واضح آرشیو وب فارسی:حيات: گروه هاي ترور (1) نقاب نفاق
تهران-حيات
عمليات مرصاد آخرين عمليات رزمى جمهورى اسلامى ايران در جنگ تحميلى هشت ساله است با اين تفاوت كه اين بار نيروهاى مهاجم، ايرانيانى بودند كه در پشت پرده نفاق و در قالب گروهك منافقين و با حمايت عراق به مرزهاى ايران حمله كرده بودند. اين عمليات در پاسخ به عملياتى موسوم به فروغ جاويدان صورت گرفت،شكست ذلت بار بار منافقين در اين عمليات پرونده 8 سال دفاع مقدس را براي هميشه بست و به طولاني ترين نبرد قرن بيستم پس از جنگ ويتنام خاتمه داد اما نفاق از پديده هاي شوم و خطرناكي است كه هرگز سايه آن محو نخواهد شد.
«شما نميتوانيد؛ خود را به باد ندهيد!» امام خميني اين جمله را در پاسخ به نمايندهي مجاهدين خلق در نجف ميگويند. نمايندهاي كه آمده بود تا با شرح برنامههاي سازمان در زمينهي مبارزهي مسلحانه عليه رِژيم شاه، تأييديهاي از امام بگيرد.
گذشت زمان مشخص كرد كه سازمان مجاهدين بيش از موفقيت در مبارزهي مسلحانه با پهلوي، در انجام عمليات ترور و آشوب عليه نظام سياسي برآمده از خواست مردم ايران، اشتها داشت؛ عليه جمهوري اسلامي ايران. اما چگونه گروهي با آن انگيزهي بالا و شور مذهبي اوليه به مرور زمان آن تحقق اهداف خود را در جنايت و خيانت عليه مردم ديد؟
آغاز
سازمان مجاهدين خلق ايران در سال 1344 براي مبارزهي مسلحانه عليه رژيم پهلوي وارد بازي سياست ايران شد. گرچه مؤسسان آن از شاخهي جوانان نهضت آزادي بودند، اما خيلي زود به اين باور رسيدند كه بازرگان و گروهش براي اقدامات چريكي و جنگ مسلحانه آمادگي ندارند. آنها وقتي در نشستهاي اوليهي خود، دلايل عدم توفيق مبارزات مردم را بررسي ميكردند، به چند نكتهي محوري رسيدند:
1. ماهيت سازشكارانهي سازمانهايي چون حزب توده، جبههي ملي و نهضت آزادي.
2. عدم انسجام روحانيت و عدم آگاهي آنها از مبارزه.
بر اين اساس، آنها به وجوب مبارزهي مسلحانه، حرفهاي و علمي زير نظر يك سازمان منضبط و آهنين رسيدند. محمد حنيفنژاد (مهندس ماشين آلات كشاورزي)، سعيد محسن (مهندس تأسيسات) و عبدالرضا نيكبين رودسري (فارغالتحصيل رياضي) مؤسسان سازمان بودند كه پس از كنارهگيري نيكبين، علياصغر بديعزادگان جايگزين وي شد.
شرايط پذيرش عضو در سازمان، اعتقاد به اسلام، اطمينان از نظر امنيتي، عدم وابستگي به خانواده و داشتن خصلت مبارزهجويانه بود. علاوه بر اينها سازمان براي اعضاي جديدش آموزشهاي ايدئولوژيك، سياسي، اقتصادي و برنامههايي مانند ورزش، جامعهگردي و خودسازي ترتيب داده بود. سير مطالعاتي اعضاي سازمان اگرچه از برخي كتب ديني آغاز ميشد، اما در نهايت از كتابهايي چون ماترياليسم ديالكتيك و ماترياليسم تاريخي استالين سر درميآورد. شايد به اين دليل كه آنها ميپنداشتند «ماركسيم علم انقلاب است» و ميشود ايدئولوژي گروهشان اسلام باشد و ماركسسيم هم روش مبارزه.
سال 46 نيكبين رودسري از سازمان كنارهگيري كرد اما اين رفتار او در سازمان «ضعف ايدئولوژيك او» تلقي شد. همچنين سازمان با نظرخواهي عمومي از اعضايش، به اين نتيجه رسيد كه بايد در زمينهي آموزش و تدوين ايدئولوژي، مصممتر باشد. در همين راستا گروه ايدئولوژي را تشكيل دادند. به تدريج گروههاي ديگري مانند سياسي، كارگري، روحانيت و ... هم كارشان را در سازمان شروع كردند.
ضربهي هولناك ساواك
بهار سال 1350 براي سازمان، بهار مبارزه و شكفتن استعدادهاي نهفتهي نظامي بود. هدف بزرگ آنها جشنهاي 2500 ساله بود كه در حومهي شيراز برگزار ميشد، اما همهي اميدهاشان با لو رفتن برنامهي سازمان توسط دلفاني، مأمور نفوذي ساواك، از هم پاشيد. ساواك از شهريور 50 با عملياتي هماهنگ و طي 9 مرحله، بسياري از سران و اعضاي مؤثر سازمان را دستگير كرد. اگرچه پس از دستگيريها، باقيماندهي اعضا مجدداً خودشان را سازماندهي كرده و حتي دست به فعاليتهاي نظامي زدند، اما كاري از پيش نبردند و رژيم پهلوي موفقتر بود.
برخي معتقدند كه «مسعود رجوي» پس از دستگيري و با همكاري خود، راه را براي ساواك هموار كرد. بنا بر اسناد ساواك، اين همكاري حتي در زندان هم ادامه يافت. به پاس اين خوشخدمتي، حكم اعدام او به درخواست رئيس ساواك، با يك درجه تخفيف به حبس ابد تبديل شد.
ما ماركسيست شدهايم!
مهمترين و تعيين كنندهترين تحول سازمان در سال 1354 و هنگامي رخ داد كه در خلأ مؤسسان سازمان كه انگيزههاي ديني بالايي داشتند، چهرههايي چون تقي شهرام، بهرام آرام، بهمن بازرگاني و ... روي كار آمده بودند كه از لحاظ ديني عميق نبودند. طولي نكشيد كه افكار ماركسيستي كه تا آن زمان به عنوان روش و علم مبارزه مورد توجه بود، به ايدئولوژي سازمان تبديل شد. حدود 85 نفر از اعضاي سازمان با تلاشهاي تقي شهرام و پس از گذراندن مراحلي كه او مشخص كرده بود، اعلاميهاي مبني بر ماركسيست شدن خود صادر كردند. پس از آن، حتي آيهاي كه در بالاي آرم سازمان بود، رسماً حذف شد؛ «فضَّلَ اللهُ الْمُجاهِدينَ عَلَي الْقاعِدينَ أجْراً عَظيماً»
مراحل ماركسيست كردن اعضا اينطور بود: 1- تخليهي رواني، 2- قطع آموزشهاي مذهبي، 3- جايگزيني متون ماركسيستي، 4- طرح شبهات بهوسيلهي جزوهي سبز شهرام، 5- اعلام ماركسيسم.
همزمان با اين جريان و پس از آن، تصفيهي نيروهايي كه مخالف مشي جديد بودند، شروع شد. شهادت «مجيد شريف واقفي» و «مرتضي صمديه لباف» از جملهي ثمرات همين تصفيههاي درونسازماني بود.
به دنبال تغيير ايدئولوژي، اتفاق مهم ديگري هم در اين سال براي سازمان رخ داد؛ قطع حمايت روحانيون مبارز و به تبع آن دست كشيدن متدينها از حمايت سازمان.
از سال 54 تا 57 سازمان به تدريج و در سطح رهبري، مشي چريكي و... دچار اختلافات شديد و بنيادين شد. اين اختلافات در سال 57 سرانجام باعث انشعاب سازمان به سه گروه «آرمان«، «نبرد» و «پيكار» شد.
