در علم، صحت ندارد؛ این ایده گرچه به طور گستردهای باور شده ولی بهندرت پذیرفته شده که علم و ریاضیات، دشوارتر از موضوعات زنان است. میخواستم بدانم که هاوکینگ چگونه با ناکامماندن یک مرد در جایگاهاش کنار خواهد آمد. از او پرسیدم چگونه بعد از برخورد با مشکلات، آرامش خود را باز مییابد. جواب داد: «عصبانیت به هنگام گرفتاری اصلا خوب نیست. آنچه من انجام میدهم، فکرکردن به مشکل ولی کارکردن روی چیزی دیگر است. یک زمانی، سال ها پیش از این که راه پیش رویم را ببینم، این اتفاق برای من افتاد. در ماجرای فقدان اطلاعات و سیاهچالهها، 29 سال پیش، عصبانیت درباره ناتوانیام تنها به اتلاف بیشتر زمان کمک میکرد. من باید به این زندگی ادامه میدادم و چندان بد هم ادامه ندادهام. اگر همیشه عصبانی و شاکی باشی، مردم برای شما وقت نمیگذارند.» او کوتاهترین جوابها را به سوالات مربوط به احساسات میداد. سوال کردم آیا فکر میکند که پرداختن مردم به چگونگی ارتباط نبوغ او (یا پدیدآمدن آن) با ناتواناییاش، بیمعنی و احساساتی است یا نه. تنها یکی از سوالات نوشتهشده باقی مانده است. آیا فکرکردن در مورد کوتاهی عمر بشر او را افسرده میکند؟ آیا واقعا هیچیک از ما نمیدانیم داستان زندگی چهطور پایان میگیرد؟ بعد از دو بیپ کوتاه، هاوکینگ جواب داد: «اگر عمر بشر آنقدر طولانی بود که به نظریه غایی دست پیدا میکرد، همه چیز توسط نسلهای گذشته حل میشد و چیزی برای سردرآوردن نمیماند.» پشت شانههای او، دستیارش سرش را تکان داد؛ به نشانه اینکه اکنون دیگر میتوان زمانی را به سوالات زنده اختصاص داد. از روی حماقت سوالی پرسیدم که قبلا در مورد آن خوانده بودم. هیچ فکرش را نمیکردم محاوره زنده با او چهقدر دشوار و وقتگیر میتواند باشد. اگر دقت به خرج میدادم، وقتم را با پرسیدن سوالات دستگرمی هدر نمیدادم. به او گفتم که شنیدهام 6 صدای مختلف بر دستگاه صداساز شما وجود دارد که یکی از آنها صدایی زنانه است. هاوکینگ چشمانش را پایین انداخت و شروع کرد به پاسخگویی. بعد از پنج دقیقه پرستار که کنار من نشسته بود چشمانش را بست؛ گویی که خوابش برده است. نگاهی به اطراف کردم. روی طاقچه پنجره قابهای عکسی بود که زندگی او را از گذشته تصویر میکردند. عکسهایی بود از یکی از دخترانش و فرزند نوزادش. دقت کردم به دستهای هاوکینگ. باریک و ظریف بود. 5 دقیقه دیگر گذشت. روی دیوار، عکسهای مرلین مونرو بود. یکی از آنها دیجیتالی دستکاری شده بود؛ جوری که تصویر هاوکینگ را در پیشزمینه داشت. کارتی را دیدم که رویش شعاری چاپ شده بود: «بله! من مرکز کائناتام!» صدای عجیبی آمد و چشمان پرستار باز شد. به سراغ هاوکینگ رفت، دستش را روی سرش گذاشت و گفت: «حالا، استفان» و بهآرامی آب دهان را از اطراف دهان هاوکینگ پاک کرد. 5 دقیقه دیگر گذشت؛ و سپس 5 دقیقه دیگر. دستیارش که پشت او نشسته بود تا ببیند بر روی صفحه چه میگذرد، بهآرامی سرش را به نشانه آمدن پاسخ تکان داد. «بله؛ این حقیقت دارد. ولی من معمولا از یک صدا استفاده میکنم. 20 سال است که چنین است و من به استفاده از این صدا اصرار دارم چراکه بهتر از آن پیدا نکردهام و من در سراسر جهان به این صدا شناخته میشوم.» این جملهها، ثمره 20 دقیقه انتظار بود. بنا داشتم درباره شنیدههایی راجع به رفتار او با همسرش ایلین بپرسم، ولی با این اتفاق تعادل اعصابم را از دست دادم. در عوض پرسیدم: «گفته میشود که شما در مورد هنر چیزی جز تحقیر ندارید؛ به ویژه درباره شعر اسپانیایی در قرون وسطا [که موضوع مدرک دکترای همسر سابقش بوده]. آیا این حقیقت دارد؟» به من خیره شد و سپس ادامه داد. آیا ادب ایجاب میکرد که وقتی او مشغول است، ساکت باشم؟ یکی از دستیارانش گفته بود: بدترین چیز این است که سعی کنی هاوکینگ را پیشبینی کنی. آنوقت است که دندانهایش را به هم میساید تا مخالفتش را نمایان کند. بعد از 20 دقیقه دیگر، هاوکینگ میگوید: «نه کاملا. بخش زیادی از دنیای هنر، یا پیشپاافتاده است یا تظاهر. البته تعدادی کارهای فوقالعاده وجود دارد که تاثیر مستقیمی بر مردم دارد.»این دو سوال تقریبا سه ربع ساعت برای پاسخگویی زمان برد. پرسیدم: «اگر بتوانید به گذشته بروید ترجیح میدهید با مرلین مونرو ملاقات کنی یا با اسحاق نیوتن؟!» پس از 10 دقیقه او با آن صدای بیپبیپ جواب داد: مرلین مونرو! به نظر میآید نیوتن شخصیت دلپذیری نداشته است.» من شکست خورده بودم. بلند شدم که بروم. هاوکینگ به من خیره شده بود؛ با لبخندی موذیانه بر لب. معرفی مصاحبهگر: اِما بروکس (Emma Brockes)، سی و سه ساله، یک روزنامهنگار زن بریتانیایی است که برای گاردین مینویسد و بیش از همه به خاطر مصاحبههایش با چهرهها شناخته میشود. او دانشآموخته برگزیده دانشگاه آکسفورد است. نام بروکس تاکنون سه بار با جایزه مطبوعاتی بریتانیا پیوند خورده است: «روزنامهنگار جوان سال» 2001، «گزارشنویس سال» 2002، و نامزدی همین عنوان در سال 2006. گاردین - سپتامبر 2005/ ترجمه: علیرضا نورایی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 233]
-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها