تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 29 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):ایمان یک درجه بالاتر از اسلام است, و تقوا یک درجه بالاتر از ایمان است و به فـرزنـد...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

ایمپلنت دندان سعادت آباد

موسسه خیریه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1807051819




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

يادداشتي كوتاه بر مجموعه داستان «ها كردن» اثر پيمان هوشمندزاده؛ « ها » كردن به زندگي


واضح آرشیو وب فارسی:قدس: يادداشتي كوتاه بر مجموعه داستان «ها كردن» اثر پيمان هوشمندزاده؛ « ها » كردن به زندگي
* خديجه زمانيان

مدتهاست از خواندن مجموعه داستانهاي ايراني نااميد شده ام، چون فكر مي كنم نويسنده ها هنوز براي دستگرمي خودشان،

كسب تجربه و بيان دغدغه هاي زندگي شخصي خودشان داستان مي نويسند نه براي مخاطب و خدمت به ادبيات ايران و زبان فارسي!
راستش از اينكه چندين ساعت براي خواندن يك كتاب وقت بگذارم و وقتي تمام شد از خواندن آن لذتي نبرم و نفهمم چه اتفاقي افتاده و نويسنده چه گفته، خسته شده ام. فكر مي كنم كتاب بايد مخاطب را به دنياي خوبي برساند. منظورم از «دنياي خوب»، دنيايي شاد و بي غم نيست، منظورم يك جهان انساني است. جهاني كه سالهاست از دنياي نويسندگان ما رخت بربسته و من نمي دانم چرا؟!
***
چندي پيش يكي از نويسندگان به من پيشنهاد كرد، مجموعه داستان «ها كردن» پيمان هوشمندزاده را بخوانم. قبلاَ «پيمان هوشمندزاده» را به عنوان داستان نويس نمي شناختم و فكر مي كردم عكاس است، اما وقتي در نمايشگاه كتاب تهران باخبر شدم «ها كردن» به چاپ پنجم رسيده، بيشتر وسوسه شدم به سراغ كتابش بروم تا هوشمندزاده داستان نويس را هم بشناسم!
«ها كردن» مجموعه پنج داستان كوتاه است و اگر چه هر كدام از اين داستانها مجزا از ديگري است، اما هر داستان مي تواند ادامه داستان قبل باشد و به اين صورت، تصوير كلي از مجموعه داستانهاي كتاب براي مخاطب به دست مي آيد.
«ها كردن» دغدغه هاي شخصي يك آدم است كه مخاطب نمي داند اسمش چيست و چه شكلي است و فقط با خواندن يك جمله كه در داستان آخر اين مجموعه دائماً تكرار مي شود، ما مي فهميم او كنار دماغش يك خال دارد يا ميخي آنجا كوبيده اند!
كتاب از زبان اول شخص مفرد روايت مي شود و نويسنده با اين زاويه ديد، توانسته به هدفش يعني بيان دغدغه هاي فكري و ذهني قهرمان خود برسد، به اين صورت مخاطب از ابتدا تا انتهاي كتاب به درون روحيات قهرمان كتاب مي رود و با دغدغه ها و دنياي او كه البته همچنان محدود و ناشناخته باقي مي ماند، آشنا مي شود.
هوشمندزاده در پرداخت سوژه ها ذهن خلاقي دارد. او توانسته از مسايل جزئي اطرافش سوژه هاي بكري بسازد و آن را تبديل به يك طرح داستاني كند. مثلاً سوژه سوراخ لحاف در داستاني با همين عنوان كه در آن قهرمان داستان از سوراخ لحاف دنيا را مي بيند و براي مخاطبش تعريف مي كند.
***
اما مجموعه داستان «ها كردن» را نمي توان به عنوان يك اثر سرگرم كننده برشمرد، چون خواندن داستانها لذتي به مخاطب نمي دهد و فقط مخاطب، (آن هم مخاطب حرفه اي و كتابخوان) را با فرم و سبك تازه اي از داستان نويسي آشنا مي كند كه مهمترين آن، شايد دنبال كردن ذهن سيال يك آدم، بدون سرگشتگي مخاطب باشد.
***
داستان «ها كردن» آخرين داستان اين مجموعه است. «هوشمندزاده» در انتهاي اين داستان تصويري به مخاطب ارائه مي دهد كه به نظرم جزو معدود تصاويري است كه لطافتش غم و اندوه حاكم بر داستان را از بين مي برد. صفحه آخر كتاب را با هم مي خوانيم:
«ها مي كنم. هيچ اتفاقي نمي افتد. دوباره ها مي كنم. يك كمي بخار روي شيشه پنجره مي آيد: آخه يعني چي؟
: يعني چي نداره؛ اسمش همينه.
بخار كم مي شود. دوباره ها مي كنم.
: داره مي شه.
ها مي كنم.
: ديدي شد؟
: ببينم؟
دستم را مي آورم بالا تا ببيند.
: من كه چيزي نمي بينم.
ها مي كنم. بخار بيشتر مي شود. درست وسط شهر تار شده.
ها مي كنم، تارتر مي شود.
حالا چي؟
دستم را مي گيرم جلوي بخاري كه روي شيشه نشسته. شروع مي كند به پلك زدن.
: واي چه قد قشنگ!
: ديدي گفتم!
: اينو از كجا بلدي؟
: اينو از اول بلد بودم.
: از اول؟
: آره، پس چي!
: چرا تا حالا بهم نگفته بودي؟
: فكر مي كردم مي دوني.
: داره مي ره.
: نمي ذارم.
ها مي كنم، زياد مي شود.
: هر جايي رو بخواي مي شه؟
: آره
با بالش اتوبان را نشان مي دهد: «اون جا رو ها كن ببينم؟»
اتوبان را برايش تار مي كنم.
: اين جا هم مي شه؟
اين جا را ها مي كنم. بخار مي شود.
: اون پارك رو هم بلدي؟
پارك را تار مي كنم.
: گفتي اسمش چيه؟
: ها كردن
: چي؟
: ها كردن
: چه اسمي! ها كردن.
 دوشنبه 24 تير 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: قدس]
[مشاهده در: www.qudsdaily.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 201]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن