تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836348342
زنگ زدند گفتند از امشب نياييد
واضح آرشیو وب فارسی:هموطن سلام: زنگ زدند گفتند از امشب نياييد
فرزاد حسني در اولين گفت و گوي خود پس از مصاحبه با سردار رادان مي گويد:«همان برنامه با سردار رادان را هم كه خيليها غير عادي ميدانند به نظرم يك برنامه كاملا عادي آمد.
فرزاد حسني در اولين گفت و گوي خود پس از مصاحبه با سردار رادان مي گويد:«همان برنامه با سردار رادان را هم كه خيليها غير عادي ميدانند به نظرم يك برنامه كاملا عادي آمد. و نميدانم كه در آن دو، سه روز فشارها از كجا ناشي شد و بعد هم كه پيگيري نكردم»
متن كامل اين گفت و گو بدين شرح است:
آقاي حسني مردم مي پرسند از پارسال تا حالا بعد از مصاحبه با سردار رادان و آقاي مرتضوي كجا هستيد؟
البته معمولا پيگيريهاي مردم جواب ميدهد. و جوابهايشان را، حتي سريعتر از رسانهها، پيدا ميكنند و اين شايد يكي از مشكلات رسانههاي ما باشد، چه مكتوب و چه غير مكتوب كه مردم جوابهايشان را سريعتر و از طريق ديگر پيدا ميكنند. بايد بگوييم كه چند وقت است رسانهها از مردم عقب افتادهاند.
خودتان هم ظاهرا محل نميگذاشتيد و گفت و گو هم كه نميكرديد.
اصلا اين طور نيست. اتفاقا اين نهايت محل گذاشتن به شعور و نگاه مردم بوده است. من اصلا دوست ندارم موقعي كه قرار است مردم دلواپس شوند، حاضر شوم يا موقعي كه قرار است به يك شايعه دامن زده شود و بزرگ شود و سرباز كند، خودم را نشان دهم. دوست دارم وقتي صحبت كنم كه يك جريان فرهنگي در حد عادي و معمول خودش حركت ميكند كه نه رو به زوال است و نه رو به پايان. بعد از قضيه برنامه كوله پشتي كه به انتها رسيد....
به انتها كه نرسيد. وسطش متوقف شد.
حضور من متوقف شد اما خود برنامه نه! چون نگاه مجموعه دوستان مسئول در شبكه سوم به گونهاي بود كه خود برنامه به حركتش ادامه خواهد داد.
ميشود در اين مورد هم صحبت كنيم كه چگونه است كه آقاي مدرس به جاي هر كسي كه از برنامهاش بلند ميشود، مينشيند؟دقيقا يك مدتي دائما اين اتفاق ميافتاد.
نميدانم. اين بستگي به روحيات بعضي از دوستان دارد. من مدتها شاگرد استاد منوچهر نوذري بودم. ايشان يك نكتهاي به من گفتند كه من اين نكته را حتي در مورد برنامه صندلي داغ هم رعايت كردم. ايشان فرمودند كه هيچ وقت جاي كسي نرو! به هر حال بهترين آدمها در قياس با يكديگر چيزهايي كم دارند و نميتوان در اين قضيه شك كرد.
در برنامه مسابقه هفته به بدترين شكل چنين اتفاقي افتاد. يعني يك آقايي كه خيلي هم اطلاعات داشت...
اين دقيقا همان مثالي بود كه من هم ميخواستم بزنم. منظورت آقاي سلامياست، و در برنامه «صبح هفته» ميديديم كه همين آقا نقش مجري را چقدر پرمغز ميتوانست ايفا كند. خلاصه آقاي نوذري ميفرمودند هيچ وقت جاي كسي نرويد چون بالاخره وقتي انسانها با هم قياس شوند يك سري چيزها كم ميآورند و از آن مهمتر هر كسي برنامهاي را شروع ميكند يك طعم و مزهاي به آن خواهد داد. يعني شما نميتوانيد فقط لوگو و پيشاني و عنوان چيزي را حفظ كنيد و بعد از درون خالياش كنيد. مردم زود متوجه اين تغيير خواهند شد. من اين را رعايت ميكنم. حالا ممكن است دوستان ديگر در باقي برنامهها اين برايشان خيلي مورد و مشكلي نباشد كه خب، اين هم عيب و علتي نيست و ميتوانند به عنوان يك وظيفه سازماني چيزي را به انتها برسانند و از لحاظ دلي هم بنده هيچ وقت گلايه نميكنم.
