واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: 1200 سال زندان براي قاتل پرستارها ريچارد اسپك قاتلي بود كه با بي رحمي هرچه تمامتر با به قتل رساندن چند پرستار در شيكاگو ، نام خود را در فهرست جنايتكاران معروف به ثبت رساند. در صبح يكشنبه 14 جولاي سال 1966 ، ساكنان خيابان صدم شرقي شيكاگوي جنوبي با فريادهاي زني از خواب بيدار شدند.ساكنين محله در حالي كه سراسيمه به بيرون خانه هاي خود مي دويدند در كمال تعجب زني را ديدند كه در بيرون از بالكن خانه اي دو طبقه ايستاده است و آشفته است. به نوشته كتاب كورازون پيزو به نام "قتل پرستاران شيكاگو" در سال 1967، زن به نام آمورو فرياد مي زد: كمك ، كمك ، همه اينجا مردن، همه اونا رو كشته..." كمي پس از آن ساكنان خودروي پليس را مشاهده كردند كه وارد خيابان شد و نيروهاي گشتي پليس بسرعت از آن بيرون آمدند. دانيل ري كلي افسر پليس از كلانتري ديستريكت استيشن غربي دختري را ديد كه به طرز خطرناكي در لبه بالكن ايستاده است و هر لحظه امكان سقوط او مي رود. وي سريعا به طرف ديگر خيابان رفت و با بلندگوي خودرويش گفت: هي خانم نبايد بپري. همونجا بمون. ميام پيشت و كمكت مي كنم. كلي در حالي كه وارد آپارتمان مي شد با كشف عجيبي روبرو شد، در گوشه چپ جسد زني عريان افتاده بود. وي سريعا به جسد نزديك شد كه تا ببيند زنده است يا خير اما دختر چند ساعتي بود كه مرده بود.بدنش سرد بود.كلي كه نمي دانست با چه صحنه اي روبرو خواهد شد كلتش را از غلاف خارج كرد و با احتياط از پله ها بالا رفت.وي در كمال تعجب جسد نيمه عريان دختر ديگري را پيدا كرد كه در چارچوب در بر زمين افتاده بود.آثار جراحت بر روي گردن و بدن وي نمايان بود.دختر قطعا مرده بود بنابراين كلي راهش را به سوي سالن ادامه داد. وي به اتاق خواب رفت و با صحنه اي وحشتناك روبرو شد. اجساد سه دختر كه دست و پايشان بسته شده بود و گلوهايشان بريده شده بود در گوشهاي از اتاق نمايان بود. كلي با هرگامي كه به جلو بر مي داشت بيشتر مي لرزيد.وي تنها 18 ماه بود كه به خدمت پليس درآمده بود و هرگز شاهد چنين جنايتي نبود بويژه در اين ابعاد فجيع.گقته مي شد كه اين محل امن و ساكت است و قطعا مكاني نبوده كه كسي انتظار وقوع چنين جنايتي را داشته باشد. كلي كه كمي به خود آمده بود از پله ها راهي طبقه دوم شد. كلي در حالي كه سلاح به دست داشت وارد اتاق خواب دوم ميشد ، با صحنه دلخراش ديگري مواجه شد.جسد سه دختر ديگر كه بر زمين افتاده بودند نمايان بود.اين صحنه نيز مانند صحنه طبقه پايين بود و هيچ يك از دختران زنده نبودند.كلي دختري را كه در بالكن در حال فرياد زدن بود ديد و به طرف وي رفت و ناگهان وي را گرفت كه به پايين پرت نشود. دختر شوكه شده و بشدت مي لرزيد. بتدريج چندين خودروي پليس به محل جنايت آمدند و كلي از يكي از افسران خواست دختر را اسكورت كرده و به مكان امني ببرد. طي كمتر از يك ساعت از اين كشف، فرانسيس فلاناگن رئيس دايره قتل شيكاگو از كورازون پيزو آمورو 23 ساله تنها شاهد زنده اين جنايت بازجويي كرد.به نوشته كتاب "جنايت قرن:ريچارد اسپك و قتل 8 پرستار زن" اثر دنيس برو و ويليام مارتين، زن با صداي لرزان براي فلاناگن توضيح داد كه وي و ديگر دختران كه همگي دانشجويان پرستاري در بيمارستان شيكاگو بودند آپارتماني را اجاره كرده بودند تا با هم زندگي كنند. دختر تلاش كرد هر آنچه را كه اتفاق افتاده براي فلاناگن شرح دهد. آپارتمان پرستاران دختر به فلاناگن گفت ماجرا از شب قبل از زماني شروع شد كه صداي در زدن كسي را شنيد. وي هنگامي كه در را باز كرد، مردي جوان حدودا 25 ساله را مقابل خود ديد.وي مي توانست به ياد آورد موهاي مرد چه رنگي بوده و تنها گفت فكر مي كند بلوند تيره يا قهوه اي بوده است اما كاملا به ياد مي آورد كه موهاي مرد كوتاه بوده است.وي مرد را اينگونه توصيف كرد كه حدود 80 كيلو وزن داشته و ژاكتي تيره با شلواري تيره به تن داشت.وي در عين حال به ياد ميآورد كه بر بازوي مرد خالكوبي ديده مي شد كه نوشته شده بود: به دنيا آمد كه به جهنم برود. دختر گفت پس از آنكه در را باز كرد مرد ناگهان سلاحي را به رويش گرفت و وي را به درون هل داد. دو تن از همخانه هاي وي به نام هاي مرليتا گارگولو 22 ساله و والنتينا پاسيون 23 ساله به پايين آمدند تا ببينند چه خبر شده است كه ناگهان مردي را ديدند كه به سوي آنها نشانه رفته است.مرد به هر سه دختر دستور داد از سالن به اتاق خواب بروند. مرد در حالي كه به اتاق تاريك گام بر مي داشت چراغ را روشن كرد و ديد كه سه دختر ديگر در تختخواب خوابيده اند.روشن شدن چراغ باعث شد كه اين سه دختر به نام هاي نينا جو 21 ساله، پاملا ويلكنينگ 24 ساله و پاتريشيا آن ماتوسك 20 ساله از خواب بپرند. مرد مسلح به همه دختران گفت هر چي پول دارند به وي بدهند. يكي پس از ديگري،دختران كيف هاي خود را درآورده،خالي كرده و به مرد دادند. ناگهان گلوريا ديوي 19 ساله وارد اتاق شد. وي تازه از بيرون آمده بود و نمي دانست چه خبر است.مرد به وي نيز دستور داد به ديگران بپيوندد. وي سپس ملحفه اي را از روي تخت برداشت و شروع به بريدن آنها به شكل نواري كرد. وي سپس شروع به بستن دست و پاي دختران كرد.لحظه اي بعد سوزان فاريس 20 ساله و مري آن جردن 21 ساله وارد اتاق شدند كه وقتي با اين صحنه مواجه شدند سريعا برگشتند و به سالن گريختند تا به بيرون منزل بروند.به گفته آمورو و شواهد ياد شده در محل، مرد سريعا به دنبال آنها رفت و آنها را گرفت و به زور به پيش ديگر دختران آورد.وي سپس شروع به زدن اين دو دختر كرد و در حالي كه دختران از خود دفاع مي كردند آنها را كشت. مرد پس از كشتن جردن و فاريس، به اتاق بازگشت. پاملا وايكگنينگ را گرفت كشان كشان به اتاقي كه دو دختر ديگر را برده بود،برد و چاقويي را به قلبش فرو كرد.وي سپس دستان خونين خود را شست و به اتاق بازگشت و اين بار به سراغ نينا رفت و او را كشان كشان از سالن به اتاق خوابي برد.وي در را بست و چاقو را در گردن دختر بيچاره فرو كرد و او را با بالشي خفه كرد. آمورو كه مي دانست مرد سر انجام به سراغ وي خواهد آمد تلاش كرد هر طور كه شده به زير تختخواب بخزد. قاتل برگشت و به سراغ والنتينا پاسيون رفت و به زور او را به خارج اتاق برد. سپس گلوي دختر را با چاقو بريد و او را خفه كرد.بعد مرليتا گارگولو را گرفت و همان بلايي را كه به سر ديگر دختران آورده بود بر سر وي آورد.مرد بازگشت و اين بار پاتريشيا ماتوسك را قرباني كرد. مرد كه فراموش كرده بود چند دختر در آپارتمان هستند وقتي كه برگشت متوجه نشد كه آمورو در زير تخت پنهان شده است.بر عكس گلوريا ديوي را گرفت و به وي تجاوز كرد.سپس او را خفه كرد و با پول هايي كه از كيف هاي دختران جمع آوري كرده بود خانه را ترك كرد.آمورو گفت چند ساعت درهمان وضعيت ماند تا اينكه به خود جرات داد و از زير تخت بيرون آمد و شروع به فرياد زدن كرد. فلاناگون پس از بازسازي صحنه خيلي سريع براي شناسايي قاتل دست به كار شد.اوتيس راثل طراح چهره پليس چهره مظنون را كشيد و طي چند ساعت يك كارمند اتحاديه دريانوردان وي را دريانوردي به نام ريچارد اسپك شناسايي كرد.اكنون همه افراد پليس براي دستگيري وي آماده باش بودند. به نوشته كتاب " به دنيا آمد تا به جهنم برود"،اثر جك آلتمن و ماروين زيپوريان، ريچارد بنيامين اسپك در 6 دسامبر سال 1941 در كيرك وود به دنيا آمد.اسپك هفتمين فرزند خانواده از ميان 8 فرزند ديگر بود. پدر اسپك هنگامي كه اسپك تنها 6 سال داشت فوت كرد و مادرش او را بزرگ كرد.سرانجام، مادر اسپك مجددا ازدواج كرد و خانواده به دالاس نقل مكان كرد.پدرخوانده وي فردي الكلي بود و خيلي زود خشم خود را بر سر اسپك و ديگران خالي كرد.اسپك براي انتقام گيري مدرسه را ترك كرد و به رفاقت با ديگر پسران پرداخت. اسپك در دوران نوجواني به مشروبخواري روي آورد و از آن دوران اطلاعات زيادي در دست نيست.در نوامبر سال 1962 اسپك 18 ساله تلاش كرد سرو سامان گرفته و با شيرلي مالون ازدواج كرد. پس از آن اين زوج صاحب دختري به نام رابي لين شدند.اسپك نمي توانست زندگي آرامي داشته باشد و خيلي زود به راه گذشته خود بازگشت. در طول نوامبر سال 1963 اسپك دستگير شد و به اتهام سرقت و جعل چك زنداني شد.وي به سه سال زندان محكوم شد.وي بعد از گذارندن دو سال محكوميت خود عفو شد و در ژوئن سال 1965 آزاد شد.اما زياد طعم آزادي را نچشيد و در 29 ژوئن سال 1965 به دليل حمله به فردي به 490 روز زندان محكوم شد. وي پس از گذراندن تنها 6 ماه بار ديگر آزاد شد. در ژانويه سال 1966، شرلي كه از دست مشكلات اسپك با قانون خسته شده بود و دادخواست طلاق پر كرد.اسپك در همان سال به اتهام سرقت و كتككاري دستگير شد. با اين حال قبل از آنكه محاكمه شود توانست بگريزد و با اتوبوس به شيكاگو رفت.وي به عنوان نجار مشغول به كار شد و اكثر اوقات فراغت خود را در مشروبخانه هاي مختلف سپري مي كرد. اسپك در تابستان سال 1966 در كارگاه كشتي سازي در ليك ميشيگان مشغول به كار شد.وي چند ماه بعد به دليل خوردن مشروب هنگام كار اخراج شد. هنگامي كه كارآگاهان به سابقه جنايي اسپك نگاهي كردند دريافتند كه براي بازجويي در مونموث به خاطر دو مسئله جداگانه تحت پيگرد بود.بر اساس گزارشها، در 13 آوريل سال 1966 جسد مري كي پيرس يك خدمتكار مشروب فروشي در پشت مشروب فروشي پيدا شد.وي سه روز قبل از آن كشته شده بود.پنج روز بعد ويرجيل هريس 65 مورد حمله و تجاوز در خانه اش قرار گرفت.ضارب با طنابي كه در خانه مقتول يافته بود وي را به قتل رسانده بود. اسپك خيلي سريع به عنوان مظنون در هر دو جنايت شناخته شد. در جريان بازرسي از اتاق اسپك در هتل ماموران اشيايي را يافتند كه از منزل خانم هريس سرقت شده بود و در عين حال اشيا سرقت شده ديگري يافتند.اما از اسپك خبري نبود.وي از شهر گريخته بود. در حالي كه تحقيقات ادامه مي يافت، فلاناگن دريافت كه مقاماتي ديگر نيز به دنبال بازجويي از اسپك به خاطر قتل 3 دختري بودند كه در 2 جولاي سال 1966 مفقود شده بودند در زماني كه اسپك در خارج از قايقي كه در بندر محلي پهلو گرفته بود،مشغول به كار بود.كيف هاي پول و متعلقات شخصي دختران سرانجام پيدا شد اما اجساد دختران هيچگاه پيدا نشد.در عين حال مقامات ميشيگان نيز به دنبال بازجويي از اسپك به خاطر قتل چهار زن با سن هاي مختلف بودند-7 ساله، 19 ساله، 37 ساله و 60 ساله- كه همه آنها نزديك بندر بنتون كشته شدند كه زماني كشتي اسپك در آن پهلو گرفته بود. تا روز شنبه 19 جولاي همه مردم شيكاگوي جنوبي به دنبال ريچارد اسپك بودند.اسپك كه ديگر جايي براي مخفي شدن نداشت تصميم گرفت براي دستگير نشدن در اتاقش خودكشي كند.وي پس از خوردن 5 بطري مشروب، با بطري شكسته مي خواست رگ دستش را ببرد. وي ظاهرا نظرش را عوض كرد چند لحظه بعد خواستار كمك شد.در حالي كه هيچ كس به دادش نرسيد، فردي ناشناس به پليس زنگ زد. سرانجام آمبولانس آمد و اسپك را به بيمارستان كوك كانتي برد. لئوري اسميت پزشكي كه براي معالجه اسپك به بالين وي آمده بود ناگهان دريافت مردي را كه معالجه ميكند شبيه مردي است كه مظنون به قتل پرستاران بوده و درباره وي در روزنامه خوانده بود. وي سپس بازوي اسپك را وارسي كرد و آن خالكوبي منفور را ديد كه نوشته شده بود" به دنيا آمد تا به جهنم برود". اسميت سريعا به سالن رفت و مامورا ن پليس را كه از مريض محافظت مي كردند آگاه كرد.افسر پليس كه از واكنش پزشك شوكه شده بود دگر افسران را به بيمارستان فراخواند. طي چند دقيقه ريچارد اسپك دستگير و به بازداشتگاه برده شد. محاكمه اسپك در روز دوشنبه 3 آوريل سال 1967 آغار شد. تيم دادستاني متشكل از ويليام مارتين، جرج مورتا، جيم زاگل و جان گلنويل، پرونده را در اختيار هيئت منصفه قرار داد. صرف نظر از همه مداركي كه آنها عليه اسپك داشتند، در پايان شهادت كورازون آمورو از همه مستدلتر به نظر رسيد.در 15 آوريل تنها 12 روز پس از آغاز محاكمه، اسپك به ارتكاب 8 قتل مجرم شناخته شد.در پي صدور حكم از سوي هيئت منصفه،قاضي هربرت پاسچن اسپك را به مرگ محكوم كرد. اسپك در 1972 هنگامي كه دادگاه عالي آمريكا اشد مجازات براي وي را لغو كرد از مرگ نجات يافت.متعاقب اين تصميم، اسپك به 400 تا 1200 سال زندان محكوم شد. در 5 دسامبر سال 1991، ريچادر اسپك در حالي كه 19 سال از محكوميت خود را سپري كرده بود به دليل حمله شديد قلبي فوت كرد.هيچ كس به سراغ جسد وي نيامد بنابراين مقامات دستور دادند جسد وي سوزانده شود و خاكسترش به مكان نامعلومي ريخته شد. در سال 1996 پنج سال بعد از مرگ اسپك، بيل كورتيس خبرنگار تلويزيون يك نوار ويديويي از اسپك پيدا كرد كه وي در سلولش در بازداشتگاه استيتويل فيلمبرداري كرده بود.در اين ويدئو، وي به برخي از جناياتش اعتراف كرد كه بعدها اين فيلم در برنامه "عدالت آمريكايي" از تلويزيون پخش شد و سرو صداي بسياري كرد.ريچارد اسپك هيچگاه به طور رسمي به قتل ديگري متهم نشد و تا حال ديگر قتلها لاينحل مانده است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 416]