تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837254463
پاورقی-13/ علت کینه مسعود رجوی نسبت به دکتر شریعتی
واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: کتاب - بهنوشته لطفالله میثمی، دکتر علی شریعتی از ارتباط کاظم رجوی با ساواک اطلاع داشت و این امر عامل نفرت مسعود رجوی از شریعتی بود: «شاید یکی از دلایل تنفر مسعود نسبت به دکتر، بیاعتمادی شریعتی به کاظم رجوی، برادر مسعود رجوی، بود. شریعتی به پدرش، استاد محمدتقی شریعتی، و چند نفر دیگر گفته بود که کاظم رجوی ساواکی است...» به گزارش خبرآنلاین، کتاب منتشر نشده عبدالله شهبازی، مورخ و پژوهشگر کشور که به صورت سه روز در هفته به شکل پاورقی و اختصاصی در خبرآنلاین منتشر میشد با قسمت پایانی مربوط به مسعود رجوی به پایان رسید. این مطالب که با عنوان «ساواک، موساد و ایران» منتشر شد، بخشی از کتاب «سرویسهای اطلاعاتی و انقلاب اسلامی ایران» آخرین کتاب شهبازی است که از ابتدای اردیبهشت 1389 در حال نگارش این کتاب بوده و قصد دارد پس از اتمام، آن را به صورت آنلاین در سایت شخصیاش منتشر کند. بخش پایانی مربوط به مسعود رجوی به عنوان آخرین قسمت پاورقی عبدالله شهبازی در خبرآنلاین است. *** بخش اول مربوط به مسعود رجوی بخش دوم مربوط به مسعود رجوی مسعود رجوی در سال 1346 توسط حسین روحانی به عضویت سازمان در آمد و در «گروه سیاسی» سازمان، تحت مسئولیت بهمن بازرگانی، به فعالیت پرداخت. در سال 1349 عضو مرکزیت سازمان شد. او در این زمان جوانترین عضو مرکزیت بهشمار میرفت. او در دادگاههای بدوی و تجدید نظر به اعدام محکوم شد ولی اندکی بعد مورد عفو قرار گرفت و حکم وی به حبس ابد کاهش یافت.1 اسناد نشان میدهد که کاظم رجوی، فرزند ارشد خانواده، از فروردین 1349 با نام مستعار «میرزا» منبع ساواک بود. در 25 آبان 1350 رئیس بخش 315 ساواک در نامهای با طبقهبندی «سرّی» درخواست زیر را برای مقامات مافوق ارسال کرد: «موضوع: منبع میرزامنظور: کسب دستور در مورد تقاضای نمایندگی ساواک درکشور سوئیس پیرامون کمک به برادر منبع فوق که تحت پیگرد میباشد. خلاصه پیشینه: منبع مذکور از فروردین ماه سال 1349 با مقرری ماهیانه یکهزار فرانک سوئیس در هدف انجمنهای اسلامی دانشجویی و همچنین کنفدراسیون دانشجویان ایرانی توسط نمایندگی استخدام و از آن تاریخ منبع موصوف تلاشهای زیادی در اهداف مورد نظر به عمل آورده است. اینک طبق اعلام نمایندگی برادر این منبع بهنام مسعود رجوی یکی از افراد وابسته به یک گروه چریکی است که اخیراً توسط بخش 312 دستگیر و هماکنون به اتفاق سایر اعضاء گروه در بازداشت به سر میبرد و خواهان کمک به برادر وی جهت تخفیف در مجازات میباشد. با توجه به اینکه در پرونده محصول منبع مزبور مشخص گردید فعالیتهای این شخص در اهداف مورد ذکر ارزشمند و قابل بهرهبرداری بوده بهویژه با انتشار خبر بازداشت مسعود رجوی نفوذ و دسترسی او در زمینه کسب اطلاعات از اهداف مورد نظر بیشتر گردیده، از طرفی ادامه همکاری مشارالیه ثمربخش است در صورت تصویب از طریق بخش 312 اقدامات در زمینه کمک به مسعود رجوی به عمل آید. منوط به رأی عالی است.» بخش 315 ساواک، که نامه فوق را ارسال نمود، مسئول امور ایرانیان و دانشجویان مقیم خارج بود و بخش 312 مسئول روحانیت و نهضت آزادی و گروههای مذهبی، و از اینرو متولی پرونده دستگیرشدگان سازمان مجاهدین بود. در آن زمان، «سازمان مجاهدین خلق ایران» هنوز به این نام شناخته نمیشد. در 28 آبان 1350 مدیرکل مربوطه چنین پاسخ داد: «ریاست بخش 315مذاکره شد و وضعیت به عرض مقام ریاست کل رسید. با توجه به اینکه استحقاق کمک دارد پس از ارسال پرونده... [ناخوانا] به اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی گزارش عرضی تهیه و کسب اجازه خواهد شد.» 2 این تنها سندی است که در کتاب سه جلدی مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام از رابطه کاظم رجوی با ساواک منتشر شده؛ آن هم با درج حواشی زاید شعاری بر روی تصویر سند؛ بهگونهای که میتواند اصالت آن را مورد تردید خوانندگان دقیق و بیطرف قرار دهد. این روش مرسوم برای انتشار سند نیست. در میان هزاران برگ سند ساواک، که تاکنون در دهها جلد منتشر شده، با کدام سند چنین کردهاند؟ آیا با اینگونه مخدوش کردن سند، دیگر کسی میتواند به تصویر آن استناد کند؟ صبح یکشنبه 27 اردیبهشت 1360 مرتضی فضلینژاد، از اعضای دفتر ریاستجمهوری، 372 برگ سند، از جمله 90 برگ سند نمایندگی ساواک در اروپا را که مربوط به کاظم رجوی منبع ساواک با اسامی مستعار «صفا» و «میرزا» بود، از ساختمان وزارت امور خارجه خارج کرد. اندکی بعد، مأموران دادستانی انقلاب اسلامی مرکز او را، به همراه اسناد فوق، در اتومبیلش دستگیر کردند و به زندان اوین منتقل نمودند. 3 این ماجرا در زمان خود جنجالی برانگیخت. آقای هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی، در آن زمان این اسناد را از سرمایههای عظیم اطلاعاتی کشور دانست و اعلام کرد: «نباید اجازه داد که این اسناد به آسانی از دست برود.» 4 این اسناد چه شده و چرا در کتاب مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام مورد استفاده قرار نگرفته؟ بهنوشته لطفالله میثمی، دکتر علی شریعتی از ارتباط کاظم رجوی با ساواک اطلاع داشت و این امر عامل نفرت مسعود رجوی از شریعتی بود: «شاید یکی از دلایل تنفر مسعود نسبت به دکتر، بیاعتمادی شریعتی به کاظم رجوی، برادر مسعود رجوی، بود. شریعتی به پدرش، استاد محمدتقی شریعتی، و چند نفر دیگر گفته بود که کاظم رجوی ساواکی است... آنچه مسلم بود کینه مسعود نسبت به دکتر شریعتی غیرمعقول بود.» 5 طبق سند دیگر، صالح رجوی، دوّمین پسر خانواده، در سال 1343 از دانشجویان هوادار حکومت پهلوی در فرانسه بوده که علیه قیام پانزده خرداد و سایر تحولات ایران، که حکومت پهلوی به دولت مصر و جمال عبدالناصر منتسب مینمود، تظاهراتی کردهاند. «برابر اعلام دکتر عدل، وزیر مختار و سرپرست اداره اطلاعات ایران در اروپای غربی، صالح رجوی، دانشجوی ایرانی مقیم فرانسه، با عدهای دیگر از دانشجویان ایرانی در سال 43 به تبلیغات ناصر [جمال عبدالناصر] در مورد ایران اعتراض نموده و آمادگی خویش را جهت جانبازی در راه میهن اعلام و این موضوع را طی مذاکرات تلفنی با نخستوزیر ایران در میان گذاشته و قطعنامهای نیز خواندهاند. سپس به ملاقات اریک رولو مفسر لوموند نیز رفتهاند.» 6 در تاریخ 19 فروردین 1351 ارتشبد نعمتالله نصیری، 7رئیس ساواک، نامه شماره 655/ 312 را به ریاست اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی (دادستانی) ارسال کرد: «درباره مسعود رجوی فرزند حسینپیرو 7611/ 312- 16/ 9/ 50نامبرده بالا که از محکومین سازمان بهاصطلاح آزادیبخش ایران وابسته به جمعیت نهضت آزادی است و در دادگاه تجدید نظر نظامی به اعدام محکوم گردیده بعد از دستگیری در جریان تحقیقات کمال همکاری را در معرفی اعضاء سازمان مکشوفه به عمل آورده و اطلاعاتی که در اختیار گذارده از هر جهت در روشن شدن وضعیت شبکه مزبور مؤثر و مفید بوده و پس از خاتمه تحقیقات نیز در داخل بازداشتگاه همکاریهای صمیمانهای با مأمورین به عمل آورده. لذا بهنظر این سازمان استحقاق ارفاق و تخفیف در مجازات را دارد. مراتب جهت استحضار و هر گونه اقدام مقتضی اعلام میگردد. رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور- ارتشبد نصیری» پیشتر درباره قتل سرتیپ زندیپور (27 اسفند 1353)، رئیس کمیته مشترک ضد خرابکاری، نوشتم و افزودم که این ترور ناموجه و عجیب، هم کمیته را به تیول مطلق «باند پرویز ثابتی» بدل کرد، و دست ایشان را در رفتارهای خشن، باز گذاشت، و هم بهانه لازم را برای «قتل خودسرانه» نه تن از برجستهترین زندانیان سیاسی (28 فروردین 1354) به دست او داد. هفت تن از این نه تن، بیژن جزنی و دوستانش، پیشکسوتان جنبش چریکی چپ در ایران بودند. حضور دو تن در این جمع نیاز به تأمّل دارد: محمدکاظم ذوالانوار و مصطفی جوان خوشدل. مصطفی جوان خوشدل از کادرهای بلندپایه سازمان بود که عضو بالقوه مرکزیت بهشمار میرفت. او در اواخر مرداد 1351، در درگیری که به قتل محمود شامخی، عضو مرکزیت، انجامید دستگیر شد. با قتل شامخی، ذوالانور به عضویت مرکزیت سه نفره درآمد و در کنار رضا رضایی و بهرام آرام اداره سازمان را به دست گرفت. ولی او نیز در مهر 1351 دستگیر شد. میثمی مینویسد: «در تابستان 1351 کاظم ذوالانوار که از بچههای کادر رهبری بیرون بود دستگیر شد. (در آن زمان کاظم ذوالانوار، رضا رضایی و بهرام آرام در مرکزیت سازمان مجاهدین بودند.) اما بازجوها در کمیته مشترک به رتبه سازمانی او پی نبردند در نهایت به سه سال زندان محکوم شد... کاظم از بچههای بسیار عمیق سازمان بود...» 8 در واقع، ثابتی، بعداً به عضویت ذوالانوار در مرکزیت سازمان مجاهدین پی برد و به این دلیل نقشه قتل او را کشید. اینک، این پرسش بزرگ برایم مطرح است که چرا ثابتی نام مسعود رجوی را در فهرست قربانیان کشتار 28 فروردین 1354 قرار نداد؟ پاسخ من این است: در پایان سال 1353 تنها سه تن در زندان حضور داشتند که مانع سلطه مسعود رجوی بر تشکیلات درون زندان سازمان مجاهدین بهشمار میرفتند: بهمن بازرگانی که نسبت به تمامی زندانیان مجاهد ارشدیت داشت و پیش از دستگیری مسئول مستقیم رجوی بود. کاظم ذوالانور که عضو بالفعل مرکزیت سازمان بود ولی این امر را کسان بسیار اندکی در درون زندان، از جمله مسعود رجوی، میدانستند. سومی، مصطفی جوان خوشدل بود. بهمن بازرگانی مارکسیست شد، این مسئله را به رجوی و موسی خیابانی گفت و عملاً از رهبری درون زندان کنار رفت. او، چنانکه زندگیاش پس از انقلاب نیز ثابت کرد، انگیزهای برای تداوم فعالیت سیاسی نداشت. به این ترتیب، تنها دو تن مانع صعود رجوی به رهبری بخش مذهبی سازمان مجاهدین خلق بودند: محمد کاظم ذوالانوار و مصطفی جوان خوشدل. با حذف این دو در 28 فروردین 1354 و اعلام «تغییر ایدئولوژی» مرکزیت سازمان، به رهبری تقی شهرام و بهرام آرام، در مهر 1354، مسعود رجوی تنها کسی بود که میتوانست خود را به عنوان «وارث راستین مجاهدین اوّلیه» اعلام کند و رهبری بلامنازع بخش مذهبی سازمان را به دست گیرد. اگر رجوی را جزو «آن ده نفر» بدانیم، چرا او و بطحایی تا انقلاب در زندان ماندند؟ به گمان من، علت اهمیت مأموریت آنان بود. بطحایی، چنانکه ثابتی به او گفته بود، باید در سطوح عالی جبهه خلق برای آزادی فلسطین نفوذ میکرد و اندیشهپرداز و مغز متفکر این جبهه میشد. رجوی باید نقشی مشابه در سازمان فتح به دست میگرفت. در آن زمان اهمیت دو سازمان فلسطینی فوق برای موساد بیش از گروههای سیاسی ایرانی بود. پیوند ثابتی با موساد تا بدان حد عمیق بود که بهترین نیروهای ایرانی کشف شده خود را در خدمت اهداف اسرائیل قرار دهد. به این ترتیب، پس از فرار ساختگی بطحایی و رجوی این دو در ارتباط با موساد قرار میگرفتند و ساواک از عملیات کنار میرفت. برای اینکه بطحایی و رجوی بتوانند در عالیترین سطوح جبهه خلق و فتح نفوذ کنند به پشتوانه سیاسی و مبارزاتی بیشتر و شهرت افزونتر نیاز داشتند. اهمیت این دو هدف و بغرنجی طراحی آن و ترصد برای «زمان مناسب» سبب شد که در زندان بمانند. وقوع نامنتظر انقلاب ایران در سال 1357 طرح نفوذ در دو سازمان چریکی فلسطینی را منتفی کرد ولی اینک، در فضای انقلابی ایران، بطحایی و رجوی میتوانستند نقشی مهمتر ایفا کنند. بطحایی، بهرغم جایگاه شامخی که پس از پیروزی انقلاب در سازمان فدائیان خلق به دست آورد، به سرعت خود را کنار کشید، شاید به دلیل سلامت نفس و عذاب وجدان، شاید به دلیل خستگی از تباه شدن عمرش، شاید به دلیل قطع موقت ارتباطش و هراس از لو رفتن. بهرروی، او این فرصت را غنیمت شمرد، داستان خود را اعتراف کرد و باقی عمر را، آنگونه که میخواست، در گوشهای سپری نمود. او اگر در سازمان فدائیان میماند شاید فتنهای میشد بدتر از رجوی، شاید سازمان فدائیان را به دامی مرگبار میکشانید آنگونه که رجوی با سازمان مجاهدین کرد. دوستانش او را انسانی شریف توصیف میکنند که سودای قدرت نداشت. خود به ثابتی گفته بود: «سیاسی نبودم.» بهعکس، رجوی را، در زندان، قدرتطلب و دسیسهگر و محیل و بیرحم توصیف کردهاند. رجوی چون بطحایی نکرد. او باقی ماند و نقشی بزرگ در تاریخ سی ساله اخیر ایران ایفا نمود. اگر تقی شهرام و مسعود رجوی را، در کنار بطحایی و نهاوندی و شهریاری، جزو آن «ده نفر» بدانیم، هنوز پنج تن ناشناخته ماندهاند. شاید در صفحات بعد بتوان ردی از این «پنج تن» یافت. .................................................................. 1. سازمان مجاهدین خلق، همان مأخذ، ج 3، ص 100. 2. سازمان مجاهدین خلق، همان مأخذ، ج 3، ص 102. 3. گفتگو با یکی از کارشناسان سابق واحد اطلاعات سپاه پاسداران که در ماجرای دستگیری مرتضی فضلینژاد نقش داشت، 17 اردیبهشت 1389. 4. این حادثه 25 روز پیش از برکناری سید ابوالحسن بنیصدر، رئیسجمهور، از فرماندهی کل قوا با حکم امام خمینی (20 خرداد 1360) است. در 31 خرداد 1360 مجلس شورای اسلامی به عدم کفایت بنیصدر رأی داد و در اوّل تیر 1360 امام خمینی بر اساس رأی مجلس حکم برکناری بنیصدر از ریاستجمهوری را صادر نمود. آیتالله هاشمی رفسنجانی در یادداشتهای روزانه 27 اردیبهشت 1360 مینویسد: «عصر در شورای مرکزی حزب [جمهوری اسلامی] شرکت کردم. آقای [جواد] منصوری خبر سرقت اسناد سرّی وزارت خارجه با همکاری مشاور آقای بنیصدر و مدیرکل امور کنسولی و بازداشت فضلینژاد را داد. حتماً هیاهو و تشنج به دنبال دارد.» (اکبر هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران: کارنامه و خاطرات 1360، بهکوشش یاسر هاشمی، تهران: دفتر نشر معارف انقلاب، چاپ هشتم، 1378، ص 113) در 29 اردیبهشت 1360 وزارت امور خارجه اعلام کرد: «صبح روز یکشنبه 27 اردیبهشت ماه فردی به نام مرتضی فضلینژاد به اتفاق شخص دیگری با عنوان مأمور رسیدگی به پرونده های افراد پاکسازی شده فتوکپی تعداد زیادی از اسناد طبقه بندی شده و سرّی را با تبانی یکی از کارمندان از قسمت کنسولی وزارت خارجه برداشته و به خارج از وزارتخانه حمل میکرد. جریان بلافاصله به اطلاع مقامات انتظامی رسید و به دستگیری نامبرده منجر شد...» (کیهان، 29 اردیبهشت 1360، ص 4) یک روز بعد دفتر ریاست جمهوری خبر مزبور را به شدت تکذیب کرد و گفت: «این امر مربوط به نماینده این دفتر بوده است که با معرفی کتبی و اجازه مقامات مسئول مملکتی مأمور رسیدگی و مطالعه پروندههایی در وزارت خارجه و سایر وزارتخانهها بوده است...» در این اطلاعیه وابستگی مرتضی فضلینژاد، عامل سرقت اسناد، به دفتر ریاست جمهوری و نیز دسترسی این شخص به اسناد وزارت امور خارجه تلویحاً تأیید شد. آقای هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی، اسناد وزارت خارجه را از سرمایه های عظیم اطلاعاتی کشور اعلام کرد و افزود: «نباید اجازه داد که این اسناد به آسانی از دست برود.» رئیس جمهور در مصاحبهای اعلام کرد: مرتضی فضلینژاد «برادر [محمود] فضلی نژاد (از دفتر ریاست جمهوری) را که در اروپا در انجمن اسلامی بوده است فرستادهایم تا کارمندهایی را که قرار است اینجا در دفتر ریاست جمهوری کار کنند شناسایی کند... آقای ناطقی هم در اروپا عضو انجمن اسلامی بود در ایران هم زندانی شده بود و عیب و نقصی هم در کارش نبود و جوان بسیار مسلمان و خوبی هم بود... گفته بودند که کسانی در دفتر ما رخنه کردهاند، ما گفتیم میگوییم تحقیق کنند. به آقای فضلینژاد گفتیم که شما اینها را تحقیق کنید و ببینید سوابقشان چطور بوده است و اگر کسانی باشند که سوابقشان خوب نباشد در دفتر ما نمانند. رفتهاند که سوابق آنها را ببینند، دستگیر شدهاند...» (کیهان، 3 خرداد 1360، ص 2) آقای موسوی خوئینیها، عضو کمیسیون امور خارجه مجلس، طی نامهای به نمایندگان مجلس گفت: «آقای فضلینژاد بدون مراجعه به مسئولین اصلی وزارتخانه در رابطه با آقای [اسماعیل] ناطقی مدیرکل امور کنسولی قرار میگیرد و بعد در حالی که تعداد 372 برگ اصل و کپی مشتمل بر اسناد معمولی، سرّی، محرمانه و کاملاً محرمانه بوده است در حال خارج شدن از وزارتخانه بودهاند که از سوی مسئولان وزارتخانه مورد سئوال قرار میگیرند ولی به هیچ وجه حاضر به ارائه حکمی در این زمینه نمیگردند... اسناد مزبور که بسیاری از آنها مربوط به اداره محرمانه بوده است از اداره مزبور دریافت نشده بلکه از طریق مدیرکل امور کنسولی به دست آمده است. در میان این اسناد اسنادی مربوط به افرادی نظیر [دکتر شاپور] بختیار، نصیر عصار، کاظم رجوی (برادر مسعود رجوی) و... وجود داشته است. آیا این افراد در دفتر ریاست جمهوری مشغول به خدمت بودهاند؟» (کیهان، 21 خرداد 1360، ص 14) آیتالله موسوی اردبیلی گفت: «در میان این اسناد، اسنادی هست که به درد مثلاً پاکسازی دفتر ریاست جمهوری یا استخدام افراد نمیخورد... پرونده شاپور بختیار به چه دردی میخورد؟... اگر گفته شود که خروج این اسناد برای اطلاعات دفتر ریاست جمهوری بوده نیز کار خلافی است، چرا که اگر این واحد اطلاعاتی تشکیل شده باشد بدون آن که کسی از آن اطلاع داشته باشد خلاف قانون است.» بنگرید به: «سرقت اسناد محرمانه نظام»، وبگاه «هابیلیان»، 27 شهریور 1384. تاریخ مراجعه به وبگاه فوق: دوشنبه، 30 اردیبهشت 1389/ 10 مه 2010. http://www.habilian.com/view.asp?ID=002585. میثمی، همان مأخذ، ج 2، ص 188. 6. سازمان مجاهدین خلق، همان مأخذ، ج 3، ص 113. 7. نصیری در 12 مهر 1350 ارتشبد شد. 8. میثمی، همان مأخذ، ج 2، ص 196.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 324]
-
گوناگون
پربازدیدترینها