واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: من برای دین اهمیت بسیار زیادی قائلم
بدون شك از پایان دهه پنجاه به بعد گذر از مرزهای متعارف و معمول نقاشی و مجسمهسازی در سطحی گسترده، دلائلی خاص داشته است، ولی معلوم كردن آنها، قطعاً كاری دشوار است. از میانه دهه پنجاه به این سو، تعداد زیادی از آثار و فعالیتهای مختلف بهعنوان هنر عرضه شدهاند كه شاید بتوان گفت بجز یك ویژگی مشترك، وجه مشترك دیگری با هم ندارند و آن ویژگی مشترك چیزی نیست جز این واقعیت كه این آثار نه نقاشیاند، نه مجسمه، و نه گرافیك. این پدیدهها اكثراً پیشینهای در تاریخ هنر مدرن دارند كه اگر به گذشتهها بنگریم، متوجه این قرینهها خواهیم شد؛ گوئی تاریخ هنر از نو تكرار میشود اما با شكلی متفاوتتر و البته عجیبتر. گرچه بعضی از این پدیدهها به حوزههای دیگری با نامهای مختلف سر بر كشیدهاند، اما نمیتوان از زدن برچسب هنر به آنها امتناع كرد؛ چراكه هنر فقط مختص نقاشی و مجسمهسازی با فرمهای سنتی نیست.بعضی از پدیدارهای هنری بعد از دهه پنجاه، چنان عجیب و غیرمعمولند كه انسان در وهله اول دچار حیرت میشود و بر سر دوراهی تردید در قبول این آثار بهعنوان آثار هنری یا عدم پذیرش آنان بهعنوان هنر، قرار میگیرد. مثلاً هنرمندی به نام «كریستو» بخشی طولانی از ساحل استرالیا را با پلاستیك بستهبندی كرده و محوطه بزرگی را در كالیفرنیا با پارچهای نارنجی رنگ پوشانده است و جالب این است كه هر دوی آنها را بهعنوان اثری هنری عرضه كرده. نمونه دیگر، نیوتن هریسون آمریكائی ست كه از سالها پیش به فكر اجرای پروژهای بسیار جالب و دیدنی ست (البته هریسون تا امروز هم به دنبال اجرای این پروژه است، اما اجرای آن مستلزم توافق مقامات نظامی آمریكاست كه به زمان زیادی برای كسب موافقت آنها نیاز دارد) وی قصد دارد، موشكهای نظامی از دور خارج شده آمریكا را كه در انبارها نگهداری میشود، به جوّ بالای كالیفرنیا پرتاب كند تا با تخلیه مواد شیمیائی بتواند یك شفق مصنوعی ایجاد كند. این پروژه كه با صرف هزینهای فوقالعاده و دور از ذهن، قابل اجراست منجر به تجربهای كوتاه ولی حیرتانگیز خواهد شد. انسان امروز از خود میپرسد كه آیا این عمل، یك مزاح ناشی از جنون خودبرزگبینی نیست؟ همچنین باید پرسید آینده هنر به كجا خواهد انجامید؟در میان هنرمندان معاصر نیز هستند كسانی كه نگاهی عمیق و ژرف به هنر و زندگی انسانها دارند و ارتباطشان را نیز با گذشته، نهتنها قطع نكردهاند، بلكه بنوعی در صدد تجدید آن (البته به شكلی دیگر) هستند. آنسلم كیفر یكی از مهمترین و شناخته شدهترین آنهاست.
«نقاشی از منظر كیفر»«آنسلم كیفر» (ANSELM KIEFER) در سال 1945 در دو نواشینگن آلمان غربی به دنیا آمد و بعد از آنكه در فرایبورگ به تحصیل حقوق و زبان فرانسه پرداخت، در كارلسروهه به نقاشی روی آورد. او از 1971 تا 1972 نزد یوزف بویز (JUSEF BEUS) كه از هنرمندان معاصر آلمان است، در آكادمی ملی هنرهای تجسمی دوسلدورف ادامه تحصیلاتش را در رشته نقاشی پی گرفت. در سال 1969 اولین نمایشگاه انفرادیاش را برپا كرد و همان سال در 17 نمایشگاه مختلف در انجمن هنرمندانِ هانوور شركت كرد. در سال 1971 ساكن هورنباخ واقع در منطقه كوهستانی «اُدِنوالت» (جنوب غربی آلمان) شد و تا امروز در همان مكان به سر میبَرَد.در حدود سال 1969، او در آثارش دغدغه رابطه فرهنگ آلمان با نازیسم داشت، رابطهای كه به گونهای نمادین در كتابهای مصور و نقاشیها و بعد مجسمهها و چیدمانهایش نیز انعكاس دارد. پس از آن، نقشمایههای وی گسترش یافتند و به سرنوشت هنر و همه معارف انسانی راه یافتند. كیفر، ازجمله مهمترین هنرمندانی است كه به احیای اكسپرسیونیسم پرداختهاند. وی تاریخ را نقاشی نمیكند، بلكه آن را تفسیر میكند. معروفیت او قبل از هر چیز، به سبب خلق نقاشیهای ابزاری اوست. كیفر در آثارش از ابزار و مصالح مختلفی استفاده میكند. برای مثال، در نقاشی بدون عنوانی كه در سال 1984 پدید آورد، از امولسیون، حصیر، سرب، لاك صدفی و مانند اینها استفاده كرد. او در مجموع آثارش، بهطور كلی بنوعی در كنكاش و درگیری با گذشته آلمان است؛ موضوعاتش نیز اغلب برانگیزاننده نسل جوانند. در آثار وی دوران حاكمیت نازیسم در آلمان به طرزی چشمگیر منعكس میشود.
آنسلم كیفر كه از یوزف بویز و گئورگ بازلیتس، بسیار جوانتر بود، بشدت تحت تأثیر هنر آنها قرار داشت. وی در سالهای2-1971با بویز مراوده داشت و در سال 1973 دوستی نزدیكی با «بازلیتس» برقرار كرد اما حتی پیش از این زمان و قبل از دوستی و نزدیكی با این دو هنرمند، نقشمایه محوری خود را یافته بود، یعنی: گذشته آلمان از منظر رخدادهای تاریخی و اولویتهای منعكس شده در نوع ارزشهای فرهنگیاش كه هم به صورت شخصی و هم بهعنوان یك بیماری ملی پنهان تجربه شده بود.سوژههای نمادین كیفر، شخصیتهای معروف و رهبران فكری بودند كه مردم آلمان هویت خود را در وجود آنها مییافتند و برای توجیه رعب و وحشت دوران حكومت نازیها از وجودشان استفاده و سوءاستفاده كرده بودند. او، ضمن به تصویر كشیدن این سوژهها، به نقاشی تاریخی ـ كه با ارزشترین و تحسین شدهترین هنر تجسمی غربی است ـ قدرت و مطلوبیتی تازه بخشید.هنر كیفر از ابتدا، حال و هوای دینی ـ مذهبی داشت. او خود میگوید: «من برای دین اهمیت بسیار زیادی قائلم، زیرا از علم پاسخی به دست نمیآید». اساطیر كهن و نقشمایههای عهد عتیق، اخیراً در هنر او انعكاس یافتهاند، تا دامنه دلالتهای آن را به فراسوی مرزهای آلمان بگسترانند.
هنر كیفر تا حدودی نیز متأثر از شیوههای نگاه باروك به جهان است ولی سبك و لحن او زاهدانه است و بیش از آنكه تجلیلكننده باشد، توجیهآمیز و ندامتجویانه است. در روزگاری كه رنگهای تند و پرطنین مورد علاقه و توجه مردم و هنرمندان است تابلوهای او سیاه و قهوهایاند و با زبانی شاعرانه كه برای فهم آن باید تأمل كرد، از آتش و مرگ سخن میگویند؛ اما این تابلوها، امید را نیز منعكس میكنند، امیدی كه در شعر او نیروئی خلاقه و زنده است و در كارهای اخیرتر وی نیز با این ایده نمود مییابد كه «شَر، مستلزم خیر است».كیفر هدف خود را با جدیتی خللناپذیر، دنبال میكند و روشهائی را كه به كار میگیرد، عمیقاً سنجیده است. كتابهای تدوین شده، باسمههای چوبی و تابلوهای بزرگ، رسانههای بیانی او به شمار میروند و او در این رسانهها از مواد و فرایندهای مختلفی غیر از رنگ و كُلاژ استفاده میكند كه از سال 1981به بعد، نی، شن، سرب و دیگر فلزات را شامل میشوند و همیشه مفهوم نمادین و زیباشناختی دارند. در تابلوی «بدون عنوان» (1984)، نردبانی دیده میشود كه در محور قرار دارد. این نردبان را میتوان نشانه فاصله گرفتن و همچنین گذر از جهان مادی و دوری جستن از پویش شر دنیوی دانست جالب اینجاست كه نردبانِ تابلوی بدون عنوان از سرب ساخته شده و واضح است كه سرب را در كیمیاگری،دارای روح میدانند و معتقدند كه كبوتر سفید را تداعی میكند. گفتهاند كه پله اول نردبان صعود به آگاهی (كه در عهد عتیق آمده) از سرب بوده است. تابلوی بدون عنوان (كیفر) بهطوری صریح از بازنمائیهای اواخر قرون وسطا از نردبان یعقوب در عهد عتیق، نشان دارد. هنرمندانی امثال كیفر، اصرار دارند هنر را از قلمروئی كه به آن محدودش ساختهایم، یعنی سرگرمی و لذت، خارج سازند. هنر نباید سهلالحصول و پیش پا افتاده باشد. هنرمندان به توجه ما نیاز دارند، نه به تأیید و تكذیب ما. آنها مخاطب را جدی میگیرند و این خیلی مهم است.آنچه تا حدودی میتواند ویژگی معنا و مضمون هنر در دهه 1980 به شمار آید، این است كه از نو با قالبهای نمادین بیان گردد. مضمون، نزد كیفر، فرهنگی و عالمانه است.
«بینالنهرین» عنوان یكی از چیدمانهای كیفر است كه اشارهای به گذشته و آینده هنر دارد. عنوان آلمانی اثر «ZWEISTROMLAND» به معنای بینالنهرین یا بین دجله و فرات است كه به گاهواره تمدن شهرت دارد و مركز نخستین كتابخانه بزرگ جهان است. كتابهای حجیم با جلدهای سربی در قفسههای فولادین و غولآسا، نماد دستآوردهای انسانیاند كه اشارهای دوپهلو دارند؛ یعنی هم گورستان كتاب را مجسم میكنند و هم منابع قابل رجوع را. جلدهای سربی هم بازدارندهاند، هم حفظكننده. لولههای سربی پر از آب، بر فراز فریم فولادی دیده میشوند و نماد دوشهریاند كه در عنوان آلمانی اثر مستترند.سازه دارای مقیاس فوق انسانی ست، كتابخانهای است برای تحولات كهن یا خدایان آینده. كیفر بهطور ضمنی از قدرت و ارزش دانش و نیز دشواری آن سخن میگوید. او ضمن كار كردن با زبان تجسمی و فاصله گرفتن از آن، هم ضابطههای هنری موجود را تحكیم میكند و هم ضابطههای جدیدی به وجود میآورد.تابلوی «نقاشی زمین سوخته» یكی دیگر از كارهای باارزش كیفر است. این تابلو روایتگر جنگ است؛ جنگی ویرانگر و سوزاننده كه جز خرابی و ویرانی حاصلی ندارد. این نقاشی همچنین یادآور سرزمینی ویران شده است كه میراث جنگ به شمار میرود. خط افق چنان كوتاه و نزدیك به زمین ترسیم شده كه تماشاگر بیاختیار خود را درون صحنه حس میكند؛ گوئی در جهانی سوخته و تباه شده قرار دارد.در پسزمینه تابلو، شبح جنگلی هویداست كه درون مهی از دود پوشیده شده است. در قسمت پائین سمت راست تابلو، حفرهای عمیق به رنگ سیاه كهربائی دیده میشود. در قسمت بالای سمت چپ با خطی خمیده و نگارشی ـ تزئینی عبارت زیر حك شده است: «نقاشی زمین سوخته».در تابلوئی كه كیفر خلق كرده، همهچیز سوخته و ویران شده است، زندگی جریان ندارد؛ نه سبزهای، نه آدمی و نه حتی حیوانی، دیده نمیشود. گوئی تصویری از آخرت و پایان دنیاست. تابلو با وحشت نفس میكشد و از نفسهای سرد و سهمگین آن بوی مرگ به مشام میرسد. رنگ خاكستری زمینه، وحشتناك و مخوف است، درست مثل جنگ. شاخههای درختان شكسته، و چنان خمیده و كج هستند كه گوئی از درد به خود میپیچند. دود غلیظی كه در تابلو دیده میشود، به جای اینكه به آسمان صعود كند، به طرف زمین خزیده است و به چاله سیاه منتهی میشود؛ چالهای كه یادآور دنیای مردگان و اشباح است و گوئی با حرص و ولع، زندگی را به درون خود میبلعد. در مجموع گوئی كه این تابلو با زغال حاصل از سوختن جهان در آتش جنگ، ترسیم شده است، رنگ از آن گریخته و تصویر مبهمی از آن در كابوسی سهمگین به جا مانده است.مهدی بدری
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 713]