پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1850522670
گفتگوي رجانيوز با دكتر سعيد زيباكلامسوم تير؛ مصافي به قدمت تاريخ، تجليگر همه مبارزات تاريخ بشر
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: گفتگوي رجانيوز با دكتر سعيد زيباكلامسوم تير؛ مصافي به قدمت تاريخ، تجليگر همه مبارزات تاريخ بشر
آرايش دو "جرياني" كه نهايتاً به مرحله دوم رسيدند، به واقع آرايش تاريخي خيره كننده اي بود، آرايشي كه بسيار بسيار زود است درباره آن بتوان قضاوت نزديك به واقعي كرد. يكي از جذاب ترين و آموزنده ترين فرازهاي تاريخ بعد از انقلاب، مصاف دور دوم انتخابات رياست جمهوري نهم است، مصافي به قدمت تاريخ، تجلي گر همه مبارزات طول تاريخ بشر.
اشاره: در ميان اهالى فلسفه، برخى دستي در عالم سياست دارند. اما دكتر «سعيد زيباكلام» از جمله مبارزيني بوده كه در سالهاي انقلاب، از انجمن اسلامي دانشجويان در اروپا تا كوچه هاي تهران شاهد فعاليتهاي سياسي او بوده اند. وي حتي تا سال 65 از مسئولين ارشد وزارت امور خارجه بوده است. هرچند پس از آن، نشستن بر كرسي تدريس و تحقيق را به صندلي مديريت ترجيح مي دهد. چنانكه در سال 69 با تغيير رشته از كارشناسي ارشد جامعه شناسي انقلاب، با مدرك دكتراي فلسفه علم دانشگاه ليدز انگلستان به ايران باز مي گردد.
سعيد زيباكلام متولد ۱۳۳۲ تهران است. سخنراني هاي او در نقد نظام علمي و دانشگاهي كشور هميشه از پرمخاطب ترينهاست. اين استاد فلسفه دانشگاه تهران توانسته به خاطر تحقيقات و آثارش در سه حوزه فلسفه علم، فلسفه سياست و فلسفه هاي پست مدرن، بر حوزه انديشه دينى و فلسفي كشور اثر بگذارد. «چيستي علم» نخستين كتاب او در سال ۷۸ از سوي انتشارات سمت چاپ و منتشر شد و اكنون به چاپ نهم رسيده است. «نظريه ليبرال دموكراسي» اثر پروفسور اندرو لوين را همين محقق و مترجم در سال ۸۰ به فارسي برگرداند و همراه با مقدمه اي انتقادي و حاشيه هاي توضيحي به چاپ سپرد. «معرفت شناسي اجتماعي» او نيز در سال ۸۴ به بازار آمد.
آنچه درپى مى آيد گفت وگويي با وي در سالگرد حماسه سوم تير است. وي سوم تير را مصافي به قدمت همه تاريخ و تجلي گر همه مبارزات طول تاريخ بشر مي داند: آرايش دو "جرياني" كه نهايتاً به مرحله دوم رسيدند، به واقع آرايش تاريخي خيره كننده اي بود، آرايشي كه به گمان بنده بسيار بسيار زود است درباره آن بتوان قضاوت رويهمرفته مستوفا و نزديك به واقعي كرد. بنده معتقدم يكي از جذاب ترين، جالب ترين و آموزنده ترين فرازهاي تاريخ بعد از انقلاب، مصاف دور دوم انتخابات رياست جمهوري نهم است، مصافي به قدمت تاريخ و تجلي گر همه مبارزات طول تاريخ بشر.
برخي معتقدند در دهه دوم انقلاب چرخشي در نگاه مديريتي كشور بوجود آمد، چرخشي از رويكرد مديريت انقلابي به نگاه سرمايه سالار، ليبرال و غربي. نظر شما در رابطه با اين نظريه چيست؟
در واقع صحيح تر است به جاي "نگاه مديريتي"، از گونهاي آفت زدگي عميق سخن بگوييم. تعبير "نگاه مديريتي" دلالت دارد بر اينكه نگاه يا نگرش هاي مديريتي و سياستگذاري متفاوت و رقيبي جهت حفظ و اداره هرچه بهتر و كارآمدتر كشور وجود داشته است و از ميان آنها يكي برگزيده و انتخاب شده است. به گمان بنده اين تلقي، بسيار بسيار خوش بينانه و بلكه ساده انگارانه است.
شايد دقيق تر باشد عوض چرخش در "نگاه مديريتي" از ورود و سيطره فرهنگي غنيمت جويانه و دنياطلبانه صحبت كنيم. سابقه سيطره يافتن اين نوع فرهنگ اقتصادي و سياسي را ما در صدر اسلام هم سراغ داريم.
علاوه بر اين، نكته ديگري را هم لازم است، اضافه كنم و آن اينكه سخن از "نگاه سرمايه سالار ليبرال غربي" ناصحيح است. اگر آشنايي اجمالي هم با نگرش يا نظريه هاي سرمايه دارانه ليبرال مي داشتيم، از سيطره يافتن آن سخن نمي گفتيم. چراكه آنچه به واقع پس از پايان دفاع مقدس حاكم شد فاصله بسيار بسيار زيادي با آن نوع نظام ها داشت. اگر در اين مورد كمترين شكي وجود دارد، كافيست برخي از اهم سياست ها و سازوكارهاي موجود در جوامع سرمايه داري ليبرال غربي را با آنچه در ايران پس از جنگ واقع شد، مقايسه كنيم.
زمينه ايجاد اين چرخش فرهنگي چه بود؟ آيا عملكرد برخي مسئولان و نوع نگاهي كه بر مديريت آنها حاكم بود، در اين چرخش مؤثر بود؟ آيا ميدان دادن به برخي جريانات، افراد و رويكردها در اين دوره بر اين چرخش مديريتي اثر گذاشت؟
به گمان بنده، شرايط و عوامل متعددي در ظهور چنين فرهنگ و سياست هايي دخيل و سهيم هستند. موتور محركه و نطفه اصلي و اوليه، وجود تعلقات دنياطلبانه متكاثرانه و مسرفانه است، تعلقاتي كه بدمان آيد يا خوشمان آيد، ريشه در هواي نفس ما دارد.
از اينجا به بعد را ديگر متوسل به تبيين هاي اجتماعي و سياسي و اقتصادي مي شوند. يعني موتور محركه دنياطلبانه و متكاثرانه به دنبال شرايط و زمينه مناسب مي گردد و به محض يافتن آن شرايط مساعد، ظهور و بروز مي يابد و اين يعني، دوره پس از سد سكندر و رسوخ ناپذيري بنام امام خميني (رحمة الله عليه) رهبري كه موضعگيري صريح و خلل ناپذيري نسبت به اشرافي گري و قبيله سالاري داشتند و موضعگيري بي بديلي كه نسبت به ساده زيستي خود و اعضاي خانواده خود و مسئولان حكومتي داشتند، جاي هيچگونه ترديد براي هيچكس باقي نمي گذاشت. خلأيي كه همواره هرگونه تغيير و تحول قدرت براي مدتي كوتاه، خواه يا ناخواه به نحو گريزناپذيري رخ مي هد و افراد فرصت طلب، صرف نظر از موضع گيري مقامات يا مسئولان، از آن براي ايجاد رويه هاي مورد نظر خود نهايت بهره برداري را مي كنند.
از طرف ديگر، جنگ تحميلي هشت ساله با مجاهدت ها و جانفشاني هاي بي شمار بسياري از مخلص ترين و شايسته ترين جوانان وطن به پايان رسيده است و اين يعني، جامعه در مجموع انتظار دارد خرابي ها و صدمات حاصله از جنگ در عرصه هاي مختلف و نيز ميراث نابساماني هاي متكثر رژيم فاسد و وابسته پهلوي به سرعت رفع و جبران شود و بالاخره انقلاب برخي از نيروها و شخصيت هاي صديق و شناخته شده خود را به علل مختلف منجمله اعمال تروريستي در آن هشت سال از دست داده است.
اين سه عامل به همراه عوامل متعدد غيرعمده ديگر، روي هم رفته شرايطي را بوجود آورد كه در آن برخي از دولتمردان مدعي سكانداري، امانت داري و سياستمداري انقلاب شدند و جميع شخصيت هاي فكري و سياسي انقلاب دعوت شدند با خيالي آسوده نظاره گري پيشه كنند و به فكر كار و اشغال متعارف خود باشند! آن دعوي و اين دعوت با چنان اعتماد به نفسي صورت گرفت كه متأسفانه بر كثيري از شخصيت ها و تشكل هاي شفيق و دلسوز انقلاب مؤثر واقع شد.
"مؤثر واقع شد" يعني بسياري در عمل پيرو اين مشي و طريق شدند كه "هرچه آن خسرو كند، شيرين كند". بنده ترديد ندارم كه اولين خشت كج و بلكه معوج و ويرانگر انقلاب كه به ظهور و استيلاي فرهنگ اشرافي و قبيلگي شبه سلطنتي مستكبرانه انجاميد، دقيقاً همين است كه فردي يا گروهي مدعي شود ما مصالح انقلاب را و ملك و مملكت را بهتر از ديگران مي دانيم و مي شناسيم و پاس مي داريم. اگر درس هاي خود را از سيره نبوي و علوي درست ياد گرفته باشيم، بايد بدانيم كه امر به معروف و نهي از منكر، شفقت بر خلق، ظلم ستيزي، عدالت خواهي، حب وطن، پاسداري از انقلاب و ميراث خون شهدا و صديقان و عالمان راستين انحصار برنمي تابد؛ "كلكم راع و كلكم مسئول". كه اگر پايبندي به اين ارزش هاي بنياني اسلامي انحصار بردارد، سكولاريسم با تمام قد و قامت خود، بر ما و بر انقلاب و سياست ما حاكم خواهد شد، مگر نشد؟!
اي كاش اين سكولاريسم كه عزيزترين ارزش هاي انقلاب اسلامي را به شدت تضعيف و بلكه تخريب كرد، همراه ليبراليسم همزاد خود هم مي شد! تا دست كم آن فرهنگ و شبكه اشرافي قبيلگي مسرفانه طغيانگرايانه دنيا پرستانه تحت نظارت و موازنه ساير نيروهاي اجتماعي- سياسي قرار مي گرفت و قدري مهار مي شد. همين جا لازم مي دانم اعتقاد عميق خود را نيز اعلام كنم كه عرصه عمومي سياست در هيچ يك از ايدئولوژي هاي سياسي معاصر -ليبراليسم، سوسياليسم، آنارشيزم، كانسرواتيزم- به فراخي و وسعت در اسلام نيست و زندگي سراسر مبارزه و مجاهده و اسارت و حبس و شهادت ائمه هدي (عليه السلام) گواهي است براي هر كه بخواهد آن را ببيند و بشنود و اندوخته قلبش كند.
تبعات اجتماعي چرخش رويكرد مديريتي كشور از انقلابي به ليبرال چه بود؟ اين تبعات چه تأثيري در ايجاد فساد اقتصادي داشت؟ چه تأثيري در ايجاد فساد سياسي و فرهنگي داشت؟ چه تأثيري در ايجاد باندهاي قدرت و ثروت و شكل گيري طبقه جديد در جامعه ايراني داشت؟
تبعات سياسي و اقتصادي فرهنگ قدرت طلبانه زراندوزانه امر چندان دشوار و پيچيده اي نيست و ايضاً، تبعات بسيار فاسد فرهنگي و اعتقادي، ژرف ترين و ويرانگرترين اتفاقي كه سيطره مجدد فرهنگ و مناسبات اشرافي- چپاولي بر اين مرز و بوم به ارمغان آورد، ترويج و تحكيم اين باور سرطاني بود كه: "اي بابا! اين مملكت درست بشو نيست."
با صورت هاي ديگر اين باور ملك و ملكت و انقلاب بر باد ده هم آشنا هستيم: "همه ماجراها دست خودشونه"، "فقط جاي اربابان عوض شده"، "پس خون شهدا اين وسط چي مي شه؟"، "مملكت بي صاحبه ديگه"؛ "هركي به فكر جيب خودشه"؛ چنانچه اين نقل قول هاي مردم كوچه و بازار را به دقت مورد تأمل قرار دهيم، تمام ابعاد تبعات اقتصادي، سياسي و فرهنگي را درك و فهم خواهيم كرد.
اين تبعات چه تأثيري در شكل گيري حلقه بسته "نخبگان مديريتي" داشت؟
"حلقه نخبگان مديريتي"! چه تعبير محترمانه و آبرومندي! شبكه انحصار گر فاسد و مفسد قدرت- ثروت جديد كه به نحوي جايگزين هزارفاميل سابق موروثي اين آب و خاك شده است را نخبگان مديريتي مي ناميد؟ خداوند عاقبت ما و شما را ختم به خير فرمايد!
آرايش سياسي- اجتماعي موجود در دوره انتخابات رياست جمهوري نهم به چه شكلي بود؟ آيا مي توان گفت جبهه بندي موجود ميان رويكرد انقلابي عدالت محور و رويكرد ليبرال و سرمايه محور بوده است؟
به نظر بنده ماجراي دور اول و دور دوم انتخابات رياست جمهوري نهم داستان بسيار تأمل انگيز و عبرت آموزي است. در مبارزات انتخاباتي دور اول با گرد و غبار و ازدحام قابل توجهي مواجه بوديم ليكن به تدريج كه به روز انتخابات نزديك شديم، پرده هاي بسيار كنار رفت؛ برخي از نامزدهاي پرسابقه سياسي كه ظاهراً مكتبي وانقلابي مي نمودند، به نفع برخي جريان هاي تجديدنظر كرده قدرت طلب كنار رفتند و برخي ديگر هم بنا به ملاحظاتي ديگر كه در جاي خود قابل بررسي است، اعلام انصراف كردند.
آرايش دو "جرياني" كه نهايتاً به مرحله دوم رسيدند، به واقع آرايش تاريخي خيره كننده اي بود، آرايشي كه به گمان بنده بسيار بسيار زود است درباره آن بتوان قضاوت رويهمرفته مستوفا و نزديك به واقعي كرد. بنده معتقدم يكي از جذاب ترين، جالب ترين و آموزنده ترين فرازهاي تاريخ بعد از انقلاب، مصاف دور دوم انتخابات رياست جمهوري نهم است، مصافي به قدمت تاريخ، تجلي گر همه مبارزات طول تاريخ بشر. مصافي كه تبيين تفصيلي آن دست كم گذشت نسلي را طلب مي كند.
اما در اينجا بدين مقدار حداقلي و اشاره گونه مي توان و بايد بسنده كرد: از طرفي "جرياني" ايستاده است كه دانشگاهيان و حوزيان فراوان و نامداري گروه گروه از آن حمايت مي كنند. احزاب و گروه ها و مطبوعات سازمان يافته و هماهنگ و آزموده تر مدرنيستي يكي پس از ديگري به خيل عظيم و هيبت زاي حاميان آن مي پيوندند. برخي از اساتيد معروف دانشگاهي بهمراه برخي روزنامه نگاران و مقاله نويسان مشهور روزنامه اي، ميادين بزرگ شهر تهران را با اطلاع قبلي صحنه تبليغ و ترويج اين جريان پرسابقه و پرسرمايه و پرعظمت كردند. ستادهاي ريز و درشت در منازل و مغازه هاي بسياري به يمن و بركت توزيع سخاوتمندانه بخش بسيار كوچكي از آن سرمايه ها فعاليت مي كردند.
همچنين تلاش فراواني صورت مي گرفت تا بر تعداد فيلسوف- فقيهان نامدار حامي افزوده گردد. و بايد افزود كه روزي نبود كه بزرگي، فيلسوفي، فقيهي، جامعه شناسي، سياست شناسي و خلاصه عالمي دانشگاهي يا حوزوي به طومار فزاينده حاميان اين جريان اضافه نشود. جرياني با انباني بزرگ و سنگين از تجربه و تدبير و سياست و كياست و سوابق قرابت با طلايه داران انقلاب؛ جرياني با شيخوخيت و زعامتي فراگير و گسترده در لايه هاي مختلف حكومتي، مديريتي، و تجارتي؛ جرياني حامل فقاهت، تفسير و مصلحت انديشي و مصلحت بيني، هم در انقلاب و هم در نظام و هم در اسلام، بي هيچ كم و كاستي؛ جرياني كه نه تنها كثيري از مشاهير قدرت و ثروت و معرفت را با خود و در كاروان خود همراه داشت و همراه كرد كه در خارج از مرزها به تناسب داخل كشور از حمايت هاي پنهان و آشكاري برخوردار بود. نه تنها برخي از شيوخ خليج فارس و شيوخ برخي از جمهوري هاي عربي كه شيخ و اجله همه آنها نيز به ايما و اشاره حامي اين جريان بودند. و نه تنها اين قبيل زعماي ممالك اسلامي كه برخي از زعماي بلاد افرنگ نيز نمي توانستند جلوي شور و شوق حمايت آميز خود را نسبت به اين جريان بگيرند و آن را چند صباحي پنهان نگهدارند.
در طرف ديگر، "جرياني" قرار داشت كه به زحمت مي شد نام جريان بر آن چسباند. جرياني بي سرمايه و بي شيخوخيت، جرياني بدون زعامت و حمايت در لايه هاي مختلف حكومتي، مديريتي، و تجارتي. جرياني كه نه فقاهت داشت و نه تفسيرهاي چند ده جلدي؛ جرياني كه نه براي انقلاب و نظام قائل به مصلحت انديشي بود و نه معتقد بود كه با بستن چشم بر حقايق ارزشي و بينشي اصيل اهل بيتي بايد براي اسلام مصلحت بيني كرد. جريان غريبي بود! جرياني غريب و تنها. به زحمت مي شد حزبي، تشكلي، يا گروهي سياسي يا شبه سياسي را يافت كه بخواهد يا جرأت كند از آن حمايت كند و به زحمت مي شد در ميان عالمان دانشگاهي و حوزوي فردي را يافت كه علناً از اين شبه جريان كوچك سازمان نيافته بي پول و سرمايه و پشتوانه حمايت كند. مطبوعات مؤثر و جاافتاده تر و مقبول تر مدرنيستي و هم، در مواردي، مطبوعات غير مدرنيستي سنتي نيز به لطايف الحيلي اين جريان نحيف بدون حامي را تضعيف و تحقير مي كردند.
به زحمت مي شد روزنامه نگار و مقاله نويس روزنامه اي را يافت كه حاضر باشد به نحوي ولو تلويحي از اين جريان غريب نحيف حمايت كند. هركس در آن ايام قوا و نيروهاي دوطرف را در مجموع و يا در يك روز مقايسه مي كرد، در انديشه مي شد كه براستي اين جريان غريب با چه سرمايه و با چه جرأتي پا بدين ميدان سهگمين گذارده است؟ براستي هيچ جزء و بخشي از جريان دوم قابل مقايسه با جريان اول نبود: نه قدش، نه وزنش، نه سرمايه اش، نه حاميان صاحب قدرت و ثروت و معرفتش، نه توان رسانه اي و مطبوعاتي اش، نه تجربه اش، و نه حاميان گونه گون شيخ و شاه و فرنگي اش. پس اين جريان براستي چه داشت؟ و به اتكاء چه چيزي پا بدين ميدان بسيار بسيار نابرابر گذاشته بود؟ سرمايه هاي اين جريان براي چنين ميداني، همچون خودش، غريب بود. خيلي ساده و به اجمال، سرمايه هايش عبارت بود از سادگي و صداقت، دردمندي و دردشناسي و شوق خدمت و رفع تبعيض و محروميت.
سرمايه اين جريان عشق و اعتقاد شيعي به عدالت و تبعيت از الگوهاي علوي به قدرم فهم و درك خود و شرايط و پذيرش نيروهاي سياسي در صحنه بود.
چه شد كه مردم به احمدي نژاد رأي دادند؟ مؤلفه ها و ويژگي هاي جرياني كه احمدي نژاد آن را نمايندگي مي كرد، چيست؟ علت بازگشت مردم به نگاه و رويكرد انقلابي چيست؟
در آن چند روز قبل از 4 تيرماه روزي نبود كه دانشجوياني پاك دل و مخلص سراسيمه وارد نشوند و جريان اين نبرد بسيار نابرابر و در برخي موارد ناجوانمردانه را گزارش نكنند. روزي نبود كه به طرق مختلف شنيده نشود كه برخي از همين سنخ دانشجويان، امكانات قليل مادي و مالي خود را در آن ايام صرف تبليغات براي ايمان و اعتقادشان نكنند. دست كم شور و شوق و اشك هايشان حكايت از اين شيدايي و فداكاري مي كرد.
به گمان بنده پاسخ اين سئوال چندان دشواري و پيچيدگي ندارد. به اعتقاد بنده مردم ايران يكي از درخشنده ترين و زيباترين جلوه هاي حق شناسي و عدالتخواهي كم نظير خود را در اين ماجرا به نمايش گذاشتند. هر چه از اين رويداد تاريخي بيشتر فاصله بگيريم تابندگي و زيبايي اين جلوه بيشتر نمايان خواهد شد. اگرچه امكان دارد بنظر برخي اين قضاوت زودهنگام تلقي شود زيرا به يك معناي عميق و همه جانبه اي ماجراي آن رقابت و نبرد نه تنها پايان نپذيرفته بلكه تازه از 4 تيرماه 1384 وارد مراحل و صورت هاي جدي تر و گاه ناجوانمردانه تري شده است. اگرچه موافقم كه آن نبرد در صورت هاي مختلف واعلام نشده، نه تنها متوقف نشده كه روز به روز بر دامنه آن افزوده مي شود. ليكن قضاوت بنده صرفاً درباره فهم و انتخاب ملت ايران در چهارم تيرماه هشتاد و چهار است.
بزرگترين مشكلات و چالش هاي پيش روي احمدي نژاد چيست؟آيا مي توان مافياي قدرت و ثروت را چالش پيش روي او دانست؟ آيا مي توان صف بندي نخبگان در مقابل احمدي نژاد را چالش پيش روي او دانست؟ يا مثلاً پيوند امپرياليسم خارجي و دوستداران داخلي اش بزرگترين چالش است؟
قائل نيستم كه كسي جز حضرت حق (تبارك و تعالي) مي تواند فرجام نهايي اين نبرد را بداند. و اين يعني، قائل نيستم كه دولت نهم قطعاً بر خيل عظيم معضلات و مشكلات محصول سازوكار شبكه مفسد فزون طلب غارتگر قدرت- ثروت دوران پس از جنگ فائق خواهد آمد. همچنين، گمان نمي كنم كسي بتواند پيش بيني كند كه دولت نهم قطعاً بر توطئه ها و دسيسه هاي افراد و جريان هاي مفسد و غارتگر بيت المال پيروز خواهد شد.
بخشي از ماجرا البته به تدبير و ذكاوت دولت نهم و رئيس آن بستگي دارد، كه چقدر علاوه بر برخوردهاي موردي جهت قطع ايادي آن شبكه غارتگر طغيانگر مفسد، توانايي برخورد نظامند و سياستگذارانه با اين شبكه شوم را داشته باشد اما روشن است كه اين همه ماجرا نيست. همه شخصيت ها و مسئولين مختلف حكومتي، هريك نقش خود را در اين معركه ايفا خواهند كرد. و البته در "يوم يقوم الحساب" هم پاسخگوي اعمال خود خواهند بود. همچنين، صنوف و اقشار مختلف اجتماعي، اعم از دانشگاهيان و حوزويان، صاحبان ثروت و قدرت و آحاد مردم ايران هر يك سهم و مسئوليت خود را دارند. رئيس دولت مدتهاست كه به تصريح و به تلويح مي گويد دولت در موضوع عدالت و نيز در مبارزه خود عليه مفسدان اقتصادي تنهاست و اين يعني، مفسدان اقتصادي همدستان سياسي پرقدرتي را درون حكومت پشت سر خود دارند كه به موقع از آنها حمايت و حفاظت مي كنند. اگر اين سخن رئيس جمهور راست باشد از وقايع بنياناً شومي در آينده نه چندان دور خبر مي هد.
اين وقايع عبارتست از ناكامي هرچه بيشتر دولت در امر سامان دادن به امور و توفيقات روزافزون شبكه قدرت- ثروت غارتگر مفسد، نارضايتي عمومي هرچه بيشتر، رويگرداني و نوميدي مردم از دولت و سياست هاي آن، و نهايتاً رويگرداني ملت از شريف ترين و عزيزترين ارزش هايي كه دولت نهم، بدمان آيد يا خوشمان آيد، پرچمدار آن است. به نظر بنده، پيروزي يا شكست دولت نهم في نفسه اهميت ماهوي يا ذاتي ندارد.
آنچه اما از اهميت مبنايي فوق العاده سرنوشت سازي برخوردار است، اين است كه ملت ايران در اثر اعمال و افعال كنوني رجال و مسئولان سياسي (همچون شراكت در غارت ها، همدستي و همراهي و تأييد پنهايي چپاول بيت المال، و همزمان مظلوم نمايي و توصيه خلق به پاكدامني و امانتداري و تقوي، و نيز حق پوشيها و دروغ ها و سكوت ها و تجاهل ها و عافيت طلبي هاي دنياطلبانه) عملاً روزي به اين نتيجه برسد كه: براي تأمين مسكن و اشتغال و ازدواج و تحصيل خود و فرزندان مان بايد دست از عدالتخواهي و مبارزه با مفسدان و غارتگران برداشت و به نحوي با آنها كنار آمد. زيرا ديديم كه تنها دولتي كه قدري به علويان شباهت داشت، بدترين وضع معيشتي را براي خود و فرزندان مان رقم زد. آري! دولتمدران نهم مردان دلسوز و زحمتكشي هستند و برخي از آمال شان و آرمانشان ما را تا حدودي به ياد نيكان و شفيقان و علويان مي اندازد. ليكن چه سود؟ عاقبت الامر ما مي خواهيم زندگي كنيم و امور زندگي مان قرار و ساماني داشته باشد، و البته به آقا اميرالمؤمنين و فرزندانش هم احترام مي گذاريم و براي تعظيم و تكريم شان هر ساله مراسم سوگواري مجللي برگزار مي كنيم!
آيا ملاحظه مي شود كه تنهايي دولت در امر عدالت و مبارزه با مفاسد اقتصادي چه معناي ژرفي دارد؟ (دقت كنيم! بحث بر سر كفايت و مناسبت يكايك سياستهاي دولت نيست كه اين امور مقام ديگري مي طلبد) آيا روشن نيست كه در صورت ادامه اين تنهايي و رهاگذاشتن گرگ ها و كركس ها و كفتارها در حمله به اقتصاد مملكت و حراست و حفاظت از آنان هنگام مواجهه با دولت، نتيجتاً خراب تر شدن وضع معيشتي مردم، آحاد مردم چه احساسي نسبت به آرمان طلبي و عدالتخواهي و مبارزه با مفاسد اقتصادي پيدا مي كنند؟ آيا روشن نيست كه اين احساس بي تفاوتي و بلكه انزجار نسبت به اين ارزشهاي بنياناً هويت بخش چه تبعات و نتايجي براي انقلاب اسلامي خواهد داشت؟ آيا بنياناً چيزي از انقلاب اسلامي باقي خواهد ماند؟
نيز، آيا روشن نيست كه سكولاريسم با تمام قامت خود در روح و فكر و احساس ملت ايران به نحو وثيقي تعبيه و تحكيم خواهد شد؟ در آن هنگام و در آن صورت، آيا جا ندارد از خود سؤال كنيم: براستي حال كه آرمان طلبي ها و عدالتخواهي هاي ملي و بين المللي ما منتفي شده است، منازعات و مناقشات ما با افرنگيان ديگر بر سر چيست؟ و بنياني تر از اين، براستي ما براي چه انقلاب كرديم؟ آيا اين سؤال با تمام قدرت و قوت برايتان مطرح نمي شود؟ اگر مطرح نشده و نمي شود، دست كم پاي حرف بسياري از جوانان و نوجوانان اين مملكت بنشينيد كه بدون اين تحليل ها، به اين سؤال رسيده اند و اگر گوش شنوايي پيدا كنند، آن را مطرح مي كنند.
آري! روي سخن اين بنده نه با جوانان و نوجوانان و مردم عادي اين مرز و بوم است كه سر در گريبان خود دارند و زندگي شان را مي كنند، كه با همه مسئولان است!
هر كه هستيم بايد بنشينيم و صادقانه دست كم به خودمان- آري! به همان قلب مان- پاسخ دهيم كه: براستي ما براي چه انقلاب كرديم؟ طفره رفتن سودي ندارد زيرا روزي با شهدا و جانبازان و خانواده هاي رنج كشيده آنها در اين دنيا و به نحو بي پرده اي، در ديار باقي مواجه خواهيم شد، مواجهه هاي فوق العاده هراسناك و بس خرد كننده. "و مالي لااعبد الذي فطرني و اليه ترجعون".
پنجشنبه 6 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-