تابستان امسال هم برنامه كوله پشتي ادامه پيدا نكرد. تبديل به برنامه ديگري شده انگار.
آن طور كه معاونان شبكه در جلسه تابستاني با خبرنگاران اعلام كردند، برنامهاي به جاي كوله پشتي آماده شده كه در واقع ادامه همان كوله پشتي است و به عبارتي كوله پشتي نويني به حساب ميآيد.
خب پس چرا اسمش را كوله پشتي نگذاشتند؟
نميدانم چرا. چون خيلي متوجه اين سياستها نيستم. نميتوانم اطلاعاتي بهتان بدهم كه چرا اسمش را اين گذاشتند. اما اين طور عنوان شده كه كوله پشتي جديد تحت عنوان «كولاك» و با اجراي دوست هنرمندمان آقاي اردشير رستمي است. آن زمان كه برنامه به انتها رسيد، بعد از اين كه من آن مصاحبه را با آقاي رادان داشتم، شبي هم در خدمت آقاي مرتضوي بوديم، بعد چهار يا شش شب در مورد مقوله اعتياد صحبت كرديم كه خيلي هم بحث آرام و خوبي بود و احساس ميكنم كه موفقترين بحث آن موقع كوله پشتي همين بحث اعتيادش بود كه متاسفانه ديده هم نشد. بعد از آن هم كه از من خواسته شد كه ديگر برنامه را ادامه ندهم...
چطور از شما خواستند كه برنامه را ادامه ندهيد؟ يعني گفتند كه ديگر حضورت به عنوان مجري اين جا ممكن نيست؟
نه. من منزل بودم و داشتم آماده ميشدم كه سر برنامه كوله پشتي بروم - تا جايي كه يادم ميآيد آن شب هم قرار بود ادامه بحث اعتياد باشد- اما به من زنگ زدند و مدير گروهمان گفتند كه از امشب حضرتعالي نياييد.
خب، ولي شما قبلش خودتان نميخواستيد برويد. من يادم است.
ببينيد بالاخره براي هر كسي كه در برنامهاي دارد كار ميكند ترديدهايي ممكن است پيش بيايد. مسائلي پيش بيايد كه با خودش فكر كند كه: حالا بروم يا بمانم؟! در اين برنامه هم من يك بار اين گمانهزني را كرده بودم و به دوستان هم گفته بودم كه شايد از يك جايي خوب باشد كه من نباشم.
درباره موضع دوستان چي؟ موضع آنها برايم جالب است كه زماني اصرار ميكردند كه شما حتما بياييد و بعد از دو، سه روز گفتند نياييد.
نميدانم. حتي همان برنامه با سردار رادان را هم كه خيليها غير عادي ميدانند به نظرم يك برنامه كاملا عادي آمد. و نميدانم كه در آن دو، سه روز فشارها از كجا ناشي شد و بعد هم كه پيگيري نكردم.
يك بحثي هم آن زمان مطرح شد در خصوص اين كه شما ممنوع التصوير شدهايد.
اصلا و ابدا. اين مسئله چندبار ذكر شده و همين چند وقت پيش هم در برنامهاي مطرح شد كه من سريعا نفياش كردم. نه اين طور نيست. من الان در سازمان حضور دارم. در راديو حتي برنامه زنده دارم. در جام جم هم برنامه اجرا ميكنم.فقط معمولا سالي يك بار بيشتر برنامه تلويزيوني ندارم. به جز سالي كه برنامه "فوقالعاده" بود و با دو برنامه روي صفحه تلويزيون ظاهر شدم، عدم حضورم در تلويزيون تا الان چيز غير معمولي نيست. همان روال سالي يك برنامه است.
يعني امسال برنامه داريد؟
امسال هم بستگي دارد ديگر. بايد ببينيم كه چه طرح و چه برنامهاي به دل مردم مينشيند. چون من اين طوري نيستم كه به هر قيمتي حاضر شوم جلوي دوربين قرار بگيرم. دوست دارم برنامهاي كه در آن قرار ميگيرم، برنامه خوبي باشد.
شما برنامههاي اخير را هم دنبال ميكنيد؟
من هر آن چه كه ساخته شود و از تلويزيون پخش شود را نگاه ميكنم.
