واضح آرشیو وب فارسی:قدس: به بهانه سالروز ورود امام رضا(ع) به نيشابور ؛ نيشابور توقفگاه فرهنگي ثامن الحجج(ع)
گروه فرهنگي- مروت:«هجرت»، جايگاه مهمي در انديشه و تاريخ سياسي اسلام دارد. مهمترين رويداد پس از مبعث پيامبر(ص) هجرت تاريخ ساز و انسان پرور آن حضرت از مكه به مدينه و تأسيس حكومت نبوي و آغاز رشد و فراگير شدن اسلام در جامعه جهاني بود. اين رويداد تنها منحصر به شخص پيامبر نبوده و بسياري از معصومين براي دستيابي به اهداف دراز مدت خود به اين مهم اقدام نموده اند كه مي توان به هجرت تاريخي امام حسين(ع) كه باعث تحولي عظيم در جريان اسلام محمدي و تفكيك سير حركت آن از اسلام اموي شد اشاره نمود.يكي از سرنوشت سازترين هجرتهاي تاريخ اسلام، هجرت امام رضا(ع) به ايران و استقرار آن حضرت در خراسان بوده است كه به اذعان بسياري از تحليلگران تاريخ، اين هجرت مايه خير و بركت بسياري براي جامعه شيعه شد. جامعه شيعه تا آن روز يك جامعه پراكنده و در انزوا بود كه به بركت هجرت امام رضا(ع) به ايران و قرار گرفتن در كانون قدرت وقت، به يك جريان مهم سياسي و فرهنگي تبديل شد و توانست در دراز مدت به يك مذهب فراگير تبديل شود. *** هجرت امام رضا(ع) گرچه به اجبار مأمون عباسي و بر اساس اهداف از پيش تعيين شده صورت گرفت اما با تدبير امام هشتم(ع) به فرصتي سرنوشت ساز براي گسترش فرهنگ شيعي مبدل شد. مسير حركت امام(ع) نيز از جمله مسايلي است كه در اين سفر تاريخي بايد به صورت عميق مورد بررسي قرار گيرد زيرا در اين مورد نيز اختلافهاي بسياري وجود دارد. بنا به فرمان مأمون، مسير امام از مدينه تا خراسان، به گونه اي تعيين گرديد كه مردم شهرهاي شيعه نشين از ديدار امام محروم شوند، زيرا اگر شيعيان موفق مي شدند از نزديك امام خود را زيارت كنند و با ايشان ديدار نمايند و از سخنان آن حضرت بهره مند شوند، بيش از پيش به وي ارادت مي يافتند و اين خود خطر بزرگي براي حكومت مأمون به شمار مي آمد. بنابراين، شهرهاي كوفه و قم از مسير سفر امام حذف گرديد. ... اما در اين كه امام از كدام مسير به خراسان و شهر مرو رسيده است، ميان تاريخ نويسان اختلاف است. مسيرهايي كه براي اين سفر نقل شده از اين قرار است: 1- مدينه، بصره، اهواز، فارس (شيراز)، اصفهان، ري، سمنان، دامغان، نيشابور، توس، سرخس، مرو. 2- مدينه، بصره، اهواز، اصفهان، كوه آهوان، سمنان، نيشابور، توس، سرخس، مرو. 3- مدينه، بصره، اهواز، اصفهان، يزد، طبس، نيشابور، توس، سرخس، مرو. 4- مدينه، بصره، اهواز، فارس (شيراز)، كرمان، طبس، نيشابور، توس، سرخس، مرو. اما حضور ايشان در نيشابور، شهري كه از ديرباز مهد تمدن و فرهنگ ايراني بوده، مورد اتفاق است. * نيشابور، سرزمين فرهنگ ساز «كهن شهر و كهندژ شرق، شهري آراسته به مساجد، خانقاه ها، مدارس، ديرها، بازارها و سراچه هاي ارباب حرف گوناگون كه هر كدام در راسته اي و تيمچه اي آهنگ زندگي مي نواختند، شهري كه از آن دهها وزير برخاسته و هزاران عالم و دانشمند به عالم علم تقديم كرده و خاكش چون كهربا، عقول اهل علم و عرفان، فلاسفه، فقها و جهانگردان زيادي را مجذوب خويش ساخته ...» نوشاپور، نيوشاپور، نيوشاه پوهر، دندي شاپور، نيسافور، نسافور، نشاور، نشابور، نشايا، نيسايا، نيسه فور، نيكه فور، ابرشهر، اپر شهر، بر شهر، ابه شهر، شادكاخ، شادياخ و سمن جورو در زبان عربي، سمنگور ناميده مي شده، امروز در گستره جغرافيايي به نام «نيشابور» خودنمايي مي كند. «نام نيشابور به گونه گون صوري در تاريخ آمده است. به شهادت نامه پهلوي شهرستانهاي ايرانشهر (شترستان هاي ايران) در اسناد جغرافيايي ايران كهن شاهپور اول زاده اردشير در خراسان پادشاهي توراني بنام (پهليزك، پالزهاك، پالچيهاك) را شكست داد و كشت و در همان آوردگاه نيوه شاهپور (كار نيكِ شاهپور) را بنيان نهاد كه قله فرمانروايي ولايت ابرشهر يا سرزمين اپرنها كه طايفه اي كوه نشين و چادرزي از سلاله داهه بودند، گرديد. فراچنگ آمدن سكه هايي كه از روزگار ساسانيان در كاوشها و پژوهشهاي علمي در خاك نيشابور به دست آمده، نمايانگر آنست كه اين شهر در آن دوران ارج و اعتبار ويژه اي داشته است. گفته اند شكل ديرين واژه نيشابور (نيوشاه پوهر) به مفهوم كار نيك يا جاي نيك شاهپور بوده است. به پاسِ بستگي به شاهپور دوم ساساني كه آن را در قرن چهارم ميلادي دوباره بنا كرد از آن پس به نام او خوانده شد. گرچه بناي اصلي آن را به شاهپور اول پسر اردشير بابكان نسبت داده اند و نيشابور را شاهپور بنا كرد و در آغاز «بنا شاهپور» بود پس «با» و «الف» بيفكندند و الف به «يا» بدل كردند و نيشابور شد. فرزند هرمزد پادشاه استخر (شاپور دوم) كه از ملوك بلند همت و با تدبير و آگاه دل بود و سايه هماي دولتش بر تارك شرق و غرب گسترده بود، شهر نيشابور را در كران مرز كهن دژ (قهندز) بنا نمود و به اطراف شهر خندقي حفر كرد و اين شهر را با قهندز به هم پيوند كرد. نيشابورِ زمان او را چهار دروازه به گونه اي بود كه خورشيد از هر چهار به بامدادان درون مي شد و در شامگاه بيرون مي رفت. هنگام حفر خندق گنجي پيدا شد كه هشتاد خروار زر بود بر عامه تفقد كردند. از اين جاست كه مي توان پذيرفت شهري در اين ديار پيش از هرمزد هم وجود داشته است. چه گنج بازمانده تمدن و فرهنگ كهن تري است. و باز آمده است كه شاهپور به آن سامان گذشت نيزاري وسيع ديد، در خاطرش گذشت كه اين ديار شايان ساختن شهري بزرگ است، فرمان داد آن نيزار را تراشيدند و بر جاي آن شهري بنياد كردند. اختر شماران شاپور را گفتند: در سلطنت بشكوه او زوالي پديد خواهد شد. در هنگام تولد مصيبت و بلا از مردم و مملكت گريخت، بزرگان و نجبا به جستجوي او بر آمدند. چون به خطه نيشابور رسيدند از بنيانگذارِ شهر پرسيدند و مردم از شاهپور نشان دادند. پس نام اين شهر را «شاپور خواست» ناميدند. و پس از شاهپور دندي شاپور خوانده شد. (فريدون گرايلي (1321-1379ه.ش)، نيشابور؛ شهر فيروزه) در تاريخ اين شهر، آن را مادر شهرهاي خراسان و آبادترين و پر نعمت ترين شهر اين ديار ناميده اند و بسياري از بزرگان شعر و ادب پارسي و انديشمندان ايراني و اسلامي در اين ديار زيسته اند كه هر يك تأثير فراواني در رشد و تعالي فرهنگ اين مرز و بوم داشته اند. تأثير اين شهر به عنوان پايتخت فرهنگي ايران در دوره اي طولاني بر فرهنگ ايراني و حتي اسلامي بر كسي پوشيده نيست. دكتر شفيعي كدكني در ترجمه كتاب تاريخ نيشابور از ابوعبدا... حاكم نيشابوري در اين باره آورده است كه نام نيشابور حتي در كلام خلفاي راشدين و تجليل از آن موجود است. * امام رضا(ع) در نيشابور همان گونه كه عنوان شد، در سفر تاريخي امام هشتم(ع) به خراسان، حضور ايشان در نيشابور مورد اتفاق است. اما آنچه مهم است اينكه تنها حضور ايشان در اين شهر و يا عبور از آن، اين همه توجه را بر نمي انگيزد، بلكه آنچه اهميت دارد توجه خاص آن حضرت به فرهنگ پروري مردم اين ديار و بيان حديث معروف سلسلة الذهب در ميان جمعيت انبوه و مشتاق آن سرزمين است. سيد جعفر شهيدي در صفحه 94 كتاب زندگي سياسي امام هشتم(ع)، اين ماجرا را اين گونه نقل مي كند: هنگام ورود به نيشابور دو حافظ قرآن به نامهاي «ابوزرعه رازي » و «محمد بن اسلم طوسي » همراه با تعداد بي شماري از دانشجويان سر راهش را گرفتند تا چشمشان به جمال رويش روشني گيرد. مردم بسياري به استقبال آمده بودند، برخي فرياد مي زدند، برخي ديگر از خوشحالي جامه خود را بر تن مي دريدند، عده اي روي زمين در مي غلتيدند، عده اي هم سم استر امام را در آغوش مي كشيدند و بالاخره جمعي نيز گردنها را به سوي سايبان محملش كشيده، هر كس به نحوي احساسات خود را ابراز مي كرد. روز به نيمه رسيد و از چشمان مردم همچنان سيل اشك سرازير بود. بالاخره چند تن از راهنمايان فرياد برآوردند كه: «اي مردم، همه سكوت اختيار كرده گوش فرا دهيد. پيغمبر اسلام(ص) را با ازدحام بر گرد فرزندش آزار مدهيد...» در آن هنگام امام(ع) حديثي را با ذكر سلسله سند طلائيش كه مشهور است، براي مردم چنين بازگو كرد: خدا مي فرمايد: «كلمه توحيد يعني لااله الاا... دژ من است، هر كس وارد اين دژ شود، از عذاب ايمن است ». امام اين را بگفت و مركبش از جا حركت كرد، آنگاه دوباره سر از سايبان مركب بيرون آورده افزود: «اما با رعايت شروط آن كه من خود از جمله شروط آن هستم ». در آن روز تعدادي بالغ بر بيست هزار نفر قلم و دوات به دست داشتند كه حديث امام را مي نوشتند. آري، و بدينگونه مورخان رويداد معروف نيشابور را يادداشت كرده اند. صاحب تاريخ نيشابور، درباره ورود امام رضا(ع) به نيشابور مي نويسد: در سال 200هجري، شهر نيشابور با قدوم مبارك امام علي بن موسي الرضا(ع)، قرين مباهات و افتخار شد. مردم نيشابور مقدم مقدس آن حضرت را گرامي داشتند و شاديها كردند و به اتفاق قطب الانام شيخ ابويعقوب اسحاق بن راهويه مروزي كه شيخ شهر و مقدم ارباب ولايت بود، براي استقبال آن حضرت، از شهر نيشابور بيرون شدند و تا قريه «مؤيديه» كه از قريه هاي نيشابور است، به پيشواز وي رفتند. شيخ با وجود سن بالا، مهار ناقه آن حضرت را به دوش گرفت و تا شهر نيشابور پياده راه پيمود و شيخ محمد بن اسلم طوسي نيز در التزام ركاب مبارك بود و چون به نيشابور وارد شدند، در محله «قز» كوچه «بلاس آباد» نزول فرموده و مقام اختيار كردند. در السنه و افواه مشهور است كه آن حضرت در نيشابور بر منبر آمد و اين حديث را از خواجه كاينات روايت فرمود: «التعظيم لامرا... و الشفقه علي خلق ا...» و نيز نقل است كه حضرت رضا(ع) حديث سلسلة الذهب را هنگام حركت و عزيمت به سوي طوس در بازار نيشابور روايت فرمود. علي بن عيسي اربلي در «كشف الغمه في معرفة الائمه»، نيز مي نويسد: «در يكي از كتابها كه اينك نام آن را به خاطر ندارم نوشته بود، عمادالدين محمد بن هوازن در محرم سال 596 از حاكم ابوعبدا... نيشابوري در تاريخ نيشابور روايت كرده كه علي بن موسي الرضا(ع) با كجاوه اي وارد نيشابور شد كه ساز و برگ آن از طلا و نقره بود. در اين هنگام ابوزرعه و محمد بن اسلم طوسي كه از جمله حافظان بزرگ حديث و رجال علم بودند، در وسط بازار، جلوي مركب آن حضرت را گرفته و گفتند: تو را به حق پدران و دودمان بزرگوارت، چهره مباركت را باز كن و از پدرانت براي ما حديثي نقل فرما. در اين هنگام، مركب آن حضرت متوقف شد و سايبان به كنار رفت و ديدگان مسلمانان از جمال مبارك و طلعت روشن او منور شد. مردم همگان از جاي خود برخاسته و به احترام آن حضرت ايستادند. گروهي از مردم گريه مي كردند و جماعتي فرياد هلهله و شادي برآورده و گروهي نيز جامه هاي خود را پاره نمودند. عده اي خود را به خاك افكنده و بعضي افسار استرش را مي بوسيدند و تعدادي سرهاي خود را بلند كرده و به جايگاه ايشان مي نگريستند. اين ازدحام و غوغا تا هنگام ظهر به طول انجاميد و اشك از ديدگان مردم جاري بود. وقتي فريادها خاموش شد و سكوت همه جا را فرا گرفت، علما و اهل فضل فرياد برآوردند كه اي گروه مردم، بشنويد و گوش فرا دهيد و فرزند رسول خدا(ص) را اذيت نكنيد. سپس حضرت رضا(ع) حديثي را املا فرمود و حدود بيست و چهار هزار قلم به دست، اين حديث را نوشتند كه از جمله آنها ابوزرعه رازي و محمد بن اسلم بودند.» آنچه در اين روايت تاريخي نبايد از آن غفلت كرد حضور پر شور مردم نيشابور و استقبال آنان از امام رضا(ع) و نيز نحوه استقبال كه به روايت تاريخ، حاكي از عشق و دلدادگي مردم آن ديار به زاده رسول ا...(ص) است. نكته ديگر حضور بيست هزار نفر دانشمند و راوي حديث در بين مستقبلين است كه نشان از تجمع اهالي فرهنگ و انديشه در نيشابور آن ايام است و شايد به همين دليل است كه عالم آل محمد(ع) با درايتي مثال زدني و با نگاهي مردم شناسانه آنجا را براي بيان حديث معروف و مشهور سلسلةالذهب كه در بردارنده اصل توحيد و امامت (كه از اصول عقايد شيعه است) و بيان كننده رابطه مهم اين دو اصل مهم است را برگزيد. حضرت رضا(ع) با بيان اين حديث توجه همگان را به مسأله توحيد جلب نمودند، زيرا توحيد و مسايل پيرامون آن پايه هر فضيلتي است و طرح مسأله امامت پس از توحيد بيانگر اين مطلب است كه ولايت و توحيد همبستگي عميقي با هم دارند.
دوشنبه 10 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قدس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 283]