واضح آرشیو وب فارسی:مهر: گفتگوي مهر با دبير قلم زرين /جشنواره ادبي بايد نخبگان را اقناع كند/ غفلت از برنامهريزي و نيازسنجي
"پدرام پاك آيين" شاعر، سردبير نشريه كتاب هفته و دبير پنجمين جايزه قلم زرين است. با وي به مناسبت روز قلم و برگزاري پنجمين جشنواره قلم زرين به گفتگو نشستيم.
* خبرگزاري مهر - گروه فرهنگ و ادب: شما دبير جشنواره قلم زرين امسال (86-85) هستيد كه در دو دوره اخير به صورت دوسالانه برگزار مي شود. درباره كميت و كيفيت كارهاي رسيده به دبيرخانه، نحوه داوري، پيشرفت نسبت به دوره قبل و افق آينده اي كه در ادبيات ترسيم مي كنيد صحبت كنيد.
- پدرام پاك آيين: طي پنج دوره، اين جشنواره اعتبار ويژه اي را كسب كرده است كه شايد دليل آن به شيوه داوري و گزينش آثار و رعايت انصاف برمي گردد. در اين دوره هم سعي شده از داوران متعهد، مجرب و با انصاف كمك گرفته شود. داوران از همه شرايط حداكثري مهارت در كار، شجاعت در تصميم گيري و انصاف در اعلام نظر برخوردارند. همه اصول دارا بودن مربوط به تخصص در مورد داوران صادق است تا ان شاء الله حق به حق دار برسد. موضوع ديگري كه در اين باره مطرح است اينكه به رغم ارسال آثار توليد شده در سال هاي 85 و 86 توسط مولفان و ناشران، دبيرخانه به اين محدوديت اكتفا نكرده و با استفاده از تنها مرجع قانوني و فراگير كشور (فهرست توليد شده هاي سال هاي 85 و 86 در خانه كتاب) كتابها را فراهم كرده و در اختيار داوران سه حوزه ياد شده قرار داده تا از همه ظرفيت هاي موجود استفاده شود. بعد از تكميل كردن كتاب ها در سه حوزه، داوري كلي صورت گرفت و آثاري كه از حداقل هاي لازم برخوردار بودند به دور بعدي رسيدند. هيئت داوران بر اساس شيوه علمي با معيارهاي رايج نظرات خودشان را مكتوب كردند. نامزدهاي بخش داستان و شعر اعلام شده و در رسانه ها بازتاب داشته كه علاقمندان آگاهي يافته اند. در بخش پژوهش ادبي تفاوت زيادي بين آثار مشهود نبود و به نوعي از فراواني دو حوزه ديگر برخوردار نبود و براي همين ترجيح داديم فعلا اسامي برگزيدگان را اعلام نكنيم. يكي از برجسته ترين رويكردهاي ما در داوري جشنواره پنجم قلم زرين اين بود كه گروه هاي داوري در هر سه بخش قضاوت را در چنان سلامت و دقت و انصاف انجام بدهند كه علاوه بر مولفين، منتقدان و نخبگان و اهل نظر را اقناع بكند تا جشنواره قلم زرين بيش از پيش در جامعه ادبي كشور جايگاه احترام برانگيز داشته باشد. اگر جشنواره اي نخبگان را اقناع نكند موفق نبوده است. پيش از شروع داوري بنده اسامي داوران را به هيئت مديره ارائه كردم كه طي جلسات مختلف مطرح و توافق شد.
* سئوالي كه در اينجا مي خواهم بپرسم اين است كه چرا انقلاب فرهنگي بعد از اقدامات محدود در سال 1359 همدوش با پيشرفت هاي كشور موازنه را به پيش نبرده است؟ منظورم اين است كه تغييرات بنيادين در حوزه فرهنگي اعم از كتاب درسي، استاد، شيوه تدريس و ... در دانشگاه ها به ويژه دانشكده هايي كه بخش ادبيات و هنر و علوم انساني مرتبط با آن داشتند ايجاد نشد. دانشگاه آزاد هم به موازي دانشگاه هاي دولتي شيوه تدريس شان را پيش بردند. سبك هاي هنري در عرصه سينما و تئاتر و رمان و شعر همچنان به كار خود ادامه مي دهند و هيچ شاخصه اي از انقلاب اسلامي را در نظريه ها و تدريس ها به كار نمي برند. واقعيت اين است كه بخش فرهنگي كشور هماهنگ با پيشرفت هاي استقلال طلبانه اقتصادي، نظامي، كشاورزي، علوم و فنون هسته اي و بيولوژيك و... حركت نكرده است. در ادبيات داستان نويسي رمان هايي مانند "وداع با اسلحه" ارنست همينگوي و "سلاخ خانه شماره پنج" كورت ونه گات به طور غالب در ادبيات ما تاثيرگذاري مستقيم دارد. ما نمي توانيم با تمرين هاي متوالي و تلاش هاي مستمر رماني بنويسيم كه مثلا خيلي "دن كيشوت" تر از "دن كيشوت" باشد. بايد فرهنگ ويژه انقلاب اسلامي تئوريزه شود و اين بزرگ ترين نياز جامعه فرهنگي و ادبي كشور است.
- خلق نوآوري بيشتر از دو حوزه ديگر در حوزه پژوهش ادبي مشهود است. ادبيات در ذات خود نيازمند تحول و نوآوري است. در جشنواره پنجم قلم زرين در ارزش گذاري كارها، از نوآوري به عنوان يكي از شاخصه هاي كار برگزيده نام برده شده است. البته در تعريف لغوي بين بدعت و نوآوري تفاوت هايي وجود دارد. نوآوري كه با حفظ پيشينه ادبي و عرفاني راه هاي نويي را پيشنهاد مي كند و پيشنهادش هم قابل بررسي و به احتمال قوي قابل استفاده است. منظور ما در جشنواره همين بوده كه در آثار قابل توجهي اين ويژگي وجود دارد. ساختارشكني و هنجارشكني بدعت آور مفيد نبوده و نيست. در بعد داستان، روايت شنوي و قصه شنوي از ابتدايي ترين ذائقه هاي بشري بوده است. در جشنواره دو ملاك عمده مبتني بر نظريه هاي ادبي شناخته شده و همگون با ذائقه مخاطب و داوري كارها اعمال مي شود. بايد پرسيد پس جايگاه نوآوري در كجاست و چگونه براي كاري نمره آوري مي كند؟ در مورد داستان، نوآوري توام با پيشينه فرهنگي جامعه خودمان ملاك داوري بود و نه صرفا ارائه بازي هاي سبكي، زباني و روايت هاي بي خودي پيچيده كه در بعضي جشنواره ها به آنها جايگاه ويژه اي مي دهند.
* مي خواهم در اينجا اين موضوع را تكرار كنم كه بايد اهل نظر پيرامون فلسفه هنر اسلامي نظريه هاي كاربردي و امروزي ارائه دهند. واقعيت اين است كه هنرمندان بسياري بعد از انقلاب به سبب نداشتن نظريه هنر انقلاب اسلامي در عرصه فشرده رقابتي به اجبار به پذيرش هنر غربي تن داده اند. در عرصه رمان بعد از انقلاب محمدرضا بايرامي يك نمونه موفق و پرشور و انديشمند است. در غرب، مثلا در ايتاليا اومبرتو اكو چند دهه است رمان مي نويسد با اين تفاوت كه اومبرتو اكو مشكلي به نام سبك و باور و... ندارد اما بايرامي حداكثر شناختي كه از آينده كاري خود دارد چند گامي بيش نيست.
- يك اثر هنري را نمي توان تحت الشعاع ساير حوزه ها قرار داد. مثلا نمي توان گفت كه فلان اثري زير سايه فلسفه و يا ساير دستاوردهاي معرفتي است. هنرمند بنا به ويژگي هاي ذاتي خود چه بسا با خلق آثار، فضايي براي ديگران فراهم مي آورد تا با كاوش در آن بتوانند حوزه هاي متعددي را استخراج و ثبت كنند. ارزش هنر نسبت به ساير رشته هاي معرفتي علوم انساني، ذوقي و ژرف بودن آن است بنابراين نمي توان با ايجاد نظريه ها و آموزش ها هنرمندي را به كاري واداشت كه از قريحه وي برنخاسته است.
* تجربه به ما مي گويد كه يك رويكرد مي تواند به نتايجي سمت و سو داده شده منتهي شود. به عنوان مثال هم حافظ، هم طاهره صفارزاده و هم شهريار با توشه اي كه از "دولت قرآن" برداشته اند به دستاوردهايي رسيده اند. اگر قرار باشد "رمان" را با كليت خودش بپذيريم همه حوزه هاي معرفتي و فلسفي غرب را پذيرفته ايم. رمان مجموعه اي از فرآيندهاي فلسفي، روان شناسي، جامعه شناسي فردي و جمعي و فراجمعي است و سنخيت تام با فلسفه هاي كانت، دكارت و ... دارد.
- مهندسي فرهنگي كه بتواند سامانه لازم را فراهم سازد با ابزار بزرگ ادبي و فرهنگي و با اتكا به پيشينه اي كه داريم ممكن است. امروز روزي نيست كه كار ساده اي انجام بگيرد. هر دو سطر نوشتن مستلزم داشتن آگاهي هاي پيشين است. رابطه مخاطب، مسئولان فرهنگي و مولفان و اثر آفرين ها امري جبري است چرا كه به اقتصاد منتهي مي شود و موضوع تيراژ و گردش سرمايه و ايجاد انگيزه و... را موجب مي شود.
* من درباره سمت و سودهي به آفرينش هاي ادبي و هنري كه با كليت شان تعريف شده و به اجرا درآمده اند دهه چهل را مثال مي زنم. بعد از انقلاب سفيد شاه و مردم، آمريكايي ها و سلطنت نتيجه گرفتند كه هر چه گذشته پر ستم و تاريك و استبداد و تباهي بوده به نام انگليسي ها و رضاخان ثبت شود تا مردم از اينكه آمريكايي ها و شاه انقلاب سفيد كرده اند ممنون باشند. تنها "مدير مدرسه" جلال آل احمد است كه مستقيم آمريكايي ها را به اعمال كاپيتولاسيون متهم مي كند و حساب اش از بقيه جداست. ما در سال هاي بعد از 1342 آثار متعددي را مي بينيم كه متناسب با خواسته شاه و آمريكايي ها به جامعه ارائه مي شوند. مي خواهم بگويم ادبيات علف نيست كه از آب باران خود به خودي برويد. نقش آموزش انكارناپذير است.
- من عقيده دارم با نقد و مسائلي از اين قبيل مي توان آموزش هم داد. سياست هاي نشر، جوايز و جشنواره ها و ايجاد سلايق هر كدام موثرند. يكي از كم كاري ها در حوزه نقد اين است كه منتقدان نتوانسته اند مشاوري با صلاحيت كاري لازم بين آثار ممتاز و مردم باشند. اگر چنين بازدهي با مكمل هايي كه بالاتر برشمردم به كار بروند جامعه به سمت نوعي غنا و خودكفايي رهنمون مي شود كه مصونيت از تهاجم فرهنگي را هم به ارمغان مي آورد. من عقيده ام بر اين است كه مشوق هاي غير مستقيم در اختيار هنرمند قرار بگيرند تا كاري ماندگارتر از محصول نظريه پردازي و به اصطلاح ادبيات و هنر دولتي توليد كنند.
* به نظر شما علت كم كاري ها در عرصه ادبيات به ويژه ادبيات انقلاب اسلامي كه با شروع جنگ تحميلي به نوعي از اولويت خارج شد در كجاست؟ به هر حال كشور در مرحله صعود به صنعتي شدن قرار دارد. شايد كم كاري ها را صرفا با اين عنوان كه نيروهاي انقلاب وقت و انرژي شان را در جبهه ها مصرف مي كردند نتوان توجيه كرد.
- بايد براي بيان يك موضوع ظرفيت هاي لازم را در اختيار داشته باشيم. از مشروطه تاكنون مگر چند رمان به مفهوم واقعي نوشته شده است؟ ما براي اينكه ادبيات انقلاب در حد شايسته خود داشته باشيم بايد امكانات موجود را در سطح متعالي اثر آفريني به كار ببريم. بايد نويسندگاني داشته باشيم كه شور انقلاب و دغدغه هاي دروني آنها از اندازه معمولي مردم بالاتر باشد و اگر از نزديك تجربه روزهاي انقلاب را ندارند حداقل با مطالعه اسناد انقلاب ذهنيت كامل از اين موضوع داشته باشند. از طرفي داستان تاريخي به لحاظي از مفهوم تام رمان بهره كامل مي برد در حالي كه نويسنده رمان كاري نوپديد ارائه مي كند كه نمونه مثالي آن موجود نيست. مي توان گفت مهندسي فرهنگي سياست هاي فرهنگي را رهبري مي كند و متاسفانه ما از آن برنامه ريزي ها و بازدهي طلبي ها و حتي تعريف نيازهايمان غافل مانده ايم.
چهارشنبه 12 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 125]