انقلاب و آزادي
با آزادي زندانيان سياسي در بحبوحهي درگيريهاي انقلاب و در دي ماه 1357، سازمان مجاهدين با محوريت افرادي مانند «مسعود رجوي» و «موسي خياباني» دوباره بيرون از زندان فعال شد. آنها در ظاهر با فاصله گرفتن از ماركسيسيم به تفكرات و اهداف اوليهي سازمان بازگشتند و پس آزادي، شروع به نيروگيري براي سازمان كردند. هرج و مرج روزهاي اول انقلاب و شور و هيجانات آن زمان هم در كاميابي آنها مؤثر بود. سازمان مجاهدين خلق كه از لحاظ تشكيلاتي قويتر از ساير گروهها بود، با ادعاهاي يك سازمان اسلامي به سرعت توانست جوانان را جذب كند.
اما مبارزان مسلمان، در فرآيند پيروزي انقلاب اسلامي، روي ديگري از اين سكه را نيز ديده بودند. نيروهاي سازمان و در رأس آنها رجوي، بهشدت به دنبال كسب قدرت بودند. آنها ابتدا از راه فعاليتهاي سياسي اين هدف را دنبال ميكردند، اما پس از ناكامي در برابر هوشمندي امام، به فاز امنيتي نظامي وارد شدند و نيروهاي خود را در بدنهي و حتي تا بالاترين ردههاي سازمانها و نهادهاي انقلابي نفوذ دادند.
به تدريج، سمپاشي و شايعهسازي عليه ياران امام و مسؤولين جمهوري اسلامي براي بياعتمادسازي مردم نسبت به آنها هم در برنامههاي سازمان قرار گرفت. آنها با برگزاري سخنرانيها، نشستها و تظاهرات، به مخالفت با نظام اسلامي برخاستند. اين در حالي بود كه سازمان براي همراه ساختن افكار عمومي، همواره خود را مظلوم و نيروهاي انقلابي را ظالم جلوه ميداد.
گفتوگو با اسلحه
دههي 60 را ميتوان دههي خيانت و جنايت سازمان دانست. رجوي با توهمِ داشتن طرفداران بيشمار، ضعف و ناكارآمدي نظام و نيز به بنبست رسيدن فاز سياسي، با دادن اطلاعيهاي در 30 خرداد 1360، نيروهاي وفادار خود را دعوت به شورش نظامي عليه جمهوري اسلامي كرد. در آن روز و به دستور رهبران سازمان، اعضاي سازمان با سلاح گرم و سرد به خيابانها ريختند و به سوي مردم آتش گشودند و علاوه بر آتش زدن خيابانها، تعدادي از مردم عادي را كشتند يا زخمي كردند.
قدم بعدي آنها براي يكسره كردن كار جمهوري اسلامي، ترورهايي هدفدار بود. در اين مرحله سازمان به دو گونه ترور دست زد؛ 1- ترور سران انقلاب و نيروهاي مؤثر در نظام اسلامي 2- كشتن مردم مسلمان و حامي نظام.
در اين مرحله، اعضاي سازمان با اين تحليل و بهانه كه «بايد كساني را كه موقعيت ما را به حكومت خبر ميدهند، از سر راه برداشت»، پاسداران انقلاب اسلامي و مردم مذهبي كوچه و خيابان را هدف قرار دادند. ماجراي شكنجهي سه پاسدار انقلاب اسلامي به وحشيانهترين شكل كه بعدها اسناد آن در دسترس عموم قرار گرفت، مربوط به همين مرحله بود.
خيلي زود تحليلگران درون سازمان متوجه شدند كه تمام تحليلهاي رهبرانشان غلط از آب درآمده و ورود به فاز نظامي، نتيجهي معكوس داده است. اين عمل نه تنها نظام را از پاي درنياورد، بلكه ماهيت منافقين را در نگاه مردم آشكار كرد و انگيزهي مردم را در پاسداري از انقلاب، بيشتر نمود. بسياري از نيروهاي سازمان در درگيري با نيروهاي سپاه و كميته كشته يا دستگير شدند. اين در حالي بود كه رجوي در همان آغاز درگيريها با بنيصدر به فرانسه فرار كرده بود و شيرازهي سازمان در ايران از هم پاشيده بود. باقيماندهي نيروهاي سازمان نيز پنهاني به فرانسه و بعد از آن به عراق گريختند تا در كنار رژيمي قرار بگيرند كه عليه جمهوري اسلامي ايران وارد جنگ شده بود. در جريان اعمال تروريستي منافقين در سال 60، دستكم 300 نفر از شهروندان ايراني ترور شدند.
سر سفرهي امپرياليسم
دور جديد تلاشهاي منافقين عليه جمهوري اسلامي در خارج از كشور آغاز شد. تلاش مسعود رجوي براي جلب توجه و حمايت سازمانهاي بينالمللي و كشورهاي غربي به تشكيل «شوراي مقاومت ملي» منجر شد تا اين پرسش را براي هميشه در تاريخ ثبت كند كه چگونه اين سازمان مخالف راستين امپرياليسم كه حتي به سياستهاي اول انقلاب به ديدهي سياستهاي سازشكارانه مينگريست و از نبرد تمامنشدني با امپرياليسم سخن ميگفت، دست به دست سران امرپاليسم و استكبار داده تا نظام مردمي ايران را به خيال خود فرو بپاشاند؟
براي فرار از انتقادات فراوان اعضاي سازمان در مورد عملكرد و استراتژي رهبري سازمان، رجوي در سال 1363، دست به كاري غير اخلاقي زد تا همهي نگاهها را به خود معطوف كند. او «مهدي ابريشمچي» را وادار به طلاق همسرش «مريم قجر عضدانلو» كرد تا پس از چند روز او را به عقد خود درآورد. رجوي اين كار را ايجاد «رهبري نوين سازمان» ناميد. او پيش از آن و بعد از كشته شدن همسر اول خود، به قصد استفادهي سياسي، دختر بنيصدر را به عقد خود درآورده و پس از مدتي او را طلاق داده بود.
پس از مدتي، رجوي و سازمان به اين نتيجه رسيدند كه عراق جاي مناسبي براي ادامهي مبارزه است و با توجيه اعضاي شوراي مقاومت ملي كه همه از گروههاي ضد انقلاب بودند، به عراق كوچ كردند. آنها رسماً به همكاري با دشمن متجاوز عليه ملت ايران پرداختند و با كارهايي مانند جاسوسي، شكنجه و بازجويي از اسراي جنگي و انجام عمليات نظامي (فروغ جاويدان) آخرين ترديدها را در انحراف كامل از معيارهاي انساني بر طرف كنند.
منافقين پس از جنگ هم با برنامههاي سمعيبصري ضد جمهوري اسلامي و اعزام نيرو به داخل ايران براي انجام عمليات تروريستي و ... به فعاليتهاي خود ادامه دادند. جاسوسي و دادن اطلاعات در مورد فعاليتهاي هستهاي ايران به ابرقدرتهاي غربي و بويژه آمريكا، از آخرين خيانتهاي برجستهي منافقين در چند سال اخير بوده است.
منابع:
- سازمان مجاهدين خلق؛ حسين احمدي روحاني؛ مركز اسناد انقلاب اسلامي
- مجاهدين خلق در آيينه تاريخ؛ علياكبر راستگو؛ مركز اسناد انقلاب اسلامي
- سازمان مجاهدين خلق پيدايي تا فرجام (1344- 1384)؛ به كوشش جمعي از پژوهشگران؛ موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي
-شرح تاريخچهي سازمان مجاهدين خلق و مواضع آن؛ احمدرضا ميركريمي؛ مركز اسناد انقلاب اسلامي
محمدحسين وزارتي
پايان پيام
جمعه 4 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: حيات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 270]