واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: مقدمه
قرآن كريم آخرين كتاب الهى است كه بر خاتم الانبيا، محمد مصطفىصلى الله عليه وآله، به منظور هدايتبشر نازل گرديده است. اين كتاب جاويد، كه در عصر ما در ميان كتب آسمانى تنها مرجع مصون مانده از تحريف است، هنگام نزول بر نبى اكرمصلى الله عليه وآله منشا حركت فكرى و فرهنگى بوده; زيرا از آغاز، مخاطبان خود را از يك سو، به تدبر در آن فرا مىخواند (1) و از سوى ديگر، منكرانش را به تحدى دعوت كرده و آسمانى بودن و فوق بشرى بودن خود را مكررا و به صراحتبيان نموده است. (2) در عصر ظهور و نورافشانى قرآن، چون اين كتاب مقدس به زبان مخاطبان اوليهاش نازل شده بود و آنان رسول اللهصلى الله عليه وآله را، كه مبين كلام خدا و مجسم آيات الهى بود، مىديدند و با قراين آيات - مانند اسباب نزول و شرايطى كه آيات الهى در آن اوضاع نازل شدهبود. به طور محسوس و ملموس ارتباط داشتند. به سهولتبه مفاهيم آيات دست مىيافتند و هر جا دچار مشكل مىشدند از رسول خداصلى الله عليه وآله كمك مىگرفتند.
از سوى ديگر، جامعه اسلامى در آن عصر، جامعهاى بسيط بود; از جهت فكرى رشد نيافته و باسوادان آن انگشتشمار بودند. از جهت اجتماعى نيز روابط مسلمانان در سطحى بسيار ساده شكل يافته و ازپيچيدگىهاى موجود در روابط اجتماعى عصر ما، كه نظريههاى گوناگون انسانى، اجتماعى را در پى داشت، خبرى نبود.
طبيعى است كه در چنين جامعهاى، مردم نه با سؤالات عميق فكرى مواجه بودند و نه قابليت دريافت و هضم مسائل ظريف نظرى را داشتند. تنها اندكى محرم اسرار پيامبراكرمصلى الله عليه وآله بودند كه توان دريافت انديشههاى بلند و معانى عميق قرآنى را داشتند. پس از رحلت پيامبراكرمصلى الله عليه وآله، صحابه در شهرهاى اسلامى اسكان گزيدند و تابعان، از آنان علم كتاب خدا و سنت رسول اوصلى الله عليه وآله را فرا مىگرفتند. به تدريج، با گذشت زمان، در پى فتوحات مسلمانان، سرزمينهاى اسلامى توسعه يافت و اقوام ديگر فوج فوج به اسلام پيوستند و با قوم عرب اختلاط يافتند. بسيارى از آنان هيچ سابقهاى نسبتبه زبان عربى نداشتند، اما شيفتگى آنان به اسلام و قرآن، ايشان را به فراگيرى زبان عربى فرا مىخواند، اما اين آميختگى بازتابى ديگر نيز داشت و آن تاثيرى منفى بود كه بر قوم عرب گذاشت و موجب شد اصالت زبانشان رااز دستبدهند.
عهد تابعان نيز به سرآمد، اما توسعه سرزمينهاى اسلامى همچنان ادامه داشت و به همان نسبت، آميختگى با فرهنگهاى ديگر روز به روز افزون گشت. اين آميختگى در عصر خلافتبنىعباس به دليل ترجمه كتب يونانى و طرح بحثهاى فلسفى و عقيدتى و بروز شبهات فكرى، شديدتر و عميقتر شد.ديگر نه از آن شفافيت اجتماعى، فرهنگى و فكرى عصر بعثتخبرى بود و نه از بساطت فكر و انديشه مردم. اين مساله همچنان تداوم يافت و عوامل مثبت و منفى مورد اشاره دستبه دست هم داده، دستيابى به مفاهيم حياتبخش قرآن را مشروط به بهرهمندى و اعمال اصول و قواعدى گرداند كه فقدان آنها مانع از درك صحيح قرآن است.
قواعد فهم قرآن
فهم قرآن و دستيابى به مفاهيم و معانى آن، اعم از منطوق و مفهوم، و آنچه كه لزوما بر آن دلالت دارد، اعم از ظاهر و باطن آيات، در سايه قواعد و اصولى چند حاصل مى گردد.
مراد ازاين قواعد تنها قواعد فهم زبان عربى نيست، اگرچه خداوند متعال از آن براى بيان مقاصد خود بهره جسته است و در نتيجه، فهم كلام او اقتضا دارد كه مفسر به قواعد زبان عربى آشنا باشد. اما علاوه بر آن، چون گوينده در كلام خود معانى و مفاهيمى متعالى و متافيزيكى را مطرح ساخته كه نه تنها براى انسان عصر نزول قرآن بكر بوده، بلكه براى بشريت همواره نو و در بردارنده پيايى تازه است، در نتيجه، الفاظ و عبارات وضع شده براى معانى محسوس و اعتبارى زبان عرب، در اداى روشن اين معانى بلند ناتوان بوده است، ناگزير، مفاهيم خود را در قالب تمثيلات، تشبيهات، استعارات و كنايات بيان نموده و براى مجذوب ساختن عرب شيفته شعر و ادب، از سبكى خاص در گفتار بهره گرفته كه نه نثر بوده، نه نظم اگرچه از امتيازات جميع آنها نيز بهرهمند است.اين زيبايى سبك و بلنداى معناست كه بشريت را مسحور و مجذوب خود ساخته است.
اين عوامل و عوامل ديگر موجب گرديد فهم معانى قرآن به قواعدى فراتر از قواعد زبان عربى نيازمند گردد. از اينرو، دانشمندان علوم قرآنى و مفسران درصدد برآمدند كه قواعد ياد شده را با تحقيق و تامل كشف كنند و آن را نظاممند سازند. نتيجه اين تلاشهاى ارزنده را مىتوان در كتب علوم قرآنى و مقدمه برخى از كتب تفسير به دست آورد. اين نوشتار به شمهاى از اين مطالب اشاره كرده و در آن به شش قاعده، كه اساسىتر به نظر مىرسد، نگاهى افكنده است:
1- در نظر گرفتن قواعد ادبى و لغت عرب
قرآن به زبان عربى فصيح و مطابق با زبان متداول عصر بعثت نازل گرديده است.پس اينسهويژگى عربى بودن، طابقتبا لغت متداول و در عصر بعثتبودن - را بايد در نظر داشت و در مقام برداشت از آن، از توانايىهاى علمى مرتبط با آنها برخوردار بود تا در انطباق قواعد و فهم از قرآن خطا نكرده و برداشت درستى داشته باشيم.
