تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 4 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):افطارى دادن به برادر روزه دارت از گرفتن روزه (مستحبى) بهتر است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833378861




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

.::رسول یونـــان ; شــاعر آرامش::.


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: karin05-11-2008, 04:45 PMhttp://i37.tinypic.com/5nrfpy.jpg من رسول هستم پسر محمد. در دهکده ای دور کنار دریاچه چی چست به دنیا آمده ام و همه اش سی و سه سال دارم. فعلا ساکن تهران هستم و اضافه کنم که به طور کاملا شانسی از اینجا سردرآوردم یعنی اگر تنها اتوبوس دهکده به شهر دیگری جای شهر تهران می رفت حتما الان آنجا بودم. باقی جزئیات زندگی ام را در کتاب هایم خرد کرده ام کتاب ها: 1- روز بخیر محبوب من 2- کلبه ای در مزرعه برفی 3- گندمزار دور 4- کنسرت در جهنم 5- بنرجی چرا خودکشی کرد؟ ( رمان – شعر از ناظم حکمت) 6- یک کاسه عسل ( گزینه شعر ناظم حکمت) 7- روزهای چوبی ( گزینه شعر جهان) karin05-11-2008, 04:49 PMیک خرس قهوه ای مخملی خریده ام برای دختری که ندارم و یک عینک برای پدر که چشم هایش دیگر نمی بیند و حالا می روم برای او که نیست گل نسرین بچینم شاد یا غمگین زندگی، زندگی ست و اگر فردا برای شکار پلنگ به دریا رفتم تعجب نکنید از کتاب روز بخیر محبوب من karin05-11-2008, 04:51 PMتو نیستی اما من برایت چای می ریزم دیروز هم نبودی که برایت بلیط سینما گرفتم دوست داری بخند دوست داری گریه کن و یا دوست داری مثل آینه مبهوت باش مبهوت من و دنیای کوچکم دیگر چه فرق می کند باشی یا نباشی من با تو زندگی می کنم از کتاب روز بخیر محبوب من karin05-11-2008, 04:52 PMهیچ کس باور نمی‌کند که من به خاطر صدایی که دوباره بشنوم در کوچه های شبانه تلف شدم مردم تو صدای دل‌انگیز پیانویی بودی که در یک شب مهتابی از کلبه‌ای مجهول به گوش می‌رسید هیچ کس باور نمی‌کند که من به خاطر… از کتاب روز بخیر محبوب من karin05-11-2008, 04:53 PMاین دهکده بیهوده زیباست آسیاب ها بیهوده می چرخند شعر دست مرا گرفته به دور دست ها می برد بیچاره پدر بیچاره مادر بیچاره لیلا من دیگر باز نمی گردم. MaaRyaaMi05-11-2008, 04:59 PMآسمانخراش ها تماشای آسمان را از ما گرفته بودند بمب های عمل نکرده گشت و گذار درصحرا را دریا نیز استخر خصوصی دیکتاتورها بود این دنیا به درد ما نخورد ما در رویا هایمان زندگی کردیم karin05-11-2008, 05:00 PMhttp://i38.tinypic.com/2rxz52d.jpg - لطفا یک بیوگرافی از خودتان ارائه دهید و بگویید چگونه ترانه سرا شدید؟ رسول یونان هستم پسر محمّد متولد 1348 در دهکده دور در کنار دریاچه چیچست به دنیا آمدم سالها پیش تقریباً سال 74 آقایی با من تماس گرفت، گفت ترانه می خواهم من گفتم ترانه ندارم من سپید می گویم گفت نه ترانه می خواهم من ترانه را گفتم آن روز از خوشحالی زیاد از روزنامه تا خانه دویدم خیلی برایم مسرّت بخش بود که برای اولین بار ترانه می گفتم واین اولین جرقه بود که من ترانه سرا شدم. - ترانه را تعریف کنید و از نظر شما ترانه خوب چه ترانه ایست ؟ ترانه یک قالب شعری است که در همسایگی ادبیات شفاهی قرار دارد ترانه خوب ترانه ای است که تا به حال شنیده نشده ولی وقتی ما می شنویم احساس کنیم قبلا آن را شنیدیم . - وضعیت ترانه را در بازار موسیقی پاپ چگونه می بینید ؟ من اصولاً آدم بد بینی نیستم همیشه سعی می کنم نسبت به اطرافم دید مثبتی داشته باشم امّا در حال حاضر وضعیت ترانه خیلی بد است و این به خواننده و آهنگسازها بر می گردد جز عدّه محدودی از این دو قشر بقیّه بی سوادند ،بازار کار طوری شده که ترانه سرایان ترانه ی راحت و در سطح پایین می گویند آن هم به خاطر وجود همین خواننده ها و آهنگسازهاست که چنین ترانه هایی می خواهند ترانه سرا ها هم خودشان را با وضع موجود وفق می دهند. - به نظر شما این ترانه سراست که دنبال خواننده می رود یا بالعکس ؟ در حال حاضر بر عکس شده قبلاً خواننده دنبال ترانه سرا می رفت امّا حالا این ترانه سراست که با التماس از خواننده می خواهد که ترو خدا ترانه ی ما رو بخون . - رابطه ی شما با موسیقی چطور است ؟ رابطه من با موسیقی خیلی عالی است ، کسانی که به خانه من آمدند می دانند من علاقه وافری به موسیقی دارم چند نوع ساز در خانه ی من است من با موسیقی عجین هستم. - نظرتان در مورد ترانه های منفی و اصطلاحاً واسوخت چیست ؟آیا ترانه های منفی همان واسوخت به معنای سنتی آن است یا خیر ؟ بله، حالا شما هر اسمی را که می خواهید بگذارید واسوخت یک ژانر شعری در تمام کشور هاست هیچ ایرادی هم ندارد، بگذارید که ترانه سرایان ترانه منفی بگوبند معشوقی که پشت پا زده و رفته و به عاشق خیانت کرده ،عاشق هم منفی می نویسد ،اگر معشوق می رود عاشق با خواندن این ترانه دیگر خودکشی نمی کند باید مثبت نگاه کنیم ( تو رفتی و خیالی نیست ) زاویه دید افراد عاشق را تغییر می دهد و عاشق از یک پنجره ی جدید به اطرافش نگاه می کند ،اگر مثبت نگاه کنیم اتفاقا خیلی هم ترانه مثبت و خوبی است من نمی دانم چرا اسمش را ترانه منفی گذاشته اند . - چرا انقدر ترانه های منفی و خشن رواج پیدا کرده اند؟ ترانه سرایان واقعی آیینه تحوّلات اجتماعی زمان خویش هستند آنها آیینه گردان تاریخ معاصر هستند هر چیزی که در جامعه می بینند در شعر بازتاب می دهند ،در خارج هم همین طور است شعر ها از تحولات اجتماعی نشات می گیرد. - مگر نمی گوییم ترانه یک قالب شعری است پس چرا همیشه ترانه را از شعر جدا می کنیم ؟ ترانه به شدّت با شعر ارتباط دارد ، ما شاعرانی داریم که با ترانه ی خوبشان موفقیتی را کسب کرده اند ترانه هایی که بر سر زبانها افتاد و این دلیلی شد برای شهرت شاعران آنها ،ترانه مانور خاصی دارد و این به دلیل عامیانه بودن آن است و غالب قدرتمندی است شاعرانی که ترانه را از شعر جدا می کنند به اصطلاح می خواهند ضعف کاری شان را ببپوشانند و بگویند ما شاعر نستیم ترانه سراییم. - ترانه سرای هنری بودن خوب است یا تجاری ؟ نمی توانیم این دو را از هم تفکیک کنیم و بگوییم یکی خوب است و دیگری بد هر کدام حیطه ی جداگانه ای را دارد اهل هنر به هنر فکر می کنند و یک عده به تجارت نمی توانیم بگوییم شاعری که تجاریست شاعر بدی است. - فاکتورهایی که باید به آنها دقت کنیم تا ترانه ی خوبی بگوییم چیست ؟ این فاکتورها برای رسیدن به موفقیت از فردی به فرد دیگر متفاوت است ولی مهمترین چیزی که باید به آن توجه کرد این است که ترانه سرا بایر باور پذیری داشته باشد نگاه او با نگاه بقیّه متفاوت باشد ،تقلید نکند، سعی کند نگاه تازه ای برای خود داشته باشد این خیلی مهم است همانطور که خدا انسانها را با استعداد های متفاوتی آفریده هر انسانی می تواند نگاه مخصوص به خود داشته باشد. - آینده شعر و ترانه ایران را چگونه می بینید ؟ آینده شعر ایران خواه ناخواه مرزها را خواهد شکست در مورد ترانه این خواننده است به آن خط و سیر می دهد ، در ترانه فاکتور اصلی مخاطب است، مخاطب است که ترانه را به یک سمت هدایت می کند. - شاعران مورد علاقه ی شما چه کسانی هستند؟ احمد رضا احمدی ، شمس لنگرودی ، مفتون امینی . - بیرون از حیطه شعر چه فعالیت هایی می کنید؟ عمده ی فعالیّت من بعد از شعر ،ترجمه ،نمایشنامه نویسی و روزنامه نگاریست. - حرف آخر ... حرف آخر را کسی می گوید که کاری را تمام کرده باشد من کار را تمام نکرده ام و حرفی ندارم ، تازه وارد ها در شهر شناخته نمی شوند . منبع: نشریه ادبی عروض MaaRyaaMi05-11-2008, 05:03 PMعمارتی زیبا در چمن زاری بزرگ کنار دریا چه های شیر من آنجا زندگی می کنم با نامی از انسان و شکوهی از خدایان اما حقیقت چیز دیگری ست من در جستجوی او تنها به رویا هایم رسیده ام karin05-11-2008, 05:04 PMنه به خاطر شعر نه به خاطر جور دیگر زیستن خانه من برای دو نفر کوچک بود به همین خاطر تنها ماندم karin05-11-2008, 05:32 PMدست‌کش‌هایم تاریک شده‌اند این جنازه‌ها را از کجا می‌آورند از کدام شب ؟! آب بریز پسرم! بیشتر آب بریز می‌خواهم سیاهی از تن جهان بشویم از کتاب روز بخیر محبوب من karin05-11-2008, 05:34 PMعشق را بدون بزک می‌خواستیم دنیا را بدون تفنگ روی دیوارهای سیاه گل سرخ نقاشی کردیم رهگذران به ما خندیدند به ما خندیدند رهگذران ما فقط نگاه کردیم جاده‌ها دور شهر گره خورده بودند در شهر ماندیم و پوسیدیم و خواندیم: " قطاری که ما را از این جا نبرد قطار نیست" من یک پسر بد بودم karin05-11-2008, 05:55 PMشعر برای برخی ساختن است برای برخی دیگر سرودنی, برخی شعر را نوعی كوشش برای خلق اثر می‌دانند, برخی دیگر آن را جوشش درونی از ناخودآگاه شاعر. بعضی از شعرها, شعر اندیشه‌اند, تفكر برانگیزند, وسوسه كننده‌اند. بعضی از شعرها مثل فرمول‌های ریاضی‌اند, معادله‌ای مجهول كه خواننده را به هیچ جا نمی‌رساند. (چندمجهولی‌اش مشخص نیست). كلماتی‌اند كه بوی چشم رژه می‌روند بی‌آنكه تاثیری در ذهن مخاطب به جا بگذارند لرزه در دل نمی‌اندازند. روابط كلمات با یكدیگر نامتجانس و روابط سطرها از هم گسیخته‌اند. بعضی‌ها ذاتاً شاعرند, حتی اگر شعری اندك در كارنامه خود داشته باشند. دومین دفتر شعر رسول یونان اخیراً به نام «من یك پسر بد بودم» منتشر شد, ناشر این دفتر نشر افكار است. رسول یونان با این اشعار به همراه اولین دفتر شعرش «روز بخیر محبوب من» در كدام طیف جای می‌گیرد؟ مروری بر چند شعر او جایگاه این شاعر كم كار را در میان نسل امروز تا حدودی نشان خواهد داد. شعر اگر به تعبیری نوعی رویا دیدن باشد, اولین شعر كتاب «روز بخیر محبوب من» رویایی است در بیداری: به دور می‌رفتم به جست‌وجوی راز جهان كه دودكش خانه‌ات را دیدم نزدیك كه شدم دریافتم آن چه به دنبالش بودم تویی زنی در سرزمین برفی با گیسوانی و آوازهایی كه خواب خرس‌ها را پر از كندوهای عسل می‌كند اینجا فرود آمدم وبرای نجاری‌ات هیزم جمع‌كردم عناصری كه این شعر را می‌سازند همه به نوعی در ارتباط ارگانیك با یكدیگر معنا می‌دهند. شاعر برای كشف راز جهان به جست‌وجوی دوردست‌ها می‌رود به سرزمین ناشناخته شاید رویا كه ناگهان دود (دال) خانه‌ای نشان از انسانی (مدلول) می‌دهد. به رابطه دال و مدلول در این دو سطر دقت كنید. برفی كه در چشم‌انداز شاعر گسترده است. آتش بخاری را در ذهن تداعی می‌كند. از طرفی سرزمین برف ناخودآگاه‌ ما را به یاد خرس‌ها می‌اندازد و خرس تداعی كندوهای عسل است. عسل در مذاق شاعر, لذت و شیرینی دیدار نابهنگام زنی است كه همیشه در رویا انتظارش را می‌كشید. به همین خاطر شاعر در آن دیار اتراق می‌كند تا برای بخاری معشوق گمشده هیزم جمع كند. جمع كردن هیزم نوعی صمیمت یك رابطه را بیان می‌كند. (جمع كردن هیزم هرگز به معنای خواری و ذلت نیست.) ضمن اینكه جمع‌آوری هیزم بخاری برای تداوم آتش است, آتش هم گرمای یك رابطه را القا می‌كند. همه سطوح این شعر چون منشوری رنگ‌های متنوع یك عشق ناشناخته را در ابعادی وسیع تشریح می‌كنند. واژه‌های شعر مثل نخ تسبیح همه اجزای شعر را به هم مرتبط می‌كند. هیچ سطری بی‌سبب در شعر ننشسته و هیچ واژه‌ای جای واژه‌ای را تنگ نكرده و شاعر از مصرف واژه‌های بیهوده به شدت اجتناب كرده است. شعر شماره هشت این دفتر با همه كوتاهی و مقتصد بودن شاعر در مصرف كلمات, مثل یك هایكو عمیق و زیباست: من ابر شدم گفته بودی كه خورشیدی یادت هست تا زیباتر بتابی چقدر گریستم؟ شعر با همه سادگی در اولین سطرها تكراری به نظر می‌رسد, اما در ادامه روابط كلمات شكل دیگری می‌گیرند و مفهوم دیگری را تداعی می‌كنند. تمام بار شعر بر دوش سطر آخر نهاده شد و همین سطر دو كلمه‌ای چنان ضربه سنگینی را وارد می‌كند, كه تا همیشه رد پایش را در ذهن خواننده به جا می‌گذارد. رسول یونان علاوه بر اشعار ساختمند, شعرهای خطی نیز دارد كه از ساختار مشخصی پیروی نمی‌كنند اما منطق شعر دارند و شعر به معنای مطلق خود هستند, در این شعرها با سطرهای درخشان روبه‌رو می‌شویم كه هیچ از زیباترین سطرهای شعرهای مطرح جهان كم ندارند. مثل این چند سطر: دست‌هایش سفید بود و روشن انگار از چیدن ماه آمده بود رسول یونان با چنین پیشینه‌ای در شعر دومین دفتر شعرش را اخیراً با عنوان «من یك پسر بد بودم» توسط نشر افكار منتشر كرد. شعر شماره 11 از این دفتر را مرور می‌كنیم: من و تو پشت یك میز چوبی می‌نشستیم و آن میز چوبی در كافه‌ای ساحلی بود و آن ساحل در سرزمینی ممنوع كتاب را سوزاندند و از خواب بیدارمان كردند نه تو بودی ونه من ما قهرمانان پوشالی یك داستان بودیم این شعر و یا شعر شماره 22 از این دفتر با یك ساختارحساب شده نوشته شده‌اند و تقریباً قصوی‌اند. نظریه‌ای كه مطرح می‌كند شعر نباید روایی باشد, قصوی باشد, با مطالعه این شعرها و شعرهای دیگری از این دست می‌توان ادعا كرد شعر خوب هیچ قید و شرطی را برنمی‌تابد, این دو شعر كه هم روایی و هم قصوی هستند, لذت متن را به مذاق خواننده می‌چشانند و جزو شعرهای مدرن هم هستند. نوع نگاه شاعر, چگونگی نامگذاری اشیا در شعر, روابط بین كلمات می‌توانند در بركشیدن یك متن تا سطح یك شاهكار موثر باشند. شاعر در این دو قطعه شعر شاهكاری نیافریده اما باید شهادت داد كه شعر زیبایی خلق كرده است كه از تعاریف مدرنیسم برمی‌گذرد. شعرهایی از این دست در این دفتر فراوان است چنان ‌كه در 24 (ص 36) می‌خوانیم: اما تو آخرین بازمانده فرشتگانی در این سیاره تاریك و حتماً دریا، اسم كوچك توست یا در شعر 22 می‌خوانیم: كشتی كه لنگر می‌گیرد از چشم‌های ملوانان پا به اسكله می‌گذاری این نوع رفتار با كلمه و تصویرسازی در این حد فقط در رویا و شعر مقدور است یعنی همان كه نثر را به راه رفتن جهت رسیدن به مقصدی تعریف كرده‌اند و شعر را به رقص بدون هیچ مقصد و مقصودی, از چشمان ملوانان پا به اسكله گذاشتن همان معادله رقص را كامل می‌كند. طنز نیز به عنوان یك مولفه در شعر مدرن, در اشعار رسول یونان حضوری كمرنگ اما محسوس دارد: من و برادرم واهه آرمن سخت تنهائیم طوری كه قاچ هندوانه را او به دهان می‌گذارد اما از گلوی من پایین می‌رود یا در این شعر می‌خوانیم: شب شومی است و ستاره‌ها در قاب پنجره تخم‌مرغ‌های لقی هستند كه دیوانه‌ای آنها را به سینه آسمان كوبیده است یونان اگر شعری ناشی از دغدغه‌های امروزش و فردای فرزندان این خاك دارد, اگر اندیشه‌اش متاثر از فضای جامعه درگیر واژگان و اصطلاحات قانون و آزادی و سیاست می‌شود, بازتاب‌اش را این گونه بروز می‌دهد: برای رهایی شعرها گفته‌ایم اما رهایی آن نیست كه می‌شناسیم رهایی سرود پرندگان است رفتار آب است و باد رقص نور به شیشه است ما اگر رها هم بودیم كاری از پیش نمی‌بردیم گرفتار ابدی نام و نانیم گرفتار همین روزمرگی‌ها با مطالعه دفتر دوم یونان و مرور اشعار این كتاب, خواننده قطعاً خواننده ضمن لذت از متن اشعار به كشف‌های تازه‌تری نیز خواهد رسید. حالا بی‌صبرانه سومین دفتر این شاعر را از میان شاعران نسل امروز انتظار می‌كشیم. منبع: روزنامه آسیا karin05-11-2008, 05:58 PMتالاپ. ماه بر بام خانه ام می افتد. ادامه باران ها همیشه زیبا نیست همین طور ادامه رویاها... نیستی و این شب سرد و غمگین ادامه سرمه ای است که تو به چشمانت کشیده ای... zooey05-11-2008, 06:17 PMبه دور می رفتم به جستجوی راز جهان که دودکش خانه ات را دیدم نزدیک که شدم دریافتم آنچه به دنبالش بودم تویی، زنی با گیسوانی بافته و آوازهایی که خواب خرس را پر از کندوهای عسل می کرد اینجا فرود آمدم و برای بخاری ات هیزم جمع کردم. zooey05-11-2008, 06:19 PMبا شعر و سیگار به جنگ نابرابری ها می روم من، دون کیشوتی مضحک هستم که جای کلاهخود و سرنیزه مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم! karin05-11-2008, 06:20 PMخواب، طعم عسل داشت در بعدازظهرهایی که آسمان کمی بالاتر از درخت کاج بود. با این همه ما به ایستگاه ها رفتیم تا دورشدن را از قطارها یاد بگیریم... سرانجام از من و تو تنها خرگوشی سفید میان کومه های یونجه به خواب رفت. zooey05-11-2008, 06:22 PMاعتراض داشتم به حکومت پدر اعتراض داشتم به تفنگ برنو به ترکه های آلبالو به .... و روز را بلندتر می خواستم یک شب او عصبانی شد و فردای آن روز مرا صبح خیلی زود از خواب بیدار کرد که نباید می کرد حالا، من، سال هاست در خواب راه می روم. karin05-11-2008, 08:17 PMاگر تو نبودی من کاملاً بیکار بودم هیچ کاری در این دنیا ندارم جز دوست‌داشتن تو karin05-11-2008, 08:36 PMاز هر جاده‌ای که آمده‌ام نفرینش می‌کنم از هر پلی که گذشته‌ام شکسته باد عجیب است پلها و جاده‌ها انسان را به ساحلی می‌رسانند که تا چشم کار می‌کند دریاست و عجیب‌تر اینکه تنها ماه می‌تواند از آبهای خروشان بگذرد و غرق نشود. vahide05-11-2008, 11:45 PMتو بايد بيايی تو با كشتي فيتز كارالدو خواهي آمد از دور دست آوازهاي بومي تو با اسب زورو از ميان نور و موزيك و حتماً در وراي شنل بلندت آفتابي نهان كرده اي; شايدهم از كوپه اي درجه سه پياده شوي تا هيچ فرقي نداشته باشي با زنان فقير كارگر كه از پنبه زاران بر مي گردند براي آمدنت داستان ها ساخته ايم. vahide05-11-2008, 11:51 PMپرواز روز اول گفت: - قلبم بد جوری می‌زند. روز دوم گفت: - کاش می‌شد پرواز کنم. روز سوم احساس کرد می‌خواهد بالا بی‌آورد، دو دستی جلو دهانش را گرفت. روز چهارم اتفاقی نیافتاد. روز پنجم پرنده‌ای از دهانش بال زد و رفت. روز ششم مرد. روز هفتم از شاخه‌ای به شاخه‌ای پرواز می‌کرد. فرشته‌ها، مینی‌مال‌های رسول یونان، تهران: مشکی،1384 -------------- تصادف من داشتم این‌جا می‌آمدم که تصادف کردم. ناگهان یک ماشین آمد و مرا زیر گرفت. وقتی می‌خواستم ازعرض خیابان رد شوم، این اتفاق افتاد. جنازه‌ام را گوشه‌ی خیابان در برف رها کردم و آمدم اما کاش نمی‌آمدم. نه مرا می‌بینی و نه صدایم را می‌شنوی. کاش نمی‌آمدم، من داشتم به دیدن تو می‌آمدم که مردم. فرشته‌ها، مینی‌مال‌های رسول یونان، تهران: مشکی،1384 vahide06-11-2008, 12:01 AMسفر چمدانم را برداشتم و آمدم اما اين فقط يك شوخي ست ويا لااقل تو باورنكن! جدايي بريدن درخت از ريشه است و اره كردن زندگي كه مرگ را رقم مي زند اما من زنده ام واين يعني من آنجايم كنار تو كنار تو و درخت توت و اسب. ---------- نه به خاطر شعر نه به خاطر جور دیگر زیستن خانه من برای دو نفر کوچک بود به همین خاطر تنها ماندم رسول یونان، دو ماهنامه شوکران، شماره بیست و ششش MaaRyaaMi06-11-2008, 07:55 AM... و سرانجام از قصه هاي شكارچيان چيزي نمي ماند جز يك مرغابي بر پيشخوان رنج آور است اما چيز مهمي نيست بگذارهر چه دوست دارند تعريف كنند خوب يا بد داستان ها بايد ساخته شوند اما فراموش نكن تو بايد مثل انسان زندگي كني جهان جاي عجيبي است اين جا هر كسي شليك مي كند خودش كشته مي شود. MaaRyaaMi06-11-2008, 07:55 AMیک روز می آیی و در گورستانی دور در استخوانم می دمی تا شعر های نا سروده ام را بشنوی MaaRyaaMi06-11-2008, 07:57 AMاگر تو نبودی عشق نبود همین طور اصراری برای زندگی اگر تو نبودی زمین یک زیر سیگاری گلی بود جایی برای خاموش کردن بی حوصلگی ها اگر تو نبودی من کاملاً بیکار بودم هیچ کاری در این دنیا ندارم جز دوست داشتن تو MaaRyaaMi06-11-2008, 07:59 AMمرگ در نمی زند کلید می اندازد مرگ اگر در بزند که مرگ نیست حتما مامور مالیات است و یا پستچی و یا مهمان... او چهره ای محو دارد و در گلویش... مردگان سرفه می کنند MaaRyaaMi06-11-2008, 08:00 AMنه امپراطورم و نه ستاره ای در مشت دارم اما خودم را با کسی که خیلی خوشبخت است اشتباه گرفته ام و به جای او نفس می کشم راه می روم غدا می خورم می خوابم و... چه اشتباه دل انگیزی... MaaRyaaMi06-11-2008, 08:01 AMداشتم از این شهر میرفتم صدایم کردی جا ماندم از کشتی ای که رفت و غرق شد البته... این فقط می تواند یک قصه باشد در این شهر دود و آهن دریا کجا بود که من بخواهم سوار کشتی شوم و... تو صدایم کنی فقط می خواهم بگویم تو نجاتم دادی تا اسیرم کنی MaaRyaaMi06-11-2008, 08:04 AMما ، غصه هایمان را شمردیم و به خواب رفتیم باید هم کابوس می دیدیم ! karin06-11-2008, 05:26 PMhttp://i37.tinypic.com/28m305w.jpg رسول یونان . 1348. شعر. روز بخیر محبوب من، کلبه ای در مزرعه برفی ، گندمزاردور، کنسرت در جهنم، من یک پسر بد بودم ، فرشته ها . ترجمه . روزهای چوبی ( ناظم حکمت ) ، بوی خوش تو ( شعر آذربایجان ) ، یک کاسه عسل ( واهه آرمن ) ، رودی که از تابلوهای نقاشی می گذشت ( ارمنی ) . هر شاعری به داشتن همچین اسم وفامیلی غبطه می خورد رسول ِ یونان . ساده می نویسد و گاه شبیه هایکو . زبان خاص خودش را ندارد چون بچه ها ی شیر خوار هم می توانند به زبان شعر او صحبت کنند ولی شعرهایش داستان خاص خودشان را دارند این رسول یونان . از ویژگی های شعر او که جزء محاسن کارش هم حساب می شود پایان های میخکوب کننده اش است ، از مهمترین قسمتهای متن سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 778]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن