واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: بيداري بوتههاي چاي از خواب زمستاني...
نيمنگاهي به مجموعه «دلم را بخشيدم به دريا»
فرامرز محمديپور/ سوره مهر / 86
* فرامرز محمديپور از زمره شاعراني است كه نگاه خود را بر اتفاقات و دغدغههاي زندگي مردم اطراف خود ميگشايد و با نگاهي عميق به آنها به سادهترين زبان به خلق شعر ميپردازد. شعر او ريشه در اعتقادات و تفكرات عمومي اجتماع و مردمي دارد كه با آنها همزيستي ميكند و اين همزيستي بدون بازي زباني و درآميختگي عناصر فرمي وارداتي تصوير ميشود. تصويري زنده و پويا كه ميتواند اينجايي بودن شاعر را براي مخاطب آشكار كند. (از مقدمه كتاب)
***
* «دلم را بخشيدم به دريا» شايد اولين مجموعه مستقل فرامرز محمديپور شاعر صميمي لنگرودي باشد كه بعد از انتشار 6 مجموعه گزيده شعر با موضوعات انقلابي ـ آئيني به چاپ رسانده است و اين بار ميخواهد به دنياي شاعرانه خود نقبي بزند و معرف شعر خود باشد.
او در جوار شاعر ـ معلمي، مسئول صفحه ادبي روزنامه «نسيم» رشت نيز هست، شاعران جوان بيشماري را در سطح استان معرفي كرده و از اين بابت ديني به گردن شعر جوان گيلان دارد. در اين مجموعه، محمديپور خود را با تمام امكانات مينماياند. نه ژست ميگيرد، نه لحن عوض ميكند و نه اينكه ميخواهد در آشفته بازار شعر، دكان دو نبش باز كند. او از فعالان بيادعاي شعر بعد از انقلاب گيلان است. احترام به شاعران پيشكسوت، رعايت اخلاق حرفهاي و تشويق شعراي جوان از ويژگيهاي بارز اوست.
* در شعرهاي اين مجموعه واژههاي سبزي چون باران، گل، جنگل، دريا، پرنده، برنج و... جغرافيايي را ترسيم ميكنند كه شاعر با آنها نفس كشيده و باليده است. او هنوز كودك سادهدل روستاي شعر خود است. انسان سادهاي در متن زندگي ماشيني كه هنوز شاعرانه مينگرد و واقعيت خود را مثل كودكان دبستاني به تصوير ميكشد:
باد ميخواند / باران مينويسد / زمين دفتر عاشقانههاست / و خدا زيباست.
شاعر شدم / كه حسود نباشم / بهار فصل دانايي است / و خوشدلي / خورشيدي / كه سرنوشت سطرهاي سياهم را / رنگين كمان مينويسد
(ص 12 كتاب)
* زبان شعر، ساده و بيتكلف، در خدمت شعر است و آنچه اتفاق ميافتد يك متن زمخت متراكم نيست. راحت خوانده و راحت هضم ميشود و براي مخاطب امروز سوءهاضمه نميآورد! نيازي به رانيتيدين وآلومينيم ام ـ جي ـ اس ندارد. زود هضم و گواراست. مثل آب چشمة بالادست:
عطر تازه نارنج / با گلهاي تمشك ميخواند / وقتي بوتههاي چاي / از خواب زمستاني / چشم واميكنند (ص 15 كتاب)
* جغرافياي شاعر، حجم سبزي است از تمام زيباييها. اين چشمانداز سحرآميز همواره پرچيني از بوتههاي تمشك را بر روي واقعيت تلخ ميكشد تا جهنم سبز شمال، فقر كشاورز و رنج و غم كارگران مزارع چاي و برنج و كنف و ابريشم از چشم زيباپرست شاعران منطقه پنهان بماند و اين غفلتي بزرگ است كه تا حدودي در اين مجموعه نيز ديده ميشود. در شعر «تسبيح فرشتگان» يك روستاي رؤيايي ترسيم شده است بدون رنج مردم همان حوالي:
در همين دور نزديك / يا نزديك دور / خانهاي دارم گاليپوش / پنجرهاي با بوي باران / و ديواري شبيه بادِبهاران/دروازهاش بهشعر واميشود... (ص16كتاب)
اين نوع عدم توجه به واقعيتهاي پنهان، هرچند براي شاعر گيلاني عيب محسوب نميشود، اما براي اينكه عاطفه جاري شعر به رگههاي مصائب اجتماع پيوند بخورد، لزوم پرداخت به آنها به واقعيت بخشي شعر ميانجامد و شعر را مقبولتر مينمايد. با اين حال، از آنجايي كه محمديپور شاعر اميد و زندگي است و نميخواهد با بدبينيهاي رايج روشنفكر مآبانه، معصوميت روح شعر را به نكبت سياهنمايي بيالايد، صلاح را بر آن ميبيند تا از لابهلاي دود كومههاي روستايي، آفتاب اميد را به مخاطب نويد بدهد و اين كار كمي نيست در شعر امروز كه مرثيه يأس و اندوه است: در دود آبادي خوابيدهام / كه دل شان كينه ندارد / خاطرات پريشان را به ماه ميآويزم / فردا آسمان / خواهد خنديد (ص 23 كتاب)
* شعرهاي اين دفتر بانشاط و روان و سبز است. آنچنان مخاطب را در سطر سطر خود شناور ميكند كه بدون آن كه تحقير شود، به تحسين برميخيزد:
كسي به كسي نيست / همسايه به همسايه / كوچه به كوچه / خانه به خانه / غريبي... درختي شده است! (ص 32 كتاب)
محمديپور با تمام حاشيههايش بايد براي شعر وقت بگذارد؛ چرا كه نميخواهد دنبالهرو و سياهي لشكر شعر باشد. او ظرفيت و ظرافت شگرفي در سرودن شعر محض دارد و لازم است كه به اخذ انحصار وراثت اقدام نمايد و سهمالارث شعر را در دغدغههاي روزمرهاش مشخص كند! چرا كه شعرهاي زلال اين دفتر، آن را طلب ميكند. او براي زلاليت اين شعر عمري سپري كرده و از صلابت كودكانه شعر فروغ تا عاطفه كلمات احمدرضا احمدي؛ از نرمش زبان مشيري و نادرپور تا سادگي روزانههاي بيژن جلالي عرق ريخته است و بدون اينكه نقش آدمهاي بزرگ را بازي كند، خود را منتشر نموده است. هرچند، گاه چين و ماچين را به شرق گيلان پرچ كرده باشد:مثل گياهان گريه ميكنم / ترانهام / لبالب از ابر بهار است (ص40كتاب) و گاه به شعر كوتاه ميرسد:
رودخانه عاشق است / ما مرداب / آن كه ميرود ما نيستيم (ص 47 كتاب)
* محمديپور در اين مجموعه، اسير روزمرگيها نيست. با دوربيني شاعرانه به ديدار جهان نشسته است و از پشت عدسي شعر، جهان اطراف خود را رصد ميكند. او شكارگر لحظههاي زيباي آفرينش است. شعرش در اين مجموعه شعر بينقاب است. شعــرهاي او زيبـاتر خواهد شد اگر به همت دانش هوش رباي عينيّت برود و كلمات ملموس را به استخدام درآورد، به اشياء نفوذ كند و پشت رنگينكمان ذهنيت و رؤيا را ببيند، چشم باز انسان معــاصر باشد و نوعي ديگر ديدن را به تجربه بنشيند؛ بيشك ميپايد و ميپويد و ره به شعر آباد ميبرد.
اين مجموعه اولين گام براي رسيدن به شعرآباد امروز است. چرا كه ديد او ديدي شاعرانه و زبانش در اختيار خود اوست. حتي وقتي شعرش نذر امامرضا(ع) ميشود:
غريب نيستي / غريب ماييم / كه محسور خوشه انگور / هروله ميكنيم (ص 56 كتاب)
* براي محمديپور عزيز كه با اين مجموعه، تولد ديگرش را جشن گرفته است، موفقيت آرزومندم. چرا كه او در اين شعرها دلش را به دريا بخشيده تا دريا را دريا دل كند و خود بدون دل و عاطفه ژورناليستي با چشمي باز به جغرافياي شعرش برگردد و اين بار كه از سرسبزي مزارع چاي لنگرود ميسرايد، از رنج چايكاران و خاموشي سوت كارخانههاي چاي شمال هم بنويسد و درست كه خسته شد، برخيزد و استكاني از شعر دبش شرق گيلان به مخاطب امروز تعارف كند. نوشجان!
«تير 87 ـ آستارا»
پنجشنبه 20 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 114]