واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: میدانستم نباید مادر و دختر زده بمانند چرا که رازم فاش خواهد شد. سریع گردن و دستهایش را با دستمال بستم و باز با چاقو به جانش افتادم...
وطن امروز: یک استاد زن در برابر دیدگان دختر خردسالش قربانی سرقت مرگبار جوان آشنایی شد.
این زن 33 ساله که استاد یکی از دانشگاههای تهران بود چندی پیش در دوره دکترای یک کالج استرالیایی پذیرفته شده بود و میخواست ایران را ترک کند.
ساعت 18 سیام شهریورماه سالجاری به کلانتری 141 شهرک گلستان اطلاع داده شد مادر و دختری در خانهشان واقع در واحد44 در طبقه ششم يك برج در شهرک گلستان مورد حمله خونینی قرار گرفتهاند.
وقتی پلیس خود را به این خانه رساند پی برد که مادر خانواده به طرز هولناکی از پای درآمده و دختر 8 سالهاش با خونریزی شدید در ناحیه گلو به بیمارستان انتقال داده شده است.
همزمان با نجات جان این دختربچه در بیمارستان، بازپرس شهریاری از شعبه 7 دادسرای امور جنایی تهران و تیمی از اداره 10 پلیس آگاهی خود را به قتلگاه خاطره رساندند و با پیکر خونآلود و دست و پا بستهای در اتاق خواب مواجه شدند.
در حالیکه هیچکس اطلاعی نداشت این زن قربانی چه سرنوشت شومی شده است، کارآگاهان جنایی در برابر ادعاهای عجیب زن همسایه قرار گرفتند.
این زن که از ناحیه صورت احساس درد زیادی داشت به ماموران گفت: «در خانهمان بودم که شوهر خاطره با تلفنمان تماس گرفت، وی خیلی نگران بود و با بیان اینکه احتمال میدهد حادثهای در خانهاش رخ داده باشد خواست سری به همسر و دخترش بزنم».
وی افزود: «از شوهر قربانی شنیدم که در حال مکالمه تلفنی با خاطره بوده که ناگهان تماس قطع شده و هرچه به خانهشان زنگ میزند و موبایل همسرش را میگیرد کسی جوابگو نیست!»
زن همسایه به کارآگاهان گفت: «من بلافاصله از خانه خارج شدم و در حال بالا رفتن از پلهها بودم که پسری جوان را آشفته و دستپاچه دیدم. در حال فرار بود، پرسیدم اتفاقی در طبقه 6 افتاده که جواب سربالا داد، به رفتارش شک کردم میخواستم اجازه ندهم ساختمان را ترک کند که با مشت ضربهای محکم به صورتم زد و پا به فرار گذاشت».
شناسایی قاتل
تحقیقات نشان داد که خاطره و همسرش هر 2 استاد دانشگاه بودند و بهخاطر پذیرش این زن در دوره دکترای کالجی در استرالیا میخواستند با فروش خانه خاک ایران را ترک کنند. «بهادر» پدر خانواده وقتی مشخصات پسر فراری را از زن همسایه شنید، ادعا کرد وی را میشناسد و قاتل کسی نیست جز «فرشاد» که در بنگاه مشاور املاک پدرش در همان شهرک گلستان کار میکند.
کارآگاهان در این شاخه دریافتند زوج دانشگاهی که سفارش فروش خانهشان را در اختیار بنگاه مسکن گذاشته بودند با رفت و آمدهای این پسر 20 ساله به وی اعتماد داشتهاند و احتمالا فرشاد با استفاده از همین آشنایی به طراحی توطئهای دست زده است.
بدینترتیب، کارآگاهان خود را به بنگاه مسکن رساندند و در برابر ادعاهای عجیب برادر فرشاد قرار گرفتند. این مرد گفت: «برادرم لحظاتي پیش با من تماس گرفت، خیلی آشفته بود و ادعا کرد از خانه یکی از مشتریانمان که بهادر نام دارد خارج شده و میخواهد بهخاطر آنچه دیده فرار کند».
وی افزود: «فرشاد میگفت که در خانه بهادر، متوجه وقوع قتلی شده. او ميگفت همسر بهادر را کشتهاند و چون وی در محل جنایت دیده شده، میترسد و میخواهد فرار کند».
پلیس جنایی هنوز به ردی از مخفیگاه فرشاد، نرسیده بود که وی به همراه پدرش به کلانتری 141 شهرک گلستان رفت و خودش را تسلیم کرد. وقتی «فرشاد» در برابر کارآگاهان جنایی قرار گرفت، گفت:«من دخالتی در قتل نداشتم زمانیکه به خانهشان رفتم با جسد «خاطره» روبهرو شدم و گریختم».
این ادعاهای گمراهکننده خیلی کمرنگ بود و خیلی زود عامل جنایت جزئیات سرقت مرگبار از خانه خاطره را فاش کرد و گفت: «من اعتیاد شدیدي به تریاک دارم، برای اینکه بتوانم مواد بخرم از پدرم پول خواستم که اعتنایی نکرد بهخاطر همین وسوسه شدم سرقت کنم، با رفت و آمدهایی که به خانه زن و شوهر جوان داشتم میدانستم همیشه در خانهشان پول دارند. خاطره و شوهرش من را کاملا میشناختند، آنها بارها با هم یا به تنهایی به بنگاه آمده بودند و من نیز بارها به خانهشان مشتری برده بودم، میدانستم به من اعتماد خواهند کرد، روز جنایت به بهانه اینکه 2 مشتری تا چند دقیقه دیگر به آنجا خواهند رسید اجازه یافتم تا داخل خانه بروم، همان لحظه تلفن خانه زنگ خورد، وقتی او برای جواب دادن به اتاق خواب رفت من با چاقويی که همراهم بود دنبالش داخل اتاق شدم، خاطره ترسیده بود، با چاقو ضربهای به وی زده و پول خواستم، همزمان دختربچه آنها به داخل اتاق آمد و با دیدن من شروع به داد و فریاد کرد، من که در حالت عادی نبودم به سمت دختربچه دویدم و ضربهای به گردنش زدم همان لحظه خاطره خودش را جلوی من انداخت که ضربهای نیز به دست وی زدم، خواستم جای پولها را بگوید، 3 تراول 100 هزار تومانی از جیب کت شوهرش بیرون آورد و به من داد، میدانستم نباید مادر و دختر زده بمانند چرا که رازم فاش خواهد شد. سریع گردن و دستهایش را با دستمال بستم و باز با چاقو به جانش افتادم».
وی افزود: «میخواستم دختربچه را هم بکشم اما او از خانه خارج شده بود. به دنبالش بیرون دویدم که زن همسایه را دیدم، ضربهای با مشت به صورتش زدم و پا به فرار گذاشتم».
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 135]