واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: تصوير پدر در تلويزيون و سينما اقتدار فراموش شده
جام جم آنلاين: تصوير پدر در دنياي مجازي به اندازه دنياي واقعي مهجور و كمرنگ است و شايد تاكنون هيچ فيلمي نتوانسته ارزشهاي پدرانه را چنانچه كه شايسته است، همچون مادر علي حاتمي در بازنمايي ارزشهاي مادرانه به تصوير بكشد.
مادر و موقعيت مادرانه به دليل بار عاطفي و احساسياش همواره مورد توجه دنياي هنر ازجمله سينما بوده و بويژه تناسب روانشناختي و فرهنگي آن با روحيه و رفتارشناسي ايرانيان، نقش آن را برجستهتر كرده است.
عاطفه و حس مادرانه، عنصري دراماتيكزاست كه ميتواند در تعامل و تضاد با ناملايمات و مصايب زندگي، پارادوكسي اخلاقي خلق كند و مبتني بر كنتراستهاي انساني به ايجاد موقعيتهاي جذاب داستاني دست بزند.
عشق فطري مادر به فرزندش و محافظت از آنها در برابر خطرات و تهديدهاي بيروني، موقعيت مادرانه را براي خلق موقعيتهاي دراماتيك، كانون توجه خود قرار ميدهد و البته خصلتهاي فرهنگي و قومي نيز در شدت و ضعف آن اثر ميگذارد.
اين ويژگي مثلا در سينماي شرق، نمود بيشتري دارد و حضور مادر و توليد موقعيتهاي دراماتيك برخاسته از آن در آثار هندي، ژاپني و ايراني پررنگتر از نقاط ديگر است. اما نقش پدر كمتر مورد توجه قرار گرفته و به تصوير كشيده شده است. اين تفاوت نقش نه صرفا در سينما كه در ادبيات و فرهنگ روزمره ما نيز قابل اثبات است.
كافي است به مقايسه ذهني روز مادر و پدر بپردازيد تا مصاديق اين تفاوت را دريابيد. به نظر ميرسد وجوه عاطفي فرهنگ ما به خصلتهاي مادرانه، هاله تقدسي به موقعيت وي ميبخشد كه قابليت پردازش سينمايي مادر را نسبت به پدر و نقش پدرانه بيشتر ميكند.
به عبارت ديگر، داستانهاي مادرانه به دليل حضور پررنگ عناصر رمانتيك و عاطفي و برانگيختگي احساسي، سنخيت بيشتري با روحيه فرهنگي مخاطبان ما دارد و در جذب آنها به فيلم و داستان بسيار موثر است. يكي از دلايل گرايش تماشاگر ايراني به فيلمهاي هندي و ژاپني را ميتوان در همين مولفه جستجو كرد.
در حالي كه موقعيت پدرانه به دليل تنهايي و رنج توام با غرور ميتواند به خلق موقعيتهاي حسيتر و حتي حماسيتري بينجامد. چهبسا كه گريه يك مرد در فيلم يا صحنه نمايش بيش از گريه يك زن، مخاطب را تحت تاثير خود قرار داده باشد؛ اما پيشفرضهاي فرهنگي و تاريخي كه مخاطبان نسبت به پدر و مرد در قياس با مادر و زن دارند ، انتظار آنها را درباره موقعيت پدرانه تغيير ميدهد كه عناصر عاطفي و احساسي، نمود كمتري در آن دارد و چه بسا به موقعيت ضعيف و متزلزل پدرانه تعبير ميشود.
البته شرايط سني (نسلي) و موقعيت فرهنگي مخاطبان نيز در اين خوانش هنري موثر است. مثلا نقش پدر در سريال پدرسالار با وجود خصلتهاي منفي كه در اين كاراكتر وجود داشت، بسيار مورد پسند نسلهاي ميانه و كهن قرار گرفت و حتي برخي مخاطبان زن اين نسل نيز چنين شخصيتي را به عنوان مردي مقتدر، پدري نمونه و شوهري ايدهآل درك ميكردند. همين كاراكتر يا دستكم نزديك به آن در سريال نرگس و در نقش شوكت بازتوليد شد كه باز هم مورد توجه اين نسل قرار گرفت.
