تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835276921
3 پرده از زندگي خسروي سينما
واضح آرشیو وب فارسی:هموطن سلام: 3 پرده از زندگي خسروي سينما
توقف اتومبيلهاي سواري در ساعتهاي مختلف شبانه روز، در مقابل يكي از برجهاي خيابان علامه غربي سعادتآباد از ديروز به پايان رسيد. چرا كه ديگر قرار نيست بازيگر سرشناس سينما و تلويزيون سر صحنه حاضر شود.
توقف اتومبيلهاي سواري در ساعتهاي مختلف شبانه روز، در مقابل يكي از برجهاي خيابان علامه غربي سعادتآباد از ديروز به پايان رسيد. چرا كه ديگر قرار نيست بازيگر سرشناس سينما و تلويزيون سر صحنه حاضر شود.
ديگر نگهبان اين برج كه سالهايي طولاني شاهد رفت و آمدهاي وقت و بي وقت مردي با موهاي سياه پر كلاغي، پوستي تيره و رديف دندانهاي سفيد و منظم بود، « آقاي شكيبايي» همسايه طبقه اول را هنگام رفتن به سر صحنه فيلم برداري و يا بازگشت از يك برنامه كاري فشرده ملاقات نخواهد كرد.
فردا خسروخان شكيبايي 64 ساله رسما به نامي در يك قطعه، رديف و شماره در منطقهاي در جنوب تهران تبديل خواهد شد. احتمالا تلفن همراه او تا مدتها تنها توسط خانوادهاش پاسخ داده خواهد شد. مدتي طول ميكشد تا حسابهاي مالي و دستمزدي او با تهيهكنندگان مختلف «تسويه» شود.
همسرش پروين خانم و فرزندانش تا مدتها غم از دست دادن مردي مهربان را از ياد نخواهند برد اما براي علاقمندان او، سلامتي« دايي خسرو» همچنان با نقشهايي كه ايفاء كرده امتداد مييابد و مردم علاقمند به سينما و تلويزيون با هر بار ديدن فيلمها و سريالهاي او، يك زندگي شيرين را با بازيگر محبوب خود تجربه خواهند كرد.
پرده آخر: مرگ
28 تيرماه از آن مناسبتهاي مهمي است كه محال است از خاطره تاريخي ما ايرانيان محو شود. خسرو شكيبايي ساعت سه و چهل پنج دقيقه بامداد چنين روزي كه پيشتر به قبولي قطعنامه 598 در ذهنها ماندگار شده توسط همسر، پسر و عروس خود به بيمارستان پارسيان در سعادتآباد منتقل ميشود. آنگونه كه «مريم حمزهاي» سوپر وايزر كشيك عنوان ميكند، كاهش سطح هوشياري و تنفس سطحي در او مشهود است. شكيبايي حال عمومي مناسبي ندارد. او به سرعت به بخش مراقبتهاي ويژه منتقل ميشود و با دستگاههاي مخصوص تنفسي تحت مراقبت و مداوا قرار ميگيرد. ساعت هشت صبح ايست قلبي رخ ميدهد. تلاشها براي احياء تنفس او به نتيجه نميرسد و در نهايت خسرو شكيبايي ساعت نه صبح در بخش آي سي يو در طبقه دوم، در شرايطي كه ريشي چند روزه بر چهره اش روييده و لباس معروف به «گان» را به تن دارد فوت ميكند. خانواده او با اين حادثه در كمال « خويشتن داري» برخورد ميكنند و با انتقال پيكر بي جان او به سردخانه در طبقه منفي يك بيمارستان و اطلاع دادن به دوستان و آشنايان، ماجراي ديگري آغاز ميشود.
آنگونه كه سوپر وايزر كشيك عنوان ميكند، مرحوم شكيبايي سرطان كبد داشت و از اين موضوع مطلع بود اما با اين بيماري برخوردي ساده داشت و هيچ گاه آنگونه كه بايد آن را جدي نگرفته بود. شايد اگر او چند روز زودتر به بيمارستان منتقل ميشد، در شرايطي كه علم پزشكي امكان پيوند كبد را به سادگي فراهم كرده، بعد از ظهر جمعه 28 تيرماه به جاي آنكه تعداد صفحات موتور جست وجوي گوگل درباره نام « خسرو شكيبايي» به عدد حيرت انگيز « هشتاد و يك هزار» ميرسيد، خبري ساده درباره «ادامه مراحل درمان اين بازيگر در بيمارستان و بهبود حال عمومي او» جايگزين تمامي خبرها و اظهار نظرهاي تلخ روز گذشته خبرگزاريها ميشد. اما اين تقديري است كه دير يا زود به سراغ آدمها ميآيد و هنرمند و تاجر و مدير نميشناسد. اين همان تقدير دردناكي بود كه رسول ملاقلي پور با آن هيبت و اقتدار را هم دچار خود كرد و دو سال قبل در شمال كشور، با يك ايست قلبي به زندگي اين كارگردان خاتمه داد و سال گذشته با يك تصادف آخرين تصوير زندگي رسول احدي را ثبت كرد، نه محبوبيت مردمي فراوان «منوچهر نوذري» و نه شادابي و سر زندگي « پوپك گلدره» هم اين تقدير را به تاخير نينداخت. مرگ هميشه بخشي از كتاب زندگي هنرمندان و افراد شناخته شده است. مرحوم شكيبايي هم امروز در حالي روز بيست و نهم تيرماه را به انتظار فردا و روز تشييع جنازه در سرد خانه بيمارستان و زير نايلوني سياه رنگ با ته ريشي كه بر چهرهاش روييده سپري ميكند كه در حدود دو سوم از عمر 64 ساله خود را صرف فعاليت در عرصه هنر تئاتر، سينما، تلويزيون و موسيقي كرد و در همين مدت نيز قدر ديد و بر صدر نشست. دريافت سيمرغ بلورين براي ايفاي نقش در فيلمهاي:
هامون و كيميا، نامزدي سيمرغ بلورين براي فيلمهاي: يكبار براي هميشه، سايه به سايه و كاغذ بيخط از جشنواره فيلم فجر، دريافت تنديس جشن دنياي تصويربراي ايفاي نقش در فيلم كاغذ بي خط و دريافت جايزه بهترين بازيگر سي سال اخير سينماي ايران از جشن انجمن منتقدان براي فيلمهامون بخشي از نقاط افتخار آميز كارنامه اين بازيگر « گران قيمت» سينما و تلويزيون است. شايد امروز او بعد از سالها پر كاري و فعاليت فرصتي مناسب براي استراحت پيدا كرده است.
پرده دوم: زندگي
شكيبايي در سال 1323 در خانوادهاي نظامي متولد شد. او فارغ التحصيل رشته بازيگري از دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران است و از سال 1347 تا 1349 عضو گروه نمايش توسكا بود. مدتي نيز به عنوان گوينده فيلم در استوديو شهاب فعاليت كرد. شكيبايي تا سال 1358 فقط در عرصه تئاتر فعاليت داشت. نمايشهاي معلم، پنجه عدالت، زير گذر لوطي صالح، تراژدي كسري، هنگامه شيرين وصال، بليت تئاتر، شب بيست و يكم و سنگ و سرنا فعاليتهاي او را در اين دوران تشكيل ميدهد. «خط قرمز» اولين تجربه او در سينما است كه در سال 1360، با ايفاي نقش شخصيتي انقلابي مقابل دوربين عليرضا زرين دست و با كارگرداني مسعود كيميايي فصل جديدي از فعاليت حرفهاي او را رقم زد، اما او در شروع كار با كمي بدشانسي مواجه شد زيرا اين فيلم جز چند نمايش بسيار محدود، هيچگاه به نمايش عمومي در نيامد و شايد همين مساله در شكل گيري فعاليتهاي او در سينما تا حدودي موثر واقع شد.
شكيبايي از جمله بازيگراني است كه در ميانسالي به شهرت و اعتبار رسيد و پس از آن در طيف متنوعي از آثار نمايشي ايفاي نقش كرد. او در سن 37 سالگي در خط قرمز حضور يافت و اين سن و سال براي ستاره شدن كمي دير بود. اما اين مساله سبب نشد تا او بعدها به بازيگر محبوبي حتي براي نسل جوان و تين ايجر پسند تبديل نشود؛ به گونهاي كه در 64 سالگي، از نظر محبوبيت، ميزان دستمزد و... تفاوت چنداني با بازيگران جوان و ستاره سينماي ايران نداشت. شايد بتوان يكي از افتخاراتي را كه اين بازيگر به آن دست پيدا كرده را همكاري با طيف وسيعي از كارگردانهاي سينماي ايران دانست. براي منتقدان و روزنامه نگاران سينمايي كه اغلب نگران كارنامه كاري هنرمندان محبوب خود هستند، شكيبايي جز چند فيلم ضعيف و سطحي، كارنامه كاري قابل دفاعي دارد.
همكاري او با برخي از كارگردانها به بيش از يك فيلم انجاميد. مسعود كيميايي ( خط قرمز و حكم)،داريوش مهرجويي ( پري، سارا، ميكس، هامون، دختر دايي گمشده) مهدي صباغزاده( جست و جو در جزيره، صبحانهاي براي دو نفر، پيشنهاد پنجاه ميليوني)، فريدون جيراني ( سالاد فصل، ستاره ها)، سيروس الوند ( مزاحم، يك بار براي هميشه)، پرويز شيخ طادي ( سومين روز پس از مرگ، داياناسور)، امرالله احمدجو ( روزي روزگاري، تفنگ سرپر)، احمد رضا درويش ( ابليس، كيميا، سرزمين خورشيد)، پوران درخشنده (رابطه و عبور از غبار)، ساموئل خاچيكيان ( بلوف)، كيومرث پوراحمد (خواهران غريب، اتوبوس شب)، بيژن بيرنگ و مسعود رسام ( خانه سبز، سرزمين سبز) و حسينعلي ليالستاني (آواز مه، بوي گلهاي وحشي) اين كارگردانها هستند.
مهدي كرم پور (چه كسي امير را كشت)، مجيد جوانمرد ( شكار)، فرهاد صبا( عروسك فرنگي)، اصغر هاشمي(زندگي)، حبيب كاوش (دادشاه)، هوشنگ توكلي ( سريال مدرس)،كاظم معصومي( دزد و نويسنده)،امير قويدل (ترن)، حميد رخشاني (پرواز را بخاطر بسپار)، سيد ضياء الدين دري( لژيون)، علي ژكان( سايه به سايه)، عليرضا داوود نژاد (عاشقانه)، داريوش فرهنگ (رواني)،حميد رضا آشتياني پور( دختري به نام تندر)، ناصر تقوايي(كاغذ بي خط)، محمد علي سجادي (اثيري)،منوچهر مصيري (ازدواج صورتي)، شهرام اسدي( سريال آشيانه سيمرغ)، علي رويين تن ( دلشكسته)، محمد رضا هنرمند (كاكتوس)، فتحعلي اويسي( در كنار هم)، ابوالقاسم طالبي (گناه فرزند) هم كارگردانهايي هستند كه تنها يك بار با اين بازيگر همكاري داشتند.
درباره سبك و شيوه خاص بازيگري شكيبايي حرفهاي فراواني وجود دارد. اين جمله كه «خسرو شكيبايي از سال 1368 به بعد، ديگر نتوانست از جلد حميد هامون بيرون بيايد و حميد هامون را در نقشهاي بعدي خود در انواع و اقسام لباسها و تيپهاي مختلف تكرار كرد» را بارها شنيده و خوانده ايم اما به جرات ميتوان چند ويژگي خاص بازيگري براي او برشمرد. شكيبايي به دليل حضور طولاني در عرصه دوبله هميشه از قابليتهاي صوتي خود به خوبي بهره ميبرد و همين مساله لحن خاص و جذابي را در فيلمهايي كه حضور داشت ايجاد ميكرد. او هنگام بازي تمامي اعضاي بدن خود را به خدمت ميگرفت.
حركت دست ها، حركت بدن، نگاه و ميميك صورت او چيزي بود كه متناسب با نقش مورد بهره برداري قرار ميگرفت. تحرك جسمي مزيت ديگري بود كه اوج آن را در سريالي مانند سريال روزي روزگاري شاهد بوديم كه در حد و اندازه استانداردهاي بازيگري در سينما با توجه به سن و سال او تحسين برانگيز بود. چهره شكيبايي در اين سالها گريمهاي زيادي را بر خود ديد و به اين دليل، نقشهاي گوناگوني از دزد و گردنه بگير تا آدم رواني و فردي عارف مسلك توسط او ايفا شد.
او در اغلب نقشهاي خود فردي آرام و منطقي بود اما گاه به مرز انفجار ميرسيد و اين انفجار هم ديدني بود. خندههاي عاشقانه، سربلندي در ايفاي نقش در سكانسهاي طولاني پر ديالوگ (بهخصوص در فيلم چه كسي امير را كشت و سريال مدرس)، برخي از چيزهايي است كه سبب ميشود تا سالهاي سال حتي ياد و خاطره او در ذهن ما كمرنگ هم نشود.
اين بازيگر با ايفاي نقش در فيلم هامون به شهرت و محبوبيت در ميان سينما دوستان رسيد و كار تا آنجا پيش رفت كه انجمني با نام « هامون بازان» هم تشكيل شد، اما بخش عمدهاي از شهرت او را بايد به دليل حضور در سريالهاي تلويزيوني دهه هفتاد دانست. شكيبايي از اولين بازيگراني بود كه در تلويزيون تكيه كلام هايش رواج يافت. سريال خانه سبز يكي از مشهورترين اين نمونهها بود. شخصيت مراد بيك او نيز تا سالهاي سال ذهن علاقمندان سيما را درگير خود ساخت، اما سريالهاي كاكتوس، تفنگ سرپر در كنار هم هيچ گاه به موقعيت سريالهاي قبلي نرسيدند. هرچند شايد پخش سريال آشيانه سيمرغ آخرين سريالي كه وي در آن به كارگرداني شهرام اسدي در نقش پدر شيخ بهايي ايفاي نقش كرده بتواند بار ديگر موفقيت او را تكرار كند.
پرده سوم: يك خاطره
طبقه اول يك برج مسكوني در منطقه سعادتآباد، در ظهر داغ روز گذشته ميزبان بسياري از هنرمندان بود. خانه دايي خسرو بيش از آن كه به محل زندگي يك بازيگر شبيه باشد، با آن تابلوهاي خوشنويسي شعر، خانه يك شاعر را تداعي ميكرد. خانه به سرعت از استقبال كنندگان پر شد و خيلي زود تالار اجتماعات ساختمان، آماده پذيرايي از ميهمانان شد. گروههاي مختلفي از مردم با چاپ پوستر و پلاكارد فضاي كوچه را تغيير داده بودند و در اين ميان دست اندركاران سينما به سختي قادر به كنترل احساسات خود بودند.
نام خسرو شكيبايي براي من و بسياري از خبرنگاراني كه هنوز به مرز 30 سالگي نرسيدهاند، يادآور تلفنهاي متعدد بي پاسخي است كه هيچ گاه به نتيجه دلخواهي به نام « مصاحبه» ختم نميشد. او فردي ساده با روحياتي كاملا روستايي و شاعرانه بود و به سختي به يك خبرنگار اعتماد ميكرد و معمولا هم در سر صحنه نگاه هايش را ميدزديد تا به شگرد هميشگي ما خبرنگاران يعني در معذوريت قرار دادن و انجام مصاحبه دچار نشود. خسرو شكيبايي براي روزنامه جامجم خاطرهاي شيرين است. 9 سال قبل در ارديبهشت ماه، سريال تفنگ سرپر در حال فيلمبرداري در ميمه بود. براي شماره اول روزنامه تصميم گرفتيم تا خبري از سريال داشته باشيم.
پنهان نميكنم كه براي من كه از حضورم در مطبوعات 5 سال گذشته بود، مصاحبه با شكيبايي هميشه يك آرزوي حرفهاي بود كه هميشه به دليل در دسترس نبودن اين بازيگر و بي اعتمادي او به جامعه مطبوعات اين مساله هيچ گاه ميسر نشده بود. در همان سال بود كه با توصيه محمود فلاح، تهيه كننده سريال با شكيبايي تماس گرفتم. بعد از آن كه مطئمن شد نقل قولهايم از تهيه كننده واقعيت دارد، قول داد يادداشتي بنويسد و براي جامجم فكس كند. يادداشتي كه در كنار مطلب امرالله احمدجو و مصاحبه تورج منصوري به تيتر اول شماره يك روزنامه جامجم تبديل شد: « روايت ما و شكيبايي از پشت صحنه تفنگ سرپر». او يادداشت خود را اين چنين آغاز كرده بود: «اين اواخر شديدا پي سادگيها ميگشتم. پي بي پيرايگي ها، احمد جو ساده بود و بي پيرايه. ساده اما عميق. ساده اما وارسته. براي يافتن فضاي فكري او به زادگاهش آمديم. زياد آباد و حوالي ميمه و... و اين جا كه ميآيي عشق مييابي و صافي زندگي را آبا قنات ميسازد و بوي يونجه رد پاي روشن سنت و رخسار پرچين روستا، باد و گردباد و رسم سبز طبيعت و هر چيز كه در صحرايش لطفي دارد و جذبهاي كه كوهسارش دارد و آدمهايي كه هر كدامشان خود قصهاند و خود جامه شخصيتهاي احمد جو بر تنشان است و زبان آدمهاي قصه احمد جو در سرشان و يكراست آمده بوديم بر سرچشمه و چغندر پاكي در اين حوالي جريان دارد و بگذريم...»
آيا براي توصيف دقيق از اين بازيگر به توضيح ديگري هم نياز است تا بدانيم دنياي بازيگري چه چهره ارزشمندي را از دست داده است؟
پيام تسليت رييس سازمان صدا و سيما
عزتالله ضرغامي، رئيس سازمان صداوسيما در پيامي، درگذشت خسرو شكيبايي را تسليت گفت.
متن پيام وي چنين است: خسرو شكيبايي، بازيگر توانايي كه از «هامون» تا «دستهاي خالي» و از «روزي روزگاري» تا «اتوبوس شب» و «شيخ بهايي»، در همه نقشهايش خوش درخشيد و تابيد، جان به جان آفرين سپرد و درروز رحلت شيرزن شجاع و شكيباي كربلا، حضرت زينب كبري سلامالله عليها پركشيد و رفت. آثار فاخر و ماندگارش در 30 سال تاريخ هنر انقلاب اسلامي، بهترين همدم و ارزشمندترين ذخيره و توشه او در ديار باقي خواهد بود.
اينجانب از خداوند متعال براي اين هنرمند خوشنام غفران و رحمت الهي و براي خانواده محترم شكيبايي صبر و اجر مسالت مينمايم.
شنبه 29 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: هموطن سلام]
[مشاهده در: www.hamvatansalam.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 209]
-
گوناگون
پربازدیدترینها