تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836897177
تعلیم و تربیت در نهج البلاغه
واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: تعلیم و تربیت در نهج البلاغه:
پيشگفتار
بسم اللَّه الرحمن الرحيم
الحمدللَّه ربّ العالمين وصلىاللَّه على سيدنا وحبيب قلوبنا وطبيب نفوسنا محمد(ص)وآله الطاهرين ولاسيما بقية اللَّه فىالارضين واللعنة على أعدائهم أجمعين إلى يومالدين.
قال اللَّه عزوجل: لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ على المُؤمِنِين إذ بَعَثَ فِيْهِمْ رَسولاً مِنْ أنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَيُزَكّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَإنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِى ضَلالٍ مُبِينٍ(1)؛
خدا بر اهل ايمان منت گذاشت كه رسولى از خود آنها در ميان آنان برانگيخت كه بر آنها آياتخدا را تلاوت كند و نفوس آنان را از هر نقص و آلايش پاك گرداند و به آنان احكام شريعت و حقايق حكمت بياموزد، هر چند كه قبل از آن در گمراهى آشكارى بودند.
موضوع تعليم و تربيت «انسان» است و طراحى نظام صحيح و جامعى براى تعليم و تربيت انسان، تنها از ناحيه وحى ممكن خواهد بود. قرآن كتاب انسان سازى و على(ع)ترجمان و مبين قرآن است.(2)
چه كسى غير از آن حضرت مىتواند مفسّر كتاب خدا باشد؟ همو كه اعلم به وحى و سنت و سيره نبوى و اسبق به ايمان و اقرب به پيامبر اكرم(ص) است.(3)و(4)
در قسمتى از خطبه قاصعه در معرفى خود مىفرمايد:
من در دوران نوجوانى، بزرگان و شجاعان عرب را به خاك افكندم و شاخههاى بلند درخت قبيله ربيعه و مضر را درهم شكستم؛ شما به خوبى موقعيت مرا از نظر خويشاوندى و قرابت و منزلت و مقام ويژه نسبت به رسول خدا مىدانيد: او مرا در دامن خويش پرورش داد؛ من كودك بودم، او همچون فرزندش مرا در آغوش خويش مىفشرد و در استراحتگاه مخصوصش جاى مىداد، بدنش به بدنم مىچسبيد و بوى پاكيزه او را استشمام مىكردم؛ غذا را مىجويد و در دهانم مىگذاشت. هرگز دروغى در گفتارم نيافت و اشتباهى در كردارم پيدا ننمود....
من همچون سايهاى به دنبال آن حضرت حركت مىكردم و او هر روز نكته تازهاى ازاخلاقنيك براى من آشكار مىساخت و مرا فرمان مىداد كه به او اقتدا كنم. مدتى از سال، مجاوركوه حرا مىشد، تنها من او را مشاهده مىكردم و كسى جز من او را نمىديد. در آن روز غيرازخانه رسولخدا، خانهاى كه اسلام در آن راه يافته باشد وجود نداشت. تنها خانه آنحضرتبود كه او و خديجه و من نفر سوم آنها اسلام را پذيرفته بوديم. من نور وحى و رسالت را مىديدم و نسيم نبوت را استشمام مىكردم. به هنگام نزول وحى بر رسول خدا، صداى نالهاى راشنيدم؛ از آن حضرت پرسيدم: اين ناله چيست؟ فرمود: اين شيطان است كه از پرستش خويش مأيوس گرديده؛ تو آنچه را كه من مىشنوم مىشنوى و آنچه را مىبينم مىبينى، تنها فرق ميان منوتو اين است كه تو پيغمبر نيستى، بلكه وزير منى و برطريق و جاده خير قرار دارى؛ من همواره با او بودم....(5)
در جاى ديگر مىفرمايد:
يا كُمَيْلُ إنَّ رَسُولَ اللَّه(ص) أَدَّبَهُ اللَّهُ وَهُوَ أدَّبني وأنَا أُؤَدِّبُ الْمُؤْمِنِينَ وَأُوَرِّثُ أدَبَ الْمُكرَّمِين؛(6)
اى كميل! پيغمبر اكرم(ص) را خدا تربيت كرد و آن حضرت مرا تربيت نمود و من نيز اهل ايمان را تربيت نموده و آداب پسنديده را به آنها ياد مىدهم.
پس در وادى حيرت و سرگردانى انسانها بين مذاهب و مكاتب گوناگون، گوش جان به فرمان مطاع مباركش مىسپاريم كه فرمود:
فَاسْتَمِعُوا مِنْ رَبّانِيِّكُمْ وَأحْضِرُوه قُلُوبَكُمْ وَاسْتَيْقِظُوا إنْ هَتَفَ بِكُم؛(7)
به سخن مرد خدا و مربى الهى خويش گوش فرا دهيد و دلهاى خود را در پيشگاه او حاضر سازيد و هنگامى كه به خاطر احساس خطر فرياد مىكشد، بيدار شويد.
براى بررسى صحيح و مفيد مبحث «تعليم و تربيت»، از درياى بيكران معارف الهى نهجالبلاغه بهرهمند خواهيم گشت و گرچه غور در اين بحر عظيم و استخراج مرواريدهاى درخشان آن غواص ماهرى را بايد، لكن:
آب دريا را اگر نتوان كشيد
هم به قدر تشنگى بايد چشيد
ما در اين نوشتار، «تعليم و تربيت» در نهجالبلاغه را در دو بخش و هر دو بخش را در دو فصلْ مورد بررسى قرار دادهايم. اميد است مقبول درگاه خداى تعالى و مورد استفاده خوانندگان گرامى قرار گيرد.(8)
بارالها! توفيق تأدب به آداب الهى را به ما عنايت فرما.
از خدا جوييم توفيق ادب
بى ادب محروم ماند از لطف رب(9)
رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إنَّكَ اَنْتَ السَّميعُ الْعَلِيمْ(10)؛ وَالحمد للَّه رب العالمين.
حوزه علميه قم
عبدالمجيد زهادت
رمضان المبارك 1415 / بهمن 1373
________________________________________
1 . آل عمران (3) آيه 164.
2 . نهجالبلاغه، خطبه 125: «هذاالقرآن إنما هو خط مستور بينالدفتين لاينطق بلسان ولابد له من ترجمان.»
3 . يكى از فضايل اميرالمؤمنين(ع) حديث اشباه است كه مورد اتفاق فريقين مىباشد. علامه امينى در جلد سوم الغدير، صفحه 355 تحت عنوان «حديث الاشباه» مىنويسد:
«هذا الحديث الذى رواه الحموى فى معجمه نقلاً عن تاريخ ابن بشران قد أصفق على روايته الفريقان غير أن له ألفاظا مختلفة و اليك نصوصها: أخرج إمام الحنابلة احمد عن عبد الرزاق باسناده المذكور بلفظ: من أراد أن ينظر إلى آدم في علمه و إلى نوح في فهمه و إلى إبراهيم في خلقه و إلى موسى في مناجاته و إلى عيسى في سنته و إلى محمد في تمامه و كماله فلينظر إلى هذا الرجل المقبل فتطاول الناس فإذا هم بعلي بن ابي طالب كَأنما ينقلع من صبب و ينحط من جبل. اخرج ابوبكر احمد بن الحسين البيهقى....»
4 . براى مطالعه ادله برترى على(ع) بر ساير صحابه، رجوع كنيد به يوسفبن مطهر حلّى، كشفالمراد فى تجريد الإعتقاد، المسألة السابعة في أن علياً(ع) أفضل الصحابة.
5 . نهجالبلاغه، خطبه 192.
6 . بحارالانوار، ج77، ص268.
7 . نهجالبلاغه، خطبه 108.
8 . شايان ذكر است كه شماره خطب و رسائل و حكم بر طبق نهجالبلاغه «صبحى صالح» و «المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه» محمد دشتى و كاظم محمدى مىباشد.
9 . مثنوى معنوى.
10 . بقره (2) آيه 127.
1. فضيلت علم
علم، ميراثى گرانبها
قال(ع): الْعِلْمُ وِراثَةٌ كَريِمَةٌ وَالْآدابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ وَالْفِكْرُ مِرْآةٌ صافِيَةٌ؛(1)
دانش، ميراثى گرانبها و آداب، زينتى دايمى و فكر، آيينهاى است صاف و شفاف.
در اين حكمت استعاراتى به كار رفته است:
1. از «علم» تعبير به «ميراث» شده، به اين مناسبت كه همانگونه كه فرزند، مال و ثروت را از پدر به ارث مىبرد، هر عالمى هم علم و دانش را از استادش به ارث برده. از آنجا كه در ميراث دانش خصوصيتى است كه در ميراث مال وجود ندارد، ميراث علم به كرامت و ارزشمند بودن توصيف شده: «وراثة كريمة». منشأ اين خصوصيت، بقاى علم و فناى مال و ثروت است. مالى را كه فرزند از پدر به ارث مىبرد در معرض فنا و نابودى است، در حالىكه علم و دانشْ باقى و از خطراتى كه مال را تهديد مىكند در امان است.
در ساير روايات نيز از علم تعبير به ميراث و از علما تعبير به ورثه شده است:
قال أميرالمؤمنين(ع): الْعِلْمُ وِراثةٌ كَريمةٌ والْآدابُ حُلَلٌ حِسانٌ والْفِكْرُ مِرآةٌ صافِيةٌ وَالْاِعْتبار مُنْذِرٌ ناصِحٌ وَكَفى بِكَ أدَباً لِنَفْسِكَ تَرْكُكَ ماكَرِهْتَهُ لِغَيْرِكَ؛(2)
دانش، ميراثى ارزشمند و آداب، زيورى نيكو و فكر، آيينهاى درخشنده و شفاف و حوادث عبرتانگيز بيم دهنده و اندرزگوست و براى تأديب خويشتن همين بس كه آنچه براى ديگران نمىپسندى ترك كنى.
عن أبي عبداللَّه(ع) قال: إنَّ الْعُلَماءَ وَرَثَةُ الْأنْبِياء وَذلك أنَّ الْأنبِياءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِرْهَماً ولادِيناراً وَإنّما أورثوا أحادِيثَ مِن أحاديثهم فَمَن أخَذَ بِشَيْءٍ منها أخذ حظّاً وافراً فَانْظروا عِلْمَكُم هذا عَمَّن تَأخُذُونه فإنَّ فينا أهلَ الْبَيْت في كلِّ خَلَفٍ عدُولاً يَنْفُونَ عَنْهُ تَحريفَ الغالين وانْتِحالَ الْمُبْطِلين وَتَأْوِيلَ الْجاهِلِين؛(3)
دانشمندان و علماى دينى وارثان پيامبرانند، زيرا انبيا از خود درهم و دينارى به ارث نمىگذارند و آنچه از خود باقى مىگذارند احاديثى است از احاديث آنها، هر كه از آن احاديث برگيرد، بهره فراوانى برده؛ پس مواظب باشيد دانش خود را از چه كسى مىگيريد. همانا در بين ما اهل بيت در هر دوره جانشينان عادلى هستند كه تغيير دادن افراطىها و بدعتگذارى خرابكاران و تأويل نادانان را از دين برمىدارند.
2. از آداب و اخلاق پسنديده، به زيورهاى متجدد و دايمى تعبيرگرديده، به اين جهت كه فضايل براى نفسْ زينت و زيورند، همانطورى كه لباس و زيور آلاتْ زينت بدن انسان مىباشد. توصيف اين زيورهاى باطنى به تجدد و دوام، به اين جهت است كه به علت رسوخ در نفس، دايمى و با انسان همراه است.
3. از فكر، تعبير شده به «مرآة صافية»؛ يعنى آيينه درخشنده و شفاف، زيرا همانطورى كه آيينه شفاف، اشكال و صورتهاى مقابل خود را به خوبى منعكس مىنمايد، فكر انسان نيز پرده از مجهولات تصورى و تصديقى او برداشته و آنها را معلوم مىكند و به تعبير بعضى از شارحان نهجالبلاغه، فكر به منزله اصطرلابى(4) استروحانى.(5)
شارح بحرانى(ره) در توضيح اين حكمت و كلام نورانى مىگويد:
الثالثة عشر: العلم وراثة كريمة وهو فضيلة النفس العاقلة وهو أشرف الكمالات التي تعتنى بها وبحسب ذلك كان وراثة كريمة من العلماء بل كان أكرم موروث ومكتسب وأراد الوراثة المعنوية كقوله تعالى: فهب لي من لدنك وليّاً يرثني ويرث من آل يعقوب(6)؛ أي العلم والحكمة.
الرابعة عشر: والآداب حلل مجددة وأراد الآداب الشرعية ومكارم الأخلاق واستعار لها لفظ الحلل المجددة باعتبار دوام زينة الانسان بها وتجدد بهائه وحسنه وتهذيب نفسه على استمرار الزمان بلزومها واستخراج محاسنها كالحلل التي لايزال تجدد على لابسها.
الخامسة عشر: والفكر مرآة صافية والفكر قد يراد به القوة المفكرة وقد يراد به حركة هذه القوة مطلقاً أية حركة كانت وقد يراد به معنى آخر وعني هنا القوة نفسها واستعار لها لفظ المرآة باعتبار أنها إذا وجهت نحو تحصيل المطالب التصورية والتصديقية أدركها وتمثلت بها كما يتمثل في المرآة صور مايحاذى بها؛(7)
سيزدهم: دانش، ميراثى ارزشمند است وفضيلت و ارزشى است براى انسان. علم و دانش از بهترين كمالاتى است كه مورد توجه است و به همين جهت ميراثى گرانبها و ارزشمند از دانشمندان، بلكه گرانبهاترين چيزى است كه از علما به ارث مىرسد و به دست مىآيد. منظور از ميراث، ميراثى معنوى است، همانطورىكه در قول خداى تعالى: فَهَبْ لى مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً يَرِثُنى وَيَرِثُ مِنْ آلِيَعْقُوبَ، ميراث به معناى علم و حكمت است.
چهاردهم: آداب زينتهاى دايمى و هميشگى است. منظور آداب شرعى و فضايل اخلاقى است و اينكه از آدابْ تعبير به زينتهاى دايمى شده، به اين مناسبت است كه آدابْ هميشه با انسان همراه است و ارزش و شخصيت انسان را استمرار مىدهد، مثل زينتهايى كه دايماً آنها را مىپوشد.
پانزدهم: فكر، آيينهاى شفاف و درخشنده است، فكر گاهى به معناى قوه تفكر و گاهى به معناى فكركردن و گاهى به معناى ديگر به كار مىرود و در اينجا به معناى قوه تفكر است و اينكه از فكر، تعبير به آيينه شفاف شده، به اين خاطر است كه همانطورى كه آيينه شفاف هر چه را در مقابل دارد نشان مىدهد، فكر هم مطالبى را كه به آن عرضه مىگردد نشان مىدهد؛ يعنى از مبادى، انسان را به مراد مىرساند.
سعادت انسان در افزودن علم است
سُئل عن الخير ما هو؟ فقال(ع): لَيْسَ الخَيْرُ أنْ يَكْثُرَ مالُكَ وَوَلَدُكَ وَلكِنَّ الخَيْرَ أنْ يَكْثُرَ عِلْمُكَ؛(8)
از امام(ع) سؤال شد كه خير چيست؟ در جواب فرمودند: خير اين نيست كه دارايى و فرزندانت زياد شود، بلكه خير آن است كه دانش و علمت افزون گردد.
خير در چند آيه از قرآن به معناى مال و متاع دنيوى به كار رفته:
كُتِبَ عَلَيْكُمْ إذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأقْرَبِينَ بِالْمَعْروفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقينَ؛(9)
دستور داده شد كه چون يكى از شما را مرگ فرا رسد، اگر داراى متاع دنياست، وصيت كند براى پدر و مادر و خويشان به قدر متعارف، اين كار سزاوار مقام پرهيزكاران است.
أيَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِه مِنْ مالٍ وَ بَنيْنَ نُسارِعُ لَهُمْ فِى الْخَيْراتِ بَلْ لايَشْعُرونَ؛(10)
آيا اين مردم كافر مىپندارند كه ما آنها را مدد به مال و فرزندان مىنماييم براى آنكه مىخواهيم در حق ايشان مساعدت و تعجيل به خيرات دنيا كنيم؟ براى امتحان است و آنها نمىفهمند.
و إنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَديد؛(11)
و انسان بر حب مال دنيا سخت فريفته و بخيل است.
اگر مال و فرزند خير است پس چگونه امام(ع) در اين كلام، خير بودن را از مال و فرزند سلب مىنمايند؟
پاسخ اين است كه خير دو قسم است: مطلق و مقيد؛ خير گاهى استعمال مىشود در «خيرمطلق»؛ يعنى خيرى كه هيچ شرى را در برندارد، و گاهى استعمال مىشود در «خير مقيد»؛ يعنى خيرى كه براى همه و در همه حال خير نيست. كلام امام(ع) به نحو سلب عموم است، نه عموم سلب؛ يعنى خير محضْ افزايش علم و دانش است، نهزيادى مال و فرزند.
شارح بحرانى(ره) در بيان اين حكمت گويد:
الخير في العرف العامي هو كثرة المال و القينات الدنيوية وفي عرف السالكين إلى اللَّه هوالسعادة الاخروية وما يكون وسيلة إليها من الكمالات النفسانية وربما فسره قوم بما هو أعم من ذلك وقد نفى(ع) أن يكون الأول خيراً وذلك لفنائه ومفارقته ولما عساه أن يلحق بسببه من الشر في الآخرة وفسره بالثاني وعد فيه كمال القوى الانسانية فكثرة العلم كمال القوى النظرية للنفس العاقلة؛(12)
خير در عرف عام، فراوانى و كثرت مال و لذايذ دنيوى است، و در اصطلاح سالكين الى اللَّه، خوشبختى و سعادت اخروى است و كمالات نفسانيهاى كه وسيله رسيدن به آن سعادت باشد؛ بعضى خير را به اعم از اين تفسير نمودهاند. در اين كلام امام(ع) خير بودن را از كاميابىهاى دنيوى نفى نموده، زيرا اين لذتها و كاميابىها فانى است و از انسان جدا مىگردد و چه بسا موجب رسيدن شر اخروى به انسان باشد و خير را به معناى دوم تفسير نموده و كمال قواى انسانى را خير دانستهاند؛ پس كثرت علمْ كمال قوه نظريه نفس عاقله است.
امام پنجم حضرت باقر(ع) نيز از پيغمبر اكرم(ص) نقل كردهاند كه فرمودند: در غير از تعليم و تعلم خيرى نيست.
قال رسول اللَّه(ص): العالمُ والمُتَعَلِّم شَريكانِ في الأجْرِ لِلْعالِم أجرانِ ولِلْمُتَعَلِّمِ أجْرٌ وَلاخير فيسِوى ذلك.(13)
در غررالحكم از اميرالمؤمنين(ع) نقل شده كه:
العلمُ أصلُ كلِّ خير.
مقام و منزلت علما نزد پيامبران
قال(ع): إنَّ أوْلَى النَّاسِ بِالْأنْبِياء أعْلَمُهُمْ (اعملهم) بِما جاؤُوا بِهِ ثُمَّ تَلا(ع):اِنَّ أوْلَى النَّاسِ بِإبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعوُهُ وَهذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا؛(14)و(15)
نزديكترين مردم به پيامبران كسانى هستند كه به تعاليم انبيا آگاهترند؛ سپس اين آيه را تلاوت فرمود: نزديكترين مردم به ابراهيم كسانى هستند كه از او پيروى كنند و اين پيغمبر و امتش كه اهل ايمانند.
مجلسى(ره) مىگويد:
و في بعض النُّسَخِ أعملُهم وهو أظهَرُ؛(16)
در بعضى از نسخهها بهجاى اعلمهم، اعملهم آمده كه با ظاهر كلام تطابق بيشترى دارد.
ابن ابى الحديد مىگويد:
هكذا الروايةُ «أعلمهم»، والصحيحُ «أعْمَلُهم» لأنَّ استدلالَه بالآية يقتضى ذلك وكذا قوله فيما بعد «إنَّ وليَّ محمدٍ مَن أطاعَ اللَّه» إلى آخر الفصل ولم يَذكُر العلم وإنما ذكر العملَ؛(17)
اعلمهم روايت شده و حال آنكه صحيح اعملهم است، زيرا استدلال به آيه شريفه و كلام امام بعد از استدلال كه فرمود: كسى دوست محمد است كه از خدا پيروى و اطاعت نمايد، تا آخر فصل، و اينكه حرفى از علم در ميان نيست و سخن در مورد عمل است و عمل را ذكر نمودهاند، دليل است بر صحت اعملهم نه اعلمهم.
ممكن است در جواب گفته شود: بين استدلال به آيه شريفه و كلمه «أعلمهم» هيچ منافاتى وجود ندارد، زيرا تبعيت و موافقت كامل با اوامر و نواهى پيامبران، زمانى حاصل مىگردد كه شخص به دستورات انبيا آگاهى لازم را داشته باشد و هر اندازه علم و آگاهى بيشتر به اوامر و نواهى داشته باشد، بهتر مىتواند در عملْ آنها را بهكار گرفته و با انبيا توافق و تطابق داشته باشد و اطاعت بدون آگاهى ممكن نيست.
شارح بحرانى(ره) در تثبيت اين مطلب مىگويد:
و لما كان الغرض من الأنبياء(ع) جَذْبُ الخلقِ إلى اللَّه بطاعته فكلُّ مَن أبلغ في الطاعة كان أشدَّ موافقة لهم وأقربَ إلى قلوبهم وأقوى نسبةً إليهم ولما لم يكن طاعتُهم إلا بالعلم بما جاؤوا به كان أعلمُ الناس بذلك أقربَهم إليهم وأولاهم بهم وبرهان ذلك الآيةُ المذكورةُ؛(18)
چون هدف از نبوت انبيا(ع) توجه دادن مردم به خداى تعالى است كه بهوسيله اطاعت حاصل مىگردد، پس هركس تلاش بيشترى در اطاعت داشته باشد، موافقت بيشترى با آنها دارد و نزد انبيا داراى قرب بيشترى خواهد بود و نسبت نزديكترى با ايشان دارد؛ و چون اطاعت آنها بدون علم به دستورات و فرامين آنها ميسّر نيست، آگاهترين مردم به دستورات آنها، نزديكترين و شايستهترين مردم به انبيا مىباشد؛ دليل بر اين مطلبْ آيهاى است كه ذكر شده.
ارزش علم
قال(ع): لاشَرَفَ كَالْعِلْمِ؛(19) هيچ شرافت و ارزشى همانند علم نيست.
در شرافت و ارزشمند بودن علم، روايات ديگرى نيز از حضرت اميرالمؤمنين(ع)رسيده است:
قال(ع): الْمَودَّةُ أشْبَكُ الْأنْسابِ وَ الْعِلْمُ أشْرَفُ الأحْسابِ؛(20)
دوستى، ناگسستهترين پيوندها، و دانشْ برترين افتخارات است.
قال(ع): يَتَفاضَلُ الناسُ بِالعُلومِ والْعقولِ لا بِالأمْوالِ والأُصول؛(21)
مردم بهوسيله دانش و عقل بر يكديگر برترى پيدامىكنند، نه بهوسيله مالوثروت و اصلونسب.
قال(ع): كَفى بِالْعِلْمِ شَرَفاً أنْ يَدَّعِيه مَنْ لايحسنه وَيَفْرَحُ إذا نُسِبَ إلَيْهِ، كَفى بِالْجَهْلِ ذَمّاً يَبْرَأُمِنْهُ مَنْ هو فِيه؛(22)
در شرافت و فضيلت علم همين اندازه كافى است كه كسى هم كه آنرا ندارد، اگر به او نسبتداده شود خوشحال مىگردد، و در مذمت جهل و نادانى همين بس كه جاهل نيز خود را از آن برى مىداند.
اين مطلبْ منحصر به علم و جهل نيست، بلكه در شجاعت و جبن، كرم و بخل، عدالت و فسق و ساير اوصاف و سجاياى متضاد، اين قاعده جريان دارد؛ يعنى فاقدعلم و كرم و عدالت را انتساب به آن شاد و از انتساب به جهل و بخل و فسق متنفراست.
تحسين صفات حميده حتى به وسيله فاقدان آن صفات و تقبيح رذايل اخلاقى و صفات ناپسند به وسيله واجدان آنها، ناشى از قوهاى است كه خداوند در انسان قرار داده است:
فِطْرَتَ اللَّه التى فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها؛(23)و(24)
فطرت و سرشت الهى است كه انسان بر آن آفريده شده است.(25)
علم بهتر است يا ثروت
قالَ كُمَيْلُ بن زياد: أخَذَ بِيَدي أميرُالْمُؤمِنينَ عَليُّ بنُ أبي طالِبٍ(ع) فأخرجني إلى الجُبّان فَلَمَّا أصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَداء، ثُمَ قالَ:
ياكُميلُ بْنُ زيادٍ! إنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ، فَخَيْرُها أَوْعاها، فَاحْفَظْ عَنِّي ما أَقُولُ لَكَ: النّاسُ ثَلاثَةٌ: فَعالِمٌ رَبَّانِيٌ، وَمُتَعَلِّمٌ عَلى سَبِيلِ نَجاةٍ، وَهَمَجٌ رَعاعٌ أتْباعُ كُلِّ ناعِقٍ، يَميِلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ، لَمْيَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْم، وَلَمْ يَلْجَؤُوا إلى رُكْنٍ وَثيِقٍ.
ياكُمَيْلُ! الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمالِ، الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَأنْتَ تَحْرُسُ الْمالَ، وَالْمالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ، وَالْعِلمُ يَزْكُو عَلَى الْإنفاقِ، وَصَنيِعُ الْمالِ يَزوُلُ بِزَوالِهِ.
ياكُمَيلُ بْنُ زِيادٍ! مَعْرِفَةُ العِلْمِ دِينٌ يُدانُ بِهِ، بِهِ يَكْسِبُ الْإنْسانُ الطَّاعَةَ في حَياتِهِ، وَجَمِيلَ اْلاُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفاتِهِ. وَالْعِلْمُ حاكِمٌ، وَالْمالُ مَحْكُومٌ عَلَيْهِ.
يا كُمَيلُ! هَلَكَ خُزَّانُ الْأموالِ وَهُمْ أحْياءٌ وَالْعُلَماءُ باقُونَ مابَقِيَ الدَّهْرُ: أعْيانُهُمْ مَفْقُودَةٌ، وَأمْثالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ؛(26)
كميل مىگويد: اميرالمؤمنين على بن ابىطالب(ع) دست مرا گرفت و به سوى قبرستان كوفه برد. هنگامى كه به صحرا رسيديم، آه پردردى كشيد و فرمود:
اى كميلبن زياد! اين دلها همانند ظرفهاست كه بهترين آنها ظرفى است كه گنجايش و نگهدارىاش بيشتر باشد؛ پس آنچه براى تو مىگويم، حفظ كن و به ياد داشته باش؛ مردم سه گروهند: علماى الهى و دانش طلبانى كه در راه نجات دنبال تحصيل علمند و احمقان بىسروپا كه دنبال هر صدايى مىدوند، با هر بادى حركت مىكنند، آنها با نور علم و دانش روشن نشدهاند و به ستون محكمى پناه نبردهاند.
اى كميل! علمْ بهتر از مال است؛ علمْ تو را پاسدارى مىكند، ولى تو بايد حافظ مال باشى؛ مال با انفاق كم مىشود، ولى علم با انفاق افزوده مىگردد؛ دست پروردگان مال به مجرد زوال مال از بين مىروند (ولى شاگردان علم پايدارند).
اى كميلبن زياد! شناخت علمْ آيينى است كه با آن جزا داده مىشود و برهمه فرض و لازم است؛ به وسيله آن انسان در دوران حياتْ اطاعت فرمان خدا مىكند و بعد از وفاتْ نام نيك از او مىماند؛ علمْ حاكم است و مالْ محكوم و مغلوب.
اى كميل! ثروت اندوزان مردهاند، در حالىكه ظاهراً در صف زندگانند، ولى دانشمندان تا دنيا برقرار است زندهاند خود آنها از بين مردم رفتهاند ولى چهره آنها در آيينه دلها نقش شده است.
كميل بن زياد نخعى كوفى از دوستان نزديك حضرت اميرالمؤمنين(ع) به شمار مىرود. دعاى مشهور كميل نيز منسوب به اوست. وى به دست حجاج -لعنهاللَّه- شهيد گرديد. خبر شهادتش را قبلاً از حضرت شنيده بود و هنگام شهادت به حجاج مىگويد:
لقد خَبَّرَني أميرُالمؤمنين(ع) أنَّك قاتِلي.(27)
توضيح و شرح اين بخش از كلام كه در فضيلت علم است، تحت چهار عنوان بيان مىگردد:
الف) مقدمه و زمينه كلام
كميل مىگويد: اميرالمؤمنين، علىبن ابىطالب(ع) دست مرا گرفت و به سوى قبرستان كوفه «جبان» برد. (جبان يا جبانة به صحرا و قبرستان گفته مىشود).
از اينجا معلوم مىشود كه تمام معارف را براى همه و در همه جا بيان نمىفرمودند و بعضى از تعاليم بايد در مكان و زمان خاص و براى افراد نخبه و برگزيده بيان گردد تا از طريق آنها به ديگران منتقل شود.
نكته ديگر اينكه معارف عاليه را بدون مقدمه و آمادگى لازم و زمينه سازى مناسب نبايد بيان كرد؛ لذا امام(ع) بعد از آنكه كميل را به صحرا برده و از سروصدا و هياهو و اشتغالات دنيوى و ظلمات و تاريكىهاى دوران پس از پيغمبر اكرم(ص)جدامىكنند، براى آمادگى بيشتر در او و توجه دادن به اهميت مطلبى كه قرار است براى او بيان شود مىفرمايند:
اى كميل! بهترين قلبها قلبى است كه گنجايش و حفظ بيشتر داشته باشد؛ پس آنچه را مىخواهم برايت بگويم به خوبى حفظ نموده و به خاطر داشته باش.(28)
ب) تقسيم بندى مردم به لحاظ علم و دانش
مراد از علم و دانش كه مبنا و اساس اين تقسيم قرار گرفته چيست؟
با در نظر گرفتن اقسام:
عالمٌ ربّانىٌ، متعلِّم على سبيل نَجاةٍ، وهمَجٌ رَعاعٌ.
معلوم مىشود منظور از علم، علمى است كه امام صادق(ع) در روايت عنوان بصرى، از آن تعبير به نور فرمودهاند:
لَيْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إنّما هُوَ نُورٌ يَقَعُ فى قَلْبِ مَنْ يُريدُ اللَّهُ تبارك وتعالى أنْ يَهْدِيَهُ فإنْ أرَدْتَ الْعِلْمَ فاطْلُبْ أوَّلاً في نَفْسِك حَقيقَةَ الْعُبُودِيَّةِ؛(29)
علم به آموختن نيست، بلكه علمْ تنها نورى است كه در قلب هر كس كه خدا بخواهد او را هدايت كند مىتابد؛ پس اگر علم مىخواهى بايد در مرحله اول، حقيقت بندگى خدا را در خود طلبكنى.
پس از آنكه از حقيقت عبوديت سؤال نمود، حضرت فرمودند:
ثلاثة أشياء: أن لايَرَى الْعَبْدُ لِنفسه فِيما خَوَّله اللَّهُ مِلكاً لأنَّ العبيدَ لايكون لهم مِلكٌ يَرَوْنَ الْمالَ مالَ اللَّه يَضَعُونَهُ حَيثُ أمَرَهم به، وَلايُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنفْسِهِ تَدْبِيراً، وَجُمْلَةُ اشْتِغالِه فيما أمَرهُ تعالى به ونَهاه عنه؛(30)
سه چيز است: بنده خدا براى خودش درباره آنچه خدا به وى سپرده ملكيتى نبيند، چرا كه بندگان داراى ملك نمىباشند، همه اموال را مال خدا مىبينند و در آنجا كه خدا امر فرموده مصرفمىنمايند و بنده خدا براى خودش مصلحتانديشى و تدبير نكند و تمام سعى و تلاش او مراعات اوامر و نواحى خداى تعالى باشد.
پر واضح است كه صرف دانستن علوم رسمى و اندوختن اصطلاحات، انسان را به مقام عبوديت و سعادت ابدى و حيات طيبه نمىرساند. چه بسا دانشمندان علوم طبيعى و تجربى و حتى حافظان اصطلاحات دينى، كه از دسترسى به حقيقت علم محروم ماندهاند.
اما بيان تقسيم:
مردم يا عالم ربانىاند، يعنى حقيقتاً خداشناس شده و مردم را در مسير خداشناسى تربيت مىكنند و يا در مسير خداشناسى هستند و در غير اين دو صورت از حقيقت انسانيت خارجند، زيرا هدف از خلقتْ شناختن خدا و بندگى اوست:
وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنْسَ إلّا لِيَعْبُدُون.(31)
و در تفسير آيه شريفه چنين آمده: أي ليعرفون.(32)
كسانى كه نه عالم و نه متعلمند، بىهدف با هر بادى به جهتى مىروند و به هر نغمهاى دل مىسپارند؛ اينها از انسانيت بهرهاى نبردهاند.
از اينجاست كه در بعضى از روايات تقسيم به صورت ثنايى است نه ثلاثى:
عن أبيعبداللَّه(ع): النّاسُ اثْنانِ: عالِمٌ وَمُتَعَلِّمٌ وَسائرُ الناسِ همَجٌ وَالْهمَجُ في النّار.(33)
يعنى دسته سوم اصلاً قابل اعتنا نيستند، تا اينكه قسمى جداگانه قرار گيرند، گرچه اكثريت با اين دسته سوم است.
به قول شيخ بهائى(ره): مفرد آوردن دو دسته اول: (عالم رباني ومتعلم على سبيل نجاة) و جمع آوردن دسته سوم: همج رعاع اشاره به اين نكته است كه دو قسم اول كمتر و قسم سوم زيادند.(34)
اما توضيح هريك از اقسام:
دسته اوّل: عالم رباني: كلمه رباني در قرآن كريم نيز آمده است:
ما كانَ لِبَشَرٍ أنْ يُؤتِيَهُ اللَّهُ الْكِتابَ وَالْحُكْمَ وَ النُّبُوَةَ ثُمَّ يقولُ لِلنّاسِ كُونوا عِباداً لى مِنْ دُونِ اللَّه وَلكن كُونوا رَبّانِيّينَ بما كُنتم تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَبِما كُنْتُم تَدْرُسُون؛(35)
هيچ بشرى كه خدا وى را به رسالت برگزيد و به او كتاب و حكمت و نبوت بخشيد، او را نرسد كه به مردم گويد: مرا به جاى خدا پرستيد، بلكه پيغمبران بر حسب وظيفه خود به مردم گويند: خداشناس و خداپرست باشيد، چنانچه از كتاب به ديگران اين حقيقت را مىآموزيد و خود نيز مىخوانيد.
رباني منسوب به رب است و الف ونون براى دلالت بر تعظيم و كثرت به آن اضافه شده، چنانكه به شخص كثيراللحية لحياني مىگويند؛ بنابراين، رباني كسى است كه ربطش به خدا زياد و اشتغالش به بندگى و عبوديت او بسيار باشد و نيز ربانيبه كسى مىگويند كه پرورش مردم را با تدبير در راه عبوديت و بندگى خدا به عهده دارد.(36)
ابن اثير در معناى كلمه رباني مىگويد:
وفي حديثِ عليٍ «الناس ثلاثةٌ عالِمٌ ربانيّ...» هو منسوبٌ إلى الربِّ بزيادة الألف والنون للمبالغة وقيل من الرب بمعنى التربية كانوا يُرَبُّون المتعلمينَ بصغار العلوم قبل كبارها والربانيُّ العالمُ الراسخُ في العلم والدين أو الذي يطلب بعلمه وجهَ اللَّه تعالى وقيل العالم العامِلُ المعلِّمُ؛
كلمه «ربانى» كه در حديث على(ع) نيز آمده منسوب به «رب» است با الف و نون كه براى مبالغه به آن اضافه شده؛ و گفته شده: از «رب» به معناى تربيت است، نظر به اينكه دانشآموزان را قبل از علوم برتر به تدريج با علوم و دانشهاى ابتدايى آموزش مىدهند. و «ربانى»، عالم راسخ در علم و دين است، يا كسى است كه دانش را فقط براى خدا مىآموزد؛ و نيز گفته شده: «ربانى» عالم عاملى است كه به ديگران نيز مىآموزد.
دسته دوم: متعلم على سبيل نجاة؛ جويندگان راه رستگارى: دانش طلبانى هستند كه در راه سعادت و فلاح و رستگارى بهدنبال كسب علمند. سبيل نجاتْ همان صراط مستقيم است در ميان راههاى گوناگون و متفرق و انحرافى:
وَأنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقيماً فَاتَّبِعوه ولاتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذلِكُمْ وَصّيكم به لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ؛(37)
و اين است راه راست، پيروى آن كنيد و از راههاى ديگر كه موجب تفرقه و پريشانى شماست و شما را از خدا جدا مىكند، متابعت نكنيد، اين است سفارش خدا به شما، باشد كه پرهيزكار شويد.
رسيدن به اين راه مستقيم، تنها با آموختن و پيروى از عالم ربانى ميسر مىگردد. متعلم على سبيل نجاة كسى است كه به نداى ملكوتى امير مؤمنان، على(ع) دل مىسپارد كه فرمود:
أيْنَ تَذْهَبُ بِكُمْ الْمَذاهِبُ وَتَتِيهُ بِكم الْغَياهِبُ وَتَخْدَعُكُم الْكَواذِبُ؟ وَمِن أيْنَ تُؤْتَوْن؟ وَأَنّى تُؤْفَكُون؟ ... فَاسْتَمِعُوا مِنْ رَبّانِيِّكُم؛(38)
اين روشهاى گمراه كننده، شما را به كجا مىكشد؟ تاريكىها و ظلمات تا كى شما را متحيرمىسازد؟ دروغ پردازىها تا كى شما را مىفريبد؟ از كجا در شما نفوذ نموده، شما را اغفالمىكنند؟ ... پس به سخن مربى الهى خويش گوش فرا دهيد.
دسته سوم: همج رعاع؛ فرومايگان: از گروه سوم به علت حقارت و پستى و سقوط از انسانيت، تعبير به همج رعاع نمودهاند؛ يعنى پشههاى ريز و كوچكى كه حقير و بىارزش و پستند. همج بنا بر نقل جوهرى، جمع كلمه همجة است، به معناى پشه ريزى كه روى صورت و چشم چهارپايان مىافتد.(39)
اوصاف ديگر اين گروه را در چهار جمله بيان مىنمايند:
أتباعُ كلِّ ناعِقٍ: اين گروه از شدّت حماقت، هر صدايى از هر جايى برخاست دنبالش مىروند، بدون اينكه حق يا ناحق بودن آن را بررسى نمايند؛ مانند گله گوسفندى مىمانند كه با آواز هر چوپانى حركت مىكنند و به علت عدم ثبات در عقيده، دعوت هر دعوتكنندهاى را بدون تأمل مىپذيرند.(40)
يَمِيلونَ مع كلِّ ريحٍ: از شدت سستى و بىارادگى و ضعف عقيده، دستخوش امواج و جوهاى مخرب اجتماع مىگردند، امروز بيعت كرده، فردا پيمان خود را مىشكنند.
لم يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ العلم: در ظلمت و جهل و نادانى باقى مانده و در پى خروج از تاريكى جهل به سوى فضاى روشن علم و دانش نيستند.
لَم يَلْجَؤوا إلى ركنٍ وثيقٍ: به تكيهگاه محكمى پناه نياوردهاند، يعنى عقيده محكم و راسخى ندارند تا در قبال هجوم امواج هولناك جهل و فساد و تاريكى، خود را نجاتدهند.
ج) مقايسه بين علم و ثروت
در مقايسه بين علم و مال مىفرمايند: اى كميل! علمْ بهتر از مال است، زيرا:
العلمُ يَحْرُسُك وأنت تَحْرُسُ المالَ: علمْ تو را از وساوس شيطانى و فتنهها حفظ مىكند و حال آنكه مال نه تنها حافظ تو نيست، بلكه تو بايد حافظ و نگهدارنده آن باشى. اين مطلب هم ضرورى و مسلم است كه آنچه حافظ انسان است، بهتر است براى او از آنچه انسان بايد از آن نگهدارى كند.
المال تَنْقُصُه النَّفَقة والعلم يَزْكُو على الإنفاق: ثروت و دارايى با خرج كردن و به ديگران دادن كم مىشود و حال آنكه علم و دانش با نشر آن افزون مىگردد يا به سبب نشر آن افزون مىگردد.
شيخ بهائى(ره) مىگويد:
كلمةُ «على» يجوز أن يكون بمعنى «مع» كما قالوا فى قوله تعالى: وَإنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنّاسِ على ظُلْمِهِمْ(41) وأنْ تكونَ للسببية كما قالوه في قوله تعالى: وَلِتُكَبِّرُوا اللَّهَ على ما هَديكم؛(42)و(43)
كلمه «على» ممكن است به معناى «مع» باشد، همانطورى كه در قول خداى تعالى است: «وان ربك لذو مغفرة للناس على ظلمهم» و نيز ممكن است براى سببيت باشد، همانطورى كه در قول خداى تعالى اينگونه است: «ولتكبروا اللّه على ما هديكم»؛ يعنى به سبب هدايت شما.
وصَنيعُ المال يَزُول بزواله: آنچه از مال و ثروت بهدست مىآيد، با از بين رفتن ثروت يا صاحب ثروت، بى اثر شده و از بين مىرود؛ مثلاً صاحب ثروتى كه از دنيا مىرود، ديگر از آثار مال خود بهرهاى ندارد، يا كسى كه در اثر از بين رفتن ثروت و دارايىاش مجبور مىشود املاك خود را بهفروش رسانده و به طلبكاران بدهد، ديگر از ثروت خود بهرهاى ندارد و حال آنكه آنچه از علم و دانش حاصل مىشود باقى است، چهانسان در دنيا باشد چه نباشد.
مَعْرِفَةُ العلمِ دِينٌ يُدانُ به، بِهِ يَكْسِبُ الانسانُ الطاعةَ فيحياته وجميل الأُحْدُوثَةِ بعد وفاته: شناخت علمْ آيينى است كه بايد آنرا پذيرفت و يا به آن پاداش داده مىشود. بهوسيله علم و آگاهى و معرفت دينى است كه انسان مىتواند كسب طاعت نمايد، يعنى كسى كه معرفت دينى داشته باشد، مطيع خداى تعالى خواهد بود و بدون شناخت، اطاعت تحقق نمىپذيرد.(44)
قرآن كريم در اين باره مىفرمايد: إنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِن عِبادِهِ الْعُلَماء.(45)
بهوسيله علم است كه انسان از خود نام نيك بر جاى مىگذارد.
مجمعالبحرين مىگويد:
الأُحدوثَةُ مايَتَحَدَّثُ به الناسُ ومنه الحديثُ «العلمُ به يَكْسِبُ الانسان الطاعةَ في حياته وجَميلَ الأحدوثةِ بعد وفاته» أي الثناءُ والكلامُ الجميلُ والأُحْدُوثَةُ مفردُ الأحاديث؛
«احدوثه» يعنى موضوع صحبت مردم، اين كلمه در حديث «العلم به يكسب الانسان الطاعة فى حياته و جميل الاحدوثة بعد وفاته» يعنى ستايش و نام نيكو و خوش نامى، و «احدوثة» مفرد «احاديث» است.
شاعر شيرين سخن شيراز مىگويد:
سعديا مرد نكونام نميرد هرگز
مرده آن است كه نامش به نكويى نبرند
هيچيك از اين خصوصيات در مال و ثروت نيست، يعنى آنچه موجب پيدا كردن راه طاعت و فرمانبردارى خداى تعالى و آنچه باعث به يادگار ماندن نام نيك براى انسان است، فقط علم و دانش است و آگاهى دينى نه صرف داشتن مال و ثروت.
العلم حاكم والمال محكوم عليه: حاكم بودن علم و دانش و محكوم بودن مال، و ثروت به اين اعتبار است كه هر تصرف صحيحى در مال، مبتنى و متوقف است بر دانش و آگاهى. حتى صرف مال و خرج كردن در زندگى روزمره نيز بايد طبق آگاهى و دانش لازم انجام گيرد و علم معاش يكى از علومى است كه بدون به كارگيرى آن زندگى روزمره مختل خواهد شد؛ از اين دانش در روايات تعبير شده به تقدير المعيشة:
عن أبي جعفر(ع): الْكَمالُ كُلُّ الْكَمالِ التَّفَقُّهُ في الدِّين وَالصَّبْرُ على النائِبَةِ وَتَقْدِير المعيشة؛(46)
كمال انسان و نهايت كمال او، به دست آوردن آگاهى و بينش دينى و صبر در بلا و اقتصاد و ميانهروى در زندگى است.
محدث كاشانى مىگويد:
التَفَقُّهُ في الدين هو تحصيلُ البصيرةِ في العلوم الدينية. والنائبة المصيبة وتقدير المعيشة تعديلها بحيث لايَمِيلُ إلى طرفَي الإسرافِ والتَّقْتير بل يكون قواماً بين ذلك كما قال اللَّه عزوجل؛(47)
تفقه در دين به معناى به دست آوردن آگاهى و بينش در علوم دينى است و نائبه به معناى بلاومصيبت و تقدير معيشت، تعديل و توازن در زندگى است، به طورى كه نه اسراف و زيادهروى باشد و نه تقتير و خساست، بلكه بين اين دو باشد، همانطورى كه خداى تعالى فرموده است.
د) مقايسه بين علما و ثروتمندان(48)
هَلَكَ خُزّانُ الأموالِ وهم أحْياءٌ والعلماءُ باقونَ مابقي الدَّهْرُ أعيانُهم مَفْقُودةٌ، وأمثالُهم في القلوب موجودة.
ثروت اندوزان در حال حيات دنيوى گرچه به ظاهر زندهاند و همانند چهارپايان مى خورند: وَيَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ الأنْعامُ(49)، لكن در حقيقت مردهاند، زيرا در اثر غفلت از خالق خود بهرهاى از حيات طيبه انسانى نبردهاند:
أمواتٌ غَيْر أحياءٍ وَمايَشْعُرُون أيّانَ يُبْعَثُونَ؛(50)
مردگانى هستند كه از حيات بىبهرهاند و شعور ندارند كه چه هنگام برانگيخته خواهند شد.
مرده دل زنده تو دانى كه كيست
آن كه ندارد به خدا اشتغال
در حالىكه دانشمندان الهى تا دنيا باقى است هستند گرچه اجسام و بدنهايشان در بين مردم نباشد، ولى ياد آنها همراه با آثارشان براى هميشه باقى و جاويدان خواهدبود.
نظير بيانى كه در حكمت 147 در مقايسه بين علم و ثروت گذشت، روايات ديگرى از اميرالمؤمنين(ع): نقل شده، از آن جمله:
قال(ع): العلم أفضل من المال بسبعة:
الأول: أنه ميراث الأنبياء والمال ميراثُ الفراعنة
الثاني: العلم لايَنْقُصُ بالنَّفَقَةِ والمالُ يَنْقُصُ بها
الثالث: يحتاج المال إلى الحافظ والعلم يحفظ صاحبه.
الرابع: العلم يدخل في الكفن ويبقى المال.
الخامس: المال يحصل للمؤمن والكافر والعلم لايحصل إلا للمؤمن خاصة.
السادس: جميع الناس يحتاجون إلى صاحب العلم في أمر دينهم ولايحتاجون إلى صاحب المال.
السابع: العلم يقوى الرجل على المرور على الصراط والمال يمنعه؛(51)
علم از هفت جهت بر مال برترى دارد:
اول: علمْ ميراث پيامبران است و ثروت و مالْ ميراث فراعنه.
دوم: علم با بخشش و انفاق كم نمىشود، و حال آن كه ثروت با خرج كردن كم مىشود.
سوم: ثروت احتياج به نگهبان دارد و حال آن كه علمْ نگهبان صاحب علم است.
چهارم: علمْ داخل كفن مىشود و مالْ خارج از آن مىماند، يعنى ثمرات دانش براى پس از مرگ هم مفيد و سودمند است.
پنجم: ثروت، هم به دست مؤمن مىرسد و هم به دست كافر، و حال آن كه علم فقط در دسترس مؤمن است.
ششم: تمام مردم در امر دينشان نيازمند به عالم و دانشمند ربانىاند، در حالى كه به ثروتمندان خسيس نيازى ندارند.
هفتم: علم، انسان را براى عبور از صراط و رسيدن به بهشت و فردوس برين قوت و نيرو مىبخشد، در حالى كه ثروت مانع از عبورش مىگردد. (يعنى ثروتى كه در راه صحيح مصرف نشود مانع حيات طيبه اخروى و رفتن به بهشت مىگردد).
همچنين از آن حضرت نقل شده كه فرمودند:
أيُّها الناسُ اعْلَمُوا أنَّ كَمالَ الدِّينِ طَلَبُ الْعِلْمِ وَالْعَمَلُ به وأنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ أوْجَبُ عَلَيْكُمْ من طَلَبِ الْمالِ أنَّ المالَ مَقْسوُمٌ بينكم مَضْمُونٌ لكم قد قَسَّمه عادلٌ بينكم سَيَفي لكم به والعلمُ مخزونٌ عليكم عند أهلِه قَدْ أُمِرْتم بِطَلَبهِ منهم فَاطْلُبُوه. وَاعْلَمُوا أنَّ كَثْرةَ المالِ مَفْسَدَةٌ لِلدِّينِ مَقْساةٌ لِلقُلُوب، وأن كَثْرَةَ العلمِ والعَمَلَ به مَصْلَحَةٌ للدين و سببٌ إلى الجنة. وَالنَّفَقاتُ تُنْقِصُ المالَ وَالْعِلْمُ يَزْكُو على إنفاقِه فانفاقه بَثُّه إلى حَفَظَتِه وَ رُواتِه؛(52)
اى مردم! بدانيد كه كمال دين طلب علم و عمل به آن است و طلب دانش بر شما واجبتر است از طلب مال، زيرا مالْ بين شما تقسيم و سهم شما از ثروت و مال تضمين گرديده و به عدالت بين شما قسمت شده و به شما خواهد رسيد، و حال آن كه علم براى شما نزد اهلش به وديعه نهاده شده و به شما امر شده به دنبال آن برويد و آنرا از اهلش طلب كنيد. بدانيد كثرت و فراوانى مال موجب فساد دين و قساوت قلبهاست، و حال آن كه زيادى دانش و عمل به آن به صلاح و منفعت دين و وسيلهاى است براى رسيدن شما به بهشت. بخشش و خرج كردن موجب كم شدن مال است، درحالىكه علم به واسطه انفاق و بخشش رشد و نمو مىيابد و انفاق علم، پخش و گسترش آن براى حافظان و راويان دانش است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 476]
-
گوناگون
پربازدیدترینها