واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: چگونه یاد گرفتم از وقفه ذهنی بترسمسه نكته دربارهیِ نمایش"اولئانا" نوشتهیِِِ"دیوید ممت" و كارگردانی"علیاكبر علیزاد"g>
نكته اول:حافظه این یادداشت پیش از نگارش پر شده است از عكسهای اجراهای عمومی نمایش"اولئانا" در خارج از كشور. به گواه این عكسها نقاط اشتراك بین این اجراها و اجرای"علیاكبر علیزاد" از این نمایشنامه كم نیست. یك دفتر كار، یك میز و... جان كلام این كه همه اتاق كار یك استاد دانشگاه را تصویر كردهاند. چیزی شبیه به همان كه در اولین خوانش از این نمایشنامه در ذهنها تداعی میشود. این یادداشت دلیل وجود این نقاط اشتراك را چنین میخواند:آقای"ممت" نمایشنامهای نوشته است تحت عنوان"اولئانا". او اثر خود را خلق كرده است و سپس این اثر در اختیار گروههای اجرایی در نقاط مختلف دنیا قرار گرفته است. همین فرآیند ظاهری خلق كردن در قواعد زیبایی شناسانهیِ اثر نیز تاثیر میگذارد. دلیل وجود نقاط اشتراك در عكسها از همین جا میآید. در تئاتر متن محور همه در ادامهیِ خلاقیت اولیهیِ نویسنده حركت خود را آغاز میكنند. این نكته به معنای در سایه قرار گرفتن كارگردان نیست، اما نوع مواجه او با متن در مقابل چنین متونی متفاوت است با متون كلاسیك و با نقش كارگردان در گونهی تئاتر اجرا محور. برای اثبات این نكته در یكی از سایتهای جستوجویِ اینترنتی عكسهایی از یك نمایشنامه كلاسیك برای مثال اودیپ را جستوجو كنید. عكسها گواه از تفاوتهای عمده اجرایی میدهد.
دلیل این نكته را چنین میتوان خواند:الف ـ آثاری همچون آثار"ممت" هنوز در جایگاه آثار كلاسیك قرار نگرفتهاند. ـ در این جا منظور از اثر كلاسیك، اشاره به یك مكتب تاریخیای كه در یك دوره زمانی مشخص وجود داشته است نیست ـ آثار كلاسیك به آثاری گفته میشوند كه در طول زمان میتوانند به حیات خود ادامه دهند و امكان خوانش آنها با بر هم خوردن شرایط زمانی و مكانی از بین نمیرود. این چنیناند، سوفكل، اوریپید، شكسپیر، ایبسن، استریندبرگ، تنسی ویلیامز و... اما آثار ممت هنوز در چنین جایگاهی قرار نگرفتهاند. یكی از دلایلی كه یك اثر كلاسیك میتوانند از سد زمان و مكان عبور كنند این است كه این آثار امكان خوانشهای متفاوت را در اختیار مخاطب قرار میدهند. در نتیجه این خوانشهای متفاوت است كه میتوانیم با شكل متفاوت اجراییِ این نمایشنامهها نیز روبرو شویم.ب ـ نمایشنامههایی همچون آثار"ممت" در پوسته و سطح ظاهری خود پیوندی با زندگی روزمره در زمان حال دارند. ـ این نكته لزوماً به معنی رئالیسم نیست. ـ گذر از این پوستهیِ ظاهری و تغییر آن در مرحله اجرا میتواند اثر را دچار تضادهای بنیادین كند و اجرا دچار نوعی عدم تعادل میشود. از همین رو آثار ممت در پوسته و ظاهر اجرا نیز در نقاط مختلف دنیا شبیه به هم به نظر میرسند. اما نكته اصلی این جاست كه در گونهیِ تئاتر متن محور، متن نمایشی نقطه آغاز حركت خلاقانه و به عنوان مرجع سایر عوامل گروه اجرایی قرار میگیرد. یكی دیگر از عواملی كه باعث شده در پوسته ظاهری بسیاری از اجراهای نمایشنامه"اولئانا" در نقاط مختلف دنیا اشتراكات فراوانی را ببینیم، همین مرجع قرار گرفتن نمایشنامه است. نمایشنامهای همچون"اولئانا" امكان تاویل محدودتری را نسبت به متن"اودیپ" در اختیار یك كارگردان قرار میدهد. اگر عكسها گواه از وجود نقاط اشتراك میان اجراهای عمومی از نمایشنامه"اولئانا" در نقاط مختلف دنیا میدهد، دلیل این است كه همه این اجراها یك مرجع ثابت دارند كه همان متنِ دیوید ممت است كه اتفاقاً این مرجع بنا بر طبیعت خود امكان خوانشهای متفاوت و متضاد با اهداف اولیه خود را به كارگردان نمیدهد.اما این نكته به معنی كم رنگ بودن نقش كارگردان نیست. در مواجه با چنین آثاری كارگردان امكان خوانش زیر متنهای یك نمایشنامه را در اختیار دارد. در این گونه از تئاتر متن محور تفاوت كارگردان موفق با یك كارگردان غیر موفق به واسطه همین خوانش زیر متن ها مشخص میشود.یكی از دلایلی كه اجرای"علیاكبر علیزاد" از نمایشنامه"اولئانا" به این امكان دست پیدا میكند كه ارتباطی سالم و بدون پارازیت با مخاطب خود برقرار كند، همین تشخیص كارگردان در انتخاب استراتژی درست در مواجه با چنین متنی است. در اجرای علیزاد نیز متن محورِ اجرا و مرجع دیگر عوامل قرار گرفته است. این كه مخاطب چنین نمایشی بعد از دیدن آن به قدرت نمایشنامهیِ آن اشاره میكند و نه از ضعف كارگردان كه نتیجهیِ انتخاب استراتژی درست كارگردان در مواجه با چنین متنی است.اما اجرای علیزاد با تمام نقاط قوتی كه دارد خالی از آسیب هم نیست كه این یادداشت تصمیم دارد به یكی از آنها اشاره كند.
نكته دوم:"اولئانا" تقابل یك استادِ ـ مرد ـ دانشگاه است با یكی از دانشجویان ـ دختر ـ خود. در صحنه اول شرایط پیرامون زندگی این استاد باعث میشود كه او با یك وقفه ذهنی روبهرو شود. در نتیجه این وقفه ذهنی او برای ساعتی فراموش میكند، بنا بر طبیعت زندگی در یك جنگ قدرت دائمی به سر میبرد. در نتیجه این وقفه ذهنی، زبان استاد عریان میشود. جنگ قدرت در حوزه زبان خود را بروز میدهد. استاد دانشجوی خود را با كلام بمباران میكند. علایق او را زیر سوال میبرد. خودش و ضعفهایش را نزد شاگردش عریان میكند. او در این وقفه ذهنی آموزشی دیگرگونه را برای شاگردش آغاز میكند و شاگردش بی حركت در مقابل او نشسته است و فقط میآموزد. اما در صحنه دوم شرایط تغییر میكند. حالا شاگرد را میبینیم كه در صحنه به حركت در آمده است او را متهم میكند. وقفه ذهنیای كه در صحنه اول برای استاد رخ میدهد برای استاد هزینههایی در بر خواهد داشت. در صحنه سوم علیزاد لباسی همچون لباس رزم به تن دختر دانشجو كرده است. حالا استاد در گوشهای كز كرده و صحنه در اختیار دانشجویِ اوست. كار به جایی میكشد كه در جایی از اجرا دانشجو پشت میز استاد مینشیند. تحلیل و اهداف علیزاد را از این طراحی حركت كاملاً دریافت میكنیم. اما در نتیجهیِ این طراحی حركت اتفاق دیگری نیز رخ میدهد و آن كم رنگ شدن جنسیت دانشجو است. در نتیجه این طراحیِ حركت و طراحیِ ژستهای بدنی و صوتی برای بازیگر نقش دانشجو او خیلی مردانه در صحنه دوم و سوم به جنگ استاد خود آمده است. جنگ قدرتی كه ممت مطرح میكند در لایهها و سطوح مختلف قابل بررسی و تحلیل است، اما یكی از مهمترین این لایهها جنگی است كه به واسطه جنسیت این دو شخصیت رخ میدهد، یعنی مرد بودن استاد و زن بودن دانشجو، از همین رو هیچ گاه نباید این دو شخصیت جایگاه جنسیتی خود را از دست بدهند. دانشجو در قدرتمندترین حالت ممكن هم باید یك زن باشد، اما در اجرای علیزاد شخصیت دانشجو هر چقدر به قدرت نزدیكتر میشود از جنس زنانه خود دور میشود و ژستهای مردانه به خود میگیرد. اگر هر كدام از این دو شخصیت در جایگاه جنسیتی خود قرار میگرفتند، درگیری و انفجار نهایی متن بسیار تاثیرگذارتر میشد.
نكته سوم:بازی"محمد جوزی" یكی از نقاط قوت این اجراست. این یادداشت اعتقاد ندارد كه جوزی این بار بازی متفاوتی نسبت به تجربههای قبلی خود ارائه داده است، آن چه باعث درست بودن و دلنشین شدن بازی او در نقش این استاد دانشگاه میشود، طراحی زیر متنهایی است كه برای این شخصیت انجام شده است. برای مثال وسواس او در نظم دادن به محیط كارش كه در تقابل قرار میگیرد با بینظمی و انفجار نهایی در این محیط. بازی محمد جوزی درست به نظر میآید چرا كه فرآیند درستی را طی كرده است. ابتدا باید نقش را برجسته كرد تا بازیگر هم بتواندخود را نشان بدهد. در این صورت نقش است كه خود را به بازیگر تحمیل میكند، اما در فرآیندی برعكس و غلط این بازیگر است كه میخواهد خود را به نقش تحمیل كند كه معمولاً نتیجهیِ این فرآیند غلط میشود مرگ بازیگر و اجرا. یكی از راههای برجسته كردن شخصیت نمایشی، طراحی و خوانش زیر متنهایی است كه در قلمرو آگاهی نویسنده و متن نیست. علیزاد و گروه اجرایی این كار را در ارتباط با هر دو شخصیت انجام دادهاند. اما این یادداشت اعتقاد دارد این طراحی و خوانش زیر متنها در ارتباط با شخصیت استاد به هدف مینشیند، اما در ارتباط با شخصیت دختر دانشجو دچار آسیب میشود.مهدی میرمحمدیلینک : گزارش تصویری از تئاتر اولئانا
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 4962]