تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دلى كه در آن حكمتى نيست، مانند خانه ويران است، پس بياموزيد و آموزش دهيد، بفهميد...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798459245




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

در شلمچه، نگاه منتظران به آسمان دوخته بود‌


واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: در شلمچه، نگاه منتظران به آسمان دوخته بود‌


مجيد امرايي: ‌

با عجله و مضطرب وارد اطاق شد. برنامه تمرين نمايش درماني را مي‌خواست‌، گفتم از فردا سه روز تعطيل است، مرخصي گرفته‌ام.‌

با شنيدن اين جمله اضطرابش بيشتر شد.‌

‌-چرا؟ مگر چه شده؟ كجا مي‌روي؟

-‌ به مناطق جنگي جنوب كشور؛ شلمچه، فكه و ديگر مناطق عملياتي زمان جنگ.‌

برقي از چشمانش درخشيدن گرفت؛ ذوق‌زده اما با ترديد پرسيد:‌

-‌ من هم بيايم؟

دل نگران شدم. بي‌مبالاتي كرده بودم.‌ هيجان سفر دقت مرا در برخورد با بيماران كم كرده بود.‌ چرا اين مسأله را به او گفتم؟ راست گفته‌اند كه حرفه‌اي‌ترين آدم‌ها هم در مواقعي رفتارهاي احمقانه از خود نشان مي‌دهند. درخواستش را دوباره تكرار كرد. كمي تمركز كردم و در جواب گفتم: اينجا بيمارستان است، تو هم بستري هستي. به سادگي اجازه مرخصي نمي‌دهند؛ بايد تيم درمان موافقت كند.‌ سفر ما سه روز طول مي‌كشد. براي آمدن تو و كسب اجازه از مسؤولان ذيربط حداقل يك هفته وقت لازم است، تازه طبق قوانين بايد كسي همراهي‌‌ات كند و مواظبت باشد. اگر خداي ناكرده مشكلي پيش آمد در آن بر بيابان چه كاري از دست ما ساخته است!؟

مأيوس و غمگين سرش را پايين انداخت و از اطاق خارج شد. برخود لعنت فرستادم كه چرا اين مسأله را مطرح كردم. دوباره بازگشت، لحظه‌اي فكر كرد و سپس گفت: ‌

-‌ باشد، پس آنجا كه رسيدي به ياد من هم باش،‌ سعي كن تعدادي مين هم خنثي كني. خيلي سخت نيست! و ‌بچه‌هاي آموزشي تخريب به تو ياد مي‌دهند.‌ آنجا كه رسيدي با صداي بلند فرياد بزن و بگو عضو گروه تخريب تيپ 41 ثارا... در بيمارستان روانپزشكي سعادت‌آباد بستري است،‌ دعا كن هر چه زودتر حالم خوب شود و دوباره به جبهه بروم و مين خنثي كنم. من تخريب‌چي هستم؛ اينجا چه مي‌كنم‌!؟ چرا دست از سرم برنمي‌دارند؟ ‌

مات و مبهوت مانده بودم، خدايا من در چه دنيايي سير مي‌كنم؟ اين روياست يا واقعيت‌؟ به عكس‌هاي روي ديوار نگاهي كرد،‌ لحظه‌اي مقابل آينه ايستاد، لبخندي زد و نگاه عاقل‌ اندر‌سفيهي به من انداخت و راهش را گرفت و رفت.‌

*لحظه خداحافظي فرا رسيد. برگ مرخصي را روي ميز مسؤول كاردرماني گذاشتم و با تك‌تك بچه‌ها خداحافظي كردم. عليرضا به همه خبر داده بود.‌ جانبازان آمده بودند تا مرا بدرقه كنند؛ ‌عباس رشيدي، رضا اسلامي، ‌عليرضا جابري، محمد حجت سلطاني‌نيا، ‌مصطفي، ‌جلال، يعقوب، حسين و علي‌اصغر طايفه، همه آمده بودند؛ گويا لحظه اعزام به جبهه بود، اما چه بسيار تفاوت بين اين دو لحظه است.‌

‌‌زائران سرزمين نور آمده بودند.‌ چند دقيقه بعد صداي سوت قطار به گوش رسيد و سفر خبرنگاران و هنرمندان تئاتر انقلاب و دفاع مقدس آغاز شد. چيزي نگذشت كه سردار رجبي‌معمار و جعفري دو تن از فرماندهان زمان جنگ هم به ما پيوستند. آقاي مسافر مثل هميشه لبخندي مليح بر لب داشت و همه را به يكديگر معرفي مي‌كرد. پس از مراسم معارفه، بدون معطلي راهي دوكوهه شديم. خاطرات سال‌ها پيش در ذهنم تداعي شد. سرم را كه برگرداندم، صداي همهمه رزمنده‌ها به گوش مي‌رسيد؛ ‌هنوز صداي آواز و مداحي بچه‌ها در هواي دوكوهه جريان داشت: اي لشكر صاحب زمان آماده باش،‌ آماده باش بهر نبردي بي‌امان آماده باش،‌ آماده باش- ‌ كربلا كربلا ما داريم مي‌آييم‌،‌ كربلا ما داريم مي‌آييم‌،‌ حسين جانم‌،‌ حسين جانم‌،‌ حسين جانم، حسين جانم. گروهي آنطرف‌تر پيشاني بند يا‌زهرا بسته و چفيه بر گردن آماده اعزام به خط مقدم بودند،‌ عده‌اي در حال دريافت برگ مرخصي، ‌گروهي تازه آمده بودند و در انتظار استقرار در پادگان‌هاي مختلف رزمي بودند، عده‌اي در سالن نمازخانه مشغول دعا و سينه‌زني بودند و گروهي زير سايه درختان بيد مجنون در حال استراحت. كمي آنطرف‌تر حاج همت، قاسم خلج، درويش، حاج سليماني، ‌مهدي،‌ حاج اسدي، رستگار، غلامپور و كاظمي با چند تن ديگر از فرماندهان گردان‌هاي مختلف مشغول صحبت بودند؛ از خيانت منافقان مي‌گفتند و اصرار داشتند كه تنها بر‌اساس دستورات قرارگاه فرماندهي ستاد عملياتي كربلا اقدام شود.‌

فرماندهي اين ستاد به عهده شخصي بود به نام معروف به ‌كه در ابتدا با عنوان خبرنگار به جبهه آمده بود و تا رتبه فرماندهي ستاد پيشرفت كرده بود. آنگونه كه سردار جعفري مي‌گفت، حسن باقري نام مستعار جواني بيست و يك ساله بود كه به دليل شم بالا در فرماندهي و هوش و ذكاوت بي‌نظيرش توانسته بود در مدتي اندك بسياري از فنون نظامي‌گري را بياموزد و به مقام فرماندهي كل قرارگاه عملياتي كربلا منصوب شود.‌

* پس از بازديد از دوكوهه به سمت منطقه عملياتي فتح‌المبين حركت كرديم. اين منطقه درگذشته سايت چهار و پنج رادار هوايي ايران بوده كه در دوران جنگ تحميلي به تصرف دشمن درآمده بود و موشك‌هاي دور برد دشمن از اين نقطه شهرهاي دزفول و ديگر مناطق را مورد اثابت قرار مي‌داد. منطقه‌اي مسلط بر تمام مناطق اطراف. ‌چند ساختمان بتوني تخريب شده،‌ چهار برجك نگهباني،‌ چند درخت كج و معوج بيد و تا چشم كار مي‌كرد بيابان و سنگلاخ.‌

خورشيد در حال غروب بود كه به سمت فكه راهي شديم. نام فكه كه آمد بوي گلاب و عنبر به مشام رسيد؛ بوي بهارنارنج و اسپند،‌ عرق نعنا و بيدمشك. در فكه همه جا نور بود و روشنايي. با گذشت چندين سال از جنگ هنوز هم ميدان‌هاي مين در جاي‌جاي منطقه به چشم مي‌خورد. هوا گرگ و ميش بود كه به مشهد فكه رسيديم؛ محل شهادت شهيد مرتضي آويني و صد و بيست شهيد تشنه لب.‌‌

زبان راويان الكن شد و درختچه‌ها، رمل و نيزار به سخن آمدند‌؛ از رشادت‌ها و سلحشوري‌ها مي‌گفتند. ديگر نيازي به نقل راويان نبود؛ اين سرزمين خود روايتگر همه چيز بود، از تشنگي و گرسنگي مي‌گفت،‌ از تاريكي شب و پاتك دشمن، از دعاي كميل و نماز شب، از اذان صبح و زيارت عاشورا، از پيشاني‌بند و چفيه و بوي گلاب، از بوي كافور و شب حمله، از آخرين خداحافظي‌ها و حلاليت و آرزوي شربت شهادت.‌ از تله انفجاري و سيم‌خاردار و نداي هل‌من‌ناصر، از تيغ آفتاب و سوزش تن، ‌از سرماي شب و خواب در سنگر سرد، از جشن پتو و بذله‌گويي هاشم پيرمرد سقاي گردان، از فرياد رستگاري مرتضي، ‌رضا، حسين، علي، محمود و مصطفي، از خشم شب و ميدان مين‌، از معبر و اجساد تكه تكه، ‌از چشمان منتظر و دير رسيدن آمبولانس و شهد شهادت، از نسيم صبحگاهي و لاله‌هاي وحشي،‌ از بوي اسپند و شب حمله، از تكبير و پيشروي در قلب دشمن و حلاوت باز پس ستاندن سرزمين اسلامي از دشمن متجاوز.‌

شب شد و ديدار با فكه و شهدايش به پايان رسيد. ‌قادر به دل كندن نبوديم. ‌بچه‌ها تك‌تك و با چشمان مشتاق و اشك‌آلود مي‌آمدند و از آقاي مسافر مدير عامل انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس تشكر مي‌كردند. در فكه يك چيز، عجيب و همه‌گير بود؛ هيچ كس با خود نبود و همه در افكاري دور و دست نيافتني سير مي‌كردند.‌

*شب را در اهواز به سر برديم و صبح روز بعد راهي هويزه و دهلاويه شديم؛ مقتل شهيد چمران و يادمان چهل و پنج هزار شهيد گلگون ارتش جمهوري اسلامي ايران؛ شهداي نيروهاي هوابرد، هوانيروز، نيروي هوايي و زميني ارتش. چه زيبا طراحي شده بود، نمايشگاهي از ادوات جنگي و طرح‌هاي عملياتي كه حكايت از عشق داشت.

هويزه حديث و تلاوت قرآن داشت. هويزه نشان وعظ و سخنان قصار ائمه(ع) بود. هويزه گواه سردار علم‌الهدي‌، غديري اصل، دقايقي و قريشي بود. هويزه از جهاد و مبارزه عليه دشمن مي‌گفت. هويزه بوي چمران مي‌داد. هويزه از شهيد شايسته‌فر و تنهايي‌اش به هنگام وداع با دنياي فاني مي‌گفت؛ از شهداي گمنام و گورهاي دسته جمعي.

هويزه حكايت از نبرد تن به تن داشت؛ بوي خون مي‌داد. در هويزه هنوز نگاه‌ها در انتظار رسيدن نيروهاي كمكي بود. در هويزه چشمه خون مي‌جوشيد، رودي سرخ در جريان بود؛ هويزه بوي حماسه مي‌داد‌، شعر ايثار مي‌خواند و گلوي خونينش عجلوا بالصلاه را فرياد مي‌زد.‌

* شب رسيد و پس از ديدار با شهداي بستان و سوسنگرد، راهي آبادان شديم. به رسيديم؛ آخرين نقطه حصر آبادان. سردار جعفري و سردار فضلي از سفراي ني و سوز دل گفتند. از شجاعت و دليري، از هوش و زكاوت شهيد باقري و به آتش كشيدن رودخانه با جاري كردن نفت براي جلوگيري از نفوذ بيشتر دشمن به خاك پاك وطن. از عمليات طريق‌القدس و فتح‌المبين و از كربلاي 5 و ثامن‌الائمه(ع) و كربلاي 8 گفتند: ‌

ديدار با آبادان و خرمشهر هم به پايان رسيد و راهي شلمچه شديم. در شلمچه هنوز هم نگاه منتظران به آسمان دوخته بود. در شلمچه فريادهايي به گوش مي‌رسيد ‌كه: شلمچه! حرف بزن‌، شلمچه به زبان آي و بگو؛ از جانبازي، رشادت، غلطيدن در خون، از اسارت، عقده‌هاي فروخورده، از خيانت، از مقاومت، از نجات شهر، ‌از دشت! آزادگان و رميله، از پادگان گلف و اروند كنار، از كارون و سليمانيه، پل بهمن‌شير و غرق شدن در شط آب. نخل‌هاي سبز! به زبان آييد و روايت كنيد كه چگونه سرهاي بريده ياران شما در زير چكمه‌هاي آفتاب تفتيده خوزستان به خاكستر مبدل شد.‌

طلائيه‌، زرباتيه، چزابه، بستان و سوسنگرد. چه نام‌هاي آشنايي براي دلاور مردي‌هاي مردان نام آشنايي چون غديري اصل، حسن باقري، جهان آرا، رستم‌پور، علي تجلايي‌، نادري،‌ خرازي و هزاران لاله خشكيده كه هنوز ديده‌هاي منتظرشان به آسمان دوخته است!‌از دلاوري‌هاي گردان‌هاي عاشورايي، ‌از لشكر 57 ابوالفضل بگوييد! از نعره شيران دامنه‌هاي كوه‌هاي زاگرس كه براي باز پس گرفتن شلمچه - اين نگين درخشان وطن-‌ جان فشاني كردند،‌ از جوانان سمناني و بوشهري كه چه زيبا نشان را بر بازوي خود حفظ كردند، از نيروهاي هوابرد و تاراندن دشمن تا مرز انتقام و رسيدن به صفاي دل، كه چه نيكو لذتي دارد رضاي دل براي دل.‌

روز سوم هم به پايان رسيد و آفتاب در حال غروب كردن بود كه با شلمچه و سنگرهايش خداحافظي كرديم و راهي فاو و اروند‌رود شديم، حد فاصل مرز ايران و عراق. از دور با فاو ديداري كرديم و سپس خداحافظي. ‌

اين فقط گوشه‌اي از بزرگترين نبرد حماسي و مقاومت مردماني آزاده بود.‌




 چهارشنبه 2 مرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 148]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن