واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: جان كوچولوی برره
وقتی بادیگارد دو مترو ده سانتی متری نیكلاس كیج و برایان آدامزبا مهران مدیری كار كند، انتظار دارید نتیجه كار چه چیزی بشود؟سرمان پایین است و دستمان مشغول نوشتن. سایه ای روی میز می افتد. اعتنایی نمی كنیم. سایه نزدیك تر و بزرگ تر می شود. باز هم اعتنایی نمی كنیم. سایه بزرگ می شود، صدای قدم های سایه، واضح و بلند به گوش می رسد. سایه همه میز، ما و همه كف دفتر تحریریه مجله را می گیرد. دیگر نمی توانیم اعتنایی نكنیم. سرمان را بالا می كنیم. او یك غول است. دهانش را باز می كند. دستش را جلو می آورد. چیزی نمانده كه همه مان را یك جا بخورد. دستش را جلوتر می آورد و دهانش را بازتر می كند: سلام. من احمد ایراندوست هستم. همان غول برره.غول برره یك دفعه از كجا پیدا شد؟رفته بودم سر لوكیشن برره كه یكی از دوستان قدیمی ام (محسن چگینی، تهیه كننده كار) را ببینم. آقای مدیری من را دید و گفت: دوست داری بازی كنی؟ گفتم: بدم نمی آید. مخصوصا این كه ده سال هم از سینمای ایران دور بودم.بچه آبادان است و 34 سال دارد. ازدواج هم كرده و یك دختر كوچولوی شش ماهه دارد. می گوید سال 68 قهرمان بوكس ایران بوده. بعد رفته دوبی و آن جا هم مدت زیادی بادیگارد شیخ محمد (حاكم دوبی) بوده. گاهی اوقات هم وقتی آدم های معروفی مثل نیكلاس كیج، ماریاكری و برایان آدامز به دوبی می آمدند، او بادیگارد آن ها می شده. قرار است با ورود حسن شكوهی به شب های برره، او را بیشتر در این مجموعه ببینیم.یعنی توی این ده سال در خارج از كشور توی سینما فعالیت داشتید؟آره. توی دوبی با جكی شرف (بازیگر هندی) فیلم آن را بازی كردم. یك فیلم هندی بود كه توی دوبی فیلم برداری می كردند. توی بالیوود بازیگرهای هندی ارج و قرب زیادی دارند، مثلا تا از ماشین پیاده می شدند یك نفر سریع با چتر می دوید طرف شان تا یك وقت آفتاب صورت شان را نسوزاند.قسمت اولی كه شما را توی سریال برره نشان دادند، خیلی ها می گفتند این، كار كامپیوتر است.اتفاقا توی خیابان هم كه مردم من را می بینند، می گویند آقا، آن جا چیزی زیر پایت گذاشته بودی؟ توی امارات هم كه بودم، مجله گلف نیوز، مدام می آمد سراغم. آن جا به اصطلاح به ما می گفتند ابراج امارات . چون از این لباس های بلند عربی هم می پوشیدم، هیكلم بیشتر به چشم می آمد. به ام می گفتند برج عرب .
قدتان چقدر است؟دو مترو ده سانت. وزنم هم 142 كیلو است.ورزش هم می كنید؟من قهرمان بوكس بودم. سال 68 به خاطر شكستگی فكم دیگر نتوانستم ادامه بدهم. توی دوبی هم به خاطر همین هیكلم، مرافق شیخ بودم. یعنی در اصل، بادیگارد و مربی شیخ بودم.توی برره نمی خواهید بوكس كار كنید؟مردم برره خیلی مبتدی هستند. خودتان كه دیده اید. هرچیزی كه می شود، مدیری می پرسد: این یعنی چه؟ بنابراین، ورزش به آن صورت، توی برره راه پیدا نكرده! البته توی آن قسمت كه فوتبال بود، قرار بود من دروازه بان باشم كه چون بچه ها فكر كرده بودند من به دوبی برمی گردم یك نفر دیگر را دروازه بان كرده بودند.بعضی شب ها توی خانه احساس می كنم كه سیامك روی این بازویم خوابیده و مهران روی این یكی بازویم خودم هم مدام می گویم بوآااااین صداهایی كه غول از خودش درمی آورد، از كجا آمده؟از خودم. اتفاقا سر صحنه، بچه ها هم تعجب كرده بودند. می گفتند این صداها را از كجا در می آوری؟ الان توی خیابان كه رد می شوم، مردم داد می زنند بوآاااا . مخصوصا بچه ها خیلی از غول خوششان آمده. چند روز پیش، از جلوی یك دبستان رد می شدم كه بچه های مدرسه، من را دیدند. یك دفعه ریختند بیرون. مدرسه تعطیل شد! همه ریخته بودند دورم و امضا می خواستند. مجبور شدم دو ساعت، آن جا باشم. خانم مدیرشان هم رفت یك دوربین آورد كه عكس بگیرد.بازیگری را از كی شروع كردید؟از سال 68. ولی از سال 62 توی مدرسه راهنمایی توحید با بچه ها تئاتر كار می كردیم. آن موقع، خشایار اعتمادی هم تك خوان گروه سرودمان بود. یك مدتی هم توی برنامه صبح جمعه با شما با مرحوم فرهنگ مهرپرور كار می كردم، چون تقلید صدایم خیلی خوب است. آن موقع، سرود آمریكا آمریكا را به صورت محتكر محتكر در آوردیم و با تقلید صدای خواننده اصلی اش خواندم. (و یك تكه از سرود را برای ما می خواند.) بعد توی پرواز پرستوها (ابوالقاسم طالبی) نقش یك افسر عراقی را بازی كردم.
سایز خانواده تان هم همین طوری درشت است؟آره. یكی از پسر عموهایم قهرمان بوكس انگلیس است. اسمش راشد است، ولی به اش می گویند ری . پدرم هم قهرمان كشتی ایران بود و همرزم جهان پهلوان تختی: شهاب ایراندوست. الان عكس پدرم و آقای تختی، آرم كشتی پهلوانی ایران است.سر كار، خنده تان هم می گیرد؟اصلا. وقتی می روم سر صحنه، می روم توی حالت ذن. فكر می كنم واقعا غول ام و حالا باید به عنوان غول، نقشم را بازی كنم. شخصیت غول، یك شخصیت خشن و در عین حال مهربان است. در واقع، یك غول با چهره مثبت است.خب این غول مثبت، قرار است به كجا برسد؟غول، نهایتاً توی برره می ماند و سر و سامان می گیرد. از جنگل و كوه و خشونت، كاملا جدا می شود و یكی از اهالی برره می شود. یك انسان ایده آل.توی خانه هم احساس می كنید كه هنوز غول برره هستید؟بعضی شب ها احساس می كنم كه سیامك روی این بازویم خوابیده و مهران روی این یكی بازویم. سیامك می گفت: رابین هود برره كم بود، جان كوچولو هم اضافه شد!
دوست دارید توی چه فیلمی بازی كنید؟فیلم های اكشن، فیلم های جنگی، فیلم های ورزشی مثل راكی و رمبو.توی امارات، از این فیلم ها بازی می كردید؟نه. آن جا توی یك شركتی بودم كه ما را برای بادیگارد شدن استخدام كرده بود. مثلا من بادیگارد ویتنی هیوستون، ماریا كری، نیكلاس كیج، استینگ، تایگروودز (قهرمان بوكس جهان) و... بوده ام. نیكلاس كیج از هیكل من تعجب كرده بود. می گفت: توی ایران هم همچین سایزی پیدا می شود؟از بادیگاردی تان خاطره ای ندارید؟یك بار برایان آدامز برای كنسرت آمده بود آن جا. این آدم، گیتارش را از خودش جدا نمی كرد. دستشویی هم كه می رفت، گیتارش را می برد و تمرین می كرد. من هم از بیرون، تقلید صدایش را كردم. بیچاره فكر كرده بود اكوی صدای خودش است. بعد آمد بیرون، گفت: احمد، تو بودی؟وقتی می خواهید سوار ماشین شوید، مشكلی ندارید؟چرا، خیلی سخت است. البته الان شانس آورده ام كه صندلی جلو، یك نفره شده. ماشین های توی ایران، اكثرا كوچك هستند. وقتی می نشینم، پاهایم می رود بالای داشبورد. خیلی وقت ها هم كه راننده ها من را می شناسند، می گویند: برو صندلی عقب، راحت بنشین. كسی را سوار نمی كنیم.تا حالا شده كه فیلمی را ببینید و دلتان بخواهد كه كاش جای فلان نقش، بازی می كردید؟خیلی. مثلاً نقش مالك اشتر توی سریال امام علی برایم این طوری بود. همیشه دوست داشته ام كه توی فیلم های تاریخی و مذهبی بازی كنم. دوست دارم یك سریال در رابطه با كربلا ساخته شود و تویش بازی كنم. می دانید، هنرمند زمانی هنرمند است كه اشكش اشك مردم باشد و لبخندش لبخند مردم. زمانی كه گریه می كند، تمام 70میلیون باهاش بگریند و زمانی كه می خندد، 70میلیون همراهش بخندند.كاوه مظاهری- احسان ناظم بكاییg>مطالب مرتبط نكاتى درباره شب هاى برره پاسخ برره ای ها به انتقادات از پشت صحنه سریال شب های برره گفتگو با شقایق دهقان بازیگر شب های برره گفتگو با محمد شیری بازیگر شب های برره
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 664]