تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر بنده اى بر همان چيزى كه در درون داشته و با آن از دنيا رفته، برانگيخته مى شود...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821058032




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

از افسانه‌و اسطوره‌ تا تاريخ‌نگاري‌ايرانيان‌ - كاوه احمدي‌علي‌آبادي‌


واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: از افسانه‌و اسطوره‌ تا تاريخ‌نگاري‌ايرانيان‌ - كاوه احمدي‌علي‌آبادي‌


تاريخ‌و تاريخ‌نگاري ايرانيان‌، مباحث‌بسياري را در دوران اخير برانگيخته است و در اين ‌ميان اختلا‌ف‌‌نظرهاي بسياري نيز به چشم مي‌خورد. با نظري اجمالي به آنها مي‌توان دريافت كه ‌اظهارنظرهايي كه در اين گستره ظهور كرده‌اند، پيش از اينكه از شناختي تحقيقي حاصل شده باشند، از كششي احساسي و شوري ملي ناشي شده‌اند. اظهارنظرها آن هنگامي عجيب‌تر جلوه مي‌كند كه مي‌بينيم‌، عده‌اي با رد آثار تاريخي مطرح‌و معتبر علمي‌، بدون آنكه اثري معتبرتر ارائه كنند، با خلا‌ئي فرضي هر چه را كه مي‌پسندند در جاي خالي‌اي كه خود ايجاد كرده‌اند، قرار مي‌دهند! بسياري از محققان كشورمان‌، عمر گرانبهاي خود را صرف مطالعه و شناخت تاريخ‌سرزمين ايران كرده‌اند و با ارائه آثاري اذعان داشته‌اند، در زمان ساسانيان و هخامنشيان و حتي پيش از آنها، ما تاريخي كهن ‌داشته‌ايم كه مورد غفلت واقع شده و به‌دست‌مان نرسيده است‌.

همچنين بسياري مدعي شده‌اند، تمدن‌هاي غالب‌، تاريخ‌ما را بر وقف مراد و خواست‌هاي خود نوشته‌اند كه موجب ناشناخته ماندن تاريخ‌واقعي جامعه ايراني شده است‌. عده‌اي نيز بر اين باورند، تمدن ايراني داراي كتب علمي و تاريخي ارزنده‌اي بوده است كه در غبار زمان يا دستخوش فراموشي شده يا آماج‌تاراج‌اقوام وحشي قرار گرفته است، اما اگر مي‌خواهيم مطالعات و كتبي از اين دست را به سطح‌پژوهش‌ها و آثاري علمي ارتقا دهيم تا توسط مراكز معتبر علمي و پژوهشي با اعتبار بين‌المللي داراي ارزش شناخته شوند، ‌بايد مطالعات خود را با نگاه به نظرياتي ارائه كنيم كه آرا و فرضيات تاريخي را محك زده و ارزيابي مي‌كنند، گرچه مي‌دانيم هيچ‌نظريه‌اي به شكلي مطلق‌نمي‌تواند همه آثار تاريخي و علمي را ارزشگذاري كرده و يك بار براي هميشه پرونده آنها را مختومه اعلا‌م كند.

يكي از معتبرترين نظريات علمي و نظري در گستره تاريخ‌به هگل تعلق‌دارد. او نه‌‌تنها بنيانگذار شاخه‌اي در علم تاريخ‌به نام فلسفه تاريخ‌است‌، بلكه نظريات مولف او، مورد استفاده بسياري از تاريخ‌نگاران‌، نظريه‌پردازان علم تاريخ‌و حتي مخالفانش قرار گرفته است‌. ‌

هگل طي ‌درس‌هايي كه در دانشگاه‌، سر كلا‌س تاريخ‌فلسفي جهان ارائه مي‌كرد، خطاب به اشخاصي كه تاريخ‌خويش را قرباني نگارش اقوام ديگر مي‌دانند، نظريات جالبي ‌مطرح‌مي‌كرد. او به صراحت مي‌گويد: !

‌ به بيان ديگر، هگل تولد نگارش اثر تاريخي را، نه‌‌تنها يك پديده تاريخي‌، بلكه معياري براي بازنمود جايگاه تطور تاريخي يك قوم مي‌داند. از اين ‌منظر، هر اثري فرزند زمانه خود است، مولود تطور تاريخي عصر خويش‌و آينه انعكاس تحولا‌ت ‌تاريخي‌، اجتماعي و فرهنگي ادوار خود است.‌از اين روي قوم‌، جامعه‌، تمدن يا جنسيتي (مرد و زن‌) كه خود تاريخ‌شان را ننوشته‌اند، تاريخي نيز ندارند.

نكته مهم‌تري كه از منظر بسياري از محققان و تاريخ‌نگاران كشورمان دور مانده است‌، تشخيص خصايص آثار از ميان رفته تاريخي به طريقي غيرمستقيم و با كمك ساير آثار به جاي مانده ‌است.‌آثار باقي‌مانده از هر قوم يا جامعه‌اي‌، خود درخصوص نوع آثار مفقوده آن نيز سخن مي‌گويد. عصري كه در آن افسانه‌پردازي و اسطوره‌سازي‌، روايت غالب قوم يا جامعه‌اي است‌، به روشني ‌مي‌گويد كه آثار مفقوده‌‌اش نيز چيزي جز آن نبوده‌اند چرا كه آن قوم يا جامعه‌، هنوز مرحله افسانه و اسطوره‌پردازي را مي‌گذراند و طي تطورش‌، هنوز دوران تاريخي‌اش آغاز نشده است.‌قومي كه در دربار پادشاهانش‌، به‌‌جاي تاريخ‌نگاران‌، اين شاعران هستند كه فتوحاتشان را روايت مي‌كنند، خود به‌‌گونه‌اي گويا مي‌سرايد كه هنوز عصر تاريخ‌نگاري‌اش ظهور نكرده است.‌به بيان ديگر، تطور هر جامعه با معيارهايي صورت مي‌گيرد و نمي‌توان انتظار داشت‌، جامعه‌اي كه در آن افسانه‌پردازي وحماسه‌سازي رواج‌دارد، ناگهان كتابي علمي در خصوص تاريخش نگاشته باشد حتي اگر در مواردي استثنايي نيز، كتابي تاريخي در چنان جامعه‌اي يافت شود كه در تضاد با ساير آثار متداول و رواج‌‌يافته باشد، تنها معرف تطور فكري شخص نگارنده آن است و نه تطور تاريخي جامعه‌اش.‌از اين روي،‌چنان جامعه‌اي هنوز مرحله تاريخ‌‌نگاري‌اش را نمي‌گذراند و آن اثر را نمي‌توان به روح ‌غالب جامعه‌اش تعميم داد. ‌

اما تبيين فوق‌داراي نواقصي است.‌در دوره‌هايي از تاريخ‌محققا آثار بسياري وجود داشته‌اند كه توسط مورخان سرزمين‌شان نگاشته شده‌اند، اما اكنون تنها نام يا سطرهايي از آنها، حضور فسيل‌گونه‌شان را اعلا‌م مي‌كند و آثار ديگري نيز براي ارزيابي محققان امروز در دست نيست تا آثار مفقوده را نيز برحسب آثار موجود محك زنيم‌. از اين روي پرسشي مطرح‌مي‌شود: آيا مي‌توان با چنين قاطعيتي به يكساني تاريخ‌واقعي يك قوم يا جامعه تنها برحسب كتب تاريخي ‌نوشته شده و به‌‌جاي مانده از همان قوم يا جامعه حكم كرد؟! اين در حالي است كه همزمان كتب ‌تاريخي ديگري نيز توسط مورخان ساير اقوام و جوامع متمدن ثبت شده كه حكايت از اوضاع اقوام و جوامعي دارد كه آثار مرجع تاريخي‌شان در دست نيست.‌ايران‌‌زمين همچون بسياري از ديگر جوامع باستان‌، از تاريخي كهن برخوردار بوده است كه آثار باستاني به جاي مانده از آن حكايت از تمدني به بار نشسته و گسترش‌‌يافته دارد كه توانسته بود، اقوام مختلف را زير پرچم خود به‌‌گونه‌اي ‌گرد آورد كه هر يك علا‌وه بر اينكه فرهنگ‌و آداب و رسوم و مذهب‌شان را حفظ كنند، در مجموعه‌اي از امتزاج‌فرهنگ‌ها مشاركت داشته باشند كه تحت عنوان فرهنگ‌و تمدن ايراني قد علم مي‌كنند. مهم‌تر از آن‌، اگر ايرانيان‌، اثري تاريخ‌نگارانه در خصوص تمدن‌شان ننوشته‌اند، ملل متمدن ديگر، تاريخ‌نگاراني شناخته‌‌شده و معتبر داشته‌اند كه اطلا‌عاتي غني از تمدن ايراني در اختيار آيندگان قرار مي‌دهند. كتب تاريخي هرودت‌، توسيديد، پلوتارك و... گواهي بر اين نظرند. البته هگل هنگام نگارش فلسفه تاريخش‌، از اطلا‌عاتي مكفي نسبت بدين شواهد برخوردار بوده ‌است‌، اما اصرار دارد تا توجه خواننده را به اين نكته جلب كند، مردم سرزميني كه خود تاريخ‌شان ‌را بنويسند، ناخواسته تفكر و زبان‌شان را در تاريخ‌نگاري خويش انعكاس مي‌دهند و چنين اثري‌، مهم‌تر از وجوه حماسي آن‌، تاويلي را به دست مي‌دهد كه انعكاس روح‌جمعي آن قوم و آينه تمام‌نمايي از رشد تاريخي جامعه‌شان خواهد بود؛ در حالي كه با نگارش تاريخ‌شان به‌وسيله مورخاني از قوم و جامعه‌اي ديگر، بخش بزرگي از زبان و انديشه مورخان ناخواسته به قوم و جامعه‌اي كه ‌تاريخش نوشته مي‌شود، تعميم داده مي‌شود. با ارائه چنين نظرياتي از هگل‌، در ابتدا به نظر مي‌رسد كه انديشه ما كاملا‌ توسط استدلا‌ل وي خلع سلا‌ح‌شده باشد، اما با كمي تامل در خصوص ‌تاريخ‌نويسي در دوران اخير، ما با مساله‌اي مواجهيم كه تاويل ديگري را قوت مي‌بخشد. اكنون ما رواياتي را سراغداريم كه از منطق‌و زبان اسطوره‌ها و افسانه‌ها برخوردار نيستند، ولي وقايع ‌تاريخي را نيز نه آن‌گونه كه تحقق‌يافته است‌، بلكه بدان‌گونه كه مطلوب‌تر بوده‌، روايت مي‌كنند! البته اين مساله به دوران اخير محدود نمي‌شود و از دوران كهن‌، تاريخ‌نگاري با مشكل فاصله بين ‌تاويل تاريخ‌نگار از واقعيات و تأويل تاريخ‌نگار از آرزوها و خواسته‌هاي شكست خورده از واقعيات ‌مواجه بوده است، اما به‌‌تدريج‌با جانشيني روايات تاريخ‌نگار به‌‌جاي روايات افسانه و اسطوره‌نگار، از اهميت آن كاسته شده و تمايز بين دو نوع تاريخ‌نگاري واقع‌نگار و واقع ستيز بيشتربه چشم آمده است.‌با چنين طرح‌مساله‌اي‌، اگر تاريخ‌نگاري ملتي توسط خودشان پديدار شود، چه بسا با مشكلا‌تي نيز برخورد كنيم كه سبب ضعف تاريخ‌نگاري شود و از اين روي است كه علمي‌ترين، مستندترين و معتبرترين آثار تحقيقي در حوزه‌هاي مختلف فرهنگ و تمدن‌مان را اشخاصي چون هانري كربن،‌گيرشمن، دياكونوف، باسورث، نيكلسون و ادوارد براون نوشته‌اند. هنگامي كه تواريخ‌ موخر ما كه توسط مورخاني ايراني قلم زده شده است‌، هنوز از عدم رعايت ابتدايي‌ترين اصول تاريخ‌نگاري رنج‌مي‌برد، آنگاه اگر تاريخ‌ 2500 سال گذشته ما نيز همين‌‌گونه ‌نوشته مي‌شد با چه وضعي مواجه مي‌شديم‌! از اين روي من بسيار خرسندم كه تاريخ‌كهن ما را مورخاني از ديگر جوامع متمدن نوشتند و بر اساس همين آثار تاريخ‌نگاري از مورخان ساير مللي كه ‌در خصوص تمدن ايراني نگاشته‌اند، ما اكنون مي‌توانيم به‌‌گونه‌اي مستند ادعا كنيم كه داراي تاريخ‌، فرهنگ‌و تمدني بوده‌ايم. ‌

در اين راه نبايد تنها به تاريخ هرودت بسنده كرد و تواريخ متعدد ديگري كه شناخته شده نيز هستند، خلا‌‡هاي موجود در تاريخ هرودت را پر مي‌كنند و از آن طريق مي‌توان بسياري از گزاره‌هايي با نقطه نظرات شخصي را تشخيص داده و كنار گذارد، اما فلسفه تاريخ هگل بسيار انديشمندانه‌تر و زيركانه‌تر از عصر خود نگاشته شده است. او هنگامي كه از تاريخ سخن مي‌گويد، منظورش تاريخ با معناي علمي آنكه اينك ما مدنظر داريم نيست، بلكه او تاريخ و تاريخ‌نگاري را جداي از تاويل‌هاي احساسي و آرماني قومي كه آن را مي‌نگارد، نمي‌بيند و به همين سبب است كه تاكيد مي‌ورزد تاريخ هر قومي با نگارش آن توسط خودشان آغاز مي‌شود. ‌

امروزه كه در گستره علم تاريخ، مساله جديدي مطرح شده است، مبني بر اينكه گزاره بي‌طرفانه مبتني بر واقعيت خالص وجود ندارد و هر گزاره تاريخي ناگزير از تاويل خواهد بود، منظور هگل را بهتر مي‌فهميم. با اين همه، مبالغه در جدايي‌ناپذيري تاويل از واقعيت مي‌تواند به نتايج بسيار خطرناك و گزاره‌هاي تاريخي مضحك بدل شود؛ تصور كنيد كه بسياري از وقايع امروز جامعه را تنها به خاطر اينكه گزاره كاملا‌ بي‌طرفانه وجود ندارد، هر شخصي به ميل و در جهت آرزوهاي خود مي‌نوشت، آنگاه نمي‌توانستيم اصلا‌ از تاريخ به‌عنوان يك علم ياد كنيم و بي‌شك آن به حوزه رمان و داستان مي‌لغزيد! درست است كه به شكلي مطلق نمي‌توان گزاره‌هاي تاريخي واقع‌گرا و بي‌غرضانه نوشت، اما به شكلي نسبي مي‌توان به سمت‌شان حركت كرد و روش‌هاي تحقيق كوششي است براي اعمال معيارهايي كه اين مهم را محقق سازد. ‌

‌باري، بايد توجه داشت كه جامعه ايراني تا پيش از تاريخ‌طبري‌، تاريخ ‌بلعمي‌، تاريخ‌بيهقي‌، زين‌الا‌خبار گرديزي و تاريخ‌يميني عتبي داراي تاريخ‌نگاري (با تاريخ اشتباه نشود) نيست؛‌تاريخي ‌از جامعه ايران كه از نگاه يك مورخ‌ايراني نوشته شده باشد، حتي تاريخ‌هاي طبري و بلعمي نيز علا‌وه بر وجوه تاريخي‌، سرشار از وجوه اسطوره‌اي و حماسي هستند. پيش از آنها روايات افسانه‌اي‌، اسطوره‌اي و حماسي بودند كه به‌‌جاي تاريخ‌نگاري براي تشريح‌آنچه به وقوع پيوسته پديد مي‌آمدند و تاريخ‌ايران را افسانه و اسطوره‌هاي ذهن حماسه‌پردازان و شاعران رقم مي‌زدند. از همين روي بود كه در ايران هرگاه پادشاهي به پيروزي بزرگي دست مي‌يافت‌، اين حماسه‌سرايان و شاعران بودند كه در دربار به توصيفش مي‌پرداختند، نه تاريخ‌نگاران، چرا كه روح‌جمعي زمانه‌، نه ‌تنها افسانه و اسطوره مي‌طلبيد، بلكه مي‌آفريد. عمدتا پس از سامانيان و غزنويان است كه تحولا‌ت تاريخي‌، اجتماعي و فرهنگي نشان‌دهنده دوره انتقالي از عصر افسانه‌ها و اسطوره‌ها، به عصر تاريخي است. از سويي ديگر، درخصوص تعريف تاريخ و تاريخ‌نگاري يك ملت بايد تامل كرد. در بسياري از موارد آنچه از گذشته بيان و به‌عنوان تاريخ مردم فرض مي‌شود، تنها تاريخ پادشاهان و پهلوانان و سلسله‌ها و فتوحات و شكست‌هاي آنان است و از مردم خبري نيست! به همين سبب كتب تاريخي كه توسط ايرانيان پيش از اسلا‌م نوشته شده است، عناوين خداي‌نامه و شاهنامه به خود گرفته‌اند. در حالي كه تاريخ يك ملت، گواه چگونه زيستن مردم كوچه و بازار، انديشمندان و هنرمندان با آداب و سنن، اعتقادات و فرهنگ و تمدن‌شان است كه پادشاهان تنها بخشي از آن را مي‌سازند. حتي اصطلا‌ح نيز بايد متضمن اطلا‌عاتي مكفي از زندگي مردم يك سرزمين باشد. خوشبختانه در اين راه امروزه علوم مردم شناسي و به‌خصوص باستان‌شناسي به كمك تاريخ آمده و بسياري از زواياي پنهان تاريخ ما را آشكار كرده‌اند اما پس از رسيدن به دوره تاريخ‌نگاري ايراني پرسش اساسي اين است: چه پديده‌ها و تحولا‌تي موجب طلوع عصر تاريخ‌نگاري ايراني شده است‌؟

در قرون سوم و چهارم هجري‌، خيل عظيم ترجمه‌هاي كتب فلسفي يوناني‌، كه ظهورشان در سرزمين‌هاي اسلا‌مي از قرن دوم هجري آغاز شده بود، موجب شد كه ثمرات اين تحول درعرصه‌هاي مختلف به بار نشيند و آثار ارزنده‌اي را، نه‌‌تنها در رشته تاريخ‌، بلكه در زمينه‌هاي‌مختلف علمي‌، نظري و فرهنگي پديد آورد. ظهور ناگهاني آثار علمي در حوزه‌هاي مختلف ‌اجتماعي و فرهنگي اتفاقي نبود و آن حاصل رسوخ‌وديعه‌اي بود كه فرهنگ‌اسلا‌مي از تمدن ‌يوناني اتخاذ كرد و آن چيزي نبود، جز محوريت عقلا‌نيت در شناخت‌ها و داوري‌ها، مشروعيت ‌پذيرش اين اصل كه انسان به كمك عقل‌، توانايي شناخت موضوع‌ها و پديده‌هاي هستي و زندگي را داراست و حتي كتب مقدس را نيز مي‌توان به كمك عقل شناخت كه آينه‌اي از شناخت معرفت ‌لا‌يزال خداوند هستي و نازل‌‌كننده كتب مقدس است.‌آن هنگام بود كه معرفت ديني‌، از باوري ‌تعبدي به سوي تبييني عقلا‌يي سوق‌يافت و به جاي ردپايي از تعصب در تاريخ‌، آثار مطرح‌فلسفي اسلا‌مي و كلا‌مي را به جاي گذاشت‌.

از طرفي ديگر، از قرن دوم هجري خلفاي بغداد در دربار خود فضايي را پديد آوردند كه ‌امكان مباحثات نسبتا عقلي و ديني را فراهم مي‌آورد. اين مشروعيت به تدريج‌از ميان علما به ميان ‌مردم و از دربار به جامعه سرايت كرد و مباحث‌گرم كلا‌س‌هاي فقه‌هاي مختلف را در دوره‌هاي بعدي شكل بخشيد. گرد آمدن ادبا و شاعران درباري سامانيان دقيقاً به تقليد از رفتار متداول در دربار خلفاي عباسي بود، همان‌‌گونه كه در دربار غزنوي نيز تجمع حكما و علما، تقليدي عيني از خلفاي بغداد به‌‌شمار مي‌رفت‌، به طوري كه گاه حتي اين گردآوري در دربار غزنوي به زور انجام مي‌شد! و اين خود حكايت از آن داشت كه اتخاذ فضاي فرهنگي مناسب در دربار غزنوي‌، بيش از اينكه از شناخت اهميت آن باشد، گونه‌اي تقليد مو به مو از خلفاي اسلا‌مي براي نوعي هم‌‌وزني ‌سياسي و همدوشي اعتباري از طريق‌تشابهي ظاهري با آنها بود. اما آن تحولا‌ت سياسي تاثيرات خود را بر تحولا‌ت فرهنگي و حتي اجتماعي گذاشت و دبيران و مورخاني را در دامان خود پرورش ‌داد كه عصري را پديد آورد كه مهم‌تر از استقلا‌ل نسبي ايرانيان در سرزمين‌هاي شرقي اسلا‌مي‌، دوران تاريخي‌نگاري ايرانيان را اعلا‌م مي‌كرد.

چنين تطوري در غرب نيز قابل مشاهده است.‌در يونان باستان‌، زماني كه حول و حوش قرن نهم پيش از ميلا‌د ايلياد و اوديسه را نوشتند، يونانيان در عصر افسانه و اسطوره خود به‌سر مي‌بردند. در قرن پنجم پيش از ميلا‌د است كه با تاريخ‌هاي هرودت‌، توسيديد و...، عصر تاريخ‌نويسي يونان‌باستان طلوع مي‌كند. اما نظريات مذكور با شواهد و گزاره‌هاي تاريخي تطابق‌كاملي ندارد و در اين ميان‌، اشكالا‌تي به چشم مي‌خورد. بين دوره‌هاي افسانه و اسطوره و حماسي تا تاريخ‌نويسي يونان ‌باستان پانصد سال فاصله هست كه آن تحول جامعه از دوره‌هاي اسطوره‌اي و حماسي به ‌تاريخ‌نگاري را تبيين مي‌كند، ولي شاهنامه فردوسي تقريبا همزمان با تاريخ‌هاي طبري‌، بلعمي و بيهقي است‌! بايد توجه كرد كه دوران افسانه و اسطوره‌سرايي يونان باستان نيز در قرن نهم پيش از ميلا‌د تحقق‌نمي‌يابد، بلكه ايلياد و اوديسه‌، سرودهايي بودند كه به دوران پيش‌تر از آن تعلق‌داشتند و نقالا‌ن و حماسه‌سرايان‌، آنها را از سده‌هاي پيشين دهان به دهان منتقل و سينه به سينه حك كردند و تنها در قرن نهم پيش از ميلا‌د نوشته شده‌اند. با كمي بررسي در شاهنامه نيز به خوبي ‌مي‌توان دريافت كه اولا‌ شاهنامه فردوسي تنها شاهنامه آن دوران نبوده و آثار بسياري با نام شاهنامه‌، خداي‌نامه و گرشاسب‌نامه به نثر و نظم سروده شده كه توسط ادبا و شعراي پيش از فردوسي نوشته شده‌اند و اسامي برخي از آنها در تاليفات متقدمين به صراحت و با اسم آمده ‌است؛ همچون شاهنامه ابوالمويد بلخي‌، شاهنامه ابوعلي محمدبن احمد بلخي‌، گرشاسب‌نامه ‌اسدي طوسي و گرشاسب‌نامه ابوالمويد بلخي.‌ثانيا فردوسي مشخصا در نگارش شاهنامه از كتب ‌متعددي كه به گذشته‌هاي دور تعلق‌داشته‌اند، استفاده كرده است كه بسياري از شاهنامه‌ها، خداي‌نامه‌ها و گرشاسب‌نامه‌ها پيش از وي از اين جمله بوده‌اند. شاهنامه‌هاي پيش از فردوسي را با فرمان ابومنصور محمد بن عبدالرزاق‌طوسي در اواسط قرن چهارم جمع آوري كردند. درحقيقت‌، مي‌توان چنين تشريح‌كرد، فردوسي شاهنامه خود را زماني نوشته به آخرين سال‌هاي عصر افسانه‌اي‌، اسطوره‌اي و حماسي ايران تعلق‌داشته و حاصل گردآوري و اقتباس و گزينش تنها بخشي از آنها در شاهنامه فردوسي متجلي شده است.‌در حالي كه بيهقي‌، گرديزي و...تاريخ‌خويش را موقعي نگاشته‌اند كه به دوران آغازين عصري تعلق‌داشته ‌كه دوره ‌تاريخ‌نگاري جامعه ايراني را معرفي كرده است. بي‌‌سبب نبوده كه بيهقي در خصوص نگارش ‌اثرش‌، آن را اثري يگانه دانسته كه ذكرش تا آخر روزگار باقي خواهد ماند، چرا كه آثار مشابه ايراني كه بتوان با مستندات ارائه كرد پيش ‌از آن وجود نداشته است.‌تاريخ‌طبري و تاريخ‌بلعمي كه ترجمه‌اي تلخيص شده از تاريخ‌طبري ‌است نيز دوره بين آنها را شامل مي‌شوند. با نگاهي به تاريخ‌هاي طبري و بلعمي درخواهيم يافت ‌كه آنها همچون شاهنامه و گرشاسب‌نامه كمتر از وجوه افسانه‌اي برخوردارند. وجوه اسطوره‌اي و حماسي آنها كمتر از شاهنامه و گرشاسب‌نامه و بيشتر از تاريخ‌هاي بيهقي و گرديزي است و بخش‌هاي تاريخي‌شان بسيار بيش از شاهنامه و كمتر از تواريخ‌بيهقي و گرديزي است.‌اين تحليل، ‌نكات ديگري را نيز روشن مي‌سازد: بين دوران افسانه‌سرايي و اسطوره‌سازي يك جامعه تا افسانه و اسطوره‌‌نگاري آن‌، فاصله تاريخي محسوسي ديده مي‌شود و بسياري از افسانه‌ها و اسطوره‌ها، انديشه در انديشه زاده شده و سينه به سينه مي‌چرخند و هنگامي نگاشته مي‌شوند كه عصر افسانه ‌و اسطوره‌نويسي آغاز مي‌شود بنابراين‌، اين فرضيه كاملا‌ تاييد مي‌شود كه تاريخ‌بيهقي‌، زين‌الا‌خبار گرديزي‌، تاريخ‌ يميني عتبي (عربي)، تاريخ‌ثعالبي (عربي‌)، تاريخ‌سيستان و حتي ماللهند بيروني به دوره آغازين تاريخ‌نگاري جامعه ايراني مربوط مي‌شوند و تاريخ‌هاي طبري و بلعمي آغاز عصر اسطوره و حماسي‌نويسي ايران را نشان مي‌دهند و شاهنامه و گرشاسب‌نامه با نگارش در عصر افسانه و اسطوره‌نويسي‌، جوامع كهن افسانه‌پرداز و حماسه‌ساز پيش از خود را معرفي مي‌كنند. اما توجه به اين نكته ضروري است كه تاريخ‌ سيستان با وجود اينكه عمدتا اثري تاريخ‌نگارانه است‌، ولي تنها براي ناحيه سيستان نوشته شده و اثري پيرامون تاريخ‌ايران و مردمش (بسان يك كل‌) نخواهد بود. ماللهند كه تحقيقي گرانمايه از ابوريحان بيروني است داراي وجوه مردم‌شناسي و جامعه‌شناسي پرباري است‌، ولي به مردم هندوستان و آداب و رسوم و باورهاي آنان مربوط مي‌شود، نه مردم ايران زمين.‌تاريخ‌يميني عتبي در خصوص تاريخ‌ايرانيان عصر غزنوي است‌، اما به زبان عربي نگاشته شده است. تاريخ‌ثعالبي نيز همين‌‌گونه است. در اين ميان تاريخ‌بيهقي و زين‌الا‌خبار گرديزي از آثار خلف تاريخ‌نگاري مردم ايران زمين هستند. بنابراين اگر درصدد برآييم‌، نه تاريخ‌خود را، بلكه تاريخ‌نگاري خود را بسنجيم و دريابيم كه آيا پيش از سامانيان و غزنويان‌، در دوران ‌هخامنشيان‌، اشكانيان‌، ساسانيان و به طور كلي دوران كهن تاريخ‌نگاري نيز داشته‌ايم‌، پاسخ‌اين ‌است كه چون ما شاهدي در اين خصوص نداريم‌، ادعاي برخورداري از تاريخ‌نگاري‌، چيزي بيش ‌از يك حدس غيرعلمي نخواهد بود زيرا تا هنگامي كه هيچ‌منبع يا اثري دال بر گواهي تاريخي ‌نداشته باشيم‌، نمي‌توانيم برحسب حدسيات خود، حكم‌هايي علمي در مورد تاريخي بدهيم كه ‌براي تاييد نظرياتش‌، به گزاره‌هاي مشاهده‌اي نيازمنديم كه از شواهد به جاي مانده از تاريخ ‌استنتاج‌شده باشند.