خب اين خيلي مهم است. خيلي حرفهاي است.
خب اين خيلي حرفهاي است.
نمونههاي خارجي را هم نگاه ميكنيد؟
بله من وقتي تازه گفت و گو را شروع كردم خيلي از مدلهاي خارجي را اصلا دوستانم برايم ترجمه ميكردند كه با آنها آشنا بشوم. ولي بهتان بگويم كه اصلا نميشود آن شيوهها را پياده كرد. يك دنياي ديگر و يك فرهنگ ديگر است. ميتواني آن برنامهها را در آن جوامع ببيني و لذت ببري اما غير از اين فقط يك گرتهبرداري غلط و لنگ است.
ولي ظاهرا شما دكور كولهپشتي را از يك برنامه خارجي گرفته بوديد.
بله. برنامه فرانسه 24. فقط چون از دكورش خوشمان آمد.
اين جدي گرفتن كار را ميشد از همان اول در كارتان ديد. سالها قبل در برنامهاي به مناسبت دهه فجر مجري بوديد و به عنوان يك مجري يك متن طولاني را از حفظ كرده بوديد.
تلهتئاتري بود به كارگرداني كاظم بلوچي و تهيهكنندگي آقاي جلالي به نام پايان پادشاهي. همان تيميكه برنامه صندلي داغ را ميسازند. خيليها براي اين كار كانديدا بودند اما يكي از عواملي كه من انتخاب شدم به اين دليل بود كه بايد در يك مدت زمان پنج يا ده دقيقهاي، بيست صفحه متن- آن هم متن تاريخي كه وابستگيهاي متني دارد و نميتواني از خودت چيزي اضافه كني – را در يك برداشت ميگرفتيم.
كي بود كه براي اولين بار حس كرديد برنامهاي از شما بين مردم گرفته و مخاطب را جذب كرده است؟
من از بچگي كه تلويزيون نگاه ميكردم هميشه احساس ميكردم يك چيز در اين مجريها كم است. احساس ميكردم آنها نميتوانند طوري صحبت كنند كه انگار بغل دستمان نشستهاند.
شما كار آكادميك نكرده بوديد؟مثلا در رشته صدا؟
چرا. من خدمت آقاي سمندريان هم كارگرداني خواندم هم بازيگري. خدمت آقاي تارخ بازيگري خواندم و خدمت آقاي سيروس شاملو هم پانتوميم كار كردم.
آخر معمولا در رشته ما كساني كه روزنامهنگاري ميخوانند، اتفاقا روزنامهنگارهاي خوبي از آب درنميآيند! آنهايي خوبند كه براساس غريزهشان كار ميكنند. ميخواهم ببينم كه در حرفه شما هم اين نكته صادق است؟
اجراهاي من هم كاملا غريزي بوده است. اما اعتقاد دارم چيزهايي كه در من وجود دارد بايد رشد پيدا كند.
رشته خودتان در دانشگاه چه بوده؟
در دانشگاه صنعتي خواجه نصيرالدين طوسي مهندسي مكانيك طراحي جامدات خواندم.
از رشته تان استفاده هم ميكنيد؟
فقط ار نظر ديد به من كمك كرده است. به ديد دادن معتقد هستم ولي هيچ وقت كار فني نكردهام.
مثل مهندسهايي كه كار سياسي ميكنند.
دقيقا. اصلا كل فتنههاي اين جامعه دست مهندسهاست. يادتان باشد.
پس تكنيكهاي اجرا را از درسهايتان ياد نگرفتيد. از نگاه كردنها آموختيد.
بله. دقيقا.
بازيگري را بيشتر دوست داشتيد يا اجرا را؟به نظرم نكته مهمياست.
خودم هم نميدانم. خب من اين كار را دوست داشتم ديگر. براي بازيگري آمدم. هنوز هم قصدم همين است و خودم را بازيگر ميدانم و كار بازيگري را دوست دارم و ادامه ميدهم. اجرا يك مرحله بود كه احساس ميكردم تغييري ميتواند در من ايجاد كند. دليل اصلي قبول من براي اجرا، به ويژه در راديو، حدود ده سال پيش، استاد منوچهر نوذري بود. يعني احساس ميكردم در برخورد خودماني و مبتني بر مولفههاي آشناي ايشان در گفتار و رفتار و واژههاي خاصي كه ايشان دارند و از خود مردم هم گرفتهاند – يعني يك چيزي از خودت بگيرند و طوري به تو پس دهند كه خودت عاشق داشتهات بشوي- اينها باعث شد كه من كار اجرا را انجام دهم. وگرنه هيچ اجرايي تا حالا اشتهاي مرا تحريك نكرده است. هرچند دورهاي بود كه از حرف زدن رضا صفدري در برنامه «تا هشت و نيم» لذت ميبردم يا مثلا اجراهايي كه در دوران كودكي من بود و شبكه دو سيما مسئوليت پخش برنامههاي نوجوان را برعهده گرفته بود و دو روز درهفته اگر اشتباه نكنم برنامه جوانهها پخش ميشد كه خانم پوريامين مجرياش بودند. آن اجرا هم خيلي خوب بود. يك روز سر كلاس خانم پوريامين گفتم كه دانشجوياني كه از ايشان ياد ميگيريد، گول نخوريد. ايشان ذاتا لحن خوبي دارند يا مثلا خانم بهروان. اينها لحن خودشان است نه ادبي صحبت كردنشان. جادوي لحن آنها خداداد است. اين سه تا مجري كه من گفتم هيچ كدام ربطي به هم ندارند. و بايد برايتان عجيب باشد كه من چه طور اين سه تا را دوست دارم؟! اما يك ويژگي دارند. در كاري كه انجام ميدهند به شدت حقيقتگرا هستند و به هيچ عنوان اهل ادا و اصول نيستند. بهروان محكم صحبت ميكند ولي عاميانه، رضا صفدري از ادبيات محمد صالحعلا وام ميگيرد: شبهاي زعفراني و .....
هنر صفدري اين است كه اين را طوري ميگويد كه تو حس نميكني كه نشسته و اجرا ميكند.
اتفاقا، دقيقا هم صفدري و هم بهروان دارند اجرا ميكنند. اين خيلي بحث خوبي است كه شروع كردي. مدتهاست كه ميخواهم حرفي در اين باره بزنم. وقتي شهرياري و شجاعيمهر و آتشافروز ميآيند تو ميداني كه دارند اجرا ميكنند و يك لحظه هم اين را فراموش نميكني. اصلا آنها به تو اجازه نميدهند جور ديگري فكر كني. خانم بهروان و پوريامين و صفدري لحني دارند كه چيزهايي را كه وام ميگيرند از آن خودشان ميكنند. ديگران هم آمدند ادبيات و لحن آنها را تقليد كنند شكست خوردند اما منوچهر نوذري با آنها فرق دارد. با ديدن او فراموش ميكني كه در حال اجراست. همه مجريها قابل پيشبيني هستند ولي درمورد او نميداني كه هر لحظه چه اتفاقي ممكن است بيفتد. در صبح جمعه با شما حتي از لحاظ شنيداري هم نميتواني جمله بعدي را پيش بيني كني.
ويژگي ديگرش هم تكه انداختن است.
دقيقا. نميدانم كساني كه درباره طنز ميآيند و صحبت ميكنند مگر صبغه و سابقه طنز ما را فراموش كردهاند؟ چه طور ميخواهند فكاهه را از طنز ما بگيرند. ما مثال ميزنيم ولي نمونه نميتوانيم بياوريم. به طرف كدام قبله طنز ميخواهيم حركت كنيم؟اين تكه انداختن و فكاهه از ويژگيهاي آقاي نوذري است. يا مثلا آقاي نوذري اجراسالار است. آن هم در شرايطي كه همه فكر ميكنند هر كسي صدايش بمتر و كلفتتر باشد دوبلورتر است.
حالا آن تكنيكهايي كه گفتيد فكر ميكرديد ميتوانيد از طريق آنها متفاوت جلوه كنيد چه بود؟
اولا چيزي كه من داشتم و در بازيام هم دارم و فكر ميكنم نكته اصلي هم هست، اين است كه خودم باشم. با خودم و بقيه روراست باشم. آن خود بودن خيلي مهم است.
حالا واقعا خودتان هستيد؟
آره.
آخر برخي ميگويند در حرفهاي شما مدح و ثناهايي وجود دارد كه مال خودتان نيست...
نه. اصلا به اين صورت نيست. از تاثيرگذاري من ميشود پي برد كه از اين كارها نميكنم.
در تاثيرگذاري شما حرفي نيست. ولي مثلا در نوع پوشش شما كه خيلي راحت به تلويزيون ميآييد و كت و شلواري مانند مجريهاي سابق در كار نيست، اينها مال خودتان است؟
آره. بگذاريد اين جوري بگويم. ياد گرفتهام كه پيامبران براي تعادل آمدهاند. راستش حس كردم ما از بس كت و شلوار ديدهايم خسته شدهايم. انگار نماد خيلي شخيص بودن و شكيل بودن كت و شلوار است. و اين كه چه لباسي بپوشم كاملا انتخاب خودم بود.
يعني تهيهكننده و هيچ كس ديگري دخالتي نداشت؟
به هر حال كسي به عنوان ناظر وجود دارد و وظيفه نظارت هم توضيح دادن است. اما توضيح به اين معني نيست كه تو اشتباه كردي. گاهي به معناي تحذير و بيدارباش است. تنبه است.
چقدر به شما تحذير دادند؟
به هر حال بوده و براي همه هم هست. يعني چيز عجيبي نبوده كه مال من جداي از بقيه باشد.
اصلا برنامهاي بوده كه شما كت و شلوار بپوشيد؟
بله. در برنامههاي ويژه عيد، چون جزو رسوم است، كت و شلوار ميپوشم. ولي در برنامههاي معمولي فكر كنم فقط يك بار.
اتفاقا مديران شبكه، بندگان خدا، اصلا روي اين چيزها حساسيت به خرج نميدهند.مگر اين كه كسي از بيرون بيايد. مثلا يادم هست من شلوار جين ميپوشيدم و پايينش را تا ميزدم. كسي هم چيزي نميگفت تا اين كه يك مجله فكر كنم مطلبي نوشت كه فرزاد حسني از همين حالا شروع كرده به كارهاي جديد كه شلوار جين بپوشد و پاچهاش را تا بزند. اين شد كه از فردا گفتند انگار خيليها دارند حساس ميشوند. شما اين را ميپوشي ايرادي ندارد فقط پاچهاش را لطفا تا نزن. (باخنده) البته راست ميگفتند؛ ديگر مد نبود.
بعد در مورد نوع حرف زدن شما؟
مال خودم است.
جدا از اين كه مال خودتان هست چه طور تحمل كردند؟ البته بالاخره يك جا بريدند ديگر كه نگذاشتند ادامه بدهيد!
ميخواهم شما را در حيرانيهايم شريك كنم كه خودم هم در اين مورد ماندهام! ولي يك چيزي احساس ميكنم. از آن جا كه صادقانه اين طوري صحبت ميكنم و در پي ادا و نمايش و حالا من را تماشا كنيد نبودهام، و چيزي بوده كه در دلام نهفته بوده است، پس چون صداقتام را ميديدند تحمل ميكردند. البته در كارم اشتباههايي هم داشتم اما فكر كنم حتي بيانصافترين منتقدان هم اعتراف كنند كه كار نويي بوده است. و اين كه حرفها مايهدار بوده است. هجو و هزل نبوده. ما هيچ وقت براي خنداندن مردم جوك تعريف نكرديم. منظورم حرف لغو است. البته اكثر برنامههاي طنز راديو را من كارگرداني ميكردم. بحث جدي هم داشتم. هر دو بوده است.
راجع به نگاه كردنات. اين كه مستقيم در چشم مهمانها خيره ميشويد.
اينها را واقعا بايد بپرسي. چون اگر من بگويم ميشود: خودگويي و خودخندي!
چون تلويزيون ما دولتي است، مردم ما مجريها را هميشه نماينده دولت ميديدهاند. اما شما كمتر نماينده حكومت به نظر ميرسيد. يا حكومت خيلي لحنش را عوض كرده بود. چون خيلي شوخيها هم ميكرديد.
نه. ما عضوي از حكومت و فردي از نظام هستيم. چنان كه با اين تعريف همه ملت را بايد جزيي از نظام تعريف كرد. نمادي در تلويزيون هستيم كه داريم حرف ميزنيم و نبايد خارج از قانون رسانه كار بكنيم كه خيلي طبيعي است. ولي ميتوانيم با لحنهاي مختلف و گويشهاي گوناگون در رسانه حرف بزنيم. اين مشكلي ندارد. اين كه بگوييم مجري تلويزيون بايد كسي باشد كه ديگران از او الگو بگيرند غلط است.
ولي مجريها امكان و قابليت ستاره شدن را دارند.
بله ولي نه آن گونه كه مثلا مردم از روي آنها لباس بپوشند. لزوميهم ندارد. من فكر نميكنم اين چند ساله بازيگر يا مجري مدل مويي معرفي كند كه بيرون مردم از آن تقليد كنند. ما اصلا نگاه رسانهايمان اين نيست كه مدل موي خاصي ترويج شود كه البته بايد اين گونه باشد. تنها موردي كه لباس از رسانه بين مردم رفته پوشش حسن جوهرچي و لعيا زنگنه در سريال «در پناه تو» بوده است.
درباره تكه و تكهپراني مجريها حرف زديم. حالا حد و مرزش كجاست؟
آفرين. اين همين دردي است كه باعث ميشود ديگر گل آقا و خورجيني منتشر نشود و اگر بخواهي جايي ستون طنز و كاريكاتور داشته باشي دست و دلت بلرزد.
كجاها شما را در تكه انداختن و حرف زدن ممنوع كردند؟
ببين اتفاقا مديران ما علاقمند هستند كه برنامهها با نشاط پيش برود اما خود آنها هم در تعيين كردن حدش ماندهاند. نميدانند چه بايد بكنند. آقاي نوذري خاطرهاي براي من تعريف ميكردند. زمان مسابقه هفته آقاي نوذري تكه ميانداختند و برنامه هم پخش ميشد تا اين كه به ايشان گفتند كه نبايد تكه بياندازي. قبول كرد و لج كرد و خشك رفت. كاملا خشك. زنگ زدند گفتند تكههايت را بينداز.
يكي از همكاران شما ميگفت كه اصلا بخشي از اين تكه انداختنها تقصير مردم است و ربطي به صدا و سيما ندارد.
اگر من يك تكه خوب بياندازم هيچ كس زنگ نميزند كه عجب تكه خوبي انداختي، از آقاي حسني تشكر كنيد. ولي يك وقت همه زنگ ميزنند كه نه آقا شئونات را رعايت كنيد. اصلا بگذاريد يكي از برگههاي نظرسنجي مردم را راجع به مجرياي بگويم كه ديگر هم برنامه اجرا نميكند. مردم گفته بودند كه آقا چرا اين مجري اين جوري خودش را آرايش ميكند؟ آمده بود جلوي دوربين و به صورتش فوم زده بود. يعني تو بايد از اول اين آدم را روشن كني كه مجري وقتي جلوي دوربين ميآيد بايد به صورتش فوم زده باشد. خوب اين بدون هيچ كارشناسي نوشته ميشود و به مدير شبكه داده ميشود. بعد مدير زنگ ميزند و ميگويد كمش كنيد.
تعادل بين اينها چگونه برقرار ميشود؟
اين همان مشكلي هست كه بايد دست يكديگر را بگيريم و پا به پا برويم. اگر هم رسانه قواعد و قوانيني براي خودش داشته باشد و براي مردم هم آنها روشن كند از اين اتفاقها نميافتد. نميشود كه هر كس اعتراضي داشت باعث حذف شود. رسانه بايد قوانين روشني داشته باشد.
خود شما از كجا متوجه خط قرمزها ميشويد؟
يك دفترچه داريم كه خط قرمزها در آن منتشر شده است. يعني درواقع سياستگذاريهاي كلي در آن نوشته شده است. مثلا اين كه مجري هنگام حرف زدن نبايد بد حرف بزند يا اصطلاحات بيگانه به كار ببرد. نبايد موهن حرف بزند. مشكل اين جاست كه مصاديق آنها مشخص نيست.
اينها كه خيلي كلي است. بد نيست در مورد مصاديق حرف بزنيم. مثلا در مورد برنامه «جزر و مد» اين اتفاق افتاد كه يك روز شما باشيد و يك روز نه كه گويا در مورد تورات حرف زده بوديد.
واقعا چنين چيزي نبوده است. يك سري از سايتها اين را عنوان كردند كه كاملا دروغ بود. من با يك سري از دوستان برنامهساز اختلاف كاملا شخصي داشتم و آن اتفاق افتاد. شرط مسلماني در اين است كه همه پيامبرهاي قبلي را قبول داشته باشيم. مگر ميشود اين را انكار كرد؟! پس اصلا چنين بحثي نبوده. بحث سر ميزانسن و اختلاف نظر شخصي ما بود.
حالا كه صحبت از مصداقها شد، برگرديم و كميبه كارنامه كاريتان به لحاظ زماني نگاه كنيم. شروع شهرت شما با كولهپشتي بود...
منظر نظر و شروعش همان جنبش نرمافزاري بود كه به سوي علم پيش برويم. يك چيزي هم مد نظر داشتم كه خيلي دير به آن رسيديم اين بود كه يكنفر كه ميرود مهندس مكانيك ميشود آيا نبايد تاريخ و سياست و ادبيات بداند؟ نفر اول المپياد هست؟ خوب باشد. در اين مصاحبهها ميخواستيم بگوييم يك نفر نبايد تك بعدي باشد. بايد جميعالجهات باشد. آدم بايد در همه ابعاد رشد كند. و گپ ما با كساني بود كه كسي نميشناختشان.
اين خيلي كار مهميبود كه يك نفر با نفر اول المپياد برنامهاي بسازد كه آن برنامه را براي مردم جذاب كند.
نكته دقيقا همين بود. اين جا بحث تعادل پيش ميآيد. يعني من در برنامه با يك سري آدم نخبه علميحرف ميزنم كه گرفتن عكسالعملهايشان خيلي نافع وخوب و شيرين است. چون خودم دانشگاه را پشت سر گذاشتم و سابقه اين بحثها را داشتم ميتوانستم برنامه را بچرخانم. من ميبايست در عرض 45 دقيقه آدميرا كه هيچ كس نميشناسد- ببينيد چقدر دردم بزرگ بود!- و برايش اهميتي هم ندارد كه چه كسي هست را آشنا و جذاب و خودماني كنم. يعني بايد براي مردم جذاب ميبود كه اين آدم چه طوري درس خوانده؟با پدر و مادرش چگونه است؟ نه اين كه بخواهيم نتيجهگيري كنيم. نتيجه گيري يعني چه؟ عامل اصلي نتيجهگيري معلمهاي انشا هستند كه 8 نمره انشا نتيجهگيري بود! يعني چه؟ خود مهمان حرف زد ديگر! من نبايد نتيجه بگيرم! به قول آقاي نوذري: هموني كه تو فيلم بود! اصلا چه لزوميبه نتيجهگيري هست؟ مگر ما هميشه در بحثهايمان به نتيجه ميرسيم؟
يا اصلا چه كسي گفته بايد مقدمهاي در كار باشد؟
من اولين كسي بودم كه بدون مقدمه شروع كردم. بسم الله الرحمن الرحيم و سلام. اين كه ممنون از اينكه به ما چشم دوختيد و اين حرفها، اضافه و چرت و پرت است. بقيه حرفها به جز به نام خدا و سالم زايد است.
ولي در مصاحبه با شخصيتها در برنامه فوقالعاده از اين جور مقدمات داشتيد.برنامهاي كه انگار از دو بخش تشكيل شده بود. يك بخش برنامه با وزرا كه عادي بود و درباره كارنامه و عملكردشان بود و يك بخش گفت و گو با شخصيتها كه بخش جذابتر كار بود. در همين مصاحبهها هم انگار دو شيوه اجرا داشتيد. با گروه اول انگار جاهايي خسته ميشديد و رها ميكرديد تا خودشان صحبت كنند.
نه اتفاقا مواظب اين قضيه هستم. چون برنامه ام هست و بايد مراقب باشم. يك وزير آمده بود همان لحظه اول محافظش را از پشت دوربين صدا كردم و گفتم مشكل ايشان چيست؟ گفت مشكل اين است كه ايشان اصلا مسائل امنيتي را رعايت نميكند و ما را ديوانه كرده است. من سر برنامه مراقب همه چيز هستم. يك سري برنامه زنده داشتيم مثل همينها و يك سري هم برنامه با شخصيتهايي مثل آقاي رفسنجاني و آقاي مهدوي كني و آقاي ناطق نوري كه آن برنامهها را توليدي گرفتيم.
