واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: تلقي عرفاني از هنر هنر معنوي و فطرت انسان
جام جم آنلاين: ذات و نفس هنر، امري معنوي و انساني است و همانند ادب و عرفان از معارف ذوقي و شهودي به شمار ميآيد و نوعي علو حضوري است نه حصولي و در حوزه مفاهيم و تصورات ذهني نميگنجد و غالبا جنبه توصيفي و ذوقي دارد. نگارنده با دقت نظر در اين معاني به ارزيابي اين توصيفها پرداخته است.
هنر، يكي از بارزترين جلوههاي اسرارآميز فرهنگ و تمدن انساني است كه همواره بر حيات انساني سايه افكنده است. هر جا كاوشهاي تاريخ تمدن و باستان شناسي، نشاني از تمدن و فرهنگ بشري و تجلي آن كشف ميكند، در هر سرزميني به عرصه ظهور ميرسد.
آثار و مظاهر گوناگون هنري، اعجاب پژوهشگران تاريخ تمدن و هنر را برانگيخته است و رموز ناپيداي آن، حكيمان را به انديشه و تامل فرو برده است. يك محقق تاريخ هنر با مطالعه آثار هنري و جلوههاي آن، سيماي روشني از تمدن و فرهنگ بشري در سرزمينهاي پيشين به نمايش ميگذارد. هنر، از اسرار آفرينش و حيات فرهنگي انسان است كه انديشمندان علوم انساني را به پژوهش بيشتر فرا ميخواند.
معناي هنر
در تاريخ فرهنگ و هنر انساني، معناي هنر با نوعي الهام و اشراق همراه بوده كه گاهي عقل و ادراك انساني از درك سر آن عاجز است. اين موضوع نشان ميدهد هنر بيشتر با جان پاك هنرمند يا سبك بيان او پيوند دارد، نه با صورتهاي ذهني و خيالي.
نميتوان براي هنر مانند اشياء و عناصر طبيعي، فرمول يا ضابطهاي خاص تعيين كرد و از نظر منطقي، جنس، فصل و حد آن را ترسيم نموده و تعريف علمي از آن ارائه داد؛ چرا كه هنر، امري معنوي است و در دل آن نوعي اشراق و شهود نهفته است. لازم به توضيح است كه در جهان هستي، امور معنوي قابل تعريف نيستند؛ البته براي درك امور ذوقي و روحي به ارائه تعريف روشن از آنها نياز نيست.
درك و كشف ذوقي و وجداني هنر با دريافت بيواسطه از آن مهم است نه تعريف انتزاعي و منطقي. اين موضوع تنها به هنر و زيبايي محدود نميشود، بلكه بسياري از معاني بسيط و مجرد مانند وجود، حكمت، علم و عرفان، ادب، محبت و عدالت را نيز در برميگيرد. از اين امور نميتوان تعريف حقيقي ارائه كرد، زيرا اين تعاريف در محدوده و قالب علوم ميگنجد و امور شهودي و ذوقي را شامل نميشود.
به همين علت است كه ذات هنر در دنياي امروز، هنوز به عنوان پديدهاي اسرارآميز در ابهام باقي مانده و تعريف جامع و گويايي از آن ارائه نشده است. گويي هنر چونان قلهاي دست نيافتني است كه انسان هر چه براي سلوك به آن تلاش ميكند، كمتر به كشف و شهود آن دسترسي مييابد.
هنر در معناي خاص، به عنوان كمالات انساني آمده است. بعدها هنر در معنايي به كار رفته كه تقريبا معادل تخنه يوناني يا صنعتي است كه ابن عربي به كار برده و در جاي خود به توضيح آن ميپردازيم.
هنر در عرفان
هنر كه زيبايي و آفرينندگي است، با نوعي خودآگاهي عرفاني و شهود دروني پيوند خورده است. انسان هنرمند با درك اين شهود، تمام عالم را شهود مينمايد. در درون هنرمند، پنجرهاي به سوي جمال و كمال بيانتهاي حق و روزنهاي براي ديدن نفس زيبايي هستي باز شده است، به صورتي كه ذات حق را ميبيند. هنرمند آنچه را در جمال هستي شهود مينمايد، به زبان و قالب هنر، بيان ميدارد.
از اين رو هنر، تجلي و تمثيل نفس زيبايي و جمال حق است و به بيان ديگر گوهر هنر، تجلي شيدايي و مظهر زيبايي جان هنرمند نسبت به جمال حق است. الهام، زيبايي و خيال باطني، جانمايه هنر است. هنر، ظهور و جلوه جان پاك و زيباي هنرمند است كه در آثار و سبك هنري او انعكاس يافته است و زبان هنري مانند زبان عرفان جنبه نمادين دارد.
هنر، لطيفترين و ظريفترين تجلي ادراك هنرمند و جلوه و تجلي صورت جهان هستي است كه از عوالم برتر هستي و خيال برتر هنرمند سرچشمه گرفته است؛ بنابراين نفس هنر در عاليترين جلوه و ظهور خويش، نوعي تجلي نشأت گرفته از تجلي جمال و صورت زيباي حق در جان و خيال هنرمند است.
انسان نيز آينه شفاف و جلوه زيباي تمامنماي حق است و به صورتي خداگونه آفريده شده است.از اين رو هنر، هديهاي الهي و آسماني در باطن انسان است و جايگاهي خاص دارد. احساس و مرتبه خيال هنرمند بر اساس مبناي معرفتي، حكمت ذوقي، عرفان و نظام زيباي هستي استوار است.
با عنايت به حفظ جانب حرمت و قدر و بهاي هنر و توجه به مباني حكمت اشراقي و متعاليه هنر، جانمايه هنر در تمام جلوههاي آفرينش ظهور دارد؛ بنابراين هر گونه آسانگيري در معناي هنر و هبوط آن از عالم پاك به عالم خاك، گناهي نابخشودني است و اين گوهر هنر، امانت الهي نزد انسان است كه بايستي به حضرت حق بازگردد.
نفس و ذات هنر مانند علم، ادب، هنر، حكمت و اخلاق از آن نظر كه امري ذوقي و وجداني يا شهودي است، با جان هنرمند پيوند دارد. از آنجا كه هنر به قطب درونذاتي انسان باز ميگردد، بازگشت به علم حضوري دارد نه علم حصولي. از اين رو قابل تعريف علمي نيست.
اگر مسائل تجربه حسي علمگرايي، حسگرايي، پوزيتيويسم، كه پس از رنسانس و در قرن جديد در جهان غرب ارائه شد و بر انديشه شرقيها نيز اثر گذاشت، بشر را در دام خويش افسون نميكرد، امروزه انسان به قطب ذاتي و دروني معرفت توجه دقيقتري كرد، اسرار بيشتري را در جهان هستي كشف ميكرد.
اصولا مسائل هنري و زيبايي، تنها يك پديده عيني و خارجي نيست، بلكه احساس و درك زيبايي در فطرت دروني و جمالدوستي آدمي نهفته است و تنها به جهان بيروني باز نميگردد، يعني به قطب درونذاتي زيبايي ارتباط پيدا ميكند، بدين معنا كه اصل هنر و زيبايي در درون ماست، نه در صورت فيزيكي و ساختمان خارجي هنر.
مريم لبافزادي
چهارشنبه 19 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 152]