واضح آرشیو وب فارسی:ايسنا: منطقهي تالش محور بحثها در نهمين نشست هنر و باستانشناسي بود
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: ميراث فرهنگي
نهمين نشست هنر و باستانشناسي با ارايهي گزارشي از كاوشهاي انجامشده در منطقهي تالش توسط سرپرست هيأت كاوش آغاز شد.
به گزارش خبرنگار بخش ميراث فرهنگي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، محمدرضا خلعتبري بيان كرد: تا پيش از انقلاب به دلايل مختلف، تمام كارهاي پژوهشي و تحقيقاتي استان گيلان بر مناطق ديلمان، رودبار و دو سوي سفيدرود متمركز شده بودند. در سال 1339 كه براي نخستينبار تهيهي اطلس باستانشناسي در دستور كار قرار گرفت، هيأتي عازم استان گيلان شد و كارهاي پژوهشي خود را در ديلمان آغاز كرد.
وي ادامه داد: پس از آن، با ادامهي كار در درهي سفيدرود، محوطهي گورستاني مارليك كشف شد؛ اما تمام كارهاي پژوهشي گيلان در اين منطقه متمركز شدند، بهطوري كه اكنون نقاطي كه جزو نقاط كور استان تلقي ميشوند، بهويژه منطقهي تالش از نظر برنامهريزان باستانشناسي كشور پنهان ماندهاند.
او گفت: سال 1370 آغاز كارهاي پژوهشي در تالش است، زيرا در آن سال هنگام جادهسازي، تيغهي ماشينآلات به چند گور باستاني برخورد كرد كه با جلوگيري از ادامهي كار، از محوطهي خاكبرداريشده بازديد و كاوش در آن اجتنابناپذير تشخيص داده شد.
وي توضيح داد: تا سال 1381 سه فصل كار در اين منطقه انجام شد و در ادامه، در سال 1382 با توجه به وسعت، اين منطقه تحت عنوان پايگاه ميراث فرهنگي تعريف شد. در اين راستا، نخستين كاري كه هيأت اعزامي انجام داد، همكاري و هماهنگي با گروه مستند شبكهي 4 سيما بود و اين گروه بهمدت دو سال در كنار هيأت باستانشناسي بود و فيلمي را با نام «ميراث سبز» تهيه كرد و در نهايت، كارهاي پژوهشي و پخش اين فيلم سبب شدند كه تالش به كانون مطالعات منطقه تبديل شود.
اين باستانشناس اظهار داشت: هيأت اعزامي به اين منطقه، توفيق پيدا كرد كه مطالعات انجامشده را بهروز كند و به مرحلهي چاپ برساند كه دو جلد از اين كتابها به زبان انگليسي ترجمه شدهاند و چاپ آنها و حضور در همايشهاي داخلي و خارجي و معرفي اين منطقه سبب شد كه امروز تالش در برنامههاي تحقيقاتي و پژوهشي مسؤولان قرار گيرد.
خلعتبري سخنانش را دربارهي سابقهي استقرار در استان گيلان براساس فرضيهها و نظريهها ادامه داد و بيان كرد: تا مدتها در ارتباط با سابقهي استقرار در استان گيلان تصور اين بود كه بهدليل شرايط استان مانند اقليمي و جوي، گيلان استقرارهاي تاريخي انساني ندارد تا اينكه با پيدا شدن اشيايي موسوم به املش و راه يافتن آنها به موزهها و مجموعههاي خصوصي در سراسر جهان، فرضيههاي جديدي براي استقرار انسان در استان گيلان مطرح شدند.
به گفتهي او، تاكنون دو فرضيه مطرح شدهاند؛ نخستين آنها مربوط به اين است كه ارتباط استان گيلان پيش از عصر آهن بهوسيلهي اقوامي كه در مراحل اوليهي تمدني بهسر ميبردند و درون غارها و مناطق جنگلي ساكن بودند و بهدليل وجود درياي خزر و كوه البرز، با دنياي تمدني آن روز قطع بوده است. در نتيجه، تا مدتها در اين مرحله از دوران تمدني خود بهسر بردند تا اينكه با هجوم آرياييها با آنها درآميختند و اقوام جديدي را در گيلان بهوجود آوردند.
اين باستانشناس همچنين اضافه كرد: در استان گيلان، تمام فعاليتهاي باستانشناسي به كاوش در گورستانها مربوط ميشوند. در نتيجه در اين استان شاهد لايهنگاري نيستيم و لايهنگاري آن يك لايهنگاري افقي است. بر اين اساس، از آنجا كه در استان گيلان هنوز مطالعات غارشناسي تكميل نشده است و از پراكندگي استقرار انسانها اطلاعاتي بهدست نياوردهايم، هرگونه اظهارنظر و عقيده بهدور از خطا نخواهد بود. البته اميدوارم با انجام مطالعات و پژوهشها، به جايي برسيم كه به طرح فرضياتي بهدور از خطا بتوانيم بپردازيم.
به گزارش ايسنا، پس از سخنراني محمدرضا خلعتبري از فرزاد فروزانفر ـ انسانشناس فيزيكي ـ بهعنوان پژوهشگر برتر تجليل شد.
در هنگام اهداي لوح فرهنگستان هنر به فروزانفر، اين موضوع پيشنهاد شد كه با توجه به اينكه قدرداني از اهل علم، حد و مرز و آستانهاي ندارد، براي قدرداني از يك دهه كار باستانشناسي افرادي كه در تالش در شرايط كاري بسيار سخت تلاش كردهاند، مراسم تقدير و تشكري در اين شهرستان برگزار شود.
در ادامهي اين نشست، محمدعلي رهنمايي ـ مدرس دانشگاه ـ به اينكه مستند كردن تاريخ و فرهنگ تالش چه تأثيري را در نگارش تاريخ جديد فرهنگ ايران خواهد داشت، اشاره و اظهار كرد: در تالش، نوع اسكان دفاعي نيست و اگر بررسيها در اين منطقه ادامه يابند، ممكن است كه به انواع مختلف اسكان در آنجا پي ببريم.
همچنين محمد ميرشكرايي ـ مردمشناس ـ به ارايهي سخناني دربارهي حد مشترك پژوهش باستانشناسي و مردمشناسي پرداخت.
او با توضيح اينكه اگر از هرسو به سمت تالش برويم، به حال و هواي خاص تالش وارد ميشويم، به اين ترتيب كه لباس زنان و مردان، نوع دوخت لباس، آداب و رسوم ، نوع غذا و حتا زبان آنها تغيير ميكند، گفت: اين مسأله يك حوزهي فرهنگي ناميده ميشود كه البته به تالش مربوط نيست، زيرا در يك حوزهي فرهنگي حتما نبايد تبار مشترك و اعتقاد مشترك وجود داشته باشد.
وي ادامه داد: مردمي كه در يك حوزهي فرهنگي زندگي ميكنند، نسبت به آن تعلق خاطر دارند و اين مسأله كه نسبت به زادگاه و حوزهي فرهنگي خود تعلق خاطر داشته باشيم، يك ارزش است و اگر اينطور نباشد، نسبت به حوزهي فرهنگي بزرگ خود، يعني ايران احساس تعلق نداريم.
ميرشكرايي با بيان اينكه شناخت موجب تقويت تعلق خاطر به يك حوزهي فرهنگي ميتواند باشد، اظهار داشت: شناخت براي حوزهي فرهنگي توسط باستانشناسي و مردمشناسي حاصل ميشود. البته نه به اين معني كه در يك منطقه، يك گروه آنجا را باستانشناسي كند و گروه ديگر مردمشناسي و نيز به اين معني نيست كه در گروههاي باستانشناسي يك مردمشناس وجود داشته باشد يا برعكس. گرچه اين كار مؤثر است، ولي كافي نيست و بايد گروههاي مردم باستانشناسي يا باستان مردمشناسي تقويت شوند.
او به حوزهي تخصصي ديگري به نام مردمشناسي محوطههاي باستاني اشاره كرد و افزود: اين حوزه بهلحاظ روش، اهداف و جنبههاي ديگر، حتا از مردم باستانشناسي نيز تخصصيتر است.
نهمين نشست هنر و باستانشناسي با همكاري سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري و فرهنگستان هنر در مجموعهي هنرپژوهشي نقش جهان برگزار شد و با ارايهي سخناني دربارهي معماري عصر آهن در گيلان و انسانشناسي تالش ادامه يافت.
انتهاي پيام
چهارشنبه 5 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 236]