نميشد به استوديو بيايند؟
نميدانم. من درباره نوع مهمان و جايي كه بايد مصاحبه انجام شود هيچ وقت هيچ پيشنهادي نميكنم. خودم را درگير اين حواشي نميكنم كه روي يك شخصيت زوم كنم. هر چند طرح برنامه از من بوده باشد كه برنامه اين فرم و شكل را داشته باشد. ولي از روز اول تا آخري كه در تلويزيون كار كنم هيچ وقت نه مهماني پيشنهاد كردم و نه ميكنم. مهمانها را گروه فكري برنامه دعوت ميكنند.
معمولا كي خبردار ميشويد كه مهمانتان چه كسي است؟
در برنامه « كوله پشتي» پنج دقيقه قبل از شروع برنامه خبردار ميشدم!
يعني چه؟ مگر مطالعه نميكرديد؟
آنها مهمانان عادي و معمول و معقول بودند كه محض آشنايي با آنها ميتوانستيم با ايشان گفت و گو كنيم. چون شاخصهاي آن برنامه گفتم كه موضوع محور بود. اما در مورد شخصيتهاي آشنا دقيقا ميدانستم كه چه كسي ميآيد. در برنامه «فوق العاده» كه قبل از آن تحقيق ميكردم. تا حالا نشده با شخصيتي بدون تحقيق گفت و گو كنم.
وقتي ميگوييد در انتخاب مهمانها نقشي نداريد نميترسيد كه برنامههايتان به طرفي برود كه شما را به يك جناح يا گروه سياسي وابسته كنند؟
صدا و سيما هر كاري بكند به هر حال اين تهمت را ميزنند. من يك مجري ام و يك عده سياستگذار داريم. هر كس بايد كار خودش را بكند.
در زمينه سوالهايتان مرزبندي نداريد كه چه سوالي را بپرسيد و چه چيزي را نه؟ توي گوشتان گوشي نداريد؟
اصلا گوشي نميگذارم. هيچ وقت نداشتم و اعتقادي هم ندارم.
مگر دست خودتان است؟ يعني اگر در مصاحبه با آقاي رادان گوشي در گوشتان بود كار راحت تر نميشد كه مثلا بگويند اين جا را كوتاه كن؟
مابين آيتمها تهيه كننده نظراتش را ميگويد.
برخي ميگويند كه گوشي براي زمانبندي است.
جلويمان هميشه ساعت هست!
حالا مگر گوشي بد است؟
اعتقادي ندارم، نميدانم. من به اين خاطر گوشي نميگذارم، چون وقتي توگوشم صحبت ميكنند تمركزم را از دست ميدهم و اصلا حيفم ميآيد كه يك واو اشتباه منتقل شود.
راستي قسمتهاي ضبط شده برنامه "فوقالعاده" چقدر سانسور داشت؟
برنامههاي زنده كه اصولا سانسور ندارد. در برنامههاي ضبط شده هم در تايمهاي مختلفي حذف ميشدند كه شايد به دليل تصحيح لغت بوده باشند به خصوص اينكه برنامه توليدي از نظر هنري خيلي مهم است.
آيا سوالاتتان را ويرايش هم كردند؟
نه، من هر سوالي كه پرسيدم پخش شد. اصلا دليلي كه آن برنامهها بيشتر گرفت اين بود كه ما هم آدمهايمان از درجه اهميت بالاتري برخوردار بودند و هم سوالهايمان.
حذفيها از طرف صدا و سيما بود يا از طرف خود مهمانها؟ مثلا يكي از مهمانهاي تان بخواهد يك جملهاي كه گفته پخش نشود.
آره ميشد، مثلا گاهي يكي از مهمانها ميخواست كه يك جمله را تصحيح كنيم. فرق مصاحبه زنده و توليدي هم در همين است ديگر.
و بالاخره يك سوال مهم. اگر ميخواستيد همين برنامهها را در يك تلويزيون غير دولتي اجرا كنيد چگونه اجرا ميكرديد؟
هيچ فرقي براي من نميكرد.
يعني شما حتي در انتخاب مهمانانتان همين طور عمل ميكرديد؟
برنامههايي كه با حضور همين مهمانان بود را همينگونه اجرا ميكردم و حالا اگر مهمانان ديگري بودند، من هم شايد به گونهاي ديگر عمل ميكردم.
دوشنبه 24 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: هموطن سلام]
[مشاهده در: www.hamvatansalam.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 389]
-
گوناگون
پربازدیدترینها