تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 20 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):گوش خود را به شنيدن خوبى‏ها عادت بده و به آنچه كه به صلاح و درستى تو نمى‏افزايد گو...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1814673051




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

قواعد فهم قرآن نگاهى به شش قاعده اساسى (جامع)


واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: مقدمه
قرآن كريم آخرين كتاب الهى است كه بر خاتم الانبيا، محمد مصطفىصلى الله عليه وآله، به منظور هدايت‏بشر نازل گرديده است. اين كتاب جاويد، كه در عصر ما در ميان كتب آسمانى تنها مرجع مصون مانده از تحريف است، هنگام نزول بر نبى اكرمصلى الله عليه وآله منشا حركت فكرى و فرهنگى بوده; زيرا از آغاز، مخاطبان خود را از يك سو، به تدبر در آن فرا مى‏خواند (1) و از سوى ديگر، منكرانش را به تحدى دعوت كرده و آسمانى بودن و فوق بشرى بودن خود را مكررا و به صراحت‏بيان نموده است. (2) در عصر ظهور و نورافشانى قرآن، چون اين كتاب مقدس به زبان مخاطبان اوليه‏اش نازل شده بود و آنان رسول الله‏صلى الله عليه وآله را، كه مبين كلام خدا و مجسم آيات الهى بود، مى‏ديدند و با قراين آيات - مانند اسباب نزول و شرايطى كه آيات الهى در آن اوضاع نازل شده‏بود. به طور محسوس و ملموس ارتباط داشتند. به سهولت‏به مفاهيم آيات دست مى‏يافتند و هر جا دچار مشكل مى‏شدند از رسول خداصلى الله عليه وآله كمك مى‏گرفتند.
از سوى ديگر، جامعه اسلامى در آن عصر، جامعه‏اى بسيط بود; از جهت فكرى رشد نيافته و باسوادان آن انگشت‏شمار بودند. از جهت اجتماعى نيز روابط مسلمانان در سطحى بسيار ساده شكل يافته و ازپيچيدگى‏هاى موجود در روابط اجتماعى عصر ما، كه نظريه‏هاى گوناگون انسانى، اجتماعى را در پى داشت، خبرى نبود.

طبيعى است كه در چنين جامعه‏اى، مردم نه با سؤالات عميق فكرى مواجه بودند و نه قابليت دريافت و هضم مسائل ظريف نظرى را داشتند. تنها اندكى محرم اسرار پيامبراكرمصلى الله عليه وآله بودند كه توان دريافت انديشه‏هاى بلند و معانى عميق قرآنى را داشتند. پس از رحلت پيامبراكرمصلى الله عليه وآله، صحابه در شهرهاى اسلامى اسكان گزيدند و تابعان، از آنان علم كتاب خدا و سنت رسول اوصلى الله عليه وآله را فرا مى‏گرفتند. به تدريج، با گذشت زمان، در پى فتوحات مسلمانان، سرزمين‏هاى اسلامى توسعه يافت و اقوام ديگر فوج فوج به اسلام پيوستند و با قوم عرب اختلاط يافتند. بسيارى از آنان هيچ سابقه‏اى نسبت‏به زبان عربى نداشتند، اما شيفتگى آنان به اسلام و قرآن، ايشان را به فراگيرى زبان عربى فرا مى‏خواند، اما اين آميختگى بازتابى ديگر نيز داشت و آن تاثيرى منفى بود كه بر قوم عرب گذاشت و موجب شد اصالت زبانشان رااز دست‏بدهند.

عهد تابعان نيز به سرآمد، اما توسعه سرزمين‏هاى اسلامى همچنان ادامه داشت و به همان نسبت، آميختگى با فرهنگ‏هاى ديگر روز به روز افزون گشت. اين آميختگى در عصر خلافت‏بنى‏عباس به دليل ترجمه كتب يونانى و طرح بحث‏هاى فلسفى و عقيدتى و بروز شبهات فكرى، شديدتر و عميق‏تر شد.ديگر نه از آن شفافيت اجتماعى، فرهنگى و فكرى عصر بعثت‏خبرى بود و نه از بساطت فكر و انديشه مردم. اين مساله همچنان تداوم يافت و عوامل مثبت و منفى مورد اشاره دست‏به دست هم داده، دست‏يابى به مفاهيم حيات‏بخش قرآن را مشروط به بهره‏مندى و اعمال اصول و قواعدى گرداند كه فقدان آن‏ها مانع از درك صحيح قرآن است.

قواعد فهم قرآن
فهم قرآن و دست‏يابى به مفاهيم و معانى آن، اعم از منطوق و مفهوم، و آنچه كه لزوما بر آن دلالت دارد، اعم از ظاهر و باطن آيات، در سايه قواعد و اصولى چند حاصل مى گردد.
مراد ازاين قواعد تنها قواعد فهم زبان عربى نيست، اگرچه خداوند متعال از آن براى بيان مقاصد خود بهره جسته است و در نتيجه، فهم كلام او اقتضا دارد كه مفسر به قواعد زبان عربى آشنا باشد. اما علاوه بر آن، چون گوينده در كلام خود معانى و مفاهيمى متعالى و متافيزيكى را مطرح ساخته كه نه تنها براى انسان عصر نزول قرآن بكر بوده، بلكه براى بشريت همواره نو و در بردارنده پيايى تازه است، در نتيجه، الفاظ و عبارات وضع شده براى معانى محسوس و اعتبارى زبان عرب، در اداى روشن اين معانى بلند ناتوان بوده است، ناگزير، مفاهيم خود را در قالب تمثيلات، تشبيهات، استعارات و كنايات بيان نموده و براى مجذوب ساختن عرب شيفته شعر و ادب، از سبكى خاص در گفتار بهره گرفته كه نه نثر بوده، نه نظم اگرچه از امتيازات جميع آنها نيز بهره‏مند است.اين زيبايى سبك و بلنداى معناست كه بشريت را مسحور و مجذوب خود ساخته است.

اين عوامل و عوامل ديگر موجب گرديد فهم معانى قرآن به قواعدى فراتر از قواعد زبان عربى نيازمند گردد. از اين‏رو، دانشمندان علوم قرآنى و مفسران درصدد برآمدند كه قواعد ياد شده را با تحقيق و تامل كشف كنند و آن را نظام‏مند سازند. نتيجه اين تلاش‏هاى ارزنده را مى‏توان در كتب علوم قرآنى و مقدمه برخى از كتب تفسير به دست آورد. اين نوشتار به شمه‏اى از اين مطالب اشاره كرده و در آن به شش قاعده، كه اساسى‏تر به نظر مى‏رسد، نگاهى افكنده است:

1- در نظر گرفتن قواعد ادبى و لغت عرب

قرآن به زبان عربى فصيح و مطابق با زبان متداول عصر بعثت نازل گرديده است.پس اين‏سه‏ويژگى عربى بودن، طابقت‏با لغت متداول و در عصر بعثت‏بودن - را بايد در نظر داشت و در مقام برداشت از آن، از توانايى‏هاى علمى مرتبط با آنها برخوردار بود تا در انطباق قواعد و فهم از قرآن خطا نكرده و برداشت درستى داشته باشيم.

به دليل ويژگى نخست، بايد با علم لغت، اشتقاق و صرف و نحو زبان عربى در حد مطلوب آشنا بود; زيرا در فهم واژگان قرآن، بايد چند مرحله را پيمود كه متناسب با هر مرحله، بايد از علم خاصى برخوردار بود و به منبع خاصى رجوع نمود:

مرحله نخست، دست‏يابى به معانى واژه‏ها - به طور كلى - است كه بايد بر علم اشتقاق تسلط داشت تا ريشه اصلى لغات را تشخيص دهيم و معانى احتمالى را كه بر اثر تفاوت ريشه‏هابراى يك واژه وجود دارد، به دست آوريم، با وجود آنكه آن معنا ممكن است از معانى مورد نظر در آيه باشد. به عنوان مثال، واژه «مسيح‏» ممكن است از«سياحت‏» و يا از «مسح‏» مشتق شده باشد. در فرض اول، به معناى «سياح‏» و در فرض دو، به معناى «ممسوح‏» ( ماليده شده به روغن) است. در اين‏جاست كه پس از پى بردن به ريشه لغت، در منابع لغوى به دنبال معانى آن مى‏رويم. مرحله دوم، آگاهى از معانى حقيقى و مجازى است كه شناخت اين دو در تفسير نقشى اساسى دارد. محقق بايد با قواعد تشخيص معانى حقيقى از مجازى آگاه باشد تا از ميان معانى متعددى كه در كتب لغت آمده، معانى حقيقى را از معانى مجازى متمايز سازد; زيرا در بسيارى از كتب لغت، معانى ذكر شده در ذيل يك واژه اعم از معانى حقيقى و مجازى است. مفسر بايد از انواع علاقه‏هايى كه براى اراده معانى مجازى ذكر شده،آگاهى يابد تا هم معانى مجازى را دريابد و چنان كه در كلام، قرينه‏اى وجود دارد بتواند معناى مجازى مورد نظر را بشناسد و هم در صورتى كه در آيه، هيچ قرينه‏اى بر معناى مجازى نيست، معناى حقيقى را مورد نظر قرار دهد.

مرحله سوم، تعيين معناى مورد نظر در آيه است. در اين مرحله، مفسر بايد از قواعد محاوره عقلايى كه بيش‏تر در علم اصول و تا حدودى، در علم معانى مطرح شده، آگاهى يابد و با تامل در آيه و در نظر گرفتن مجموعه قراين به دست آمده، از ميان معانى مجازى وحقيقى، معناى مورد نظر را تشخيص دهد.«آشنايى با علم صرف و نحو ضرورى است; زيرا در پرتو علم صرف، ابنيه كلمات و صيغه‏هاى آنها شناخته مى‏شود و به كمك علم نحو، روشن مى‏گردد كه كلمات با اعراب‏هاى مختلف از چه معانى‏اى برخوردارند.» (3)

ويژگى دوم قرآن فصاحت آن است - قرآن كلامى فصيح، بلكه افصح كلام است و در آن، تمثيلات، تشبيهات، استعارات، كنايات و... بسيار به كار رفته كه فهم دقيق آن‏ها در گرو آشنايى با علوم معانى، بيان وبديع است.

علم معانى روشن مى‏سازد كه تركيب‏هاى گوناگون كلام چه خواصى دارند و چه معنايى افاده مى‏كنند. علم بيان از چگونگى خواص تركيبات كلام از حيث وضوح دلالت و خفاى آنها سخن مى‏گويد. علم بديع (4) وجوه ني*****ازى كلام را تعليم مى‏دهد. اين علوم را علوم بلاغت مى‏گويند و مفسر به منظور درك جنبه‏هاى اعجاز بيانى قرآن، شديدا بدان‏ها نيازمند است. (5) ويژگى سوم قرآن مطابقت‏با زبان عصر بعثت است. قرآن به زبان عربى عصر بعثت نازل شده و زبان عربى چون هر زبان ديگرى دچار تحول‏مى‏گردد. برخى لغات درعصر بعثت، معنايى داشته كه امروز ديگر از آن معانى خبرى نيست و معنايى ديگر پيدا كرده و يا آن معانى حفظ شده، ولى معانى جديد ديگرى نيز پيدا كرده‏اند. بايد بررسى كرد كه هر لفظ در زمان بعثت معناى رايجش چه بوده و معنايى كه ما انتخاب مى‏كنيم، مطابق با معناى رايج آن عصر باشد. شهيد بهشتى در اين زمينه مى‏گويند:

«شخصى واژه "كفات" را در لغت‏به معناى "پرنده تيز پرواز" ديده و بعد آيه «الم نجعل الارض كفاتا» را چنين معنا كرده: «آيا زمين را به صورت يك موجود تيز پرواز قرار نداديم و استدلال كرده بود كه از نظر قرآن،زمين پرواز (حركت) مى‏كند و حال آنكه "كفات" معناى اصليش عبارت است از در برگيرنده; يعنى، آيا زمين را در برگيرنده قرار نداريم؟ دنباله‏اش مى‏گويد: براى زنده‏ها و مرده‏ها - كه اين معناى دوم با آيات بعد سازگار است.» (6)

هرچند برخى در اين مثال مناقشه كرده‏اند، ولى سخن بر سر اصل مساله است . ما نمى‏توانيم واژگان قرآن را طبق معانى‏اى كه سال‏هاى بعد براى آن واژه‏ها پديد آمده تفسير كنيم. براى تشخيص معانى عصر نزول، بايد به منابع لغوى كهن مانند العين و كتبى كه به صورت مستند معانى را ذكر مى‏كنند، مانند لسان العرب مراجعه نمود و آنها را مبنا قرار داد. علاوه بر آن، بايد قدرت استنباط معانى لغت را مطابق با عصر نزول داشت تا در مواردى كه كتب لغت معانى متفاوت و متعارضى ارائه مى‏دهند، بتوان با توجه به كاربردهاى هر واژه، در قرآن و روايات و فرهنگ عامه عصر نزول كه در روايات و منابع تاريخى است - معناى عصر نزول را تشخيص داد.

2- در نظر گرفتن روايات تفسيرى

پيامبراكرمصلى الله عليه وآله و به اعتقاد ما شيعيان، ائمه معصوم عليهم‏السلام به تفاصيل آيات، اعم از ظاهر و باطن آن‏ها، عالم بودند. و اين حقيقتى بود كه خداوند متعال، خود ضامن و متكفل آن شد، چنانچه در آيات كريمه مى‏فرمايد: «ان علينا جمعه و قرءانه فاذا قراناه فاتبع قرءانه، ثم ان علينا بيانه‏» (قيامت:17-19); همانا بر ماست گرد آوردن و خواندنش. وقتى آن را خوانديم، پس پيروى كن از خواندنش. سپس بر ماست‏بيانش. به همين دليل، خداوند تعالى تبيين آيات قرآن و بيان تفصيلات احكام را به عنوان تكليف و رسالتى براى پيامبرصلى الله عليه وآله ذكر مى‏نمايد: «و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم‏» (نحل: 44); به سوى تو قرآن را فرستاديم تا براى مردم بيان كنى آنچه را به سويشان فرستاده شده است. اگرچه مطابق صريح آيات، قرآن كريم بيان كننده همه چيز است:(و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى‏ء - نحل:89)، ولى به طور اجمال; توضيحات، ويژگى‏ها، قيود، و تبصره‏ها و احكام در قرآن كريم نيست; (7) مثلا، قرآن كريم مى‏فرمايد: «اقيموا الصلاه و آتوا الزكاه‏»;(بقره:44) نماز را به پا داريد و زكات بپردازيد. ولى اينكه نماز چند ركعت و كيفيت آن چگونه است‏يا زكات مقدارش چقدر است و به چه اجناسى تعلق مى‏گيرد، در قرآن نيامده و رسول خداصلى الله عليه وآله و ائمه معصوم‏عليهم‏السلام آن را تبيين نموده‏اند. پس سنت، عدل قرآن و مبين آن است، چنانچه در حديثى، نبى اكرمصلى الله عليه وآله مى‏فرمايند: «الاانى اوتيت القرآن و مثله معه يعنى السنه‏» (8) ; همانا به من قرآن و مثل قرآن - يعنى، سنت - عطا شده است. در نتيجه، رسول اللهصلى الله عليه وآله مرجعى بود كه وقتى صحابه در فهم و تفسير آيه‏اى دچار مشكل مى‏شدند، به ايشان رجوع مى‏كردند، ابن تيميه در مقدمه‏اش در اصول تفسير، حديثى از ابوعبد - الرحمن السلمى بيان مى‏كند، بدين تعبير:كسانى كه قرآن را بر ما قرائت مى‏كردند مثل عثمان بن عفان و عبدالله بن مسعود و ديگران، وقتى قرآن را از پيامبر تعليم مى‏گرفتند، از ده آيه تجاوز نمى‏كردند تا هر آنچه در ارتباط با آن آيات بود، فرا گيرند و بدان‏ها عمل كنند. (9)





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 379]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن