تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836123825
ای کاش فیلم می شدند (درباره رمان هایی که می توانند تبدیل به فیلم شوند )
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: mehrdad 2114-09-2008, 10:20 PMآن روزهای اولیه تولد سینما ، خبری از ادبیات در آن نبود .برادران لومیر آن قدر از دیدن آدم های متحرک روی پرده هیجان زده بودند که به هیچ چیزی جز آن فکر نمی کردند .کمی بعد این هیجان فرونشست و دیگر مردم حاضر نشدند برای دیدن کارگرانی که از معدن خارج می شوند ،حتی یک فرانک بپردازند. لومیرها از خودشان مایه گذاشتند .این بود که فیلم "آن باغبان در حال آب پاشی " را ساختند . باغبانی در حال آب پاشی چمن هاست یک دفعه جریان آب قطع می شود .باغبان می خواهد با دقت به شیلنگ نگاه کند که یک دفعه آب روی صورتش می پاشد . پسری آن گوشه شیلنگ را خم کرده بود و وقتی به شیلنگ نگاه می کند ، آن را ول می کند و آب روی صورت پیرمرد می پاشد . مردم حسابی به این شوخی خندیدند . کمی بعد این گونه موضوع ها هم ته کشید .فیلمسازها ،سراغ تئاتر رفتند. بهنظرشان خیلی شبیه سینما بود .اما در عمل دیدن نمایشنامه ها خیلی به درد فیلم شدن نمی خورند (به استثنای آثار شکسپیر و چند نمایش نامه نویس نامی ) این بود که ادبیات را کشف کردند. اما نه همه آن را .همیشه آثاری بوده اند که سینماگران از آن غافل مانده اند .مثلا "ارباب حلقه ها " نوشته تالکین برای آنکه تبدیل به فیلم شود نیم قرن منتظر ماند (یکی از دلایلش هم عدم پیشرفت جلوه های ویژه تو اون دوره بوده) برخی از این رمان ها هنوز هم منتظرند .شاید روزی ساخته شوند . mehrdad 2114-09-2008, 10:46 PMعقاید یک دلقک (هاینریش بل) هاینریش بل .چند تا از کتاب هایش را خوانده اید ؟نویسنده مشهوری نیست ؟ نوبل نگرفته ؟ کتاب هایش کم می فروشد ؟ هاینریش بل نویسنده نامداری است که نوبل ادبی گرفته ، کتاب هایش به چندین زبان ترجمه شده و هنوز هم جز پرفروش هاست . کتاب مشهور و معروف او را " سیمای زنی در میان جمع" می دانند . اما من کتاب "عقاید یک دلقک" اش را بیشتر دوست دارم . به هر حال از قدیم گفته اند :" دیوانه چودیوانه ببیند ، خوشش آید " "عقاید یک دلقک" در مورد یک دلقک سیرک است که در مرز بازنشستگی قرار دارد و حالا به گذشته اش فکر می کند ؛ از اولین باری که عاشق شد تا آخرین باری که از خودش این سئوال را پرسید که برای چه زنده است . این کتاب کلی سئوال اساسی در ذهن ایجاد می کند که به اندازه صد کتاب فلسفی ارزش دارند . شخصیت این رمان دوست داشتنی است ،اما نه به دلیل سئوال های فلسفی اش ، به دلیل نوع زندگی ای که دارد .او مثل همه ماست .اما نگاهی متفاوت به دنیا دارد نمیدانم چرا این رمان جذاب تبدیل به فیلم نشده است . شاید به دلیل آن که اقتباس ادبی از برخی رمان ها ،کار آسانی نیست . نمیدانم . خیلی دلم میخواهد این دلقک فیلسوف را روی پرده ببینم .دلقک فیلسوف ؟ مگر بهلول خودمان یادتان نیست ؟ mehrdad 2115-09-2008, 02:13 AMناتوردشت (سالینجر) علاقه من به سالینجر و رمان "ناتوردشت " وصف ناشدنی است .شاید همین علاقه بیش از حد باشد که در هرنوشته ای ذکر خیری هم از این رمان می کنم . متاسفانه هیچ فیلمی از روی رمان "ناتوردشت" ساخته نشده است . از روی بقیه کتاب های او هم تنها یک داستان کوتاه فیلم شد که از بس بد بود ،لج سالینجر را در آورده بود . "پری" داریوش مهرجویی هم تنها هاله ای از داستان "فرنی و زویی " را همراه داشت . خیلی تاسف خوردم از این که کسی از روی ناتوردشت فیلمی نساخته است. نویسنده ی محبوب من این اجازه رو به کسی نداده و نخواهد داد. شاید اگر آن فیلم اول ، فیلم بهتری از کار در می آمد ،حالا "ناتوردشت" بارضایت سالینجر بدل به فیلم زیبایی شده بود. اما نشد . گاهی یک دیوانه سنگی را به چاهی می اندازد و هزار عاقل به دردسر می افتند. کارگردان های بزرگ از جمله الیا کازان همیشه آرزوی فیلم شدن این رمان را داشته اند .اما سالینجر همیشه یک جمله را تکرار کرده است :"هولدن دوست نداره " آیا روزی خواهد رسید که هولدن سینما را دوست داشته باشد؟ maaars15-09-2008, 05:06 AMمن یه رمان خوندم به نام " ستون های زمین " و تا مدت ها تو جو این رمان بودم و همیشه فکر می کردم اگه یه کارگردان بودم حتما یه فیلم از این رمان می ساختم. SHABAHPASHA15-09-2008, 10:59 AMسلام چشمهايش-بزرگ علوي يادم نمياد دقيقا چند سال پيش بود اين کتاب رو خوندم.نمي دونم دوباره اون رو بخونم مثل همون بار اول مجذوب ميشم يا نه.نمي دونم اصلا اگر تبديل به فيلم بشه اون رو مي بينم يا نمي بينم(شايد احساس مي کنم اون تصور و خاطره اي که از کتاب در ذهنم هست با ديدن تصورات يکي ديگه خراب بشه ).ولي خوب خيلي دوست دارم استاد ماکان رو خارج از تصورات خودم ببينم.اون نقاشي که فقط از چشمهاي زن کشيده شده و بقيه صورتش زير موها پنهان شده رو ببينم . اون ايتاليايي پرشور که به خاطر زن خودکشي کرده بود .اون صحنه روي قايق و.... البته با اين همه مميزي، با اين فضاي حاکم بر سينماي ايران خوشحالم که هنوز يکي از کتابهاي محبوبم به فيلم تبديل نشده. M a r i o15-09-2008, 03:13 PMکوری - ساراماگو اگر کوری میخواست با دید من تبدیل به فیلم بشه میتونستم حرکت دوربین و محل قرارگیری اون رو حدس بزنم. ابتدا دوربین خیابانی رو نشون میده و ... و بعد از سوار شدن دکتر و زنش به آمبولانس دوربین وارد چشم زن دکتر میشه و فقط گه گاهی از اون خارج میشه و در انتها با نگاهی به شهر و از درون چشمان زن دکتر فیلم به پایان میرسه. البته مثل اینکه قبلا فیلمی ازش ساخته شده. درسته دیگه ؟ در نهایت اگر بخواهیم از تاثیر کار استاد بگیم باید اشاره ای هم به فیلم "کوری (میرالس)" کنیم . فیلمی که مثل همه ی فیلمهایی که از رمانهای مشهور اقتباس می شوند اثر دندان گیری از کار در نیامد. در فیلم نقش دکتر را مارک روفالو و زن دکتر را جولیان مور بازی می کنند . mehrdad 2116-09-2008, 02:50 AMکوری - ساراماگو اگر کوری میخواست با دید من تبدیل به فیلم بشه میتونستم حرکت دوربین و محل قرارگیری اون رو حدس بزنم. ابتدا دوربین خیابانی رو نشون میده و ... و بعد از سوار شدن دکتر و زنش به آمبولانس دوربین وارد چشم زن دکتر میشه و فقط گه گاهی از اون خارج میشه و در انتها با نگاهی به شهر و از درون چشمان زن دکتر فیلم به پایان میرسه. البته مثل اینکه قبلا فیلمی ازش ساخته شده. درسته دیگه ؟ مرسی ماریو جان درسته از کوری فیلمی ساخته شده این هم از مشخصات اون !!!! برای مشاهده محتوا ، لطفا ثبت نام کنید / وارد شوید !!!!اکرانش هم اگه اشتباه نکنم یه هفته دیگه است فیلم تو جشنواره کن نشون داده شد و اکثرا ازش انتقاد کردند و نپسندیدن فیلم رو . من تریلرش رو دیدم یه نگاهی بهش تو سایت اختصاصیش بنداز جالبه !!!! برای مشاهده محتوا ، لطفا ثبت نام کنید / وارد شوید !!!! mehrdad 2116-09-2008, 02:52 AMکلیدر (محمود دولت آبادی) نمی دانم رمان ده جلدی محمود دولت آبادی را خوانده اید یا نه . به نظرم ، خواندنش می ارزد ده جلد رمان یعنی چیزی حدود سه هزار صفحه را آن قدر راحت می توانید بخوانید که تصورش ناممکن است . قهرمان این رمان قطور کسی است به نام "گل محمد" .قهرمانی که از ثروتمندان می گیرد تا به فقرا کمک کند .می گویند که دولت آبادی این رمان را برا اساس یکی از قهرمان های زادگاهش ، سبزوار نوشته است؛ یعنی کسی به اسم "گل محمد" وجود خارجی داشته است . برخی این شخصیت را دزد بی سر و پایی می دانند که یاغی بوده و برخی دیگر او را دلاور می دانند که در برابر حکومت رضاخانی ایستاده است. به نظر خیلی در وضع ماجرای ما و کلیدر فرقی ندارد که گل محمد واقعی باشد یا خیالی . برای ما مهم این است که گل محمد کلیدر ،موجودی دوست داشتنی و واقعی است که تمام لحظه ها دلمان برایش می تپد . از این ها که بگذریم به وجه سینمایی کلیدر می رسیم .نوشته های محمود دولت آبادی و از جمله کلیدر قابلیت فیلم شدن دارند .به نظرم گل محمد سینمایی هم می تواند به اندازه نوع ادبی اش موفق باشد . به شرط آن که آدم پر جراتی مثل خود گل محمد پیدا شود و آن را بسازد. SHABAHPASHA16-09-2008, 10:05 PMفولاد چگونه آب دیده شد-نیکلاس آستروفسکی یادم میاد بچه که بودم هر کسی که ادعا و عقاید سیاسی داشت این کتاب رو خونده بود.اصلا یه جووری برای من خوندنش یک نوع بزرگ شدن و به اصطلاح قاطی بزرگترا شدن معنا داشت. سالها بعددوره دبیرستان تنها نسخه ای که از کتاب گیرم اومد یک کتاب جیبی رنگ و روفته بود که گویا در باکو به چاپ رسیده بود.چقدر کتاب رو دوست داشتم.اون همه بلا که سر قهرمان کتاب اومد،انواع بیماریها ،زخمی شدنها، اسارت ،....متاسفانه کتاب رو گم کردم و دیگه نتونستم نسخه دیگه ای پیدا کنم و حسرت دوباره خوندنش رو دلم مونده.نمی دونم از این کتاب فیلمی ساخته شده یا نه .ولی خیلی دوست دارم فیلم ساخته شده از اون رو ببینم. mehrdad 2116-09-2008, 10:14 PMصد سال تنهایی(گابریل گارسیا مارکز) یک آرزو در کمال ناامیدی .آخر چطور می توان :" سال ها سال بعد وقتی سرهنگ آئورلیانو بوئندیا در مقابل جوخه اعدام قرار گرفت بعد ازظهر روزی را به خاطر آورد که پدرش او را به کشف یخ برده بود " را به تصویر کشید . اقتباس از این یکی علاوه بر مشکل زمان ، مشکلات دیگری هم دارد.نمی توان راحت از خیر نقش نثر مارکز در این رمان گذشت و نسخه ی سینمایی اگر بخواهد خیلی وفادار باشد فوق فوقش نشانمان می دهد که چطور رمدیوس خوشگله با ملافه به پرواز در می آید و در آسمان غیب می شود . یک کارگردان سبک پروازانه عالی میخواهد که بتواند جای نثر شگفت انگیز کتاب را پرکند. سینماگران هم وطن خود مارکز علی الحساب بهترین گزینه برای کارگردانی صد سال تنهایی اند .رگه های رئالیسم جادویی را می توانید خیلی ملموس در سینمای آمریکای لاتین این روزها ببینید . ترجیح می دهم هالیوود سراغ این قصه نرود چون با وجود درجه بندی سنی در آمریکا بعید است نسخه کاملی وقابل اعتمادی از آن ساخته شود. saeed atletico16-09-2008, 10:43 PMبا اجازه به نظر من هر قدر هم که فیلم خوب از آب دربیاد ولی با خواندن خود کتاب بهتر میشه منظور نویسنده رو درک کرد ودر کتاب میشه به بزرگترین هنر نویسنده یعنی طراحی جزئیات صحنه هاپی برد ولی در فیلم یه لحظه صحنه ی به فرض اتاقو نشون میده و رد میشه و ما هم حواسمون اصلا نخواهد بود که نویسنده برای به تصویر کشیدن همین اتاق چه مشقتی داشته. این نظر من بود و به نظر همگی هم احترام می گزارم. M a r i o17-09-2008, 11:10 AMصد سال تنهایی(گابریل گارسیا مارکز) یک آرزو در کمال ناامیدی .آخر چطور می توان :" سال ها سال بعد وقتی سرهنگ آئورلیانو بوئندیا در مقابل جوخه اعدام قرار گرفت بعد ازظهر روزی را به خاطر آورد که پدرش او را به کشف یخ برده بود " را به تصویر کشید . اقتباس از این یکی علاوه بر مشکل زمان ، مشکلات دیگری هم دارد.نمی توان راحت از خیر نقش نثر مارکز در این رمان گذشت و نسخه ی سینمایی اگر بخواهد خیلی وفادار باشد فوق فوقش نشانمان می دهد که چطور رمدیوس خوشگله با ملافه به پرواز در می آید و در آسمان غیب می شود . یک کارگردان سبک پروازانه عالی میخواهد که بتواند جای نثر شگفت انگیز کتاب را پرکند. سینماگران هم وطن خود مارکز علی الحساب بهترین گزینه برای کارگردانی صد سال تنهایی اند .رگه های رئالیسم جادویی را می توانید خیلی ملموس در سینمای آمریکای لاتین این روزها ببینید . ترجیح می دهم هالیوود سراغ این قصه نرود چون با وجود درجه بندی سنی در آمریکا بعید است نسخه کاملی وقابل اعتمادی از آن ساخته شود. عالی بود و فکر میکنم تا وقتی مارکز زندست اجازه چنین کاری را نخواهد داد. saeed atletico17-09-2008, 12:08 PMبا اجازه به نظر من هر قدر هم که فیلم خوب از آب دربیاد ولی با خواندن خود کتاب بهتر میشه منظور نویسنده رو درک کرد ودر کتاب میشه به بزرگترین هنر نویسنده یعنی طراحی جزئیات صحنه هاپی برد ولی در فیلم یه لحظه صحنه ی به فرض اتاقو نشون میده و رد میشه و ما هم حواسمون اصلا نخواهد بود که نویسنده برای به تصویر کشیدن همین اتاق چه مشقتی داشته. این نظر من بود و به نظر همگی هم احترام می گزارم. به اینها اضافه کنید چیزی که در فیلم نمیشه نشون داد مگر بوسیله ی یک راوی که اونم تقریبا منسوخ شده: توصیف حالات درونی و احساسات شخصیت ها mehrdad 2117-09-2008, 01:42 PMهم نوایی شبانه ارکستر چوب ها (رضا قاسمی ) وجوه ادبی این یکی بر قصه پردازی و ابعاد دراماتیک اش می چربد. رگه های رئالیسم جادویی در قصه عجیب رضا قاسمی قابل پیگیری است . داریوش مهرجویی به اعتبار آثار اقتباسی درجه یکش علی الحساب تنها گزینه قابل تصور برای کارگردانی "همنوایی شبانه ارکستر چوب ها" است. باید برای درآوردن آن فضای آبزورد تلاش کرد. راوی اول شخص با دغدغه های انتزاعی و غیرعادی اش جدی ترین معضل فیلمنامه نویسی خواهد بود.با این حال از این رو که رمان قاسمی بازتاب کاملی از خلقیات روشنفکرانه ایرانی است می توان امیدوار بود همفکر سینماگری پیدا شود و رمان تحسین شده او هیات سینمایی پیدا کند. piishii17-09-2008, 08:23 PMسلام. منم اومدم یک چیزی بپرونم برم http://qsmile.com/qsimages/39.gif صاحب تاپیک حرف بزنه خودش رو میندازم بیرون http://www.pic4ever.com/images/loudlaff.gif =============== " شلغم " اثر محمد علی افغانی . پارسال تابستون بود که این رمان رو حدود های ساعت 10 11 شب به دست گرفتم . حدود 200 صفحه بود اگه فکر نکنم . نمیدونم توی این رمان چی بود که نتونستم زمین بذارمش . خانواده ی شلغم فروشی که صاحب خونش پسری داری که طی حادثه ای به خوردن شلغم رغبت میکنه و از خوردنش هم سیر نمیشه طوری که دیگه همچین چاق میشه که ........ یک رمان شاهکارانه از یکی از نویسنده های محبوبم . تمام عناصری رو که میشه توی زندگی یک خانواده گنجاند رو توی یک رمان کوتاه و خسته نکننده گنجاند شما از حسرت و حسادت و حرص و خیانت و ..... بگیر تا مرگ و بخشش و ..... شاید اگه یک کارگردان با دل و جرات باشه و بتونه یک درام خوب بسازه این رمان میشه اقتباس خوبی ازش داد بیرون . گرچه فکر نکنم همچین بشه . ========== اثر دیگه ای که همین الان یادم اومد " کباب غاز " از " مرحوم جمالزاده " با این مینی داستان دبیرستان بود آشنا شدم . یادمه اینقدر خوندمش که دیگه خودم خسته شدم . سر کلاس از بس ادبیاتم خوب بود و میتونستم روون بخونم عهده ی خوندنش با من بود که با آهنگ خاصی جملات طنزش رو بیان میکردم که ساعتی خوش به همراه آورد و به یک درام کلی خندیدیم . میشه همین داستان کوتاه رو مثل فیلم " مهمان مامان " روی پرده ی سینما برد. اما کسی هست که جرات داشته باشه این اثر جمالزاده رو همونطور روی پرده ببره ؟ کسی هست بتونه به این داستان کوتاه شاخ و برگ بده و بتونه حداقل 80 دقیقه جمعیت حاضر در سینما یا در خونه رو جذب خود کنه ؟ ========== داداش مهرداد اگه اینها بد بود بگو پستم رو پاک کنم http://qsmile.com/qsimages/39.gif اون رمان صد سال تنهایی هم فکر نکنم بتونه از روش فیلمی ساخته شه اونم به خطر شرایطی بود که رمدیوس خوشگله داشت http://qsmile.com/qsimages/39.gif البته میتونند به بازیگری پیشنهاد کنند اونطوری بچرخه توی خونه http://qsmile.com/qsimages/63.gif eshghe eskate17-09-2008, 09:16 PMبه نظر من یکی از قشنگترین رمان هایی که اگه فیلم میشد خیلی طرفدار پیدا میکرد(( کسی پشت سرم آب نریخت)) بود.نوشته ی نیلوفر لاری/من خیلی این رمان رو دوست دارم.یه جورایی هم جذابه و هم غیر قابل پیش بینی. زندگى دخترى است كه بعد از بههم خوردن نامزدىاش با پسردايىاش ازدواج مىكند ولى راز بزرگ زندگىاش را از همسر خود پنهان مىسازد و... Ghost Dog17-09-2008, 11:03 PMخیلی از کسایی که با سینما آشنا هستند و فیلمی از دیوید لینچ دیده باشند می دونن که او بی شک استاد سورئال در سینماست و چه خوب می شد اگر که مسخ کافکا هم فیلمی می شد به کارگردانی او. کاملا هم قابل تصوره که با چه اثر عجیب و غریبی مواجه میشیم. نمی دونم فیلمش اثر دوستداشتنی مثل شاهکار کافکا میشه یا نه ولی حداقل میشه آرزوش رو داشت. mehrdad 2118-09-2008, 04:53 AMخداحافظ گری کوپر (رومن گاری) نوشتن فیلمنامه براساس نیمه دوم رمان کار سختی نیست .یک ماجرای عاشقانه پلیسی با یک مک گافین هیچکاکی و همه عناصر فیمنامه نویسان . شخصیت خود لنی اگر قالب سینمایی پیدا کند قطعا جذاب و به یادماندنی خواهد بود و توانایی مدیوم سینما در خلق شخصیت های ماندگاردر این زمینه قابل اعتماد است . با این حال اقتباس "خداحافظ گری کوپر" هم مشکل انتقال اتمسفر دارد.قصه رمان به تنهایی برای به دوش کشیدن فضاسازی و آن لحظه های پا در هوا و دل آشوب آدم های فراری که دنبال رستگاری می گردند کفایت نمی کند. بعضی فصول درخشان رمان -مثل بحث های محمل جمع رفقای لنی -اگر نعل به نعل به فیلم برگردانده شود ،کسالت بار و غیرقابل تحمل خواهد بود . "خداحافظ گری کوپر" نمونه کامل آن رمان هایی است که باید شخصیت ها و حس و حالش را گرفت و با قساوت از خیر بسیاری از لحظات خوبش گذشت ،تا بتوان به فیلمنامه قابل قبولی رسید.فیلمنامه ای که وفاداری اش را نه در قصه که در خلق آدم های دوست داشتنی اش ثابت خواهد کرد. SHABAHPASHA18-09-2008, 10:42 AMخیلی از کسایی که با سینما آشنا هستند و فیلمی از دیوید لینچ دیده باشند می دونن که او بی شک استاد سورئال در سینماست و چه خوب می شد اگر که مسخ کافکا هم فیلمی می شد به کارگردانی او. کاملا هم قابل تصوره که با چه اثر عجیب و غریبی مواجه میشیم. نمی دونم فیلمش اثر دوستداشتنی مثل شاهکار کافکا میشه یا نه ولی حداقل میشه آرزوش رو داشت. از مسخ کافکا چند فيلم بي ارزش ساخته شده ولي گويا بهترين اقتباس از اين رمان فيلمي به نام متافوميس محصول کشور سوئد.که با توجه به نمره بالاي اي ام بي دي احتمالا بايد فيلم قابل احترامي باشه . !!!! برای مشاهده محتوا ، لطفا ثبت نام کنید / وارد شوید !!!! اگرچه به قول خودت اگه لينچ ميساخت.......... SHABAHPASHA18-09-2008, 11:00 AM(هاويه - ديوان سومنات)-ابوتراب خسروي بدون شک مطمئن هستم که سبک داستاني اين نويسنده در دنيا بي نظيره.فضاي کابوس وار و اکسپرسيونيستي قصه هاي اوبوتراب خسروي که با مرامهاي کمونيستي تلفيق شده دنيايي عجيب ساخته.خود نويسنده در 90 درصد داستانهاش به عنوان راوي بسيار خونسرد و بي تفاوت خواننده رو در بطن ماجرا قرار ميده و با اين کار تاثير داستان رو دو صد چندان کرده.در کارهاش هر چيزي ممکن اتفاق بيفته .مرده اي زنده بشه بدون اينکه تعجب کسي رو برانگيخته کنه،برزخ و دنيا باهم قاطي بشن و....در داستانهاي مانند عشق در بايگاني،مرثيه براي ژاله و قاتلش،ردپاي مرد کهربايي، سفرهاي شبانه،ديوان سومنات و.....با وجود کوتاه بودن اما پتانسيلهاي عجيب تصويري نهفته شده.کاري که خسروي نتوانست در رماني که نوشت يعني اسفار کاتبان بوجود بياره و رمان به نظر من در سطح پايينتري از قصه هاي کوتاهشه.قطعا اگر کارگردان بودم يه فيلم اپيزوديک از کاراش مي ساختم. mehrdad 2119-09-2008, 03:27 AMمرشد و مارگریتا(میخائیل بولگاکف) یک نسخه قدیمی لوس و ضعیف دارد که تنها نام کتاب را به عاریت گرفته و اصلا حساب نمی شود . انتظار ندارید"گاهی به آسمان نگاه کن" را هم در شمار آثار اقتباس از مرشد و مارگریتا حساب کنیم. یک قصه جذاب اما پرشاخ و برگ که هر فیلمنامه نویسی را ابتدای کار با مشکل زمان مواجه می کند .آیا می توان داستان های فرعی آن را حذف کرد ؟آیا می توان به شیطان کتاب ، هیات سینمایی درخوری داد؟ خب..احتمالا.لوسیفر فیلم کنستانتین را به خاطر دارید .آن شیطان لوده و ترسناک که موقع خودکشی سراغ کنستانتین می اید و با او گپ می زند . او نمونه کوچکی است از چیزی که شیطان فیلم مرشد و مارگریتا باید باشد. ساخت چنین فیلمی بدون جلوه های ویژه باورپذیر ناممکن است .اگر یکی دو دهه پیش کسی می خواست صحنه پرواز مارگریتا را می خواست به تصویر بکشد صاف می رفت سراغ پرده آبی وحاصل کار یک تروکاژ زخمت می شد. آرزو دارم نسخه سینمایی تر و تمیزی از شاهکار بولگاکف ببینم . پی نوشت : انگار یک سریال در تلویزیون روسیه در 6 قسمت از این کتاب ساخته شده که از ظواهر امر پیداست مورد توجه هم قرار گرفته است. arte20-09-2008, 05:46 PMمن همون موقع که بچه بودم و قصهء اولیور تویست و آرزوهای بزرگ رو برام می خونند با دیدن فیلمهاش از سینما نا امید شدم. هنوز هم چشمم آب نمی خوره که سینما بتونه حتی نیمی از ارزش یه رمان بزرگ رو باز سازی کنه و به تماشاچی نشون بده! خیلی وقت ها با خوندن یه کتاب کنجکاو میشی که فیلمی که ازش ساختن رو ببینی . اما به ندرت پیش میاد با دیدن یک فیلم به سمت کتابش جذب بشی! با این حال تعصبی روی قضیه برتری کتاب نسبت به فیلم ندارم! من خیلی دوست دارم فیلم این کتابها باز سازی بشه: قصه های مجید. بابا لنگ دراز ، پرندهء خارزار،شازده کوچولو، اما، هری پاتر و.... مطمئنم بازم هست اما الان یادم نمیاد! :31: SHABAHPASHA20-09-2008, 11:54 PMسفر به انتهای شب-لویی فردینان سلین بعد از خوندن کتاب برای مدتی شب یک عالم عجیبی شده بود.فردینان قهرمان رمان هر جا که می موند شب بود.زندگی خود فردینان هم انگار یک شب طولانی بود که به روز ختم نمیشه.نمی دونم سینما چطور می خواد عمق تاریکی توصیف شده در داستان رو به فیلم برگردونه یا این حس فردینان رو که میگه اگه ادم بخواد از برج ایفل خودش رو پرت کنه پایین حتما دوس داره توی هوا متوقف بمونه.... ولی خیلی دوست دارم فیلمش رو ببینم.تاریخ نگارش کتاب به سالها قبل 1932 بر می گرده ولی هیچ کهنگی در این داستان وجود نداره. دوست داشتم از مترجمش هم بگم.کلا مهدی غبرایی مترجمیه که رمانهای بسیار عالی رو به فارسی ترجمه کرده.واقعا کارش حرف نداره.به هرحال امیدوارم اگه یه روزی کتاب فیلم شد یه اثر کلیشه ای از اون ساخته نشه. l17677121-09-2008, 06:41 AMساعت ده و نيم شب تابستان مارگريت دوراس. تا اونجا كه من مي دونم ازش فيلمي ساخته نشده ( اگه ساختن لطفا" لطفا" لطفا" بگين!!!!!!!!!!) جز همون اق سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1100]
-
گوناگون
پربازدیدترینها