واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: نگاهی به نمایش «خط خطي با خطوط قرمز»
مردگان زنده خاموش
صحنهاي ساده، تيره با چند نوار سفيد، بازيهاي قوي و موضوعي جالب، همه و همه باعث شد كه از ديدن نمايش «خط خطي با خطوط قرمز» به كارگرداني امين آبان خرسند شوم.
«خط خطي با خطوط قرمز» از چندين داستان تو در تو تشكيل شده كه «مرگ» وجه اشتراك تمام آنهاست. شايد از 15داستان، كه وقتي با آسانسور از هر واحدي از اين برج ميگذريم صداي زندگي و مرگ يكي از آنها را ميشنويم يا حضور ارواحي سرگردان را احساس ميكنيم و آن طبقه آخر جايي است كه همه از دنيا ميروند با مرگهاي اختياري. در يك طبقه كسي چاي ميخورد، در يك طبقه قهوه، در يك طبقه كسي آب ميخواهد و در يك طبقه كسي قرص ميبلعد و....
زن و دختر كلفت با پنهان كردن رابطه مادري و فرزنديشان از آقاي خانه براي انتقام گرفتن از اتفاقي كه 15 سال پيش رخ داده بود در يكي از اين خانهها كار ميكنند. دختر براي رها شدن از رنج قتل احتمالي مادر، نقشههاي شوم مادرش را با ريختن سم در غذاي خود بر هم ميزند.
مادر هيچ گاه از دست پخت دخترش نميخورد و اين بار اتفاقي تمام غذا را ميخورد و دختر اگرچه از مسموم بودن غذا آگاه است اما مادر را همراهي ميكند.
داستان ديگر معضل اجتماعي وجود دختراني را در جامعه نشان ميدهد كه ميخواهند سالم زندگي كنند اما نگاهها و تمايلات تهديدكننده چنان آنان را آزار ميدهد كه براي رهايي به خودكشي سوق پيدا ميكنند.
دختري كه خودش را «هيچ كس هيچكي» معرفي ميكند و ناملايمات اجتماعی را عامل خودكشي خود ميداند. دختري كه آرزو ميكرد در اين 10 سال تنها مثل يك آدم با او برخورد شود ولي زيبايي، بيپدري و بيجايي هويت او را خدشهدار كرده بود. دختر هويتش را فراموش ميكند و از بالاي رستوراني گردان در يك برج خود را ميان ماشينهاي گرانقيمت به پايين مياندازد و نه خانم پليس و نه هيچ كس ديگر هم نميتواند مانع كار او شود.
زن پليسي كه نتوانست در كار خود موفق باشد، دچار عذاب وجدان شديدي ميشود تا جايي كه بايد از داروهاي آرامبخش استفاده كند تا بتواند خود را آرام كند. پليس ناكام عميقا در جستوجوي دختري است كه خودكشي كرده بود كه يك ليوان آب به دستش دهد تا قرصهايش را بخورد و به كسي آسيبي نرساند. اين تنها خواسته دختر در اين شهر شلوغ و دنياي خستهكننده بود. او دائم گمان ميكند كه آسمان ميبارد و بايد با چتر در خانهاش راه برود. همسرش تلاش ميكند با دكتر او تماس بگيرد. اما به نتيجهاي براي بهبود اوضاع نميرسد.
مرد موسيقيداني كه سالها پيش به زندگي همسر خود پايان بخشيده بود و هنگام دفنش در زيرزمين موهاي او را ميبرد و به گردنش ميآويزد و اكنون با زن ديگري زندگي ميكند كه با او نيز به مشكل خورده است، يكي ديگر از داستانهاي اين نمايش بود. او در تمام بازي طناب داري را بر گردن دارد و انگار آن حادثه سهمگين را دائم با خود حمل ميكند.
ميميك تمام بازيگران بسيار خوب بود و مخاطب ميتوانست به راحتي به دنياي هريك از آنان راه پيدا كند و شايد با هر كدام طعم مرگ را بچشد.
منبع : tehrooz.com
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 238]