واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: ترسهاي طبيعي و لازمه دوران رشد 1- ترس اوليه: ترسي است که فرويد (پدر روانتحليلگري) آن را به زمان تولد کودک و جدايي وي از رحم مادر نسبت ميدهد. (اين ترس قابل مشاهده نيست) 2- غريبي کردن: اولين ترس قابل مشاهدهاي که کودک با آن روبرو ميگردد ناشي از دورهاي از رشد کودک است که کودک به لحاظ رواني هنوز فوقالعاده ضعيف است و ما آن را با نام غريبي کردن ميشناسيم. اين ترس بسيار معمول در نيمه دوم سال اول زندگي به صورت ترس از رويارويي با غريبهها است. کودک هشت ماهه وقتي که به غريبهها ميرسد بغض ميکند، نگاهي به مادرش و نگاهي به غريبه مياندازد و بعد گريه سر ميدهد. اين احساس که ناشي از محدود بودن محيط حس کودک است، در عين حال زاده دوره تکاملي است که در کودک قابليتي شکل ميگيرد که توسط آن قابليت کودک، فرد مورد اعتماد خود را که غالباً مادر است، ميشناسد و از اين رو حضور افراد غريبه در کودک ايجاد ترس ميکند. چرا که آنها با فرد مورد اعتماد کودک فرق دارند. کودکان هميشه با ترس با غريبهها برخورد نميکنند. اگر غريبهاي برخورد آرامي با او داشته باشد، آرام حرف بزند و کمکم با او شروع به بازي کند، کمتر احتمال دارد که کودک بترسد. تقريباً همه کودکان بين 7 تا 12 ماهگي از غريبهها ميترسند. 1- ترس از جدايي: در طي دوران رشد شاهد شکلگيري احساس ترس ديگري در کودک هستيم. در اين حالت کودک از اينکه از فرد مورد اعتماد خود جدا شود احساس ترس ميکند و ما از آن با نام «ترس جدايي» ياد ميکنيم. کودک در اين دوره از رشد براي اولين بار جدايي را به مثابه يک درد تجربه ميکند و انتظار دوباره قرار گرفتن در کنار فرد مورد اعتماد خود را دارد. در اين دوره از رشد، بر طبق تحقيقات پياژه، کودک هنوز توانايي درک زمان و پايداري اشياء را ندارد و اگر براي مثال مادر کودک وي را نزد شخص ديگري بگذارد تا به خريد برود و کودک ببيند که مادر وي ديگر نيست، اينطور تصور ميکند که وي ديگر باز نخواهد گشت. اين حالت در کودک توليد ترس ميکند. کودک در اين حالت چند لحظه به در خيره نگاه ميکند و بعد گريه سر ميدهد. کودکان يکسالهاي که نابينا هستند و نميتوانند مادرشان را ببينند هنگامي گريه را سر ميدهند که بشنوند مادر اتاق را ترک کرده است. ترس از جدايي معمولاً بين هفت تا دوازده ماهگي ظاهر ميشود و اوج آن در 15 ماهگي و 18 ماهگي است و به تدريج کاهش مييابد. 2- ترس از تاريکي: احساس ترس ديگري که بيشتر در سنين بالاي 2 سالگي بروز ميکند ترس از تاريکي است. کودکان در اين سن توانائي تشخيص تاريکي- روشنايي، شب-روز و بيداري-خواب را تازه کسب کرده است و اين قابليت هنوز در بُعد فوق ابتدايي آن عمل ميکند. براي مثال اگر از کودکي در اين سن بپرسيد که روز تولدت کي است خواهد گفت که: «من بايد هنوز سه بار بخوابم و بعد روز تولدم است» بنابراين ترس از تاريکي با درک کودک از تاريکي- روشنايي آغاز ميشود و بهعلاوه در اين سن کودک قادر نيست تا ترس خود را آگاهانه دريافت کند. همه ما اين را تجربه کردهايم که کودک به هنگام آماده شدن براي خواب در اين سن احساس ترس از تاريکي را ابراز ميکند. 3- ترس از شبه حيوانات: در حوالي 3 سالگي کودک از شبه حيوانات ميترسد. در اين سن ناگهان محيط کودک که هنوز برايش مرموز است توام ميشود با ترس از اشياء ... دليل آن هم اين است که کودک در اين سن از قوه تخيل خود بهره ميگيرد و براي اينکه بتواند با محيط خود رابطه برقرار سازد به اشياء پيرامون خود زندگي ميدهد. بدين معني که تصور ميکند اشياء پيرامون وي جان دارند و عمل ميکنند براي همين هم اگر مثلاً سر کودک به گوشه در بخورد گريهکنان ميگويد: «اين در بد جنس سرم را درد آورد.» با تصور جاندار بودن اشياء کودک از خطري که آنها براي وي دارند احساس ترس ميکند و اگر توجه کنيم فلسفه وجودي افسانههاي کودکان، غلبه بر اين ترس کودک در اين دوره از رشد است. براي همين هم کودک خواهان آن است که يک افسانه را دائم برايش بازگو کنند و هر دفعه نيز ميخواهد آن افسانه معين را (که با آن احساس آرامش ميکند) کلمه به کلمه و مثل دفعه قبل بشنود و اگر با جملات ديگر برايش بازگو کنيم اعتراض خواهد کرد. 4- ترسهاي انطباقي: در سن چهار تا پنجسالگي دوره انواع ترسهاي ناشي از انطباق بر محيط شروع ميشود. هر کدام از اين انواع احساس ترس، نياز آن را دارند که بيتاثير شوند (بدين معني که درست است اين نوع از ترس طبيعي و وابسته به رشد است اما در جهت گذر سالم کودک از اين مرحله ترس بيشتر از مراحل ديگر کودک احتياج به توجه و همراهي دارد). اين ترسها (ترس از مهد کودک، دبستان و ...) يکي پس ازديگري ميآيند و ميروند و کودک را آماده آن ميسازند تا ترسهاي جديد را تجربه کند. همانطور که از نام اين نوع از ترس پيداست کودک بيم دارد از اينکه آيا ميتواند الفت و صميميت را در محيط جديد همانند محيط قبلي خود داشته باشد يا خير؟ نکته: ترسهاي ديگري هم که وابسته به دوران رشد هستند مانند ترسهاي دوران بلوغ، شخصيت يا ترس وجودي، ترس از مرگ وجود دارند ولي بهدليل مربوط نبودن به حوزه کودک از پرداختن به آن صرفنظر ميکنيم. آيا ترسهاي طبيعي و لازمه دوران رشد را بايد ناديده گرفت؟ ناديده گرفتن هر کدام از صور ترسهاي مربوط به دورههاي رشد و يا به گفته ديگر عدم آگاهي از اين ترسها در دورههاي خاص تظاهر آنها (بخصوص از سمت والدين) و از سوي ديگر وقفههاي طولاني و غيرطبيعي در گذر از يکي و رسيدن به ديگري و حتي جابجايي آنها همگي ميتوانند نشاندهنده رشد غيرطبيعي فرد به لحاظ رواني باشند. www.drvalipour.ir پایگاه اینترنتی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 331]