يكي از تفاوتهايي كه در موقعيت مادرانه و موقعيت پدرانه در سينما و تلويزيون شاهد هستيم، همين كنترل جايگاه پدرانه و تكريم نقش مادرانه است. در سريالهاي پدرسالار و نرگس در نهايت و در پايان قصه شاهد از بين رفتن اقتدار پدرانه اسداللهخان و شوكت بوديم.
هر دوي آنان در برابر خواستههاي فرزندانشان و مقتضيات زمان كوتاه ميآيند و بر غرور خويش پا ميگذارند و آن شان و منزلت سنتي خود را از دست ميدهند.
در واقع پدر در دنياي تصويري و مجازي امروز ديگر آن موقعيت آتوريته و كاريزماتيك را ندارد يا به اجبار از دست ميدهد و مرجعيت او به مادر يا فرزندان تفويض ميشود. در برابر اين شكست اقتدار پدرانه، ما شاهد برتري و اعتلاي نقش مادرانه هستيم.
در حقيقت موقعيت رمانتيك مادرانه بر وضعيت كاريزماتيك پدرانه سلطه يافته است و حتي در برخي سريالها و فيلمهايي كه اخيرا شاهد هستيم، با جابهجايي نقش مواجه ميشويم و مردان و پدراني را ميبينيم كه برخي كارهاي زنانه انجام ميدهند و مديريت خانواده به دست زنان است.
اساسا تصوير مرد در سينما و تلويزيون ايران بنابر تحولات فرهنگي اجتماعي موجود و بسط مدرنيته در جامعه تغيير كرده است. تصوير سنتي پدر كه نماد اقتدار، جذبه، شكستناپذيري و قدرت است كمرنگ شده و با تصوير پدر مدرني روبرو هستيم كه فاقد قدرت و زمختي گذشته است و نقش عمده را در ساختار خانواده ندارد.
مدتي پيش تلويزيون به پخش مجدد 2 سريال پدر سالار و خانه سبز پرداخت؛ 2 مجموعهاي كه دقيقا 2 تصوير متفاوت از پدر سنتي و مدرن را به نمايش ميگذاشت. كنشهاي پدرانه اسداللهخان و رضا و نوع روابطي كه آنها با همسر و فرزندانشان داشتند، مصاديق اين تفاوت بود.
در پدرسالار با يك خانواده سنتي ايراني روبهرو بوديم كه مناسبات عاطفي آنها متناسب با نوع معيشت و ساختار فرهنگي و معماري خانه با خانواده در خانه سبز و زيست آپارتماني متفاوت بود و هر كدام الگوي خاص خود را از پدر به تصوير ميكشيد.
در خانه سبز ما با 3 نسل از پدراني روبهرو بوديم كه هريك تصويري متفاوت از موقعيت پدرانه و شوهر را به نمايش ميگذاشتند؛ تصويري كه شايد به مذاق بسياري از مخاطبان ميانسال و پدران نسل گذشته خوش نميآمد.
امروزه تصويري كه از پدر در رسانهها ميبينيم با تصور سنتي ما از اين نقش فاصله گرفته و چه بسا در بسياري از مواقع محوريت خود را از دست داده است. پدر مقتدر ديروز به پدر عصبي امروز بدل شده و احترام به او جاي خود را به استقلال در برابر او داده است.
اين موقعيت در سريالهاي طنز و كميك، عريانتر و خود به عنصري كميك بدل شده است. جايگاه پدر در مجموعه طنزهاي 90 شبي يا همين سريال سه در چهار براي اثبات اين مدعا كافي است.
