تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820956183




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مرد قصابي كه همسرش را كشت/همسرم پنهانكاري مي‌كرد


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی:
مرد قصابي كه همسرش را كشت/همسرم پنهانكاري مي‌كرد
گفت‌وگو با مرد قصابي كه همسرش را كشت زندگي مشترك 30 ساله هم نتوانست عشق و عادت به همسر را در دل مرد قصاب به وجود آورد تا او به حرمت اين 30 سال، دست به قتل نزند. او همسرش را كشت چون پنهانكاري كرده بود. اين مرد در شعبه 71 دادگاه كيفري استان تهران محاكمه شده است. گفت‌وگوي ما با مرد قصاب را بخوانيد: توو همسرت چند سال بود با هم زندگي مي‌كرديد؟ حدود 30 سال شايد هم بيشتر. به هر حال زندگي خوبي داشتيم. فرزند هم داشتيد؟ بله من چند فرزند دارم و آنها هم شاكيان پرونده‌ام هستند. البته از آنها گله‌اي ندارم چون مادرشان را كشته‌ام و حق دارند كه از دست من ناراحت باشند. گفتي با همسرت زندگي خوبي داشتي اما او را به قتل رساندي. چرا؟ او را كشتم چون حالت عادي نداشتم. همسرم زن خوبي بود و ما هيچ مشكلي با هم نداشتيم، اگر در حال عادي بودم هرگز اين كار را نمي‌كردم. چرا حالت عادي نداشتي؟ نمي‌دانم. شايد به خاطر مشكلات روحي بود. چند شب بود نمي‌توانستم بخوابم و به همين دليل حالم بد بود. چرا نمي‌توانستي بخوابي؟ مدت‌ها بود كه مشكلات روحي و عصبي داشتم. نمي‌دانستم چرا اينطور شدم. البته در دوران جواني‌ام مشكلات روحي داشتم اما هيچ وقت حاد نشده بود. شايد چون پا به سن گذاشته بودم اين‌طور شده بود. چرا پيش دكتر نمي‌رفتي؟ به همسرم گفته بودم كه من را پيش دكتر ببرد اما نمي‌برد. گفتم برايم دارو بخر كه البته نمي‌دانم اين كار را كرد يا نه، چون قبل از اين‌كه از او بپرسم درگير شديم و من او را كشتم. آن روز چرا با هم بحث كرديد؟ نمي‌دانم چه شد. در حال حاضر به ياد ندارم. اگر واقعيت را مي‌خواهيد من اين كار را كردم اما يادم نيست كه چطور و چرا. بچه‌هايت گفته‌اند زماني كه به خانه آمده‌اند تورا ديدند كه خوابيده بودي؟ بله من در اتاق پشتي خوابيده بودم. بعد از دوشبانه روز توانستم راحت بخوابم و خواب عميقي هم داشتم. خانواده‌ات گفته‌اند كه تو و همسرت اختلافاتي با هم داشتيد. به ياد داري كه اين اختلافات به چه دليلي بود؟ آن‌طور كه به ياد دارم اين اختلافات به خاطر رفتارهاي همسرم بود. او اين اواخر به حرف‌هاي من گوش نمي‌كرد و من بشدت از اين كارش ناراحت مي‌شدم. چرا به گفته هايت توجه نمي‌كرد؟ نمي‌دانم چه شده بود. او دوست داشت كه فرد مستقلي شود و به من مي‌گفت كه دوست دارد براي خودش زندگي كند. كارهايي مي‌كرد كه من درجريان نبودم. او ديگر از گفته‌هاي من پيروي نمي‌كرد و من هم عصبي مي‌شدم. فكر نمي‌كني اين اتفاق به خاطر رفتار تو بوده است؟ همه اين حرف را مي‌زدند اما من اين‌طور فكر نمي‌كنم. او هميشه به حرف‌هاي من گوش مي‌كرد و آن طور كه من مي‌خواستم زندگي مي‌كرد. اما اين اواخر سرپيچي مي‌كرد. او مي‌گفت كه نمي‌خواهد مثل قبل زندگي كند و زن حرف‌گوش‌كن گذشته باشد. چرا دوست نداشتي همسرت زني مستقل باشد؟ چون اين اواخر خيلي به من دروغ مي‌گفت. هيچ وقت به من نمي‌گفت كه چه كار مي‌كند. از وقتي بچه‌ها بزرگ شده بودند او ديگر روزها در خانه نمي‌ماند. البته من بعد از مدت‌ها اين موضوع را فهميدم. البته بهتر است بگويم بعد از سال‌ها فهميدم همسرم روزها در خانه نيست. همسرت روزها كجا مي‌رفت؟ او كار مي‌كرد. متاسفانه همه مي‌دانستند بجز من و اين موضوع خيلي ناراحتم كرد. چرا همسرت به تو نگفته بود كه كار مي‌كند. كار كردن كه اشكالي ندارد. شايد به اين دليل كه فكر مي‌كرد من اجازه نخواهم داد به كارش ادامه دهد. به همين دليل هم پنهان كرد و موقتي شنيدم همه مي‌دانند و تنها كسي كه از اين ماجرا بيخبر بوده منم، خيلي عصبي شدم. من شوهر او بودم. به هر حال نوع رفتار تو جوري بود كه همسرت بعد از اين همه سال به تو اعتماد نكرده و تصميم گرفته واقعيت را از تو پنهان كند. دوست نداشتم همسرم كار كند اين حق من بود. قانونا هم اين حق به من داده شده است. بنابراين نمي‌توانستم اجازه بدهم كه او كار كند. كي متوجه شدي كه همسرت كار مي‌كند؟ حدود يك ماه قبل از اين حادثه. يك روز به طور اتفاقي به خانه آمدم و متوجه شدم كه او در خانه نيست و وقتي آمد متوجه شدم كه او سركار مي‌رود. در مورد كار او تحقيق كرده بودي؟ شايد شغلي كه داشت شغل خوبي بود و تو مي‌توانستي با آن كنار بيايي؟ بعد از اين‌كه فهميدم همسرم كار مي‌كند متوجه شدم او با دايي‌اش كار مي‌كند. وقتي فهميدم همه فاميل مي‌دانند و من نمي‌دانم بيشتر عصبي شدم. چرا از همسرت نخواستي كه او در مورد كارهايش از اين به بعد با تو مشورت كند؟ او بشدت تحت حمايت خانواده‌اش قرار داشت و با پولي كه به دست آورده بود خانه‌اي هم خريده بود. هرچه بيشتر در مورد همسرم مي‌فهميدم بيشتر ناراحت مي‌شدم و همين موضوع هم مرا عصبي كرده بود. اين همه مخفيكاري به چه دليل بود؟ او مي‌خواست از من جدا شود. او ديگر مرا دوست نداشت و سعي مي‌كرد با اين كارها كم كم مستقل شود و ديگر احتياجي به من نداشته باشد. او هميشه مسائل را از تو مخفي مي‌كرد؟ خيلي مراقب خانواده‌ام بودم و گاهي براي اين‌كه جلوي اشتباهات آنها را بگيرم با او دعوا مي‌كردم. همسرم اين كارهاي مرا به حساب عصبانيت من مي‌گذاشت. در تمام اين سال‌ها نفهميدم چطور شد كه همسرم از من دور شد. اين‌طور كه از گفته‌هاي تو پيداست بچه‌هايت از همسرت حمايت مي‌كردند چرا؟ نمي‌دانم شايد به اين خاطر كه مادرشان مهربانتر بود و بيشتر از من روي آنها تاثير مي‌گذاشت و پشت سر من بد مي‌گفت. فكر نمي‌كني نسبت به همسرت بد بين بودي؟ نه اين‌طور نيست. سختگيري‌هاي من به خاطر اين بود كه زندگي‌ام را حفظ كنم. اما تو همسرت را كشتي؟ اگر او با كارهايش باعث نمي‌شد كه من دگرگون شوم و آن‌طور بي‌خوابي به سرم بزند قطعا حالا زنده بود و من اين‌طور عذاب نمي‌كشيدم. همسرم ديگر حاضر نبود كه من را تحمل كند. در مورد روز حادثه بگو. چطور همسرت را كشتي؟ آن روز از سركار به خانه رفتم. خيلي خسته بودم. دو شب بود كه نخوابيده بودم و اين بي‌خوابي به خاطر رفتار همسرم بود. به خانه آمدم از او دارو خواستم به ياد ندارم چه جوابم را داد. اما يادم مي‌آيد كه خيلي عصبي بود و با هم دعوا كرديم و من او را كشتم. چطور او را كشتي؟ ساتور داشتم. چون قصاب بودم به او گفتم كه اگر به حرف‌هايش ادامه دهد مي‌زنمش. حرفم را باور نكرد. فكر مي‌كرد باز هم فاميل‌هايش پيشش هستند. سرم فرياد مي‌زد و اعصابم را خرد كرده بود. ساتور را برداشتم و سمتش رفتم و بر بدنش كوبيدم. غرق خون شد و من اتاق را ترك كردم. اما تو يك ضربه نزدي. آن‌طور كه در پرونده آمده ضربه‌هاي متعددي بر بدن او وارد كردي؟ در اين مورد نمي‌توانم توضيح دهم. چون در حالت طبيعي نبودم. به ياد ندارم كه چه شد و چند ضربه زدم. فقط به ياد دارم كه او را زدم و وقتي روي زمين افتاد آنجا را ترك كردم. تو بعد از قتل همسرت خوابيدي چرا؟ به آرامش رسيده بودم. راحت شدم. انگار داروي آرامبخش خورده بودم. خيلي راحت در اتاق پشتي خوابيدم و آنقدر اين خواب عميق بود كه به سختي بيدار شدم. چه زماني بيدار شدي؟ بچه‌هايم مرا بيدار كردند. آنها به سراغم آمدند و گفتند كه چرا مادر را كشتي و در حالي كه شيون مي‌كردند من را بيدار كردند. من هم بدون اين‌كه مقاومتي كنم خودم را تسليم ماموران كردم. فكر مي‌كني اولياي دم رضايت بدهند؟ آنها در جلسه دادگاه شركت نكردند و درخواست قصاص خود را در دادسرا به بازپرسي ارائه دادند. فكر مي‌كنم از اين‌كه با من روبه‌رو شوند ناراحت مي‌شوند. خيلي ناراحتم كه اين كار را كردم و دوست دارم اين موضوع را درك كنند. براي من هم سخت بود كه همسرم را بكشم. اصلا غير قابل باور بود. تمام كارهايي كه مي‌كردم براي خوشبختي همسر و فرزندانم بود. من كار مي‌كردم و همه توانم را براي تامين هزينه‌هاي زندگي‌ام مي‌گذاشتم. اين‌كه همسرم چنين كاري با من كرد خيانت بزرگي بود. اي‌كاش بچه‌هايم اين موضوع را مي‌دانستند و شرايط مرا درك مي‌كردند. آنها بايد متوجه شوند كه چه اتفاقي افتاده است و بايد قبول كنند كه مادرشان اشتباه كرده. همچنين بايد قبول كنند كه من هم مشكل داشتم و فشارهاي شديد روحي كه تحمل مي‌كردم من را به اينجا كشاند. اگر فرد سالمي بودم هرگز چنين كاري نمي‌كردم. عذرخواهي مي‌كنم و درخواست دارم كه مرا ببخشند و كمكم كنند تا با اين ماجرا كنار بيايم. مرجان لقايي





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 809]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن