واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: امام و تحلیل واقعه مشروطه
گرچه حضرت امام پیرامون بسیاری از مسائل دوره اخیر اظهار نظر فرمودهاند اما ما تنها به آنچه كه پیرامون مشروطه و احیاناً نهضت تنباكو بیان شده میپردازیم. ابتدا لازم است مقدمه ای بیان كنیم :ممكن است اظهار شود كه اصولاً بیان تاریخ در گرو نقل اسناد و مدارك تاریخی بوده و بیان نگرش فردی كه خود نه به عنوان یك مورخ رسمی بلكه تنها به عنوان متفكر و روحانی دین مطرح است نمیتواند مشكلی را حل كند پس چه لزومی در بیان این نظراتوجود دارد؟این اشكال در واقع از یك خلط اساسی بین دو گونه كار تاریخی ناشی شده است گرچه حاوی اشكالات جزئیتری نیزهست كه از جمله آنها بیتوجهی به آشنایی حضرت امام با حوادث دوره معاصر از نزدیك است. چنانچه اشارات خود حضرت امامنشان میدهد، هم به صورت شفاهی و هم كتبی از مصادر بهره گرفته و در دورههای متأخر، خود ناظر حوادث بوده است.ما در مورد تاریخ به دو شكل و در واقع در دو مرحله برخورد میكنیم یكی بررسی چگونگی وقوع حوادث از لحاظ كمی و كیفیاست این كه چه حادثهای اتفاق افتاده، چگونه اتفاق افتاده و اساساً آیا این نقلیات درست است یا خیر، این كار طبعاً یك كار تاریخیاست كه انجام آن بر عهده مورخ است ولو رسماً بدین نام نامیده نشود او باید با مشاهده عینی حوادث و یا شنیدن نقلیات شفاهی دیگران و با استفاده از كتب و اسناد، آنچه كه حقیقتاً رخ داده بنویسد.آنچه ما تحت عنوان امام و تحلیل مشروطه میخواهیم بشناسیم، نگرشی است كه حضرت امام در تبیین خطوط فكری موجود درمشروطه ارائه داده است. این تبیین از یك سمت طبعاً متكی به نقلهای تاریخی و از سمت دیگر مربوط به بینش دینی و فكری حضرت امام است كه برای ما از این زاویه اهمیت دارد.كار دوم این است كه ما بر اساس آنچه كه از حوادث تاریخی در مورد مرحله اول شناختیم با توجه به دیدگاههای فكری خویش درمسند ارزیابی و ارزشیابی نشسته و میخواهیم از آن بهره گیری كنیم. حركتی را كه مورد تأیید ماست خصوصیات و تجارب آن را جداكرده و حركتهایی كه در خلاف اصول فكری ما مشی كرده مشخصاً مورد انتقاد قرار دهیم.آنچه ما تحت عنوان امام و تحلیل مشروطه میخواهیم بشناسیم، نگرشی است كه حضرت امام در تبیین خطوط فكری موجود درمشروطه ارائه داده است. این تبیین از یك سمت طبعاً متكی به نقلهای تاریخی و از سمت دیگر مربوط به بینش دینی و فكری حضرت امام است كه برای ما از این زاویه اهمیت دارد. چنین نگرشی متكی به یك بررسی كلی تاریخی، میتواند نتیجه مطلوب رابرای ما داشته باشد. زمانی كه قرآن به قضاوت در باره حضرت موسی (علیه السلام) و فرعون مینشیند لازم نمیبیند كه همهاطلاعات ریز تاریخی را ارائه دهد بلكه تنها درسی را كه از كلیت این حادثه میتوان آموخت ارائه میدهد. طبعاً قرآن نیز یك كتاب تاریخی نیست. دراینجا ما برای تبیین نظرات امام، آنها را در چند قسمت بیان میداریم:امام و تحلیل نقش روحانیت در نهضتهای سده اخیردر واقع اگر بنا باشد تاریخ معاصر نوشته شود به عنوان اولین عامل باید سخن از روحانیت به میان آید روحانیتی كه پرچم دار این نهضتها بوده و همیشه در تحریك و بسیج مردم نقش اول را دارا بوده است این تجربهای است كه هر كس اندكی در آن تردید كند یقیناًفاقد یك نگرش اصیل تاریخی است. البته این به معنای نفی نقش دیگران به صورت مثبت یا منفی نیست.