پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1848697527
سينما - نقد يعني گزندگي
واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: سينما - نقد يعني گزندگي
سينما - نقد يعني گزندگي
عليرضا مجمع:منتقدان سينماي ايران، چند سالي است در نقد فيلم- نقد جدي فيلم- كار درخوري نداشتهاند. اين به آن معناست كه ديگر نميتواني نقد فيلمها را با تيترشان به ياد بياوري؛ مثل نقد پرويز دوايي بر سرگيجه (هيچكاك)، يا نقد كامبيز كاهه بر فيلم مردي براي تمام فصول (زينهمان) با عنوان «از چلسي به ريچموند خلاف جريان آب» يا حتي تكنگاريهاي ماندگاري كه منتقدان روي كار بعضي از فيلمسازان نوشتند؛ مثل مطلب سيدمرتضي آويني درباره تمام كارهاي هيچكاك، يا مطلب بهزاد رحيميان با عنوان «زنده باد اكبر فلاح» كه كليتي از سينماي كيارستمي ميداد. ديگر چند سالي است فعالان نقد فيلم ايران در سالهاي دور ترجيح ميدهند يا كار نقد نكنند يا اگر ميكنند نقدشان بر اوضاع كلي سينماي ايران باشد تا يك فيلم بخصوص. در ميان اين ماندگاري ذهني چند كاري هم از مسعود فراستي در حافظه مانده است؛ نقدهايي كه او بر فيلمهاي كيارستمي، مخملباف، بيضايي، مهرجويي، حاتميكيا و مجيدي نوشت، هنوز هم قابل استناد است. فراستي در سوره سينما و دوره نقد سينما به عنوان سردبير مجله سينمايي جديت نگاهش را به مخاطب نشان داد. از او به عنوان يكي از روساي انجمن منتقدان، در جشن منتقدان تقدير شد، اما حضور نداشت تا جايزهاش را بگيرد. گفتوگوي حاضر را با مسعود فراستي بخوانيد.
نكته ضروري اينكه امكان بحث و تبادل نظر فراهم است و دوستان انجمن منتقدان ميتوانند نظراتشان را درباره اين جشن و انتقادهاي وارد بر آن را اعلام كنند. اين گفتوگوها و مقالات هم براي ايجاد فضاي باز گفتوگو درباره يك واقعه سينمايي است و همگي نظرات شخصي منتقدين سينماي ايران.
در جشن منتقدان كه اخيرا برگزار شد، به شما هم جايزهاي دادند، به عنوان يكي از روساي قبلي انجمن منتقدان كه ظاهرا در جشن حضور نداشتي كه جايزهات را بگيري. قضيه نبودنت چه بود؟
ظاهرا بچهام مريض بود يا سفر بودم يا...! بههرحال يكي از اينها بود.
خب، حالا چرا حضور نداشتي؟
براي من قابل پيشبيني بود كه قرار است چه اتفاقي در اين جشن بيفتد. از قبلاش ميشد حدس زد- منهاي حضور بعضي شخصيتها- كه اين مراسم، جشن منتقدان به معناي جدي نميتواند باشد. در عمل ديديم جشن منتقدان نبود، بيشتر جشن شماره سه بازيگران و فيلمسازان بود. شماره يك هم نبود. چون شماره يك اين جشن، جشن خانه سينما و اختتاميه جشنواره فجر است. هيچكدام اينها نبود، اما با اينها پهلو ميزد، و در همين فضا گام برميداشت. اساسا جشن، بازيگران را لانسه ميكرد و به آنها ميدان ميداد كه حرف بزنند، و همچنين به فيلمسازها.
مثل همه مراسمهايي كه فيلمسازان و بازيگران جايزه ميگيرند و به آنها ميكروفن را ميدهند تا حرف بزنند و جمعيت هم تشويقشان كند؟
بله، از منتقدان هم براي خالي نبودن عريضه يكي، دو نفري چند دقيقه صحبت كردند و آنها هم ابراز اميدواري كردند كه، نقد انشاءالله كه نقد شود و...، در واقع موقعيت براي منتقدان هم فراهم نبود كه تريبون دستشان داده شود. اين هم براي من قابل پيشبيني بود.
نكتهاي كه در اين جشن وجود داشت، حضور غالب شخصيتهاي سياسي در اين مراسم بود. نه به لحاظ تعداد، جهت سنگينياي كه به فضاي مراسم داده بودند. مثلا جايزه انجمن به شهردار تهران را رئيس كنوني مجلس به او داد. اين در يك چنين مراسمي چه معني ميتواند داشته باشد؟ سياسي؟ يا...؟
اين ظاهر، عليالقاعده بايد دال بر يك باطن باشد. در خوشبينانهترين حالت ميشود گفت جشن ميخواهد همه را مرعوب كند و سروصدا راه بيندازد. برگزاري جشن باشكوه ميگويد ما با بقيه صنفها فرق داريم.
در زماني كه شما هم رئيس انجمن بوديد اين تفاوت را چگونه نشان ميداديد؟
آن زماني كه من رئيس انجمن بودم، از همان دوره اول اين بحث در خانه سينما وجود داشت كه منتقدان چرخ پنجم درشكهاند و صنف اصلي نيستند. يك جوري بايد رويشان را كم كرد. آن زمان صحبت ادغام انجمن منتقدان و انجمن مدرسان سينما بود، كه ما جلوي اين ماجرا مقاومت كرديم. امروز هم اين صحبت ادامه دارد. اين جشن يك جور به اين گرايش دارد پاتك ميزند و در اين پاتك هم بازي را ميبرد، جشن بزرگي برگزار ميكند و آدمهاي مهمي را هم به جشن ميآورد و به همين دليل سروصدا ميكند و رسانهها هم به آن ميپردازند. تا اينجا چه خوب! اما...
خب، من فكر ميكنم حضور اين آدمهاي مهم سياسي در اين مراسم به شخصيت دبير امسال جشن برميگردد. در موارد مشابهي هم كه محمد خزاعي دبير جشنوارههاي مختلفي مثل جشنواره كوثر سال گذشته بود به نوعي ديگر همين اتفاق افتاد. خزاعي كه وجهه اجرايي و تهيهكنندگياش بر وجهه نويسندگي و منتقدياش ميچربد، بههرحال علاقه شخصياش اين است كه در مراسمي كه مسووليتش با اوست، شخصيتهاي مهم حضور پيدا كنند و البته او با اين افراد در يك قاب ديده شود.
كاملا درست است. خزاعي به لحاظ اجرايي آدم توانمندي است. حرفهاي جشنواره برگزار ميكند و روابط عمومياش هم فوقالعاده است. به همين دليل ميتواند آدمهايي را بياورد كه به شكوه و جلال جشنش كمك كنند....
... اما جريانساز نيست...
... نه، خودش هم چنين ادعايي ندارد، اما آدم اجرايياي است. نه منتقد است، نه ميتواند جريان فكري بسازد. ميتواند يك جشن و جشنواره را خوب برگزار كند با همه حواشياش.
بههرحال انتخاب محمد خزاعي به عنوان دبير جشن انجمن منتقدان، به لحاظ سابقه نقد و نويسندگي يك مقدار عجيب است.
اصلا هم عجيب نيست. به نظرم انتخاب دبير انجمن نشان ميدهد انجمن منتقدان در چه شرايطي است. بيآنكه بخواهم از ارزش كار خزاعي كم كنم، كه تهيهكننده پرتلاشي در سينماست و آدم حرفهاي در عرصه اجرا، نشان از شرايط فعلي انجمن دارد. انجمن منتقدان امروز برخلاف ديروز كه من هم جزء دو، سه نفر هيات موسساش بودم، دغدغه نقد ندارد. آراي اين 200 نفر كه حدود 170 نفرشان راي دادهاند، نشان ميدهد كه اين دغدغه را ندارند. بههرحال جاي پاي شير نشان شير است، جاي پاي اين آرا نشان اين است كه چه كساني پشت اين آرا هستند. معلوم است منتقد پشتش نيست. من فكر ميكنم از بين 170 نفري كه راي دادهاند، چيزي حدود 150 نفرشان منتقد نبودهاند (اگر اشتباه ميگويم دوستان تصحيح كنند)، خبرنگار و گزارشگر بودهاند، منتقد نبودهاند. حداكثر 20 نفر از قديميها و جديديها در اين ميان باشند. از اين 200 نفر، يك دهمش آراي منتقد ميتواند باشد. به همين دليل آرا از نظر من باطل است. اين باطل بودن آرا هم اول به منتقد برميگردد. اول پيكان انتقاد رو به منتقدهايي است كه يك انجمن صنفي را ول ميكنند كه يك چنين سرنوشتي پيدا بكنند.
مثل خودت كه يكي از رئيسهاي آن بودي در اوايل تشكيلاش؟
بله، اين ايراد به من هم وارد است. با اين اوضاع هركسي ميتواند بيايد و با استفاده از اين انجمن كار خودش را بكند. اين كار چيه؟ من متاسفانه فكر ميكنم اين كار ديگر كار فرهنگي نيست، كار سياسي است. جلوهاي از اين جشن كه در مطبوعات و تلويزيون منعكس شد، بوي سياسي بودن و همسو بودن با نظرات دولتي ميداد، تا بوي استقلال منتقد و نقد؛ يعني اول نقد غايب است و به جايش نسيه وجود دارد و دوم استقلال غايب است و به جايش تمايل به وابستگي و دنبالچه آراي دولتي بودن نشسته است. آرا را كه نگاه ميكنيم آراي جشنواره فجر را ميبينيم، باز هم اسم مجيدي و ميركريمي و بههمين سادگي و آواز گنجشكها و... پس منتقد كجاست؟ اينكه راي داوران فيلمساز و سياستگذار است و مورد تاييد جشنواره است.
البته آراي جشنواره فجر، راي چهار يا پنج نفر از اعضاي انجمن بود، اما بهجاي اين 170 نفر، يك هيات داوري پنج نفره هم راي نهايي را ميداد، در نهايت هيچ تفاوتي نداشت.
شايد تازه آرا بهتر به دست ميآمد، الان اين آراي فلهاي 170 تايي كه 150 تايش منتقد نيستند خيلي سردرگم است، اما يك چيز در آن حاكم است؛ آرا مورد پسند و خوشامد مسوولان سينمايي است؛ نه اين معاونت سينمايي فعلي، هر معاونت سينمايي در هر دوره ديگري. آرا بوي نقد نميدهد، بوي سياسي ميدهد. بوي سياسياش هم مستقيم نيست، چون فكر نميكنم بعضي از اين 150 نفر بدانند سياست چيست. بوي وابستگي از اين آرا ميآيد، بوي عدم استقلال منتقد از آن ميآيد. بوي نقد تجملي و بيخطر ميدهد. جملهاي در پيام جعفريجلوه به اين جشن بود كه دوست دارم در اينجا هم به مضمون آن اشاره كنم. ايشان تعريفي از نقد ميكند كه من با آن مشكل دارم؛ تعريف نقد واقعگراي منصفانه بيغرض خوشايند اميدواركننده. اينها تعريف نقد نيست، به نظرم اينها نسيه است نه نقد. اينها ميتواند موضع يك پدربزرگ باشد به بچههايش كه ميگويد تو خوبي، اما اينجايش را بهتر كن.
وقتي رئيس فعلي انجمن در كليپي كه موقع مراسم پخش ميشود، عملا ميگويد ايرادهاي خودمان را ميدانيم، هي نبايد ايرادهايي كه داريم را بزرگ كنيم و مراسم زرشك زرين بگذاريم و بگوييم فيلمهاي بد كدام فيلمهاست و...، از جعفريجلوه كه سياستگذار اين سينماست همين توقع ميرود كه تعريف نقد را اينجوري بداند.
چيزي كه به اسم نقد هنري در مملكت عزيز ما جاافتاده كه ميگويد هميشه بايد نيمه پر ليوان را ديد، اين نقد نيست، نسيه است. اين جشن دقيقا مطابق همين تعريف جلوه است. البته يكي دو تا سوراخ هم دارد، مثلا راي دادن به كيميايي و بيضايي و تقوايي كه مورد پسند دوستان نيست، كه خب بگويند ما تا اين حد اين آثار را تحمل ميكنيم، آفرين به تحمل شما! اين جشن بوي بيهويتي و وابستگي ميداد و عدم اعتماد به نفس. سوال ديگر اينجاست كه جايزه منتقدان را چرا بايد آدمهاي سياسي بدهند. پس منتقد اينها چهكاره است؟ آقاي لاريجاني رئيس محترم مجلس كه از نظر سياسي آدم ورزيدهاي است و در سياست خارجي هم برايش احترام قائلم، ايشان در جشن منتقدان چه ميكند؟ كه جايزه بدهد. چرا جايزه را منتقدان نميدهند؟ احساس حقارت ميكنند؟ دوستان خوشحالند كه لاريجاني يا قاليباف در جشن حضور داشتند. ضرغامي هم كه آن شب نيامد. اين يعني اينكه ميخواهيم كاري كنيم كه بهقول جوانهاي امروزي «بتركونيم»، نميفهمد كه اين تركاندن در چه جهتي است؟ اين عليه نقد است. تصوير مخدوشي از نقد ارائه ميدهد. تصويري وابسته سترون از نقد ارائه ميدهد. حالا در اين شرايط نسبت به انتخابها و تقدير نميشود گفت چرا در اين جشن نامي از شميم بهار نيست كه بهترين منتقد كل تاريخ نقد ايران است؟
خب، به نظرت چرا اسمي برده نميشود؟
چون اين آدمها اصلا نميدانند شميم بهار كيست يا كيومرث وجداني كه از مهمترين منتقدان ايران است، حتي از پرويز دوايي. چون نميشناسندشان. چرا از هوشنگ كاووسي كه در ايران است و در قيد حيات است و به گردن همه حق دارد، اسمي برده نميشود. وقتي ميشود اين چراها را گفت كه واقعا انجمن منتقداني وجود داشته باشد. 150 تايش عضو اصلي باشند (منتقد) 200 تا هم عضو فرعي وابسته (خبرنگار، گزارشگر، مترجم) وقتي اينها درهم است، وجود اين آرا طبيعي است. سينماي ما در وضعيت فعلي از «گزند» نقد مصون است.
گزند نقد؟
بله، نقد اساسا يعني گزندگي. نقد تيغ دل است، و تيغ عقل است. وقتي تيغ را حذف كنيم ميشود يك دستمال كاغذي، ميشود يك تكه ابر. نقدي كه ابر تميزكردن و ماستمالي كردن باشد، جشنش هم، چنين جشني خواهد بود. «شو»ي نقد ميشود. و مقصرش نه دبيرش است، نه حتي رئيس فعلي انجمن. در جايي اينها مقصرند كه بيش از آن چيزي را اعلام ميكنند كه حدشان است. جشني را برگزار ميكنند كه اندازه بدنهشان نيست. با 200 نفر عضو كه 90 درصدشان منتقد نيستند، يك جشن پر سروصدا شبههناك ميشود. اسپانسرهاي پشت جشن هم به اين تهي كردن نقد اضافه ميشوند. حجمي كه به صحبت منتقدان اختصاص پيدا ميكند و حضور دستجمعي منتقدان برگزيده در روي سن...
... كه از بعضي از آنها شنيدهام لوحهاي اساميشان جابهجا داده شده است...
اين فلهاي رفتن منتقدان روي سن اين تبعات را هم دارد؛ يعني منتقد اين وسط اهميتي نداشته. نقد و منتقد براي خالي نبودن عريضه است؛ يعني همان چرخ پنجم. باز تريبون بازيگر است و فيلمساز و مسوول. راستي منتقدان چه شد؟
صحبتهاي مجيد مجيدي را كه شنيدهايد؟
هيچ فيلمسازي حق ندارد و در حدي نيست كه به نقد و منتقد توهين كند و با يك فيلم خوب و يك فيلم متوسط و باقي فيلمهاي بد، سفارش و توصيه كند شما سعي كنيد فيلم نسازيد و نقد كنيد و منصفانه باشد و سليقهاي نباشد و با مردم پيوند برقرار كند و...! با اين استدلال مجيد مجيدي، بايد همان بازيگرياش را ادامه ميداد و فيلمساز نميشد. فيلمساز نبايد به حوزهاي كه در مديوم تخصصياش نيست وارد شود. بايد فيلمش را بسازد و فروتن باشد و نقد را تحمل كند. بايد بتواند با مردم ارتباط بگيرد. در آواز گنجشكها، بيد مجنون و باران كدام ارتباط با مردم را ميبينيد؟ ارتباط فيلمساز با مردم كات شده، چون شرايط زندگياش تغيير كرده، نوع حرف زدنش تغيير كرده، تفرعن شبهروشنفكرانه بهش اضافه شده و سياسيكاري و «گاد فادري»!، اينها را بايد تصحيح كند. از اين خصوصيات جديد، فيلم درست و حسابي درنميآيد. فيلمي كه به مردم احترام بگذارد و آنها را به سينما بكشاند و چيزي بهشان اضافه كند درنميآيد. پايان كار يك فيلمساز خوب است. اگر فيلم با مخاطب كار نكند، اگر همه جوايز دنيا را هم بگيري بيفايده است.
خب، آقاي مجيدي تصور ميكنند منتقدان خيلي دوست دارند فيلم بسازند.
شايد طرفداران جديدش چنيناند. فيلمسازي مهمتر از نقد نيست. من فكر ميكنم نقد مهمترين كار عالم است. منتقد عليالقاعده به معناي واقعي كلمه، نميخواهد فيلمساز شود؛ مديوماش چيز ديگري است. يعني نقد را پلي نميگيرد براي اينكه بتواند فيلم بسازد. مديومش، از مديوم ساختن برايش مهمتر است. اين را دوستان بدانند، فكر نكنند منتقدان فيلمسازان شكست خوردهاند. شايد بعضي چنين باشند.
برسيم به انتخابهاي اين مراسم كه اگر قائل بشويم به اينكه 200 نفر راي دادهاند، به نظر من با مقوله خطرناكي بازي كردهاند. چون بههرحال در حافظه تاريخي همه ما ميماند كه انتخابهاي منتقدان سينماي ايران در سال 87 چه بود. در اين ميان من خيلي نفهميدم مرتضي آويني چه ميكرد. او كه به نظرم به عنوان منتقد يكي از مهمترين منتقدان سينماي ايران پس از انقلاب بود و اگر قرار بود اسمش بيايد بايد به عنوان يكي از همين انتخابها ميآمد. اما اسمش آمد به عنوان «سيدشهيدان اهل قلم» كه ظاهرا ترجيعبند اينگونه مراسمها شده است.
يك جور مد است، براي نان خوردن و به شدت هم رياكارانه است. مرتضي آويني اصلا به اين جشن نميخورد. براي چي بايد اسمش بيايد؟ كجا از نقدهاي تند او دفاع كردهاند؟ بعضي از اينها عمر نوشتن و نقد كردنشان كمتر از سه، چهار سال است. اما يكي از اينها به بقيه نميخورد. من هم نميدانم آن آدم منتقد است يا نيست: خسرو دهقان (!) خسرو به اين جمع نميخورد، چون بقيه منتقدند (!)، اما خسرو!؟
به غير از خسرو دهقان و يكي دو نفر ديگر، موردي كه در اينجا بايد به آن اشاره كنم، همان نبود گزندگي در نقدهاي منتخبان انجمن بود. انگار انجمن يك جا ميخواهد منتقد را مهربان و پسر خوب نشان دهد كه اين مهرباني بيشتر به خنثي بودن پهلو ميزند. شخصا خيلي دوست دارم بدانم چه افرادي راي دادهاند، چون بههرحال يك حجم از راي لازم است تا فرد انتخاب شود. آنوقت اينها انتخاب ميشوند و افرادي مثل بهزاد رحيميان، داوود مسلمي، كامبيز كاهه، هوشنگ گلمكاني، سعيد عقيقي، حسين معززينيا و امير پوريا كه اساسا نگاهشان به نقد و سينما جدي است حتي اسمشان هم برده نشود. سليقه است ديگر.
چهارشنبه 2 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-