واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: مهدي جانشاهي مدير داخلي مركز نگهداري زنان سالمند نيكان گرگان، كه در محله زيبا شهر و در كوچه هاي بام شهر گرگان سر نبش قرار دارد. تصميم گرفته بودم، به مناسب ولادت روز حضرت فاطمه زهرا (س) و روز زن و مادر، گزارش تصويري از خانه سالمندان تهيه كنم، اما وقتي وارد شدم و از نزديك در حين كار با مديرمركز صحبت مي كردم، تصميم گرفتم، قلم فرسائي نمايم. سلام پسرم، خوبي علي من رو نديدي؟ خيلي وقته رفته، گفته بود، زود بر مي گردم، اما هنوز منتظرشم، اينها صحبت هاي پيرزني است كه هر صبحگاه پشت درب توري خانه سالمندان رو به خيابان، منتظر پسرش علي است و از هر كسي كه وارد مي شود، مي پرسد و اين بار قرعه به نام من افتاد. واقعا نمي دانستم، چه بگويم، اشك در چشمانم جاري شده بود، آيا در اين دنيا كه مي گويند، بهشت زير پاي مادران است و از دامن زن مرد به معراج مي رود، مي شود ديد، فرزنداني با مادران خود، چنين كرده اند و آنان را تنها گذاشته اند. داخل آسايشگاه مي شوم، اتاق هاي مختلف با زنان و مادران سالخورده و متقاوت، برخي تحصيل كرده و در دوران جواني در ارگان و نهادي كار مي كردند، برخي بي سواد و بعضي هم اصلا كس و كاري نداشتند. در اتاق هاي مختلف مادران و زنان سالخورده هر يك بر روي تختي دراز كشيده و مشغول استراحتند و برخي ديگر، در حال قدم زدن، پيرزني هم دراز كشيده و مشخص است، آدم تحصيل كرده و كارمندي بوده و مشغول ذكر گفتن با دانه هاي تسبيح است . وقتي وارد هر اتاق مي شوم، هر يك نگاهي به من مي اندازند، به لباس و لوازم مي نگرند و آنان كه حواسشان جمع تر است، حال و احوالي مي پرسند و بعد از گرفتن عكس با ژست هاي مختلف، از من تشكر مي كنند. وارد اتاقي مي شوم، مادر مداوم از من مي پرسد، من اينجا چه مي كنم، مي گويم اينجا بهترين جا براي استراحت است، اما پاسخ مي دهد، من خونه دارم و بچه دارم، در كنار آنان راحتتر استراحت مي كنم، به اين جمله بغض گلويم را مي فشارد، بيرون مي آيم و فرياد مي زنم، خدايا اين فرزندان كجايند، مادر اينجا است، باز هم به فكر فرزندش است و مي گويد در كنارش، راحتترم. باز بر مي گردم، داخل همان اتاق، دوباره مي پرسد، مگر اتفاقي افتاده كه من اينجايم، دنيا چيزي شده كه من را آوردند اينجا، بچه هايم گفتند، اينجا باش مي ريم بر مي گرديم، اما هنوز خبري از آنان نيست، اين مادر ته لهجه و صدايش كمي به گويش و لهجه گيلاني دارد و به زبان زيبا و شيرين گيلكي حرف مي زند. در حين كار تعدادي از دانشجويان حوزه واحد خواهران گرگان، وارد مي شوند و هر يك به سراغ مادري مي روند، برخي با آنان روبوسي مي كنند و برخي از شدت گريه تحمل ندارند و سريعا از اتاق خارج مي شوند، برخي كنار اين مادران نشسته و با آنان خوش و بش مي كنند و دست نوازش بر سرشان مي كشند، آنان به چه فكر مي كنند، آيا به همان چيزي كه درون نجوا مي كند، خدائي نكرده يك روز نوبت ما هم خواهد شد. در اين بين تعدادي از دانشجويان، بوي خاص آن مكان را تحمل نكرده ، بلافاصله با چادر جلوي دهان و بيني خود را مي گيرند . در انتهاي يكي از اتاق ها، دري است كه به يك سالن باز مي شود در آن سالن هم بو زيادتر است و هم تعداد تخت ها و مادران سالمند. ابتدا از پشت پنجره نگاه مي كنم، سه پيرزن با هم راه مي روند، يكي روسري خود را گم كرده و پتو بر سر خود انداخته و كنار هم راه مي روند و با هم حرف مي زنند، خدا مي داند، چه مي گويند. وارد آن سالن مي شوم، بو شديدتر شده، اما با خودم عهد كردم، اينجا بمانم، كارم را تمام كنم و بعد بروم، آري اين بخش، مخصوص مادران پيري است كه كنترل خود را از دست داده اند و لباس و سالن را خيس مي كنند و برخي از مادران اين سالن نيز عاجز هستند و تنها بر روي تخت دراز كشيده و يا خوابيده اند. در همين حين، چشمم به چند تا عروسك مي افتد كه بر روي تخت پيرزني قرار دارد، مي گويد اينها فرزندان و نحوه هاي من هستند، با اينها حرف مي زنم، صحبت مي كنم، چند تا عروسك پسر و يك دختر و بر دهان يك عروسك، شيشه شيري، چه زيبا مجسم كرده فرزندان خود را و جاي خالي آنان را در كنار خود پر كرده. يكي از زنان اين اتاق، به دنبالم، را مي افتد، عكس را بده، الان بده، مي گويم، بعدا مي دهم، خيلي اصرار دارد كه هر عكس كه ازش گرفته ام را بهش تحويل دهم، سعي مي كنم، يك طوري راضي اش كنم، تا مرا ول كند، تا اين كه يكي از پرستاران مي آيد و با او مشغول صحبت مي شود و كمي از او دور مي شوم، اما دلم به اين دوري رضا نمي دهد. چند لحظه بعد، همين پيرزن با پيرزني كه پتو را به عنوان روسري استفاده كرده و الان آن را برداشته جر و بحث مي كنند، صحبت هاي يكي را متوجه مي شوم، اما از حرف زدن ديگري، چيزي نمي فهم، بعد از چند لحظه بيرون مي آيم و به اتاق هاي ديگر مي روم. پيرزني آب مي خواهد، يكي از آنان كه 28 ارديبهشت امسال به عنوان زن خياباني و اعتياد دار به مواد مخدر از نوع تزريقي با دستور قضائي به اين مكان آورده شده، به سمت آشپزخانه مي رود و برايش آب بياورد. اين زن، حواسش مانند تعداد ديگري از زنان، جمع است و حسابي در هنگام عكس گرفتن، ژست مي گيرد، اما با كمي دقت در اين زنان و پرستاران اين مكان، با خود مي گويم، خدايا چه توفيقي از اين بالاتر كه در خدمت اين زنان پير و سالخورده با اوضاع و احوالي كه توصيف شده، باشي، چه دل بزرگ و تحمل و صبري دارند كه در اين بو و اين شرايط، هر روز بر دهان تعدادي از مادران و زنان سالخورده غذا مي گذارند و گاهي لباس هاي آنان را كه شايد از لباس هاي فرزندانشان كثيف تر باشد، تعويض مي كنند. در سالن اصلي 4 پيرزن كنار هم نشسته اند، يكي ژست گرفته، ديگري صورت ديگري را مي بوسد وهر يك به نحوي كاري انجام مي دهند، يكي قصد سفر به خارج از كشور را دارد و ديگري دعا مي كند. در ابتداي شروع كارم از اين مركز، مدير داخلي تاكيد كرد كه از تعدادي زنان كه مشخص كرده بود و به من نشان داد، عكس نگيرم و دليلش را پرسيدم، گفت، فرزندان! آنان راضي نيستند كه تصاويرشان مادرانشان! نشان داده شود و اگر اين اتفاق بيفتد، براي ما مشكل درست مي كنند و سعي مي كنم تا جائي كه امكان دارد، اين مساله را رعايت كنم. اما با خودم مي گويم، شما فرزنداني كه اين قدر از آبروي خود مي ترسيد، چرا كاري كنيد كه نخواهيد ديگران، متوجه شوند؟ چرا سراغ مادران خود را نمي گيرند و به روز مادر و يا نهايتا به روز سالمند پسنده مي كنيد و آن هم براي چند دقيقه به اين مركز آيا سري بزنيد و يا نه؟ آيا مي شود نام شما را فرزند نهاد؟ در آن دنيا چه جوابي در پيشگاه خداوند به مادران خود مي دهيد؟ تقصير مادران چيست كه پير شده و به اين روز افتاده اند، آيا حق تحمل حمل دوران بارداري، نخوابيدن ها و شب را تا صبح سر كردن در دوران نوزادي و كودكي، پرستاري و مراقبت در تمام سنين، محيا كردن، امورات ازدواج و پيدا كردن يك زن، اين است؟ خدايا خودت قضاوت كن! انتهاي كارم است، بوي غذا به مشامم مي رسد، بايد سالن را ترك كنم، تا پرستاران زحمتكش، راحتتر و بي ريا بدور از چشمانم، به كار تغذيه اين سالخوردان مشغول باشند، وقتي 2 تا از پرستاران غذا را وارد سالن مي كنند، يكي از مادران با لهجه زيباي رشتي مي گويد خانم ..... خسته نباشي، دست شما درد نكند، خيلي زحمت مي كشيد. در مركز نگهداري زنان سالخورده نيكان در گرگان كه دكتر محمدجواد نظري مهر نماينده مردم شهرهاي بندرتركمن، بندرگز، كردكوي و گميشان در مجلس شوراي اسلامي به ياد پدرش، آن را تاسيس و راه اندازي كرده و مهدي جهانشاهي مديريت آن را اكنون برعهده دارد، 50 زن سالخورده نگهداري مي شوند كه 11 نفر آنان، فاقد شناسنامه هستند، 26 نفر مجهول الهويه مي باشند و تعدادي زيادي مبتلا به آلزايمر مي باشند و برخي نيز عاجزند. خداوندا، تو را شكر كه به ما سلامتي پدران و مادران عطا كردي، پدر و مادر را از ما راضي و خشنود برگردان و به آنان عمري طولاني همراه با سلامتي روز افزون عطا بفرما! آمين يا رب العالمين. مادرم روزت مبارك. گزارش : مجيد ميهن دوست 7467/579
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 823]