محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831222393
انديشه - مجلس شبيه به شبيهخواني
واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: انديشه - مجلس شبيه به شبيهخواني
انديشه - مجلس شبيه به شبيهخواني
علي قليپور:سالگرد حوادث سياسي صحه بر ارزشهايي است كه گروهي سعي در حفظ آن دارند. گاهي هم جز حفظ ارزشها، مراسمي براي وداع با آرمانها است. در اين شكل بيشتر غرض بيعت با خود است تا به خود بگويد: ما هم روزگاري باغچهاي بيل زديم به اميد سبز شدن، حال در سال، براي يك بار هم كه شده از گلهاي آن باغچه دسته گلي براي خود بفرستيم.
بعيد است، چون باغچهاي كه بيلزنان با آن وداع كنند هرگز سبز نمانده تا گلي بدهد. در اين يادآوريهاي رمانتيك، و سياسيبودنهاي نوستالژيك، تلاش براي حفاظت از تاثيرات بلندمدت يا حتي مقطعي حادثهاي است كه برخي از فراموشي آن بيمناك هستند. نگاه فرصتطلبانه به موضوع به اين شكل رخ مينمايد كه يادآوري ساليانه حادثهاي، در كنار ارضاي نوستالژيك حافظه، كاري هم براي امروز كند. اين شكل از يادآوريها پيشگيري از خطري نيست كه قداست چيزي در گذشته را نشانه گرفته، بلكه بيشتر براي حالِ زار مفيد بوده و به كار برههاي ميآيد كه نياز به حضور آن ارزشهايي است كه هنوز اهميت آن به اثبات نرسيده يا برخي در خيال احياي آن هستند. اين تصور هم هست كه ميتوان سوار بر موج آنچه از گذشته مانده شد و در امروز تاخت و چيزي را با نيروي حادثهاي سياسي براي آدمهاي زمان حال اثبات كرد. بياين فرض، بزرگ داشتنِ ساليانه حوادث معناي روشني نخواهد داشت. پس در نگاه اين طيف، اگر چنين كاركردي براي برخي يادآوريهاي ساليانه در نظر نباشد، بهتر اين است كه يادي هم از آنها نشود، چون از اين يادآوري چيزي عايد احياكننده و بزرگدارنده موضوع نخواهد شد.
يك نمونه از اين مزاياي مثالزدني گذشته براي امروز ماجراي «دو خرداد» و «سه خرداد» است. به قولي: «اگر اصلاحطلبها «دو خرداد» دارند ما هم «سه خرداد» داريم». اما هم اين «دو» كه شعار آزادي داد و هم آن «سه» كه روز آزادي خرمشهر است، هر دو برگي از تقويم ايران هستند. نميتوان براي نفي يك روز به احياي سالروز ديگري پرداخت. از آنجا كه چه بخواهيم و چه نخواهيم، هر دو به قوت خود باقي ميمانند. اما اين نمونه تنها اشارهاي به يكي از زمختترين گونههاي تصرف گذشته به سود حال بود. ميتوان فهرستي بلند بالا از روزهاي ديگري را هم نوشت و در مقابل هر كدام با صراحت دليل يادآوري آن را ثبت كرد. آنگاه اگر روزي، فيالحال بيهدف و بيدليل ماند، ميتوان بيترديد آن را از تاريخ و تقويم محو كرد و ديد كه هيچ كسي را ككي نميگزد.
اهميت سالگردها براي ما به جايي ميرسد كه گاهي ميزان اهميت مناسبتهاي سياسي با مناسبتهاي ديني برابر شده و تلاش براي حفظ قداست آن به جديت حفظ حريم و حرمت دين نزد مومن ميشود. در اين ميان چيزي جز همين پوسته موضوع، يعني تعهد و سرسپردگي سياسي دخيل است كه نقبي به عمق دارد و دست بر قضا راهِ رفتن و يافتن آن را پيش از اين هموار كردهاند.
براي شرح بيشتر ميتوان به اجراي «تعزيه» پرداخت كه مناسبتي برخاسته از عمق تشيع بوده و تجلي توأمان دين و سياست و آميختگي ريشهاي آن در تاريخ ايران است. درك تعزيه به ما ميفهماند كه از صدر اسلام تا همين «هجده تير» دين و سياست در ايران چه كلاف پيچيدهاي هستند كه گويي هرگز باز نخواهند شد.
اين بحث معطوف به مقاله «حميد دباشي»، به نام «تعزيه: تئاترِ اعتراض» است.(1) او كه در ايران بر خلاف بقيه روشنفكران ما، در فضاي دانشگاهي و فرهنگي شهرتي از جنس شهرت محمدرضا گلزار ندارد، بسياري از پيشفرضها را براي طرح اين مسئله فراهم ميكند. و از سويي بايد گفت آنچه او در مقاله «تعزيه: تئاترِ اعتراض» مطرح ميكند نقاط مشترك اندكي با بحث «محمدرضا نيكفر» در مقاله «تفسير و تجربه ستم» دارد، نيكفر مينويسد: «قلب سياست در كشور ما ستم است. ستم، مسئله اصلي ما در بازخواني تاريخمان است. » حميد دباشي در اين مقاله با كاويدن «تعزيه» براي خواننده شرح ميدهد كه ستم چگونه ميتواند قلب سياست در كشور ما باشد، او داعيه «بازخواني تاريخ» ايران را نداشته و بسيار بيتكلفتر از اين تنها آشكار ميكند كه چگونه ذات معترض تشيع در تعزيه متجلي شده و از صدر اسلام تا انقلاب اسلامي و حتي مظلوم بودن، پيوند دين و سياست را حفظ كرده است.
«تعزيه» يا «شبيهخواني» در تاريخ ايران در دوران رسميت يافتن تشيع به شكلي در آمد كه امروز ميبينيم. حال نيازي نيست تا از سهم بسيار سلسله صفويه در شكلگيري آن بگوييم. تعزيه براي صفويان مناسبترين ابزار براي تثبيت موقعيت تشيع در جامعه بود، چون اين نمايش سنتي همواره لحظه قوام تشيع را زنده نگاه ميداشت. اما گرايشي كه براي يافتن ريشههاي تعزيه در ايرانِ پيش از اسلام تلاش ميكند، نه تنها ره به جايي نميبرد، بلكه هرگز از امتداد مفاهيم آن تا ايران امروز آگاه نخواهد شد. تعزيه همانطور كه هر ايراني دستكم يكبار ديده و يا از كنار آن گذشته شرح نمايشي واقعه كربلا و نبرد امام حسين (ع) با سپاه يزيد است. دباشي ميگويد «مظلوميت» در شخصيت امام حسين (ع) تبلور يافته و با همين ويژگي به حكومت سياسي وقت معترض است و با ياران خود در برابر حكومت ظالمانه يزيد قيام ميكند. تا اينجا دو مفهوم در ارتباط با قيام عاشورا مطرح ميشود كه يكي «مظلوميت» و ديگري «معترض» بودن است. دباشي در مقاله خود براي تفهيم موضوع به خواننده غيرايراني، معادلي انگليسي براي «مظلوميت» در نظر نگرفته، بلكه تاكيد ميكند مظلوميت در عربي از سه حرف «ظ، ل، م» مشتق شده و شخص مظلوم چون مورد ظلم است، پس نميتواند بر مسند قدرت سياسي بنشيند.
اگر بنشيند ديگر مظلوم نيست، چون شيعه هميشه از سوي قدرتهاي سياسي حاكم سركوب شده و مورد ظلم واقع شده است. از سوي ديگر هم به اين نكته اشاره ميكند كه شيعه ديني معترض است كه همواره در برابر قدرت حاكم بوده و به نوعي هميشه «بر» قدرت بوده و هيچگاه «با» قدرت نبوده است. به همين دليل همواره شيعيان براي حمايت از مظلوم قيام ميكنند. اين ايده دباشي تا انقلاب اسلامي هم ادامه مييابد كه در «مظلوميت» و معترض بودن شيعه مهمترين عامل بسيج سياسي مردم در برابر ظلم و ستم رژيم است.
تعزيه هميشه نمايش زنده اين دو ويژگي شيعه است. البته دباشي تعزيه را جايي براي تجلي اين پارادوكس ميداند كه ميتوان پارادوكسيكال بودن اين قضيه را در جاي ديگري به شكل مستقل مورد نقد و بررسي قرار داد و در آن ترديد كرد. او تاكيد ميكند كه بدون بسيج سياسي مردم مظلوم در برابر ظلم رژيم، انقلاب اسلامي پيروز نميشد. در اين نمايشِ تاريخ، شاه براي شيعيان بسيجشده ايران، يزيدِ زمان است. پرده بعدي اين تئاتر با شعاري بازمانده از دوران در خاطر ثبت شده؛ به ياد داريد كه هر صبح در مراسم صبحگاهي مدرسه با مشتهاي گره كردهاي كه به آسمان پرتاب ميشد، يكصدا ميگفتيم: «مرگ بر صدام يزيدِ كافر». در آن دوران صدام، يزيدِ زمان بود. باز هم شيعيان معترض در مقابل دشمني ظالم و متجاوز ايستادند. اين سير تاريخي مظلوم و ظالم گويي كه تا ابد ادامه خواهد داشت، هنوز هم وقتي كساني در جامعه ما در مقابل اتهامات و انتقادات قرار ميگيرند از هيچ تلاشي براي مظلوم نماياندن خود دريغ نميكنند، همين كه ميگويند ما كارهاي بسياري ميخواهيم بكنيم كه ديگران نميگذارند، اينكه بگويند به ما ظلم شد و نگذاشتند كه جلوي تورم را بگيريم، استفاده از همين انگاره ديني در سياست ماست و بسيار هم به كار ميآيد و از سوي مردم پذيرفته ميشود. در رقابتهاي انتخاباتي هم آن كانديدايي بيشترين راي را نصيب خود ميكند كه در قياس با ساير كانديداها از مظلوميت بيشتري برخوردار باشد. نمونه بارز آن همين رقابت انتخابات رياست جمهوري ميان محمود احمدينژاد و هاشمي رفسنجاني بود، هاشمي در نگاه مردم ويژگيهاي يك مظلوم را نداشت، و در مقام مقايسه، احمدينژاد كاملا مظلوم و بيپناه بود. ستاد تبليغات احمدينژاد هم به خوبي از اين تئاتر تاريخي براي گردآوري آرا بهره گرفت و سرانجام مظلومي كه قاعده آن همواره مورد ظلم بودن است، بر مسند قدرت نشست. از اين زمان به بعد ديگر مظلومنماياندن دشوار شد، پس نداي وجود نيروهايي كه سد راه پيشرفت مملكت هستند شكل تازهاي از نقاب مظلوميت را براي قدرت ساخت.
(محمدرضا نيكفر در مقاله اخير خود به حواشي همين نكته پرداخت اما در آن نوشته هرگز ابعاد گسترده ستم را در نظر نياورد، او نوشت: «در دوران ما يك هرمنوتيك صلحآور ديني بايستي به چه پرسشي بپردازد؟ مسئله اصلي ستم است. » بحثي كه نيكفر درباره ستم آغاز كرد ميتوانست فرصتي براي انتقاد از مورد مظلوميتي باشد كه بسياري از سياستمداران ما از سيدمحمد خاتمي تا محمود احمدينژاد هرازگاهي براي مصون ماندن از انتقاد به آن پناه ميبرند. در حال حاضر كه اين نكته هنوز سپر بسياري از بلاياي سياسي است، بيشترين نقد بايد متوجه مدعيان مظلوميت باشد، گاه بايد آن را سنجيد و دريافت كه آيا در واقعيت اجتماعي و سياسي ما فلان شخص در فلان موقعيت مظلوم است؟ آيا جايگاهي كه آن مدير يا مسوول دولتي دارد، امكاني براي مورد ستم بودن دارد؟ پاسخ به اين پرسش براي ما روشن ميكند كه تار و پود سياست ما با دين تنيده شده و امكان انكار آن نيست. آنچه در ادامه بحث نيكفر عقيم ماند و فرصتي بود كه از اين زاويه به ستم و مورد ستم واقع شدن نگاه كنيم، در نقد مراد فرهادپور كمي بسط يافت، اما از زاويهاي ديگر. فرهادپور با اشاره به انتخاب «اخلاق» از دوگانه «سياست» و «اخلاق» گفت: «وقتي اخلاق را انتخاب كنيد هر دو را از دست ميدهيد؛ هم اخلاق را و هم سياست را. كساني بايد باشند كه «دردِ موجود» را درد خود بنامند؛ و «ستم» را ستم «ما»، تا در نتيجه ديگر مردمان نيز به فكر بيفتند و با تكرار اين پيوند ميان سوژهها و آدميان خاص با حقيقت كلي و جهانشمول، اين ستم را ستم به خود بنامند.» اما به نظر ميرسد كه با اين تنيدگي دين در سياست ما، همانطور كه فرهادپور در همين سخنراني به آن اشاره كرد و دست بر قضا بسيار مورد توجه قرار گرفت! ديگر زمان آن نيست تا بودن خود و معترض بودن خود را از زاويهاي طرح كنيم كه گويي ما مورد ستم هستيم، پس همه بايد ياد بگيريم كه مظلوميت را همچنان به عنوان نشانه سنتي اعتراض حفظ كنيم. حال تشكيل گروهي از ستمديدگان و يارگيري ره به جايي نخواهد برد. موضوع ستم در ايران تفاوت بسياري با ساير نقاط جهان دارد، البته اين نوشته منكر وجود ستمهايي چون گرسنگي، فقر، ناتواني، بيماري، مرگ زودرس، سوءتغذيه و... نيست. اما بايد گفت مظلوميت در ايران در زمينه دين و سياست معنا ميدهد. بايد اين نكته را از فرهادپور پذيرفت كه براي ديدن اين نوع ستمها نيازي به هرمنوتيك و نظريههاي بديع نيست، اما چگونه ميتوان ستم از نوع «ايراني» آن را ديد؟ كدام نظريه و كدام نسخه براي ديدن آن به كار ميآيد؟ چگونه ميتوان در همان پوستي رفت كه باز هم با حضور توامان اخلاق و سياست، انتخابِ اشتباهِ اخلاق هر دو را نابود خواهد كرد؟ در اينجا تلاشي براي پاسخ نيست.
اما اين نكته را نميتوان از نظر دور داشت كه خود را ستمديده دانستن و با اين ويژگي دست به اعتراض زدن سالها تاكتيك انتخاباتي كانديداها بوده و ديگر نميتوان ستمديده بودن را دليل اعتراض دانست. سياسيشدن و سياسيبودني به اين شكل كه در فرودگاه ستم به زمين مينشيند، اين نتيجه را در پي خواهد داشت كه ديگران به بيتفاوتي متهم شوند و تنها كساني كه مانند يك مدير دولتي از فرط ستم ديدن لب به اعتراض و توجيه ناكارآمدي گشاده، آدمهاي سياسي اين روزگار باشند كه اگر ستم را ستم خود ندانند از «ما» نيستند. بگذاريد ديگران ستمديده باشند و شما كاشفان فروتن مظلوميت دروغين. براي اين تاريخي كه ما پشت سر گذاشتيم، با هزار شايد بايد گفت كه بهتر است ايفاي نقش ستمديدگان را به همان بازيسازان تاكتيك سياسي واگذار كنيم، اگر مورد ظلم واقع شدن براي ما تا اين اندازه مسئله است بايد مظلوميت را بار ديگر در زمينهاي تازه معنا كنيم؛ زمينهاي كه فرصت طرح آن در بحث فرهادپور و نيكفر از ميان رفت. ) حال بعد از اين پرانتز گشادي كه باز شد ميتوانيم ادامه تئاتر تاريخ را تماشا كنيم كه شاهد «مجلس شبيهخواني هجده تير» هستيم. «هجده تير» ظرفيتي مهيا براي آن حافظههاي ضعيفي دارد كه شايد امروز بر اين باور باشند كه سود گذشته عايد حال نشده و بايد نوستالژي پيشه كرد. اما اگر هنوز هم مسئله مظلوميت را براي بيعت با مطالبات جنبش دانشجويي در نظر بگيريم، بايد دنبال مظلومنمايي براي جنبشي باشيم كه سخت مورد ظلم قرار گرفته. اين خطاي حميد دباشي هم هست كه در نگاه او امروز بايد تعزيه را در هجده تير جستوجو كرد كه در سالگردهاي آن ستمگري آنها را براي رسيدن به قدرت سياسي ميترساند. جنبش دانشجويي كه ديروز سالگرد بزرگترين هزينه خود بود ديگر نميتواند در پز مظلوميت باشد. در اين وضعيت باز هم همان نقدي كه پيش از اين آمد به اين نكته هم تعميم داده خواهد شد. شايد بهتر است كه امروز بدون ستمديده انگاشتن خود، بنيان ديگري براي معترض بودن بسازيم.
پينوشت:
1- Ta’ziyeh: Theater of Protest, Drama Review - Winter 2005
پنجشنبه 20 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کيهان]
[مشاهده در: www.kayhannews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 205]
-
گوناگون
پربازدیدترینها