با این حال در دوره اخیر یعنی سالهای پس از مشروطه، و به دلیل سلطه سیاسی و فكری مخالفان روحانیت، تاریخ معاصر بهگونهای نوشته شد كه نه تنها خواستند سهم روحانیت را در مبارزات استقلال طلبانه از بین ببرند بلكه آنها را به عنوان عوامل ارتجاع ومسببان عقب ماندگی جامعه نشان دادند. ذكر سه نمونه از این منورالفكران كافی است، البته این صرفنظر از تلاشهای استعمار واستبداد در دوره اخیر است كه همگی در این جهت میكوشیدهاند.ملكزاده ـ فرزند ملك المتكلمین یكی از رهبران مشكوك در جنبش مشروطه ـ كه سالها در خدمت استبداد پهلوی بود در این باره مینویسد: «به عقیده كلیه محققینی كه اوضاع اجتماعی ایران را تحت دقت و مطالعه قرار دادهاند سرچشمه همه بدبختیهای این سامان و دورافتادن ایرانیان از كاروان تمدن جهان همانا انحراف آخوندها از جاده حقیقت و اصول مقدسه اسلام و پیروی آنها از هوای نفسمیباشد و به جای آنكه ملت ایران را به طرف حق و عدالت و تمدن كه نجات دنیا و آخرت در آن است هدایت كنند آنها را درمنجلاب خرافات و موهومات و فساد غوطهور ساختهاند خودشان و عاقبت خودشان هم در همان مغاكی كه جامعه را فرو بردند سرنگون شدند.»
آشکار است این اظهار نظر با آنچه در واقعیت تاریخ آمده منطبق نیست. شاید تنها نقل سخنی از کسروی در این باره بتواند پاسخگوی این مطالب باشد، آن هم کسروی که موضعش نسبت به روحانیت آشکار است. وی می نویسد:این نکته را نباید فراموش کرد که مشروطه را در ایران علما پدید آوردند. در آن روزها که در ایران غول استبداد درفش افراشته، کسی را یارای دم زدن نبود، تنها علما بودند که دل به حال مردم سوزانیده گاهی سخنانی می گفتند. نمی گویم دیگران چیزی نمی فهمیدند؛ می گویم یارای دم زدن نداشتند. شماره های حبل المتین را بخوانید. در آن زمان که تود? انبوه در بستر غفلت خوابیده و هرگز کاری به نیک و بد کشور نداشتند، در اسپهان علما دست به هم داده، به رواج پارچه های وطنی می کوشیدند... در بسیاری از شهرها علما پیشقدم گردیده دبستانها برپا می نمودند... سپس هم دیدیم که بنیاد مشروطه را علما گزاردند.میرزا ملكمخان پدر روشنفكران ایرانی نیز میگوید:«دشمنترین اشخاص برای نظم مملكت و تربیت ملت و آزادی آنها طایفه علما و اكابرفناتیك هستند.»این گونه سخن گفتن از منورالفكرانی كه نه تنها روحانیت بلكه به تبع تجربه غرب میخواستند دین را نیز به كناری بگذارند طبیعیاست، تأسف از این جاست كه افرادی چون ملكم كه اتفاقاً اهل رشوه هم بود در واگذاری امتیاز لاتاری سهیم است، میرزا حسینخان كسی بود كه به نظر الگار «از نفوذ بیگانگان مخصوصاً انگلیس به عنوان عوامل جلوانداز اصلاح استقبال میكردند.»قضاوت سید حسن تقیزاده هم که در تاریخ معاصر ایران، نقش های متفاوت و مشکوکی داشته در این باره دوپهلو و البته متأثر از همان نگره ای است که می کوشد در ادبیات رضاخانی، روحانیت را عامل مشکلات بداند. با این حال، قدری انصاف هم در آن البته با بیان موزیانه هست. وی می گوید:«مردم كه در ملاها گذشته از فساد و شرارتشان یك تكیه گاهی بر ضد استبداد و ظلم بیزمام دولت می دیدند آنها را مظهر افكار عامه ملی و مركز قوت اجتماعی و ملجأ مظلومین حساب میكردند و بدین جهت وقتی كه عقائد عامه پر از شكایت بر ضد خرابكاری دولت شد و از عدم رضایت اوضاع اداره مملكتی اشباع گردید برای بلند شدن بر ضد اداره دولت مركز، مصونیت لازم داشتند كه ازتجاوز دولت ایمن باشند و برای همین ملاها را علم كرده و پیش انداختند و چون ملاها در اجرای مقاصد خود به عامه و ملت محتاج بودند و مردم هم در اجرای مقاصد خود به ملاها، به همین دلیل ملاها نمیتوانستند تماماً مقصود خود را اجرا بكنند و ناچار بودندكه یك قسمتی هم از مقاصد مردم را در جزو پروگرام و تقاضای خود داخل كنند.»اعتماد مردم به روحانیت در جریان انقلاب اسلامی نشان داد كه نه تنها كارهای سیاسی رضاخان و پسرش، بلكه بازیهایروشنفكران نیز بیثمر و بیاثر بوده است. در عین حال امام پیرامون نقش محوری روحانیت بارها به صراحت و بیپرده تأكید كردند.امام ضمن یك سخنرانی در سال 57 فرمودند:«در این جنبشهایی كه در این طول زمانی كه ما بودیم در آن، یا نزدیك به ما بوده، در این جنبشها كسی كه قیام كرده باز از این طبقه(روحانیون) بودند طبقات دیگر هم همراهی كردند لیكن اینها ابتدا شروع كردند. در قضیه تنباكو اینها بودند كه به هم زدند اوضاع را،در قضیه مشروطه اینها بودند كه جلو افتادند و مردم هم همراهی میكردند با آنها، در این قضایای دیگر هم روحانیت با شما همه رفیق بوده است.»و در جای دیگری در سال 58 فرمودند:«این صد سال اخیر را وقتی ما ملاحظه كنیم هر جنبشی كه واقع شده است از طرف روحانیون بوده است بر ضد سلاطین، جنبشتنباكو بر ضد سلطان وقت آن بوده است، جنبش مشروطه بر ضد رژیم بود البته با قبول داشتن رژیم، عدالت میخواستهاند ایجاد كنند.»امام روی نهضتهای روحانی كه در واقع متكی بر مرجعیت است تكیه خاص داشته و آنچه در حول و حوشآنهاست و به شكلی در ادامه اهداف آنها، از نظر ایشان قابل تأیید است مثلاً: برخی از جریانات مشروطه و كلیت جریان تنباكو، نهضت حاج آقا نورالله در اصفهان و قم بر ضد رضاخان و نیز حركت مرحوم آقا میرزاصادق آقا تبریزی و نیز مرحوم انگجی در آذربایجان مورد تأیید ایشان قرارگرفته است.با شناخته شدن قدرت روحانیت در جریان تنباكو و سایر نهضتها، دشمنان خارجی كوشیدند تا این قدرت را از صحنه سیاسی جامعه ایران حذف كنند. امام در این باره میفرماید:«قضیه تنباكو در زمان مرحوم میرزا به اینها (غربیها) فهماند كه با یك فتوای یك آقایی كه در یك ده در عراق سكونت دارد یك امپراطوری را شكست داد و سلطان وقت هم با همه كوششی كه كرد برای اینكه حفظ بكند آن قرارداد را نتوانست حفظ بكند ... اینها فهمیدند باید این قدرت را بگیرند، تا این قدرت زنده است نمیگذارد كه اینها هر كاری دلشان بخواهد بكنند و دولتها عنانگسیخته باشند و هر طوری دلشان بخواهد عمل بكنند و لهذا با كمال كوشش تبلیغات كردند بر ضد روحانیت.»منبع: کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایرانپژوهشگر: رسول جعفریانلینک مطالب مرتبط: امام خمینی (رض) و تحولات تاریخ معاصر (2) امام خمینی (رض) و تحولات تاریخ معاصر (1) امام خمینى (ره) و رویكرد تاریخى (1) امام خمینى (ره) و رویكرد تاریخى (2)
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 506]