بهطور كلي، تصوير مادر درسينما به عنوان نماد مهرورزي و عاطفه و پدر به عنوان نماد اقتدار و فداكاري بوده است. مادر جايگاهي احساسي و پدر مقامي حماسي داشته است، اما اين تصوير بويژه درباره پدر مدام در حال مخدوش شدن است و به دليل فقدان بار ارزشي هموزن مادر در معرض تهديد و تزلزل قرار ميگيرد.
در گذشته پدر مرجع حل مشكلات و پشتوانه خانواده محسوب ميشد كه نمادي از صبر و استقامت بود، اما امروز به فردي ضعيف و عصبي تبديل شده كه مشكلات و دشواريهاي زندگي او را از پاي درآورده است و به نوعي درماندگي و استيصال رسيده است. البته اين اتفاقي نيست كه در قاب تصوير افتاده باشد، بلكه بازتاب يك واقعيت اجتماعي است.
با اين حال، سينما و تلويزيون ما نتوانسته است موقعيت و نقش پدر را آنگونه كه هست و البته در طبقات اجتماعي و اقتصادي مختلف هم متفاوت است، بدرستي بازنمايي كند. نگارنده معتقد است 2 فيلمي كه در سالهاي اخير تصويري رئاليستيتر از مقام و موقعيت پدر را به تصوير كشيده است، يكي «به نام پدر» ابراهيم حاتميكياست و ديگري «آواز گنجشكها»ي مجيد مجيدي.
در به نام پدر تلاش يك پدر دلسوخته را براي نجات جان دخترش شاهد هستيم كه اوج زيباييشناسي كنش پدرانه وي به سكانسي برميگردد كه پدر پاي خود را در گودالي ميگذارد كه دخترش در آنجا مجروح شده و از خدا ميخواهد پاي او را به جاي پاي دخترش بگيرد؛ يكي از سكانسهاي بينظير تاريخ سينماي ايران كه مفهوم پدر بودن را بخوبي به تصوير ميكشد و به مخاطب تزريق ميكند.
در آواز گنجشكها نيز با تصوير پدري زحمتكش و كارگر روبهرو ميشويم كه بار سنگين زندگي را بر دوش ميكشد و دلسوزانه براي آسايش فرزندانش تلاش ميكند. گريه پنهاني او در بستر بيماري وقتي متوجه ميشود پسر نوجوانش براي بهبود وضع ماليشان كار ميكند و دور از چشم پدر، دستمزدش را به مادر ميدهد، به زيبايي رنج پدرانه را به تصوير ميكشد.
تنهايي، رنجهاي پنهان، گريههاي دروني و سكوت پدرانه كه مقتضاي مرد بودن وي است، عناصر انساني زيبايي را براي پردازش داستاني و سينمايي فراهم ميكند كه در برابر ارزشهاي عاطفي و عاشقانه مادر كم نيستند و ميتوانند دستمايه خوبي براي خلق آثار سينمايي ارزشمند و جذاب شوند.
البته نقش پدرانه يا مادرانه در وضعيتهاي گوناگون طبقاتي و فرهنگي ميتواند به خلق موقعيتهاي مختلفي منجر شود كه عناصر انساني متضادي را در خود پرورش دهد و تصويري مثبت يا منفي از اين جايگاه بيافريند.
چه بسا نقش پدر يا مادر بودن در موقعيتهاي خاص، منفي و سياه باشد و لزوما نميتوان تفسيري واحد، روشن و مثبت از اين جايگاه خلق كرد. آنچه مهم است، استفاده درست از اين منزلتهاي دراماتيك است كه به توليد آثار ارزشمندي در اين حيطه بينجامد. پدر و منزلت و موقعيت پدرانه، قابليت آن را دارد كه فيلمي ارزشمند همچون «مادر» علي حاتمي درباره آن ساخته شود و تصويري ماندگار از آن به يادگار بماند.
سيدرضا صائمي
سه شنبه 25 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 176]