* دكتراي فلسفه و مطالعات اديان از دانشگاه راچ‌ويل تگزاس در آمريكا

فهرست منابع:

1- احمدي علي‌آبادي‌، كاوه‌، مصاحبه راديو فرهنگ درباره فلسفه هگل، 1381.

2- احمدي علي‌آبادي‌، كاوه‌، بازآفريني در فلسفه هگل، هفته‌نامه نوين، دوره جديد، شماره‌هاي اول و دوم. ‌

3- احمدي علي‌آبادي‌، كاوه‌، ابعاد اجتماعي و فرهنگي تاريخ‌بيهقي‌، منتشر نشده‌، تهران‌.

4- اسدي طوسي‌، ابونصر علي بن احمد، گرشاسب‌نامه‌، به اهتمام حبيب يغمايي‌، تهران‌، طهوري‌، چاپ‌دوم‌، 1354.

5- افتخاري‌، محمد مهدي.‌شخصيت‌ها و روايات تاريخي بيهقي‌. پايان‌‌نامه كارشناسي‌ارشد، دانشگاه فردوسي مشهد، 1378.

6- بارتولد، و.و، تركستان‌نامه‌، ترجمه كريم كشاورز، نشر آگاه‌، تهران‌، 1366.

7- باسورث‌، كليفورد ادموند، تاريخ‌غزنويان‌، ترجمه حسن انوشه‌، تهران‌، انتشارات اميركبير، 1356.

8- بلخي‌، قاضي حميدالدين‌، گزيده مقامات حميدي‌، به كوشش دكتر انزابي‌‌نژاد، تهران ،شركت سهامي كتاب‌هاي جيبي‌، چاپ‌دوم‌، 1375.

9- بيهقي‌، خواجه ابوالفضل محمدبن حسين‌، تاريخ‌بيهقي‌، تصحيح‌دكتر علي اكبرفياض‌، دانشگاه فردوسي مشهد، 1356.

10- تاريخ‌سيستان‌، تصحيح‌ملك‌‌الشعرا بهار، تهران‌، كلا‌له خاور، 1366.

11- جمعي از استادان‌، يادنامه ابوالفضل بيهقي مجموعه مقالا‌ت كنگره بزرگداشت‌بيهقي‌، دانشگاه مشهد، دانشكده ادبيات و علوم انساني‌، مشهد، 1350.

12- جمعي از دانشمندان اتحاد جماهير شوروي‌، تاريخ‌جهان باستان، جمعي از مترجمان‌، جلد اول (شرق‌)، انتشارات انديشه‌، تهران‌، 1353. ‌

13- جوزجاني‌، منهاج‌السراج‌، طبقات ناصري‌، تصحيح‌عبدالحي حبيبي‌، تهران‌، دنياي‌كتاب‌، 1363.

14- دورانت‌، ويل، تاريخ‌تمدن‌؛ مشرق‌زمين گهواره تمدن‌، مترجمان‌: احمد آرام‌، ع‌. پاشايي‌، اميرحسين آريانپور، سازمان انتشارات و آموزش انقلا‌ب اسلا‌مي‌، تهران‌، 1365.

15- راوندي‌، محمد بن علي بن سليمان‌، راحه‌الصدور و آيه‌السرور در تاريخ‌آل‌‌سلجوق‌، به سعي و تصحيح‌محمد اقبال‌، تهران‌، انتشارات علمي‌، چاپ‌دوم‌، 1363.

16- شبانكاره‌اي‌، محمد بن‌‌علي‌، مجمع‌‌الا‌نساب‌، تصحيح‌ميرهاشم محدث‌، انتشارات‌اميركبير، تهران‌، 1363.

17- عتبي‌، جرفادقاني‌، تاريخ‌يميني‌، تصحيح‌دكتر جعفر شعار، بنگاه ترجمه و نشر كتاب‌، تهران‌، 1357.

18- عوفي‌، سديدالدين‌، جوامع الحكايات و...، تصحيح‌اميربانو مصفا (كريمي‌)، بنياد فرهنگ‌، تهران‌، 62ـ1359.

19-‌ فردوسي‌، ابوالقاسم‌، شاهنامه فردوسي‌، به تصحيح‌ژول مول‌، تهران‌، انتشارات وآموزش انقلا‌ب اسلا‌مي‌، چاپ‌پنجم‌، 1374.

20- قبادياني‌، ناصر خسرو، سفرنامه ناصر خسرو قبادياني‌، به تصحيح‌و تحشيه احمد ابراهيمي‌، تهران‌، چاپخانه وزارت فرهنگ‌و هنر، (بي‌تا.)

21- گرديزي‌، عبدالحي‌، تاريخ‌گرديزي‌، تصحيح‌عبدالحي حبيبي‌، دنياي كتاب‌، تهران‌،1363.

22-‌ گريشمن‌، رومن‌، ايران از آغاز تا اسلا‌م‌، ترجمه محمد معين‌، بنگاه ترجمه و نشركتاب‌، تهران‌، 1344.

23- ماله‌، آلبر و ايزاك‌، ژول‌، تاريخ‌ملل شرق‌و يونان‌، ترجمه عبدالحسين هژير، نشريات‌كميسيون معارف‌، كتابخانه ابن سينا، تهران‌، 1332.

24- ماهرويان‌، هوشنگ‌، تبارشناسي استبداد ايراني ما، نشر بازتاب نگار، تهران‌، 1381. ‌

25- مستوفي‌، حمدالله‌، تاريخ‌گزيده‌، به اهتمام عبدالحسين نوائي‌، تهران‌، انتشارات اميركبير، چاپ‌دوم‌، 1362.

26- مسعودي‌، مروج‌الذهب‌...، ترجمه ابوالقاسم پاينده‌، انتشارات علمي و فرهنگي‌، تهران‌، 1365.

27- مقدسي‌، مطهر بن‌طاهر، آفرينش و تاريخ‌(ترجمه البدء و التاريخ‌)، مقدمه‌، ترجمه‌تعليقات محمدرضا شفيعي كدكني‌، تهران‌، انتشارات بنياد فرهنگ‌ايران‌، 1347.

28- مورگان‌، لوئيس هنري‌، جامعه باستان‌. ترجمه محسن ثلا‌ثي‌، موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي‌، تهران‌، 1371.

29- نظام‌‌‌الملك‌، ابوعلي‌حسن‌، سيرالملوك‌، به اهتمام هيوبرت دارك‌، تهران‌، بنگاه ‌ترجمه و نشر كتاب‌، چاپ‌سوم‌، 1355.

30- نفيسي‌، سعيد در پيرامون آثار گمشده ابوالفضل بيهقي‌، انتشارات فروغي‌، تهران‌، 1352.

31- هگل‌، گئورگ‌فريدريش‌. عقل در تاريخ‌، ترجمه حميد عنايت‌، انتشارات شفيعي‌،تهران‌، 1381.

32- ياحقي‌، محمدجعفر و سيدي‌، مهدي‌، ديباي خسرواني‌، انتشارات جامي‌، تهران‌،1379.

انتهاي خبر // روزنا - وب سايت اطلاع رساني اعتماد ملي//www.roozna.com
------------

مشاهده خبر بعدي

------------
 سه شنبه 18 تير 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تابناک]
[مشاهده در: www.tabnak.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 247]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن