واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: تلاقي حكمت و ادب در آثارسعدي
براي طيران در اوج قدس ملكوتي، رها كردن دست و پاي روح از زنجير گران بار شهوت لازم است، زيرا هر كه در شهوت فرو شد، برنخاست.
چاهي بس عميق و هولناك و مهلك وجود دارد كه شهوتش نامند. سرازيرشدگان اين چاه را، جز ارادة ربّاني خود آنان، هيچ كس نميتواند نجات دهد. زيرا:
در چهي افكند او خود را كه من
در خور قعرش نمييابم رسن
در چهي افتاده كان را غور نيست
آن گناه اوست جبر و جور نيست
با گرفتاري پاي مرغ روح در چنگال شهوت، مبادا به حركات و تلاشهايي كه در زندگي طبيعي انجام ميدهيد، نام حركت و تلاش و تكاپو و سفر بگذاريد. زيرا پاي در چنگال را، حركات بال و پر، چه سودي دارد، جز خستگي و فرسودگي و استهلاك قدرت با تخيل حركت؟! آدمي، مادامي كه از مبدأ هستي خود اطلاعي نداشته باشد، ونداند كه خداوندي كه با كلمه كُن (باش) او را آفريده است، و با كلمه «برو» او را در مسير جاذبة كمال به حركت درآورده است، نميتواند خود را در اين دنيا مسافر واقعي تلقي كند.
دگر گفتي مسافر كيست در راه
كسي كو شد ز اصل خويش آگاه
«شبستري»
3 ـ حكمت عرفانيّه در آثار سعدي. در آغاز اين مبحث، حكمت عرفانيّه را چنين توصيف كرديم كه عبارت است از حصول نور هستي در درون، و نفوذ آن در روح آدمي كه شايستگي لقاءالله و رضوانالله را در ايامالله به انسان ميبخشد.
چون در اين مورد گرديدن مطرح است، و ما واقعاً نميدانيم كه سعدي با اين همه معلومات و معارف انساني كه داشته است، چه مقدار و با چه كيفيتي از گرديدن بهرهمند شده است، لذا اتصاف سعدي را به حكمت عرفانيه مطرح نميكنيم. بلكه سخنان نغز و لطيف او را در اين موضوع بسيار با اهميت ميآوريم.
نمونهاي از حكمت عرفانيّة سعدي:
الف. مرد ربّاني در اين دنيا هرگز احساس غربت نميكند.
مرد خدا به مشرق و مغرب غريب نيست
چندان كه ميرود همه ملك خداي اوست
آن كز توانگري و بزرگي و خواجگي
بيگانه شد به هر كه رسد آشناي اوست
كوتاهديدگان همه راحت طلب كنند
عارف بلا، كه راحت او در بلاي اوست
ب. «جمعي خدا را به طمع بهشت ميپرستند، اينان سوداگراناند. جمعي ديگر خدا را به جهت ترس از جهنم، اينان بردگان زبوناند. جمعي هستند كه خدا را براي خدا ميپرستند، اينان آزادگاناند.»
«اميرالمؤمنين علي(ع)»
قومي هواي نعمت دنيا همي پرند
قومي هواي عقبي و ما را هواي توست
ج. عرفان، آغازي دارد، ولي نهايتي برآن متصوّر نيست.
خوشتر از دوران عشق ايام نيست
بامداد عاشقان را شام نيست
كام هر جويندهاي را آخري است
عارفان را منتهاي كام نيست
هر كسي را نام معشوقي كه هست
ميبرد، معشوقِ ما را نام نيست
د. در رسالة «عقل و عشق» چنين گويد:
«نقل است از مشايخ معتبر كه روندگان طريقت در سلوك به مقامي برسند كه علم آنها حجاب باشد، عقل و شرع اين سخن را به گزاف قبول كردندي تا به قرائن معلوم شد كه علم آلت تحصيل مراد است نه مراد كلي. پس هر كه به مجرد علم فرود آيد و آن چه به علم حاصل ميشود درنيايد، همچنان است كه به بيابان از كعبه بازمانده است.»
نظير اين مطلب را دربارة علم، يكي از بزرگترين متفكران مغرب زمين چنين گفته است: «اِسناد آغاز علم به خدا شوخ چشمي است، ولي اين كه پايان علم خدا است، حقيقت است.»
«كانت»
آن علـم كه ممكن است حجاب باشد و نميتوان آن را به خدا مســتند كرد، انعكاسات محض نمودهاي جهان هستي در ذهــن است،كه جهان را از آغاز و انجام و هدف اعلاي آن قطع ميكند، و ميگويد: «هستي و آن چه كه واقعيت دارد، همين است و جز اين نيست.»!
پنجشنبه 13 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 373]