به دليل ويژگى نخست، بايد با علم لغت، اشتقاق و صرف و نحو زبان عربى در حد مطلوب آشنا بود; زيرا در فهم واژگان قرآن، بايد چند مرحله را پيمود كه متناسب با هر مرحله، بايد از علم خاصى برخوردار بود و به منبع خاصى رجوع نمود:
مرحله نخست، دستيابى به معانى واژهها - به طور كلى - است كه بايد بر علم اشتقاق تسلط داشت تا ريشه اصلى لغات را تشخيص دهيم و معانى احتمالى را كه بر اثر تفاوت ريشههابراى يك واژه وجود دارد، به دست آوريم، با وجود آنكه آن معنا ممكن است از معانى مورد نظر در آيه باشد. به عنوان مثال، واژه «مسيح» ممكن است از«سياحت» و يا از «مسح» مشتق شده باشد. در فرض اول، به معناى «سياح» و در فرض دو، به معناى «ممسوح» ( ماليده شده به روغن) است. در اينجاست كه پس از پى بردن به ريشه لغت، در منابع لغوى به دنبال معانى آن مىرويم. مرحله دوم، آگاهى از معانى حقيقى و مجازى است كه شناخت اين دو در تفسير نقشى اساسى دارد. محقق بايد با قواعد تشخيص معانى حقيقى از مجازى آگاه باشد تا از ميان معانى متعددى كه در كتب لغت آمده، معانى حقيقى را از معانى مجازى متمايز سازد; زيرا در بسيارى از كتب لغت، معانى ذكر شده در ذيل يك واژه اعم از معانى حقيقى و مجازى است. مفسر بايد از انواع علاقههايى كه براى اراده معانى مجازى ذكر شده،آگاهى يابد تا هم معانى مجازى را دريابد و چنان كه در كلام، قرينهاى وجود دارد بتواند معناى مجازى مورد نظر را بشناسد و هم در صورتى كه در آيه، هيچ قرينهاى بر معناى مجازى نيست، معناى حقيقى را مورد نظر قرار دهد.
مرحله سوم، تعيين معناى مورد نظر در آيه است. در اين مرحله، مفسر بايد از قواعد محاوره عقلايى كه بيشتر در علم اصول و تا حدودى، در علم معانى مطرح شده، آگاهى يابد و با تامل در آيه و در نظر گرفتن مجموعه قراين به دست آمده، از ميان معانى مجازى وحقيقى، معناى مورد نظر را تشخيص دهد.«آشنايى با علم صرف و نحو ضرورى است; زيرا در پرتو علم صرف، ابنيه كلمات و صيغههاى آنها شناخته مىشود و به كمك علم نحو، روشن مىگردد كه كلمات با اعرابهاى مختلف از چه معانىاى برخوردارند.» (3)
ويژگى دوم قرآن فصاحت آن است - قرآن كلامى فصيح، بلكه افصح كلام است و در آن، تمثيلات، تشبيهات، استعارات، كنايات و... بسيار به كار رفته كه فهم دقيق آنها در گرو آشنايى با علوم معانى، بيان وبديع است.
علم معانى روشن مىسازد كه تركيبهاى گوناگون كلام چه خواصى دارند و چه معنايى افاده مىكنند. علم بيان از چگونگى خواص تركيبات كلام از حيث وضوح دلالت و خفاى آنها سخن مىگويد. علم بديع (4) وجوه ني*****ازى كلام را تعليم مىدهد. اين علوم را علوم بلاغت مىگويند و مفسر به منظور درك جنبههاى اعجاز بيانى قرآن، شديدا بدانها نيازمند است. (5) ويژگى سوم قرآن مطابقتبا زبان عصر بعثت است. قرآن به زبان عربى عصر بعثت نازل شده و زبان عربى چون هر زبان ديگرى دچار تحولمىگردد. برخى لغات درعصر بعثت، معنايى داشته كه امروز ديگر از آن معانى خبرى نيست و معنايى ديگر پيدا كرده و يا آن معانى حفظ شده، ولى معانى جديد ديگرى نيز پيدا كردهاند. بايد بررسى كرد كه هر لفظ در زمان بعثت معناى رايجش چه بوده و معنايى كه ما انتخاب مىكنيم، مطابق با معناى رايج آن عصر باشد. شهيد بهشتى در اين زمينه مىگويند:
«شخصى واژه "كفات" را در لغتبه معناى "پرنده تيز پرواز" ديده و بعد آيه «الم نجعل الارض كفاتا» را چنين معنا كرده: «آيا زمين را به صورت يك موجود تيز پرواز قرار نداديم و استدلال كرده بود كه از نظر قرآن،زمين پرواز (حركت) مىكند و حال آنكه "كفات" معناى اصليش عبارت است از در برگيرنده; يعنى، آيا زمين را در برگيرنده قرار نداريم؟ دنبالهاش مىگويد: براى زندهها و مردهها - كه اين معناى دوم با آيات بعد سازگار است.» (6)
هرچند برخى در اين مثال مناقشه كردهاند، ولى سخن بر سر اصل مساله است . ما نمىتوانيم واژگان قرآن را طبق معانىاى كه سالهاى بعد براى آن واژهها پديد آمده تفسير كنيم. براى تشخيص معانى عصر نزول، بايد به منابع لغوى كهن مانند العين و كتبى كه به صورت مستند معانى را ذكر مىكنند، مانند لسان العرب مراجعه نمود و آنها را مبنا قرار داد. علاوه بر آن، بايد قدرت استنباط معانى لغت را مطابق با عصر نزول داشت تا در مواردى كه كتب لغت معانى متفاوت و متعارضى ارائه مىدهند، بتوان با توجه به كاربردهاى هر واژه، در قرآن و روايات و فرهنگ عامه عصر نزول كه در روايات و منابع تاريخى است - معناى عصر نزول را تشخيص داد.
2- در نظر گرفتن روايات تفسيرى
پيامبراكرمصلى الله عليه وآله و به اعتقاد ما شيعيان، ائمه معصوم عليهمالسلام به تفاصيل آيات، اعم از ظاهر و باطن آنها، عالم بودند. و اين حقيقتى بود كه خداوند متعال، خود ضامن و متكفل آن شد، چنانچه در آيات كريمه مىفرمايد: «ان علينا جمعه و قرءانه فاذا قراناه فاتبع قرءانه، ثم ان علينا بيانه» (قيامت:17-19); همانا بر ماست گرد آوردن و خواندنش. وقتى آن را خوانديم، پس پيروى كن از خواندنش. سپس بر ماستبيانش. به همين دليل، خداوند تعالى تبيين آيات قرآن و بيان تفصيلات احكام را به عنوان تكليف و رسالتى براى پيامبرصلى الله عليه وآله ذكر مىنمايد: «و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم» (نحل: 44); به سوى تو قرآن را فرستاديم تا براى مردم بيان كنى آنچه را به سويشان فرستاده شده است. اگرچه مطابق صريح آيات، قرآن كريم بيان كننده همه چيز است:(و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شىء - نحل:89)، ولى به طور اجمال; توضيحات، ويژگىها، قيود، و تبصرهها و احكام در قرآن كريم نيست; (7) مثلا، قرآن كريم مىفرمايد: «اقيموا الصلاه و آتوا الزكاه»;(بقره:44) نماز را به پا داريد و زكات بپردازيد. ولى اينكه نماز چند ركعت و كيفيت آن چگونه استيا زكات مقدارش چقدر است و به چه اجناسى تعلق مىگيرد، در قرآن نيامده و رسول خداصلى الله عليه وآله و ائمه معصومعليهمالسلام آن را تبيين نمودهاند. پس سنت، عدل قرآن و مبين آن است، چنانچه در حديثى، نبى اكرمصلى الله عليه وآله مىفرمايند: «الاانى اوتيت القرآن و مثله معه يعنى السنه» (8) ; همانا به من قرآن و مثل قرآن - يعنى، سنت - عطا شده است. در نتيجه، رسول اللهصلى الله عليه وآله مرجعى بود كه وقتى صحابه در فهم و تفسير آيهاى دچار مشكل مىشدند، به ايشان رجوع مىكردند، ابن تيميه در مقدمهاش در اصول تفسير، حديثى از ابوعبد - الرحمن السلمى بيان مىكند، بدين تعبير:كسانى كه قرآن را بر ما قرائت مىكردند مثل عثمان بن عفان و عبدالله بن مسعود و ديگران، وقتى قرآن را از پيامبر تعليم مىگرفتند، از ده آيه تجاوز نمىكردند تا هر آنچه در ارتباط با آن آيات بود، فرا گيرند و بدانها عمل كنند. (9)
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 387]