واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: کتاب - «همه میگویند دوستت دارم» کتابی است درباره «وودی آلن»، نه درباره خود وودی آلن یا زندگیاش بلکه درباره سه فیلم از او. به گزارش خبرآنلاین، کتاب «همه میگویند دوستت دارم (وودی آلن در آینه سه فیلم)» نوشته ریچارد ال. مودی با ترجمه شعله آذر در ۱۹۵ صفحه با قیمت ۴۸۰۰ تومان از سوی نشر چشمه منتشر شد. نویسنده در این کتاب که 8فصل دارد سه فیلم این کارگردان را مورد بررسی قرار داده است. فصول ابتدایی کتاب بیشتر به چارچوب نظری و به نوشتههای مرتبط با وودی آلن و سپس روششناسی کار بحث میپردازد. نویسنده در فصل بعدی با عنوان «پارادایم رد و تایید» با بسط این پارادایم و تمرکز آنها بر پنج محور تنش - که در سه فیلم از آلن مشاهده میشود- به بررسی روشهایی میپردازد که تایید و رد را از طریق ارتباط محتوای فرم و درون مایه به نمایش میگذارد. سه فصل بعدی هر یک درباره یکی از فیلمهای وودی آلن است: آنی هال، خاطرات استارداست و زلیگ. فصل پایانی هم که به نتیجه گیری اختصاص بافته است. آنی هال (به انگلیسی: Annie Hall) فیلمی رومانتیک و کمدی به کارگردانی وودی آلن و ساخته شده در سال ۱۹۷۷ است. این فیلم در سال ۱۹۷۷ موفق به دریافت چهار جایزه اسکار از جمله «بهترین فیلم» شد. این فیلم در گیشه نیز موفق بوده و یکی از بهترین آثار آلن به شمار میآید. داستان فیلم مربوط به زندگی الوی سینگر (با بازی وودی آلن) است که یک بازیگر طنز و یک شو من (Show Man) میباشد و در ادامه داستان با دختری (با بازی دایانا کیتون) آشنا میشود. سکانس شروع فیلم، آلن به معرفی خود و دیدگاهش نسبت به زندگی میپردازد، میگوید: «پر از درد و رنج و سختیه، با همه اینا تازه زمانی هم که بهت میدن خیلی کمه.» داستان فیلم «خاطرات استارداست» از این قرار است که «سندی بیتس» (آلن)، کمدینی که اینک کارگردان شده، مایل است فیلمهای جدی بسازد اما از تعبیر و تفسیرهای اطرافیان و منتقدان درباره کارش به تنگ آمده و دلواپسیها و مشکلاتش در رابطه با زنان نیز تمام شدنی نیست... این فیلم از نگاه منتقدان نوعی خود سرگذشت نامه از نظر ساختار آزاد و ترکیب مداوم رؤیا و واقعیت بسیار وامدار هشت و نیم فدریکو فلینی (۱۹۶۳) است و یکی از بدبینانهترین فیلمهای آلن که به تلخ اندیشی همیشگی او مجال عرض اندام کاملی میدهد. «زلیگ» نام یک فیلم شبه مستند آمریکایی است که توسط وودی آلن در سال ۱۹۸۳ نوشته و کارگردانی شده است. حول و حوش سال ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰، فیلم بر روی شخصی به نام لئونارد زلیگ صحبت میکند که دارای ویژگی خارق العاده ایست و توانایی آنرا دارد تا ظاهر خودش را به افرادی که در نزدیکی او هستند تغییر دهد. اف. اسکات فیتزجرالد او را در یک میهمانی میبیند و خاطرنشان میکند که این شخص در این میهمانی در قسمتهای مختلف تغییر شخصبت داده است. او کم کم به شهرتی جهانی بعنوان «انسان آفتاب پرستی» میرسد. دکتر ادورا فلچر روانپزشک تصمیم به کمک به زلیگ در مورد این رفتار غیرعادی او میکند و از این رو او را به بیمارستانی که در آن فعالیت میکند میبرد. خلال یک هیپنوتیزم او متوجه میشود که علاقه وافر زلیگ به مقبولیت سبب میشود تا او از لحاظ فیزیکی نیز تغییر کند. این باعث میشود تا دکتر اجازه درمان او را پیدا کند. اما درمان او عوارضی را نیز در پی داشت آنچنانکه به قدری اعتماد به نفس زلیگ پیشرفت کرده بود که به طرز شدیدی سعی در رد و مقابله با آرای دیگران داشت. دکتر فلچر متوجه شد که عاشق زلیگ شده است. به خاطر پوشش رسانهای هر دوی آنها به شخصیتهای شناخته شده جهانی تبدیل شدند. اما همین شهرت سبب جدایی این دو از هم شد. همان اجتماعی که آن زلیگ را مشهور کرد، هم او بود که او را از بین برد. بیماری زلیگ دوباره برگشت. عدهای زن از زلیگ شکایت کردند که او با آنها ازدواج کرده است و از آنها بچه نیز دارد. پس از این زلیگ ناپدید شد. ۲۹۱/۶۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 317]