واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: خسرو شكيبايي از نگاه هنرمندان و شاعران؛ خالق زيباترين لحظات سينماي ما
صداي سازم همه جا پر شده - ماني حقيقي
ارزشمندترين خاطرهاي كه از خسرو شكيبايي براي من باقي ميماند، پوستكلفتي و استقامت اوست. در روزهاي آينده بيترديد خاطرههاي زيادي درباره او خواهيم شنيد. از فروتنياش خواهيم شنيد و از عشق سرشارش به بازيگري. ولي مهمترين درسي كه من از او آموختم، درس استقامت است. حال خسرو شكيبايي سالها خوب نبود. پيكرش آرامآرام فرو پاشيده بود و در يكي، دو سال گذشته، بارها خبر ناگوار بستري شدنش در بيمارستان را شنيده بوديم اما در همين سالها و در اوج همين سختيها، شكيبايي بعضي از زيباترين لحظات سينماي ما را خلق كرد. حضورش فيلمهاي خوب را درخشان ميكرد و فيلمهاي متوسط را ديدني ميساخت. فهميده بود كه فقط با توسل به هنرش ميتواند مرگ را از خود براند و در برابر انهدام، استقامت كند. بيخود نبود كه تا اين حد دلبسته سنتوري شده بود. آخرين باري كه ديدمش، از من سراغ سرنوشت فيلم مهرجويي را گرفت: در سكوت تا دم در تاكسي بدرقهاش كردم. ناگهان ايستاد و برگشت. گفت: از اينكه چشمانش پر از اشك شده بود، جا خوردم. گفت:
و سوار شد و رفت.
عاشق دردهاي مردم - پوران درخشنده
مرگ خسرو شكيبايي، خبر وحشتناكي بود. نميتوانم آن را باور كنم، بيشتر فكر ميكنم شبيه يك شوخي بود. واقعا اين حادثه برايم ناگوار است. نميتوانم باور كنم. به اين فكر ميكنم كه من روزهاي اول كارم را با خسرو شكيبايي آغاز كردم؛ با اين همه عشقي كه ما به كارمان داشتيم. با چنين حس و حالي كارمان را آغاز كرديم. 22 سال قبل بود جزو اولين كارهاي سينمايي شكيبايي بود. ما به طور مداوم رفت و آمد داشتيم تا فيلم را ساختيم. او در اين فيلم در نقش يك معلم ظاهر شد. فكر ميكنم خوب درخشيد. همكاريمان در ادامه يافت. همكاري با او در آن فيلم هم يك خاطره بود. عاشق بوديم، عاشق دردهاي مردم. در اين فيلم بازهم شاهد رفتوآمدهاي مداوم بوديم. مدتي بعد او در بازي كرد. او همين طور حركت رو به جلوي خودش را ادامه داد. به هر حال فقدان خسرو شكيبايي، ضايعهاي اسفناك براي جامعه هنري است. خيلي دردناك است. پر كردن جاي خالي اين عزيزان دشوار است، شايد اصلا نشود جاي خالي آنها را پر كرد. من در اينجا به خانواده مرحوم شكيبايي، پسر، دختر و همسرش تسليت ميگويم. شخصيت ارزندهاي از ميان ما رفت. يادش گرامي باد.
بازيگري صاحبسبك بود - داوود رشيدي
ما يك بازيگر استثنايي و متعهد را از دست داديم. خسرو شكيبايي بازيگري خوشبرخورد، دوستداشتني و هنرمند بود. او بازيگر بزرگي بود. واقعا استثنايي و صاحبسبك بود. بازيگري بود كه فرهنگش و ادبش، فوقالعاده بود. اميدوارم روحش قرين رحمت شود. همين چند روز پيش بود كه او را در مراسمي ديدم؛ ولي مريضاحوال به نظر نميآمد و بيمارياش چندان ظاهر نبود. وقتي روز گذشته پرويز پرستويي زنگ زد و گفت خبر بدي دارد، ذهنم به همه جا رفت جز خسرو شكيبايي. فكر نميكردم ما او را از دست داده باشيم. او يكي از تاثيرگذارترين بازيگران سينماي ايران بعد از انقلاب است. همين چند وقت پيش بود كه جزو چند هنرمند تاثيرگذار بعد از انقلاب معرفي شد. باز هم تكرار ميكنم كه جايگاه بسيار تاثيرگذاري داشت و يك بازيگر صاحبسبك بود. بازيگران ما بايد به او تأسي كنند و او را الگو قرار دهند. فروتني او مهم است. درگذشت اين بازيگر ارزنده را به خانوادهاش و جامعه هنري كشور تسليت ميگويم.
شوكه شدم - خسرو سينايي
اولا بايد بگويم كه من از شنيدن اين خبر [درگذشت خسرو شكيبايي] شوكه شدم. من هم به نوبه خود از اين واقعه متاسف هستم و فقط ميتوانم بگويم كه او يكي از مستعدترين و تواناترين بازيگران در سينماي ايران است.
بار اولي كه من نقش مدرس را در تلويزيون ديدم، مانده بودم كه اين بازيگر كيست كه با قدرت اين نقش را بازي ميكند. اين نقش قوي مرا به سوال واداشت و به من گفتند كه او خسرو شكيبايي است. به هر حال، سال گذشته در برنامهاي كه در آبادان برگزار شده بود ما هر دو به آنجا دعوت شده بوديم. در اتومبيلي كه از آبادان به اهواز برميگشتيم فرصتي براي يك گفتوگوي مفصل ايجاد شد و ما هر دو در آنجا اظهار تمايل كرديم تا با هم يك كار مشترك انجام بدهيم. اميدواريم كه يادش و جايش هميشه برايمان محترم باشد و به زودي او را به فراموشي نسپاريم. من الان شوكه شدهام و بيش از اين نميتوانم حرفي بزنم.
سينما بيرحم است و بزرگوار - كاظم معصومي
خسرو شكيبايي براي بازي اولين نقش اول خود در فيلم دزد و نويسنده از جان مايه گذاشت. او براي اثبات تواناييها و اقتدار بازيگري خود، تلاش طاقتفرسايي را متحمل شد. هنوز كه هنوز است به بازيگران خوب و توانمند و شايسته كه استعداد فوقالعادهاي دارند و صاحب صداي قوي و آهنگين هستند، انگ تئاتري ميزنند. آن زمان موانع زيادي بر سر راه شكيبايي ايجاد كردند تا وارد سينما نشود. اما او دست به هر تلاشي زد تا حقانيت خود را در سينما به نمايش بگذارد. شايد آن موقع خود نميدانست كه حاصل تلاشهايش روند و جريان بازيگري را تغيير خواهد داد و نطفه بازيگر مولف در جامعه سينمايي بسته خواهد شد و ميبينيم كه چنين شد و از سويي تكنيك صداي سر صحنه به لطف صداي چنين بازيگراني جان گرفت و رايج شد. يادم ميآيد كه در فيلم دزد و نويسنده نتوانستند بگويند صداي او خوب نيست. گفتند صدايش قويتر از تناسب فيزيكياش است و به درد نميخورد. من اصرار كردم كه خسرو به جاي خودش حرف بزند و چقدر خوشحال شد. اما وقتي پشت ميكروفن قرار گرفت، كاري كردند كه او بيايد دستهاي مرا بگيرد و بگويد كه من از صدايش بگذرم. آن شب اشك در چشمان من و خسرو جمع شد و با هم گفتيم سينما بيرحم است و بزرگوار... روحش شاد... او در تاريخ سينماي ايران ماندگار و جاودان شد.
هركي خسرو رو دوست داره... - پرويز شيخطادي
آنهايي كه اسم خسرو را شنيدند، آنهايي كه فيلمهاي خسرو را ديدند، آنهايي كه صداي خسرو را شنيدند، آنهايي كه جايزههاي خسرو را ديدند، آنهايي كه خسرو را دنبال ميكردند رو مجلهها، آنهايي كه ازش امضا و باهاش عكس ميگرفتند، آنهايي كه باهاش دست دادند و تبريك گفتند، آنهايي كه يكي دو ساعت باهاش بودند، افسوس، افسوس كه هيچي از خسرو نميدانند. اسم و چهره و صدا و تلويزيون و سينما و جايزهها و جشنوارهها، همه پيش قلب خسرو محو و ناپديد بودند. در برابر خصوصيات اخلاقي، در برابر خصايل معرفتي و رفتاري خسرو هيچ بود. يك دنيا هوش، استعداد و ذكاوتش از دنياي عاشقانه درونش به ديگران كوچكتر بود. علاقهاش به فرزندانش، به همسرش، به همكارانش، به همسايههاش، به رانندهاي كه ميبرد و ميآوردش، به كسي كه يك چاي جلويش ميگذاشت، به كسي كه جلويش نميتونست بازي كنه، به اوني كه بلد نبود، به اوني كه گاهي بهش زخم ميزد... خلاصه همه رو دوست داشت. همه رو ميشناخت و دوست داشت. هر كي دوستش داره، يه ياعلي بگه و دو ركعت نماز باحال براش بخونه. بسمالله!
وداع با آقاي خاطره - عليرضا بهنام
با رفتن خسرو شكيبايي ديگر به جرات ميتوان گفت براي عاشقان سينماي مولف دهه 60 ديگر همه چيز به خاطرهاي مبهم تبديل شده است كه در عبور از غبار اندكاندك رنگ ميبازد. صفهاي طويل و پرشوري كه مقابل سينماهاي آن روز براي تماشاي فيلمهايي چون تشكيل ميشد را امروز با هيچ تمهيدي نميتوان به نسل جديد و باوراند. و حالا بازيگر اول آن سينما نيز مانند خاطره بازيهاي خوبش از دستمان ميرود بي آنكه توانسته باشيم جاي خالياش را با چهرهاي تازه نفس پر كنيم. سالها پيش در تحليلي بر كارنامه بازيگري خسرو شكيبايي نوشته بودم كه قدرت بازيگري او در فيلم خاطرهانگيز از تلفيق دو سبك عمده بازيگري يعني بازي برونگرا و زيرپوستي سرچشمه ميگيرد. امروز هم كه سينماي ايران اين بازيگر بزرگ را از دست داده است بر اين باورم كه تسلط او بر هر دو نوع بازيگري از جمله نكاتي است كه كارنامه كاري او را از ديگران به گونهاي مشخص متمايز ميكند. اين نكته به ويژه در سكانسهاي مشهور هامون مانند سكانس افتتاحيه آپارتمان و سكانس دادگاه به نحو بارزي مشهود است. در اين سكانسها شكيبايي از يكسو با حركات اغراق شده بدن و ميميك چهره ضرباهنگ صحنه را شدت ميدهد و از سوي ديگر با نگاه حسي و فرم راه رفتن و نشستن خود به طريقهاي زيرپوستي احساسي عميق را به بيننده منتقل ميكند. پاسكاريهاي حسي او با بازيگر كهنهكاري چون انتظامي در اين فيلم از ديگر نقاط درخشاني است كه در سينماي اين روزهاي ما فقدان نظاير آن به گونه بارزي احساس ميشود.
شگرد بازيگري شكيبايي همان است كه ريشه در تئاتر دارد و مبناي بازيگري بزرگاني چون داستينهافمن، رابرت دنيرو و مارلون براندو بوده است؛ شيوه گرايي. در اين سبك بازيگري، يكي شدن بازيگر با نقش و اضافه كردن ويژگيهاي شخصيتي بازيگر به نقش اهميت زيادي دارد و درست به همين دليل است كه پرسوناي بازيگراني چنين همواره از خلال نقشهايي كه بازي ميكنند به چشم ميآيد. به جرات ميتوان گفت حتي اگر هامون تنها نقطه درخشش كارنامه بازيگري شكيبايي بود باز هم كافي بود تا سينماي ايران نام او را از ياد نبرد. اما واقعيت اين است كه حافظه سينمايي يك نسل پيش از اين درخششهاي ديگري را نيز از اين بازيگر در خود حفظ كرده است كه امروز و در فقدان او با دريغ بسيار به مرور در ميآيد. رابطه (پوران درخشنده)، دزد و نويسنده (كاظم معصومي)، ابليس (احمدرضا درويش)، پري (داريوش مهرجويي)، رواني (داريوش فرهنگ) و دو نقش متفاوت و خاطرهانگيز تلويزيوني مدرس و مرادبيك (سريال روزي روزگاري) تنها گوشهاي از اين كارنامه درخشان است كه در يك مرور كوتاه به ياد نگارنده ميآيد. با اين همه و با عوض شدن گفتمان غالب در سينماي ايران در سالهاي اخير ديگر مجال براي درخشش بازيگراني چون شكيبايي كمتر پيدا شده است. آخرين نقشي كه نام او را به ميان نام برندگان سيمرغ معروف فجر كشاند، اتوبوس شب (كيومرث پوراحمد) بود كه در آن نقشي فرعي اما كليدي بر عهده داشت. نقشي كه به رغم هنرنمايي شكيبايي نميتوانست يادآور روزهاي اوج او در سينماي دهه 60 و اوايل دهه 70 باشد. در حقيقت گفتمان سهلپسند سينماي امروز ديگر پذيراي بازيگران مولفي چون شكيبايي نيست و متاسفانه بايد پذيرفت سينمايي كه دوستش داشتيم همراه با ستارگانش به خاطرهها پيوسته است.
به ياد خسرو شكيبايي؛ صداي شاعرانه سينماي ايران - رضا قنبري
باران يكريز
بر پروانه و درخت مينشيند
صدايت ميشكند
پروانهاي بر گوشه تابستان مينشيند
آفتاب بر خندهات عمود ميتابد
درخت، ايستاده به تماشا
تو ميروي
در باراني يكريز
انتهاي خبر // روزنا - وب سايت اطلاع رساني اعتماد ملي//www.roozna.com
------------
------------
يکشنبه 30 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 330]