تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 12 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):مؤمن از اندك خدا خشنود مى شود و بسيارش او را ناراحت نمى كند و منافق از اندك خدا نا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1836897177




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تعلیم و تربیت در نهج البلاغه


واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: تعلیم و تربیت در نهج البلاغه:

پيشگفتار
بسم اللَّه الرحمن الرحيم

الحمدللَّه ربّ العالمين وصلى‏اللَّه على سيدنا وحبيب قلوبنا وطبيب نفوسنا محمد(ص)وآله الطاهرين ولاسيما بقية اللَّه فى‏الارضين واللعنة على أعدائهم أجمعين إلى يوم‏الدين.
قال اللَّه عزوجل: لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ على المُؤمِنِين إذ بَعَثَ فِيْهِمْ رَسولاً مِنْ أنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَيُزَكّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَإنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِى ضَلالٍ مُبِينٍ‏(1)؛
خدا بر اهل ايمان منت گذاشت كه رسولى از خود آنها در ميان آنان برانگيخت كه بر آنها آيات‏خدا را تلاوت كند و نفوس آنان را از هر نقص و آلايش پاك گرداند و به آنان احكام شريعت و حقايق حكمت بياموزد، هر چند كه قبل از آن در گمراهى آشكارى بودند.
موضوع تعليم و تربيت «انسان» است و طراحى نظام صحيح و جامعى براى تعليم و تربيت انسان، تنها از ناحيه وحى ممكن خواهد بود. قرآن كتاب انسان سازى و على(ع)ترجمان و مبين قرآن است.(2)
چه كسى غير از آن حضرت مى‏تواند مفسّر كتاب خدا باشد؟ همو كه اعلم به وحى و سنت و سيره نبوى و اسبق به ايمان و اقرب به پيامبر اكرم(ص) است.(3)و(4)
در قسمتى از خطبه قاصعه در معرفى خود مى‏فرمايد:
من در دوران نوجوانى، بزرگان و شجاعان عرب را به خاك افكندم و شاخه‏هاى بلند درخت قبيله ربيعه و مضر را درهم شكستم؛ شما به خوبى موقعيت مرا از نظر خويشاوندى و قرابت و منزلت و مقام ويژه نسبت به رسول خدا مى‏دانيد: او مرا در دامن خويش پرورش داد؛ من كودك بودم، او همچون فرزندش مرا در آغوش خويش مى‏فشرد و در استراحتگاه مخصوصش جاى مى‏داد، بدنش به بدنم مى‏چسبيد و بوى پاكيزه او را استشمام مى‏كردم؛ غذا را مى‏جويد و در دهانم مى‏گذاشت. هرگز دروغى در گفتارم نيافت و اشتباهى در كردارم پيدا ننمود....
من همچون سايه‏اى به دنبال آن حضرت حركت مى‏كردم و او هر روز نكته تازه‏اى ازاخلاق‏نيك براى من آشكار مى‏ساخت و مرا فرمان مى‏داد كه به او اقتدا كنم. مدتى از سال، مجاوركوه حرا مى‏شد، تنها من او را مشاهده مى‏كردم و كسى جز من او را نمى‏ديد. در آن روز غيرازخانه رسول‏خدا، خانه‏اى كه اسلام در آن راه يافته باشد وجود نداشت. تنها خانه آن‏حضرت‏بود كه او و خديجه و من نفر سوم آنها اسلام را پذيرفته بوديم. من نور وحى و رسالت را مى‏ديدم و نسيم نبوت را استشمام مى‏كردم. به هنگام نزول وحى بر رسول خدا، صداى ناله‏اى راشنيدم؛ از آن حضرت پرسيدم: اين ناله چيست؟ فرمود: اين شيطان است كه از پرستش خويش مأيوس گرديده؛ تو آنچه را كه من مى‏شنوم مى‏شنوى و آنچه را مى‏بينم مى‏بينى، تنها فرق ميان من‏وتو اين است كه تو پيغمبر نيستى، بلكه وزير منى و برطريق و جاده خير قرار دارى؛ من همواره با او بودم....(5)
در جاى ديگر مى‏فرمايد:
يا كُمَيْلُ إنَّ رَسُولَ اللَّه(ص) أَدَّبَهُ اللَّهُ وَهُوَ أدَّبني وأنَا أُؤَدِّبُ الْمُؤْمِنِينَ وَأُوَرِّثُ أدَبَ الْمُكرَّمِين؛(6)
اى كميل! پيغمبر اكرم(ص) را خدا تربيت كرد و آن حضرت مرا تربيت نمود و من نيز اهل ايمان را تربيت نموده و آداب پسنديده را به آنها ياد مى‏دهم.
پس در وادى حيرت و سرگردانى انسانها بين مذاهب و مكاتب گوناگون، گوش جان به فرمان مطاع مباركش مى‏سپاريم كه فرمود:
فَاسْتَمِعُوا مِنْ رَبّانِيِّكُمْ وَأحْضِرُوه قُلُوبَكُمْ وَاسْتَيْقِظُوا إنْ هَتَفَ بِكُم؛(7)
به سخن مرد خدا و مربى الهى خويش گوش فرا دهيد و دل‏هاى خود را در پيشگاه او حاضر سازيد و هنگامى كه به خاطر احساس خطر فرياد مى‏كشد، بيدار شويد.
براى بررسى صحيح و مفيد مبحث «تعليم و تربيت»، از درياى بيكران معارف الهى نهج‏البلاغه بهره‏مند خواهيم گشت و گرچه غور در اين بحر عظيم و استخراج مرواريدهاى درخشان آن غواص ماهرى را بايد، لكن:
آب دريا را اگر نتوان كشيد
هم به قدر تشنگى بايد چشيد

ما در اين نوشتار، «تعليم و تربيت» در نهج‏البلاغه را در دو بخش و هر دو بخش را در دو فصلْ مورد بررسى قرار داده‏ايم. اميد است مقبول درگاه خداى تعالى و مورد استفاده خوانندگان گرامى قرار گيرد.(8)
بارالها! توفيق تأدب به آداب الهى را به ما عنايت فرما.
از خدا جوييم توفيق ادب
بى ادب محروم ماند از لطف رب‏(9)

رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إنَّكَ اَنْتَ السَّميعُ الْعَلِيمْ‏(10)؛ وَالحمد للَّه رب العالمين.
حوزه علميه قم‏
عبدالمجيد زهادت‏
رمضان المبارك 1415 / بهمن 1373
________________________________________
1 . آل عمران (3) آيه 164.
2 . نهج‏البلاغه، خطبه 125: «هذاالقرآن إنما هو خط مستور بين‏الدفتين لاينطق بلسان ولابد له من ترجمان.»
3 . يكى از فضايل اميرالمؤمنين(ع) حديث اشباه است كه مورد اتفاق فريقين مى‏باشد. علامه امينى در جلد سوم الغدير، صفحه 355 تحت عنوان «حديث الاشباه» مى‏نويسد:
«هذا الحديث الذى رواه الحموى فى معجمه نقلاً عن تاريخ ابن بشران قد أصفق على روايته الفريقان غير أن له ألفاظا مختلفة و اليك نصوصها: أخرج إمام الحنابلة احمد عن عبد الرزاق باسناده المذكور بلفظ: من أراد أن ينظر إلى آدم في علمه و إلى نوح في فهمه و إلى إبراهيم في خلقه و إلى موسى في مناجاته و إلى عيسى في سنته و إلى محمد في تمامه و كماله فلينظر إلى هذا الرجل المقبل فتطاول الناس فإذا هم بعلي بن ابي طالب كَأنما ينقلع من صبب و ينحط من جبل. اخرج ابوبكر احمد بن الحسين البيهقى....»
4 . براى مطالعه ادله برترى على(ع) بر ساير صحابه، رجوع كنيد به يوسف‏بن مطهر حلّى، كشف‏المراد فى تجريد الإعتقاد، المسألة السابعة في أن علياً(ع) أفضل الصحابة.
5 . نهج‏البلاغه، خطبه 192.
6 . بحارالانوار، ج‏77، ص‏268.
7 . نهج‏البلاغه، خطبه 108.
8 . شايان ذكر است كه شماره خطب و رسائل و حكم بر طبق نهج‏البلاغه «صبحى صالح» و «المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه» محمد دشتى و كاظم محمدى مى‏باشد.
9 . مثنوى معنوى.
10 . بقره (2) آيه 127.

1. فضيلت علم

علم، ميراثى گرانبها
قال(ع): الْعِلْمُ وِراثَةٌ كَريِمَةٌ وَالْآدابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ وَالْفِكْرُ مِرْآةٌ صافِيَةٌ؛(1)
دانش، ميراثى گرانبها و آداب، زينتى دايمى و فكر، آيينه‏اى است صاف و شفاف.
در اين حكمت استعاراتى به كار رفته است:
1. از «علم» تعبير به «ميراث» شده، به اين مناسبت كه همان‏گونه كه فرزند، مال و ثروت را از پدر به ارث مى‏برد، هر عالمى هم علم و دانش را از استادش به ارث برده. از آن‏جا كه در ميراث دانش خصوصيتى است كه در ميراث مال وجود ندارد، ميراث علم به كرامت و ارزشمند بودن توصيف شده: «وراثة كريمة». منشأ اين خصوصيت، بقاى علم و فناى مال و ثروت است. مالى را كه فرزند از پدر به ارث مى‏برد در معرض فنا و نابودى است، در حالى‏كه علم و دانشْ باقى و از خطراتى كه مال را تهديد مى‏كند در امان است.
در ساير روايات نيز از علم تعبير به ميراث و از علما تعبير به ورثه شده است:
قال أميرالمؤمنين(ع): الْعِلْمُ وِراثةٌ كَريمةٌ والْآدابُ حُلَلٌ حِسانٌ والْفِكْرُ مِرآةٌ صافِيةٌ وَالْاِعْتبار مُنْذِرٌ ناصِحٌ وَكَفى‏ بِكَ أدَباً لِنَفْسِكَ تَرْكُكَ ماكَرِهْتَهُ لِغَيْرِكَ؛(2)
دانش، ميراثى ارزشمند و آداب، زيورى نيكو و فكر، آيينه‏اى درخشنده و شفاف و حوادث عبرت‏انگيز بيم دهنده و اندرزگوست و براى تأديب خويشتن همين بس كه آنچه براى ديگران نمى‏پسندى ترك كنى.
عن أبي عبداللَّه(ع) قال: إنَّ الْعُلَماءَ وَرَثَةُ الْأنْبِياء وَذلك أنَّ الْأنبِياءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِرْهَماً ولادِيناراً وَإنّما أورثوا أحادِيثَ مِن أحاديثهم فَمَن أخَذَ بِشَيْ‏ءٍ منها أخذ حظّاً وافراً فَانْظروا عِلْمَكُم هذا عَمَّن تَأخُذُونه فإنَّ فينا أهلَ الْبَيْت في كلِّ خَلَفٍ عدُولاً يَنْفُونَ عَنْهُ تَحريفَ الغالين وانْتِحالَ الْمُبْطِلين وَتَأْوِيلَ الْجاهِلِين؛(3)
دانشمندان و علماى دينى وارثان پيامبرانند، زيرا انبيا از خود درهم و دينارى به ارث نمى‏گذارند و آنچه از خود باقى مى‏گذارند احاديثى است از احاديث آنها، هر كه از آن احاديث برگيرد، بهره فراوانى برده؛ پس مواظب باشيد دانش خود را از چه كسى مى‏گيريد. همانا در بين ما اهل بيت در هر دوره جانشينان عادلى هستند كه تغيير دادن افراطى‏ها و بدعت‏گذارى خرابكاران و تأويل نادانان را از دين برمى‏دارند.
2. از آداب و اخلاق پسنديده، به زيورهاى متجدد و دايمى تعبيرگرديده، به اين جهت كه فضايل براى نفسْ زينت و زيورند، همان‏طورى كه لباس و زيور آلاتْ زينت بدن انسان مى‏باشد. توصيف اين زيورهاى باطنى به تجدد و دوام، به اين جهت است كه به علت رسوخ در نفس، دايمى و با انسان همراه است.
3. از فكر، تعبير شده به «مرآة صافية»؛ يعنى آيينه درخشنده و شفاف، زيرا همان‏طورى كه آيينه شفاف، اشكال و صورت‏هاى مقابل خود را به خوبى منعكس مى‏نمايد، فكر انسان نيز پرده از مجهولات تصورى و تصديقى او برداشته و آنها را معلوم مى‏كند و به تعبير بعضى از شارحان نهج‏البلاغه، فكر به منزله اصطرلابى‏(4) است‏روحانى.(5)
شارح بحرانى(ره) در توضيح اين حكمت و كلام نورانى مى‏گويد:
الثالثة عشر: العلم وراثة كريمة وهو فضيلة النفس العاقلة وهو أشرف الكمالات التي تعتنى بها وبحسب ذلك كان وراثة كريمة من العلماء بل كان أكرم موروث ومكتسب وأراد الوراثة المعنوية كقوله تعالى: فهب لي من لدنك وليّاً يرثني ويرث من آل يعقوب‏(6)؛ أي العلم والحكمة.
الرابعة عشر: والآداب حلل مجددة وأراد الآداب الشرعية ومكارم الأخلاق واستعار لها لفظ الحلل المجددة باعتبار دوام زينة الانسان بها وتجدد بهائه وحسنه وتهذيب نفسه على استمرار الزمان بلزومها واستخراج محاسنها كالحلل التي لايزال تجدد على لابسها.
الخامسة عشر: والفكر مرآة صافية والفكر قد يراد به القوة المفكرة وقد يراد به حركة هذه القوة مطلقاً أية حركة كانت وقد يراد به معنى آخر وعني هنا القوة نفسها واستعار لها لفظ المرآة باعتبار أنها إذا وجهت نحو تحصيل المطالب التصورية والتصديقية أدركها وتمثلت بها كما يتمثل في المرآة صور مايحاذى بها؛(7)
سيزدهم: دانش، ميراثى ارزشمند است وفضيلت و ارزشى است براى انسان. علم و دانش از بهترين كمالاتى است كه مورد توجه است و به همين جهت ميراثى گرانبها و ارزشمند از دانشمندان، بلكه گرانبهاترين چيزى است كه از علما به ارث مى‏رسد و به دست مى‏آيد. منظور از ميراث، ميراثى معنوى است، همان‏طورى‏كه در قول خداى تعالى: فَهَبْ لى مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً يَرِثُنى وَيَرِثُ مِنْ آلِ‏يَعْقُوبَ، ميراث به معناى علم و حكمت است.
چهاردهم: آداب زينت‏هاى دايمى و هميشگى است. منظور آداب شرعى و فضايل اخلاقى است و اين‏كه از آدابْ تعبير به زينت‏هاى دايمى شده، به اين مناسبت است كه آدابْ هميشه با انسان همراه است و ارزش و شخصيت انسان را استمرار مى‏دهد، مثل زينت‏هايى كه دايماً آنها را مى‏پوشد.
پانزدهم: فكر، آيينه‏اى شفاف و درخشنده است، فكر گاهى به معناى قوه تفكر و گاهى به معناى فكركردن و گاهى به معناى ديگر به كار مى‏رود و در اين‏جا به معناى قوه تفكر است و اين‏كه از فكر، تعبير به آيينه شفاف شده، به اين خاطر است كه همان‏طورى كه آيينه شفاف هر چه را در مقابل دارد نشان مى‏دهد، فكر هم مطالبى را كه به آن عرضه مى‏گردد نشان مى‏دهد؛ يعنى از مبادى، انسان را به مراد مى‏رساند.
سعادت انسان در افزودن علم است
سُئل عن الخير ما هو؟ فقال(ع): لَيْسَ الخَيْرُ أنْ يَكْثُرَ مالُكَ وَوَلَدُكَ وَلكِنَّ الخَيْرَ أنْ يَكْثُرَ عِلْمُكَ؛(8)
از امام(ع) سؤال شد كه خير چيست؟ در جواب فرمودند: خير اين نيست كه دارايى و فرزندانت زياد شود، بلكه خير آن است كه دانش و علمت افزون گردد.
خير در چند آيه از قرآن به معناى مال و متاع دنيوى به كار رفته:
كُتِبَ عَلَيْكُمْ إذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأقْرَبِينَ بِالْمَعْروفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقينَ؛(9)
دستور داده شد كه چون يكى از شما را مرگ فرا رسد، اگر داراى متاع دنياست، وصيت كند براى پدر و مادر و خويشان به قدر متعارف، اين كار سزاوار مقام پرهيزكاران است.
أيَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِه مِنْ مالٍ وَ بَنيْنَ نُسارِعُ لَهُمْ فِى الْخَيْراتِ بَلْ لايَشْعُرونَ؛(10)
آيا اين مردم كافر مى‏پندارند كه ما آنها را مدد به مال و فرزندان مى‏نماييم براى آن‏كه مى‏خواهيم در حق ايشان مساعدت و تعجيل به خيرات دنيا كنيم؟ براى امتحان است و آنها نمى‏فهمند.
و إنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَديد؛(11)
و انسان بر حب مال دنيا سخت فريفته و بخيل است.
اگر مال و فرزند خير است پس چگونه امام(ع) در اين كلام، خير بودن را از مال و فرزند سلب مى‏نمايند؟
پاسخ اين است كه خير دو قسم است: مطلق و مقيد؛ خير گاهى استعمال مى‏شود در «خيرمطلق»؛ يعنى خيرى كه هيچ شرى را در برندارد، و گاهى استعمال مى‏شود در «خير مقيد»؛ يعنى خيرى كه براى همه و در همه حال خير نيست. كلام امام(ع) به نحو سلب عموم است، نه عموم سلب؛ يعنى خير محضْ افزايش علم و دانش است، نه‏زيادى مال و فرزند.
شارح بحرانى(ره) در بيان اين حكمت گويد:
الخير في العرف العامي هو كثرة المال و القينات الدنيوية وفي عرف السالكين إلى اللَّه هوالسعادة الاخروية وما يكون وسيلة إليها من الكمالات النفسانية وربما فسره قوم بما هو أعم من ذلك وقد نفى(ع) أن يكون الأول خيراً وذلك لفنائه ومفارقته ولما عساه أن يلحق بسببه من الشر في الآخرة وفسره بالثاني وعد فيه كمال القوى الانسانية فكثرة العلم كمال القوى النظرية للنفس العاقلة؛(12)
خير در عرف عام، فراوانى و كثرت مال و لذايذ دنيوى است، و در اصطلاح سالكين الى اللَّه، خوشبختى و سعادت اخروى است و كمالات نفسانيه‏اى كه وسيله رسيدن به آن سعادت باشد؛ بعضى خير را به اعم از اين تفسير نموده‏اند. در اين كلام امام(ع) خير بودن را از كاميابى‏هاى دنيوى نفى نموده، زيرا اين لذت‏ها و كاميابى‏ها فانى است و از انسان جدا مى‏گردد و چه بسا موجب رسيدن شر اخروى به انسان باشد و خير را به معناى دوم تفسير نموده و كمال قواى انسانى را خير دانسته‏اند؛ پس كثرت علمْ كمال قوه نظريه نفس عاقله است.
امام پنجم حضرت باقر(ع) نيز از پيغمبر اكرم(ص) نقل كرده‏اند كه فرمودند: در غير از تعليم و تعلم خيرى نيست.
قال رسول اللَّه(ص): العالمُ والمُتَعَلِّم شَريكانِ في الأجْرِ لِلْعالِم أجرانِ ولِلْمُتَعَلِّمِ أجْرٌ وَلاخير في‏سِوى ذلك.(13)
در غررالحكم از اميرالمؤمنين(ع) نقل شده كه:
العلمُ أصلُ كلِّ خير.
مقام و منزلت علما نزد پيامبران
قال(ع): إنَّ أوْلَى النَّاسِ بِالْأنْبِياء أعْلَمُهُمْ (اعملهم) بِما جاؤُوا بِهِ ثُمَّ تَلا(ع):اِنَّ أوْلَى النَّاسِ بِإبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعوُهُ وَهذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا؛(14)و(15)
نزديك‏ترين مردم به پيامبران كسانى هستند كه به تعاليم انبيا آگاه‏ترند؛ سپس اين آيه را تلاوت فرمود: نزديك‏ترين مردم به ابراهيم كسانى هستند كه از او پيروى كنند و اين پيغمبر و امتش كه اهل ايمانند.
مجلسى(ره) مى‏گويد:
و في بعض النُّسَخِ أعملُهم وهو أظهَرُ؛(16)
در بعضى از نسخه‏ها به‏جاى اعلمهم، اعملهم آمده كه با ظاهر كلام تطابق بيشترى دارد.
ابن ابى الحديد مى‏گويد:
هكذا الروايةُ «أعلمهم»، والصحيحُ «أعْمَلُهم» لأنَّ استدلالَه بالآية يقتضى ذلك وكذا قوله فيما بعد «إنَّ وليَّ محمدٍ مَن أطاعَ اللَّه» إلى آخر الفصل ولم يَذكُر العلم وإنما ذكر العملَ؛(17)
اعلمهم روايت شده و حال آن‏كه صحيح اعملهم است، زيرا استدلال به آيه شريفه و كلام امام بعد از استدلال كه فرمود: كسى دوست محمد است كه از خدا پيروى و اطاعت نمايد، تا آخر فصل، و اين‏كه حرفى از علم در ميان نيست و سخن در مورد عمل است و عمل را ذكر نموده‏اند، دليل است بر صحت اعملهم نه اعلمهم.
ممكن است در جواب گفته شود: بين استدلال به آيه شريفه و كلمه «أعلمهم» هيچ منافاتى وجود ندارد، زيرا تبعيت و موافقت كامل با اوامر و نواهى پيامبران، زمانى حاصل مى‏گردد كه شخص به دستورات انبيا آگاهى لازم را داشته باشد و هر اندازه علم و آگاهى بيشتر به اوامر و نواهى داشته باشد، بهتر مى‏تواند در عملْ آنها را به‏كار گرفته و با انبيا توافق و تطابق داشته باشد و اطاعت بدون آگاهى ممكن نيست.
شارح بحرانى(ره) در تثبيت اين مطلب مى‏گويد:
و لما كان الغرض من الأنبياء(ع) جَذْبُ الخلقِ إلى اللَّه بطاعته فكلُّ مَن أبلغ في الطاعة كان أشدَّ موافقة لهم وأقربَ إلى قلوبهم وأقوى نسبةً إليهم ولما لم يكن طاعتُهم إلا بالعلم بما جاؤوا به كان أعلمُ الناس بذلك أقربَهم إليهم وأولاهم بهم وبرهان ذلك الآيةُ المذكورةُ؛(18)
چون هدف از نبوت انبيا(ع) توجه دادن مردم به خداى تعالى است كه به‏وسيله اطاعت حاصل مى‏گردد، پس هركس تلاش بيشترى در اطاعت داشته باشد، موافقت بيشترى با آنها دارد و نزد انبيا داراى قرب بيشترى خواهد بود و نسبت نزديك‏ترى با ايشان دارد؛ و چون اطاعت آنها بدون علم به دستورات و فرامين آنها ميسّر نيست، آگاه‏ترين مردم به دستورات آنها، نزديك‏ترين و شايسته‏ترين مردم به انبيا مى‏باشد؛ دليل بر اين مطلبْ آيه‏اى است كه ذكر شده.
ارزش علم
قال(ع): لاشَرَفَ كَالْعِلْمِ؛(19) هيچ شرافت و ارزشى همانند علم نيست.
در شرافت و ارزشمند بودن علم، روايات ديگرى نيز از حضرت اميرالمؤمنين(ع)رسيده است:
قال(ع): الْمَودَّةُ أشْبَكُ الْأنْسابِ وَ الْعِلْمُ أشْرَفُ الأحْسابِ؛(20)
دوستى، ناگسسته‏ترين پيوندها، و دانشْ برترين افتخارات است.
قال(ع): يَتَفاضَلُ الناسُ بِالعُلومِ والْعقولِ لا بِالأمْوالِ والأُصول؛(21)
مردم به‏وسيله دانش و عقل بر يكديگر برترى پيدامى‏كنند، نه به‏وسيله مال‏وثروت و اصل‏ونسب.
قال(ع): كَفى‏ بِالْعِلْمِ شَرَفاً أنْ يَدَّعِيه مَنْ لايحسنه وَيَفْرَحُ إذا نُسِبَ إلَيْهِ، كَفى‏ بِالْجَهْلِ ذَمّاً يَبْرَأُمِنْهُ مَنْ هو فِيه؛(22)
در شرافت و فضيلت علم همين اندازه كافى است كه كسى هم كه آن‏را ندارد، اگر به او نسبت‏داده شود خوشحال مى‏گردد، و در مذمت جهل و نادانى همين بس كه جاهل نيز خود را از آن برى مى‏داند.
اين مطلبْ منحصر به علم و جهل نيست، بلكه در شجاعت و جبن، كرم و بخل، عدالت و فسق و ساير اوصاف و سجاياى متضاد، اين قاعده جريان دارد؛ يعنى فاقدعلم و كرم و عدالت را انتساب به آن شاد و از انتساب به جهل و بخل و فسق متنفراست.
تحسين صفات حميده حتى به وسيله فاقدان آن صفات و تقبيح رذايل اخلاقى و صفات ناپسند به وسيله واجدان آنها، ناشى از قوه‏اى است كه خداوند در انسان قرار داده است:
فِطْرَتَ اللَّه التى فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها؛(23)و(24)
فطرت و سرشت الهى است كه انسان بر آن آفريده شده است.(25)
علم بهتر است يا ثروت
قالَ كُمَيْلُ بن زياد: أخَذَ بِيَدي أميرُالْمُؤمِنينَ عَليُّ بنُ أبي طالِبٍ(ع) فأخرجني إلى الجُبّان فَلَمَّا أصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَداء، ثُمَ قالَ:
ياكُميلُ بْنُ زيادٍ! إنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ، فَخَيْرُها أَوْعاها، فَاحْفَظْ عَنِّي ما أَقُولُ لَكَ: النّاسُ ثَلاثَةٌ: فَعالِمٌ رَبَّانِيٌ، وَمُتَعَلِّمٌ عَلى سَبِيلِ نَجاةٍ، وَهَمَجٌ رَعاعٌ أتْباعُ كُلِّ ناعِقٍ، يَميِلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ، لَمْ‏يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْم، وَلَمْ يَلْجَؤُوا إلى رُكْنٍ وَثيِقٍ.
ياكُمَيْلُ! الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمالِ، الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَأنْتَ تَحْرُسُ الْمالَ، وَالْمالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ، وَالْعِلمُ يَزْكُو عَلَى الْإنفاقِ، وَصَنيِعُ الْمالِ يَزوُلُ بِزَوالِهِ.
ياكُمَيلُ بْنُ زِيادٍ! مَعْرِفَةُ العِلْمِ دِينٌ يُدانُ بِهِ، بِهِ يَكْسِبُ الْإنْسانُ الطَّاعَةَ في حَياتِهِ، وَجَمِيلَ اْلاُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفاتِهِ. وَالْعِلْمُ حاكِمٌ، وَالْمالُ مَحْكُومٌ عَلَيْهِ.
يا كُمَيلُ! هَلَكَ خُزَّانُ الْأموالِ وَهُمْ أحْياءٌ وَالْعُلَماءُ باقُونَ مابَقِيَ الدَّهْرُ: أعْيانُهُمْ مَفْقُودَةٌ، وَأمْثالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ؛(26)
كميل مى‏گويد: اميرالمؤمنين على بن ابى‏طالب(ع) دست مرا گرفت و به سوى قبرستان كوفه برد. هنگامى كه به صحرا رسيديم، آه پردردى كشيد و فرمود:
اى كميل‏بن زياد! اين دل‏ها همانند ظرف‏هاست كه بهترين آنها ظرفى است كه گنجايش و نگهدارى‏اش بيشتر باشد؛ پس آنچه براى تو مى‏گويم، حفظ كن و به ياد داشته باش؛ مردم سه گروهند: علماى الهى و دانش طلبانى كه در راه نجات دنبال تحصيل علمند و احمقان بى‏سروپا كه دنبال هر صدايى مى‏دوند، با هر بادى حركت مى‏كنند، آنها با نور علم و دانش روشن نشده‏اند و به ستون محكمى پناه نبرده‏اند.
اى كميل! علمْ بهتر از مال است؛ علمْ تو را پاسدارى مى‏كند، ولى تو بايد حافظ مال باشى؛ مال با انفاق كم مى‏شود، ولى علم با انفاق افزوده مى‏گردد؛ دست پروردگان مال به مجرد زوال مال از بين مى‏روند (ولى شاگردان علم پايدارند).
اى كميل‏بن زياد! شناخت علمْ آيينى است كه با آن جزا داده مى‏شود و برهمه فرض و لازم است؛ به وسيله آن انسان در دوران حياتْ اطاعت فرمان خدا مى‏كند و بعد از وفاتْ نام نيك از او مى‏ماند؛ علمْ حاكم است و مالْ محكوم و مغلوب.
اى كميل! ثروت اندوزان مرده‏اند، در حالى‏كه ظاهراً در صف زندگانند، ولى دانشمندان تا دنيا برقرار است زنده‏اند خود آنها از بين مردم رفته‏اند ولى چهره آنها در آيينه دل‏ها نقش شده است.
كميل بن زياد نخعى كوفى از دوستان نزديك حضرت اميرالمؤمنين(ع) به شمار مى‏رود. دعاى مشهور كميل نيز منسوب به اوست. وى به دست حجاج -لعنه‏اللَّه- شهيد گرديد. خبر شهادتش را قبلاً از حضرت شنيده بود و هنگام شهادت به حجاج مى‏گويد:
لقد خَبَّرَني أميرُالمؤمنين(ع) أنَّك قاتِلي.(27)
توضيح و شرح اين بخش از كلام كه در فضيلت علم است، تحت چهار عنوان بيان مى‏گردد:
الف) مقدمه و زمينه كلام
كميل مى‏گويد: اميرالمؤمنين، على‏بن ابى‏طالب(ع) دست مرا گرفت و به سوى قبرستان كوفه «جبان» برد. (جبان يا جبانة به صحرا و قبرستان گفته مى‏شود).
از اين‏جا معلوم مى‏شود كه تمام معارف را براى همه و در همه جا بيان نمى‏فرمودند و بعضى از تعاليم بايد در مكان و زمان خاص و براى افراد نخبه و برگزيده بيان گردد تا از طريق آنها به ديگران منتقل شود.
نكته ديگر اين‏كه معارف عاليه را بدون مقدمه و آمادگى لازم و زمينه سازى مناسب نبايد بيان كرد؛ لذا امام(ع) بعد از آن‏كه كميل را به صحرا برده و از سروصدا و هياهو و اشتغالات دنيوى و ظلمات و تاريكى‏هاى دوران پس از پيغمبر اكرم(ص)جدامى‏كنند، براى آمادگى بيشتر در او و توجه دادن به اهميت مطلبى كه قرار است براى او بيان شود مى‏فرمايند:
اى كميل! بهترين قلب‏ها قلبى است كه گنجايش و حفظ بيشتر داشته باشد؛ پس آنچه را مى‏خواهم برايت بگويم به خوبى حفظ نموده و به خاطر داشته باش.(28)
ب) تقسيم بندى مردم به لحاظ علم و دانش
مراد از علم و دانش كه مبنا و اساس اين تقسيم قرار گرفته چيست؟
با در نظر گرفتن اقسام:
عالمٌ ربّانىٌ، متعلِّم على سبيل نَجاةٍ، وهمَجٌ رَعاعٌ.
معلوم مى‏شود منظور از علم، علمى است كه امام صادق(ع) در روايت عنوان بصرى، از آن تعبير به نور فرموده‏اند:
لَيْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إنّما هُوَ نُورٌ يَقَعُ فى قَلْبِ مَنْ يُريدُ اللَّهُ تبارك وتعالى أنْ يَهْدِيَهُ فإنْ أرَدْتَ الْعِلْمَ فاطْلُبْ أوَّلاً في نَفْسِك حَقيقَةَ الْعُبُودِيَّةِ؛(29)
علم به آموختن نيست، بلكه علمْ تنها نورى است كه در قلب هر كس كه خدا بخواهد او را هدايت كند مى‏تابد؛ پس اگر علم مى‏خواهى بايد در مرحله اول، حقيقت بندگى خدا را در خود طلب‏كنى.
پس از آن‏كه از حقيقت عبوديت سؤال نمود، حضرت فرمودند:
ثلاثة أشياء: أن لايَرَى الْعَبْدُ لِنفسه فِيما خَوَّله اللَّهُ مِلكاً لأنَّ العبيدَ لايكون لهم مِلكٌ يَرَوْنَ الْمالَ مالَ اللَّه يَضَعُونَهُ حَيثُ أمَرَهم به، وَلايُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنفْسِهِ تَدْبِيراً، وَجُمْلَةُ اشْتِغالِه فيما أمَرهُ تعالى به ونَهاه عنه؛(30)
سه چيز است: بنده خدا براى خودش درباره آنچه خدا به وى سپرده ملكيتى نبيند، چرا كه بندگان داراى ملك نمى‏باشند، همه اموال را مال خدا مى‏بينند و در آن‏جا كه خدا امر فرموده مصرف‏مى‏نمايند و بنده خدا براى خودش مصلحت‏انديشى و تدبير نكند و تمام سعى و تلاش او مراعات اوامر و نواحى خداى تعالى باشد.
پر واضح است كه صرف دانستن علوم رسمى و اندوختن اصطلاحات، انسان را به مقام عبوديت و سعادت ابدى و حيات طيبه نمى‏رساند. چه بسا دانشمندان علوم طبيعى و تجربى و حتى حافظان اصطلاحات دينى، كه از دسترسى به حقيقت علم محروم مانده‏اند.
اما بيان تقسيم:
مردم يا عالم ربانى‏اند، يعنى حقيقتاً خداشناس شده و مردم را در مسير خداشناسى تربيت مى‏كنند و يا در مسير خداشناسى هستند و در غير اين دو صورت از حقيقت انسانيت خارجند، زيرا هدف از خلقتْ شناختن خدا و بندگى اوست:
وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنْسَ إلّا لِيَعْبُدُون.(31)
و در تفسير آيه شريفه چنين آمده: أي ليعرفون.(32)
كسانى كه نه عالم و نه متعلمند، بى‏هدف با هر بادى به جهتى مى‏روند و به هر نغمه‏اى دل مى‏سپارند؛ اينها از انسانيت بهره‏اى نبرده‏اند.
از اين‏جاست كه در بعضى از روايات تقسيم به صورت ثنايى است نه ثلاثى:
عن أبي‏عبداللَّه(ع): النّاسُ اثْنانِ: عالِمٌ وَمُتَعَلِّمٌ وَسائرُ الناسِ همَجٌ وَالْهمَجُ في النّار.(33)
يعنى دسته سوم اصلاً قابل اعتنا نيستند، تا اين‏كه قسمى جداگانه قرار گيرند، گرچه اكثريت با اين دسته سوم است.
به قول شيخ بهائى(ره): مفرد آوردن دو دسته اول: (عالم رباني ومتعلم على سبيل نجاة) و جمع آوردن دسته سوم: همج رعاع اشاره به اين نكته است كه دو قسم اول كمتر و قسم سوم زيادند.(34)
اما توضيح هريك از اقسام:
دسته اوّل: عالم رباني: كلمه رباني در قرآن كريم نيز آمده است:
ما كانَ لِبَشَرٍ أنْ يُؤتِيَهُ اللَّهُ الْكِتابَ وَالْحُكْمَ وَ النُّبُوَةَ ثُمَّ يقولُ لِلنّاسِ كُونوا عِباداً لى مِنْ دُونِ اللَّه وَلكن كُونوا رَبّانِيّينَ بما كُنتم تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَبِما كُنْتُم تَدْرُسُون؛(35)
هيچ بشرى كه خدا وى را به رسالت برگزيد و به او كتاب و حكمت و نبوت بخشيد، او را نرسد كه به مردم گويد: مرا به جاى خدا پرستيد، بلكه پيغمبران بر حسب وظيفه خود به مردم گويند: خداشناس و خداپرست باشيد، چنانچه از كتاب به ديگران اين حقيقت را مى‏آموزيد و خود نيز مى‏خوانيد.
رباني منسوب به رب است و الف ونون براى دلالت بر تعظيم و كثرت به آن اضافه شده، چنان‏كه به شخص كثيراللحية لحياني مى‏گويند؛ بنابراين، رباني كسى است كه ربطش به خدا زياد و اشتغالش به بندگى و عبوديت او بسيار باشد و نيز رباني‏به كسى مى‏گويند كه پرورش مردم را با تدبير در راه عبوديت و بندگى خدا به عهده دارد.(36)
ابن اثير در معناى كلمه رباني مى‏گويد:
وفي حديثِ عليٍ «الناس ثلاثةٌ عالِمٌ ربانيّ...» هو منسوبٌ إلى الربِّ بزيادة الألف والنون للمبالغة وقيل من الرب بمعنى التربية كانوا يُرَبُّون المتعلمينَ بصغار العلوم قبل كبارها والربانيُّ العالمُ الراسخُ في العلم والدين أو الذي يطلب بعلمه وجهَ اللَّه تعالى وقيل العالم العامِلُ المعلِّمُ؛
كلمه «ربانى» كه در حديث على(ع) نيز آمده منسوب به «رب» است با الف و نون كه براى مبالغه به آن اضافه شده؛ و گفته شده: از «رب» به معناى تربيت است، نظر به اين‏كه دانش‏آموزان را قبل از علوم برتر به تدريج با علوم و دانش‏هاى ابتدايى آموزش مى‏دهند. و «ربانى»، عالم راسخ در علم و دين است، يا كسى است كه دانش را فقط براى خدا مى‏آموزد؛ و نيز گفته شده: «ربانى» عالم عاملى است كه به ديگران نيز مى‏آموزد.
دسته دوم: متعلم على سبيل نجاة؛ جويندگان راه رستگارى: دانش طلبانى هستند كه در راه سعادت و فلاح و رستگارى به‏دنبال كسب علمند. سبيل نجاتْ همان صراط مستقيم است در ميان راه‏هاى گوناگون و متفرق و انحرافى:
وَأنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقيماً فَاتَّبِعوه ولاتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذلِكُمْ وَصّيكم به لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ؛(37)
و اين است راه راست، پيروى آن كنيد و از راه‏هاى ديگر كه موجب تفرقه و پريشانى شماست و شما را از خدا جدا مى‏كند، متابعت نكنيد، اين است سفارش خدا به شما، باشد كه پرهيزكار شويد.
رسيدن به اين راه مستقيم، تنها با آموختن و پيروى از عالم ربانى ميسر مى‏گردد. متعلم على سبيل نجاة كسى است كه به نداى ملكوتى امير مؤمنان، على(ع) دل مى‏سپارد كه فرمود:
أيْنَ تَذْهَبُ بِكُمْ الْمَذاهِبُ وَتَتِيهُ بِكم الْغَياهِبُ وَتَخْدَعُكُم الْكَواذِبُ؟ وَمِن أيْنَ تُؤْتَوْن؟ وَأَنّى تُؤْفَكُون؟ ... فَاسْتَمِعُوا مِنْ رَبّانِيِّكُم؛(38)
اين روش‏هاى گمراه كننده، شما را به كجا مى‏كشد؟ تاريكى‏ها و ظلمات تا كى شما را متحيرمى‏سازد؟ دروغ پردازى‏ها تا كى شما را مى‏فريبد؟ از كجا در شما نفوذ نموده، شما را اغفال‏مى‏كنند؟ ... پس به سخن مربى الهى خويش گوش فرا دهيد.
دسته سوم: همج رعاع؛ فرومايگان: از گروه سوم به علت حقارت و پستى و سقوط از انسانيت، تعبير به همج رعاع نموده‏اند؛ يعنى پشه‏هاى ريز و كوچكى كه حقير و بى‏ارزش و پستند. همج بنا بر نقل جوهرى، جمع كلمه همجة است، به معناى پشه ريزى كه روى صورت و چشم چهارپايان مى‏افتد.(39)
اوصاف ديگر اين گروه را در چهار جمله بيان مى‏نمايند:
أتباعُ كلِّ ناعِقٍ: اين گروه از شدّت حماقت، هر صدايى از هر جايى برخاست دنبالش مى‏روند، بدون اين‏كه حق يا ناحق بودن آن را بررسى نمايند؛ مانند گله گوسفندى مى‏مانند كه با آواز هر چوپانى حركت مى‏كنند و به علت عدم ثبات در عقيده، دعوت هر دعوت‏كننده‏اى را بدون تأمل مى‏پذيرند.(40)
يَمِيلونَ مع كلِّ ريحٍ: از شدت سستى و بى‏ارادگى و ضعف عقيده، دستخوش امواج و جوهاى مخرب اجتماع مى‏گردند، امروز بيعت كرده، فردا پيمان خود را مى‏شكنند.
لم يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ العلم: در ظلمت و جهل و نادانى باقى مانده و در پى خروج از تاريكى جهل به سوى فضاى روشن علم و دانش نيستند.
لَم يَلْجَؤوا إلى ركنٍ وثيقٍ: به تكيه‏گاه محكمى پناه نياورده‏اند، يعنى عقيده محكم و راسخى ندارند تا در قبال هجوم امواج هولناك جهل و فساد و تاريكى، خود را نجات‏دهند.
ج) مقايسه بين علم و ثروت
در مقايسه بين علم و مال مى‏فرمايند: اى كميل! علمْ بهتر از مال است، زيرا:
العلمُ يَحْرُسُك وأنت تَحْرُسُ المالَ: علمْ تو را از وساوس شيطانى و فتنه‏ها حفظ مى‏كند و حال آن‏كه مال نه تنها حافظ تو نيست، بلكه تو بايد حافظ و نگهدارنده آن باشى. اين مطلب هم ضرورى و مسلم است كه آنچه حافظ انسان است، بهتر است براى او از آنچه انسان بايد از آن نگهدارى كند.
المال تَنْقُصُه النَّفَقة والعلم يَزْكُو على الإنفاق: ثروت و دارايى با خرج كردن و به ديگران دادن كم مى‏شود و حال آن‏كه علم و دانش با نشر آن افزون مى‏گردد يا به سبب نشر آن افزون مى‏گردد.
شيخ بهائى(ره) مى‏گويد:
كلمةُ «على» يجوز أن يكون بمعنى «مع» كما قالوا فى قوله تعالى: وَإنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنّاسِ على ظُلْمِهِمْ‏(41) وأنْ تكونَ للسببية كما قالوه في قوله تعالى: وَلِتُكَبِّرُوا اللَّهَ على ما هَديكم؛(42)و(43)
كلمه «على» ممكن است به معناى «مع» باشد، همان‏طورى كه در قول خداى تعالى است: «وان ربك لذو مغفرة للناس على ظلمهم» و نيز ممكن است براى سببيت باشد، همان‏طورى كه در قول خداى تعالى اين‏گونه است: «ولتكبروا اللّه على ما هديكم»؛ يعنى به سبب هدايت شما.
وصَنيعُ المال يَزُول بزواله: آنچه از مال و ثروت به‏دست مى‏آيد، با از بين رفتن ثروت يا صاحب ثروت، بى اثر شده و از بين مى‏رود؛ مثلاً صاحب ثروتى كه از دنيا مى‏رود، ديگر از آثار مال خود بهره‏اى ندارد، يا كسى كه در اثر از بين رفتن ثروت و دارايى‏اش مجبور مى‏شود املاك خود را به‏فروش رسانده و به طلب‏كاران بدهد، ديگر از ثروت خود بهره‏اى ندارد و حال آن‏كه آنچه از علم و دانش حاصل مى‏شود باقى است، چه‏انسان در دنيا باشد چه نباشد.
مَعْرِفَةُ العلمِ دِينٌ يُدانُ به، بِهِ يَكْسِبُ الانسانُ الطاعةَ في‏حياته وجميل الأُحْدُوثَةِ بعد وفاته: شناخت علمْ آيينى است كه بايد آن‏را پذيرفت و يا به آن پاداش داده مى‏شود. به‏وسيله علم و آگاهى و معرفت دينى است كه انسان مى‏تواند كسب طاعت نمايد، يعنى كسى كه معرفت دينى داشته باشد، مطيع خداى تعالى خواهد بود و بدون شناخت، اطاعت تحقق نمى‏پذيرد.(44)
قرآن كريم در اين باره مى‏فرمايد: إنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِن عِبادِهِ الْعُلَماء.(45)
به‏وسيله علم است كه انسان از خود نام نيك بر جاى مى‏گذارد.
مجمع‏البحرين مى‏گويد:
الأُحدوثَةُ مايَتَحَدَّثُ به الناسُ ومنه الحديثُ «العلمُ به يَكْسِبُ الانسان الطاعةَ في حياته وجَميلَ الأحدوثةِ بعد وفاته» أي الثناءُ والكلامُ الجميلُ والأُحْدُوثَةُ مفردُ الأحاديث؛
«احدوثه» يعنى موضوع صحبت مردم، اين كلمه در حديث «العلم به يكسب الانسان الطاعة فى حياته و جميل الاحدوثة بعد وفاته» يعنى ستايش و نام نيكو و خوش نامى، و «احدوثة» مفرد «احاديث» است.
شاعر شيرين سخن شيراز مى‏گويد:
سعديا مرد نكونام نميرد هرگز
مرده آن است كه نامش به نكويى نبرند
هيچ‏يك از اين خصوصيات در مال و ثروت نيست، يعنى آنچه موجب پيدا كردن راه طاعت و فرمانبردارى خداى تعالى و آنچه باعث به يادگار ماندن نام نيك براى انسان است، فقط علم و دانش است و آگاهى دينى نه صرف داشتن مال و ثروت.
العلم حاكم والمال محكوم عليه: حاكم بودن علم و دانش و محكوم بودن مال، و ثروت به اين اعتبار است كه هر تصرف صحيحى در مال، مبتنى و متوقف است بر دانش و آگاهى. حتى صرف مال و خرج كردن در زندگى روزمره نيز بايد طبق آگاهى و دانش لازم انجام گيرد و علم معاش يكى از علومى است كه بدون به كارگيرى آن زندگى روزمره مختل خواهد شد؛ از اين دانش در روايات تعبير شده به تقدير المعيشة:
عن أبي جعفر(ع): الْكَمالُ كُلُّ الْكَمالِ التَّفَقُّهُ في الدِّين وَالصَّبْرُ على النائِبَةِ وَتَقْدِير المعيشة؛(46)
كمال انسان و نهايت كمال او، به دست آوردن آگاهى و بينش دينى و صبر در بلا و اقتصاد و ميانه‏روى در زندگى است.
محدث كاشانى مى‏گويد:
التَفَقُّهُ في الدين هو تحصيلُ البصيرةِ في العلوم الدينية. والنائبة المصيبة وتقدير المعيشة تعديلها بحيث لايَمِيلُ إلى طرفَي الإسرافِ والتَّقْتير بل يكون قواماً بين ذلك كما قال اللَّه عزوجل؛(47)
تفقه در دين به معناى به دست آوردن آگاهى و بينش در علوم دينى است و نائبه به معناى بلاومصيبت و تقدير معيشت، تعديل و توازن در زندگى است، به طورى كه نه اسراف و زياده‏روى باشد و نه تقتير و خساست، بلكه بين اين دو باشد، همان‏طورى كه خداى تعالى فرموده است.
د) مقايسه بين علما و ثروتمندان‏(48)
هَلَكَ خُزّانُ الأموالِ وهم أحْياءٌ والعلماءُ باقونَ مابقي الدَّهْرُ أعيانُهم مَفْقُودةٌ، وأمثالُهم في القلوب موجودة.
ثروت اندوزان در حال حيات دنيوى گرچه به ظاهر زنده‏اند و همانند چهارپايان مى خورند: وَيَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ الأنْعامُ‏(49)، لكن در حقيقت مرده‏اند، زيرا در اثر غفلت از خالق خود بهره‏اى از حيات طيبه انسانى نبرده‏اند:
أمواتٌ غَيْر أحياءٍ وَمايَشْعُرُون أيّانَ يُبْعَثُونَ؛(50)
مردگانى هستند كه از حيات بى‏بهره‏اند و شعور ندارند كه چه هنگام برانگيخته خواهند شد.
مرده دل زنده تو دانى كه كيست
آن كه ندارد به خدا اشتغال
در حالى‏كه دانشمندان الهى تا دنيا باقى است هستند گرچه اجسام و بدن‏هايشان در بين مردم نباشد، ولى ياد آنها همراه با آثارشان براى هميشه باقى و جاويدان خواهدبود.
نظير بيانى كه در حكمت 147 در مقايسه بين علم و ثروت گذشت، روايات ديگرى از اميرالمؤمنين(ع): نقل شده، از آن جمله:
قال(ع): العلم أفضل من المال بسبعة:
الأول: أنه ميراث الأنبياء والمال ميراثُ الفراعنة
الثاني: العلم لايَنْقُصُ بالنَّفَقَةِ والمالُ يَنْقُصُ بها
الثالث: يحتاج المال إلى الحافظ والعلم يحفظ صاحبه.
الرابع: العلم يدخل في الكفن ويبقى المال.
الخامس: المال يحصل للمؤمن والكافر والعلم لايحصل إلا للمؤمن خاصة.
السادس: جميع الناس يحتاجون إلى صاحب العلم في أمر دينهم ولايحتاجون إلى صاحب المال.
السابع: العلم يقوى الرجل على المرور على الصراط والمال يمنعه؛(51)
علم از هفت جهت بر مال برترى دارد:
اول: علمْ ميراث پيامبران است و ثروت و مالْ ميراث فراعنه.
دوم: علم با بخشش و انفاق كم نمى‏شود، و حال آن كه ثروت با خرج كردن كم مى‏شود.
سوم: ثروت احتياج به نگهبان دارد و حال آن كه علمْ نگهبان صاحب علم است.
چهارم: علمْ داخل كفن مى‏شود و مالْ خارج از آن مى‏ماند، يعنى ثمرات دانش براى پس از مرگ هم مفيد و سودمند است.
پنجم: ثروت، هم به دست مؤمن مى‏رسد و هم به دست كافر، و حال آن كه علم فقط در دسترس مؤمن است.
ششم: تمام مردم در امر دينشان نيازمند به عالم و دانشمند ربانى‏اند، در حالى كه به ثروتمندان خسيس نيازى ندارند.
هفتم: علم، انسان را براى عبور از صراط و رسيدن به بهشت و فردوس برين قوت و نيرو مى‏بخشد، در حالى كه ثروت مانع از عبورش مى‏گردد. (يعنى ثروتى كه در راه صحيح مصرف نشود مانع حيات طيبه اخروى و رفتن به بهشت مى‏گردد).
همچنين از آن حضرت نقل شده كه فرمودند:
أيُّها الناسُ اعْلَمُوا أنَّ كَمالَ الدِّينِ طَلَبُ الْعِلْمِ وَالْعَمَلُ به وأنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ أوْجَبُ عَلَيْكُمْ من طَلَبِ الْمالِ أنَّ المالَ مَقْسوُمٌ بينكم مَضْمُونٌ لكم قد قَسَّمه عادلٌ بينكم سَيَفي لكم به والعلمُ مخزونٌ عليكم عند أهلِه قَدْ أُمِرْتم بِطَلَبهِ منهم فَاطْلُبُوه. وَاعْلَمُوا أنَّ كَثْرةَ المالِ مَفْسَدَةٌ لِلدِّينِ مَقْساةٌ لِلقُلُوب، وأن كَثْرَةَ العلمِ والعَمَلَ به مَصْلَحَةٌ للدين و سببٌ إلى الجنة. وَالنَّفَقاتُ تُنْقِصُ المالَ وَالْعِلْمُ يَزْكُو على إنفاقِه فانفاقه بَثُّه إلى حَفَظَتِه وَ رُواتِه؛(52)
اى مردم! بدانيد كه كمال دين طلب علم و عمل به آن است و طلب دانش بر شما واجب‏تر است از طلب مال، زيرا مالْ بين شما تقسيم و سهم شما از ثروت و مال تضمين گرديده و به عدالت بين شما قسمت شده و به شما خواهد رسيد، و حال آن كه علم براى شما نزد اهلش به وديعه نهاده شده و به شما امر شده به دنبال آن برويد و آن‏را از اهلش طلب كنيد. بدانيد كثرت و فراوانى مال موجب فساد دين و قساوت قلب‏هاست، و حال آن كه زيادى دانش و عمل به آن به صلاح و منفعت دين و وسيله‏اى است براى رسيدن شما به بهشت. بخشش و خرج كردن موجب كم شدن مال است، درحالى‏كه علم به واسطه انفاق و بخشش رشد و نمو مى‏يابد و انفاق علم، پخش و گسترش آن براى حافظان و راويان دانش است.





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 476]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن