محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827210027
من می خوام رمان بنویسم کمک می خوام!!لطفا کمکم کنید
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: batlagh18-02-2008, 03:42 PMسلام من می خوام برای بیان افکارم یک رمان بنویسم و به چند موضوع هم فکر کردم که چه بنویسم و مثلا چگونه ولی احتیاج به کمک دارم لطفا کمکم کنید. یکی اینکه افکار خودم رو در قالب افرادی بیارم که هر دامشون بعدی از افکار من باشن چون من خودم مثلا به ریاضی فیزیک نجوم فلسفه ادبیات موسیقی سینما تئاتر و... علاقه دارم و میخوام خودم رو و افکارم رو در قالب چند شخصیت به نام محسن (اسم خودم دیگه) ولی نامخانوادگی متفاوت و در هر بخش یکی از این ها رو توضیح بدم و ماجرایی براش بسازم و تعریف کنم و در فصل آخر جوری بیان کنم که کسی که دارم می خونه منظور من رو بفهمه و بفهمه این ها همه ابعاد یک نفر و در فصل آخر فقط از اسم محسن تنها استفاده کنم که خواننده متوجه بشه. من در اصل می خوام نماد یک انسان کامل و در همه ابعاد کار می کنه باشه. یه چیزی توی این مایه ها... کمکم کنید چند تا موضوع دیگه هم دارم مثل ماجرای مداد و خودکار که بیشتر می خوام نمایشنامه اش کنم (مداد نماد انسان عارف و خودکار نماد یک انسان که هیچ کار مثبتی انجام نداده و به طوری که این ها در قالب یک انسان که داره زندگی نامه اش رو با مداد می نویسه و یکی که با خودکار مینویسه و یک نوجوان که داره این زندگی نامه ها رو می خونه...) کمک کنید... لطفا خدانگهدار western18-02-2008, 06:42 PMمن نمی دونم چطور می شه به تو کمک کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اگه سوالی داری بپرس شاید کسی تونست جواب بده Vinny_corleone19-02-2008, 02:01 AMدوست عزیز لازمه ی نوشتن رمان اینه که شما در شروع داستان های کوتاه و چند صفحه ای بنویسید...تا بعد از اون اگه تواناییشو در خودت دیدی ادامه بدی...:46: batlagh19-02-2008, 09:33 AMسلام ممنون من داستان کوتاه می نویسم ولی هنوز تلاشی برای رمان نوشتن نکردم برای همین هم می خوام این رمان رو بخش بخش کنم و برای نشان دادن یک نفر از شخصیت های متفاوت استفاده کنم و نشان بدم که یک نفر چه کار هایی رو می تونه انجام بده خدانگهدار western19-02-2008, 12:00 PMاگر می خواهی شخص اول رمان هات (که خودتی!)شخصیت های متفاوتی داشته باشند یعنی انگار که صفات دیگر تو رو نشون می ده باید برای هر کدوم داستان متفاوت بسازی و خودتو توی اون موقعیتها قرار بدی اینطور که مثلاً در یک داستان خیلی ثروتمند هستی فکر کن چه عکس العملی در مقابل حوادث نشون می دادی؟یک داستان بساز که مشکلات و عشقها و ...یک فرد ثروتمند توش باشه یک اصل مهم در رمان نویسی(در حقیقت یکی از خصوصیات رمان) اینه که شخصیتهای زیادی توش می شه مثل زندگی واقعی خود آدم!حداقل چند تا دوست و دختر وپسر خاله و بچه همسایه و...هستند اول شخصیت پردازی کن(طوری که اون شخصیتها بدردت بخوردند و داستان ها تو بسازند )بعد در مقابل رفتارها و حرفها و خرابکاری ها و کمکهای اونها عکس العمل نشون بده و داستانی بساز!موفق باشی Mahdi_Shadi19-02-2008, 03:37 PMاول از همه كه تا ميتوني از وسترن استفاده كن...كمك خوبي برات خواهد بود... بعدشم بذار نظر شخصيمو بهت بگم محسن جان: اول اين كه خيلي خوبه كه مينويسي...اين فرصت رو از دست نده...بعدشم اين كه تو ميخواي اولين رمان خودتو راجع به خودت بنويسي...من با اين سوژه يه كمي مشكل دارم... نه اينكه سوژهي بدي باشه..نه...چون خيلي سوژهي خوبيه ميگم....ببين تو اگه حتي يك اپسيلون تو شناخت خودت كم گذاشته باشي و فقط به اندازهي همون يك اپسيلون از خودت آگاه نباشي....مجبور ميشي از خودت تصويري بسازي كه در قدم اول حتي براي خودتم باور كردني نيست...براي همين ميترسم كه وسط كار از اين سوژه خسته بشي.... پيشنهاد من اينكه روي يه موضوعه ديگه فكر كني....مثلا موضوع يكي از داستانهاي كوتاهت..يا هر چيز ديگهاي...به نظرم بهتر باشه كه اين سوژه رو نگه داري چند وقت ديگه.... . . . ولي بازم ايول كه ميخواهي بنويسي....و بازم بهت توصيه ميكنم كه از وسترن كمك بگيري...و آخر آخرشم اگه قابل دونستي و قبول داشتي و اجازه دادي...منم خوشحال ميشم كه كمكت كنم... batlagh19-02-2008, 06:17 PMسلام متشکرم که به من جواب می دید. من خودم یک آدمی هستم که بسیار فکر می کنم و به هر چیزی فکر کردم حتی فکر کردم اگه اطرافیانم مردن چه کار کنم. من در این باره با معلم ادبیاتمون صحبت کردم و گفتند موضوع خوبی هست (البته کمی موضوع فرق کرد توضیح میدم) و گفت شروع کنم به نوشتن تا رمان ننویسی انگار هیچ کاری نکردی. من دیشب به جای اینکه فیزیک که امتحان داشتیم بخونم نشستم یه داستان کوتاه نوشتم البته تمام نشد یعنی خیلی هم کوتاه نیست الان باید این داستان رو تموم کنم البته من جوری می نویسم که با خوندن کامل موضوع فهمیده بشه یعنی اگه تا نصف داستان رو بخونی به نظر خودت تا آخرش رو بفهمی ولی همین که خواستی نتیجه گیری کنی من به صراحت شما رو متوجه اشتباه میکنم که اصلا زود نتیجه گیری نکن و کمی هم اهل پیچوندن هستم. موضوع رمان هم یه همچین چیزی می شه: مثل قبل بخش بخش و به توصیه وسترن خودم رو جای نقش ها می زارم و کاملا متفاوت ولی با یک اسم و در آخر جوری می نویسم که خواننده بفهمه که اگه همه باهم بشن کامل می شن و یا اینکه یک نفر می تونه کامل باشه و در همه ابعاد رشد بکنه و نماد یک انسان تمام و کمال باشه. این بخش رو ایهام درش می یارم که خواننده بفهمه هم می شه با هم بود و کامل شد و هم می شه یک نفر بود و کامل شد. خیلی ممنون از کمک هاتون بازم منتظر نظراتتون هست خدانگهدار Mahdi_Shadi19-02-2008, 07:04 PMبسيار خب...اگه تصميمتو گرفتي با دل و جون برو سمتشو انجامش بده....بازم اگه كمكي خواستي خوشحال ميشم برات انجام بدم.... ...از همين الانم منتظرم كه رمان تموم شدتو بخونم و لذّت برم... western20-02-2008, 11:20 AMاتفاقاً سوژه خیلی خوبی پیدا کردی اگه بتونی از عهده اش بر بیایی عالی میشه با این روش تو خودت رو هم بهتر خواهی شناخت!فقط باید صبر کافی داشته باشی چون جمعبندی رمان کار خیلی سخت و بزرگیه من برای رمان اولم هفت سال برای دومی چهار سال و سومی (چون کمی ماهرتر شده بودم و البته رمانم کوتاه تر بود)دو سال زحمت کشیدم! batlagh20-02-2008, 07:39 PMسلام ممنون یه چی بگم من بعید می دونم بتونم 7 سال فقط روی یک رمان کار کنم من خیلی طول بکشه 2 یا 3 ساله تمومش می کنم ولی هنوز دارم روی یک داستان کار می کنم که اصلا معلوم نیست که کی تموم می شه چون دارم هین نوشتن فکر می کنم که اگه خواننده این داستان رو بخونه می خواد بگه که آخرش چی می شه و دارم فکرم میکنم که خواننده چه فکری میکنه مثلا به یه جایی رسوندم که خواننده فکر کنه جواد با باران می خواد ازدواج کنه ولی اصلا این جوری نیست و در چند صفحه بعد معلوم میشه جواد از این جرات ها نداره که خواستگاری کنه و حالا حتی فکر کردم که چه کار کنم که اصلا خواننده به ذهنش نرسه ولی تصمیم دارم همین رو هم برای پایان داستانم استفاده نکنم و هنوز اصلا معلوم نیست که چی خواهد شد حتی خودم هم نمی دونم!!!!!!!! خدانگهدار western21-02-2008, 09:53 AMنترس!رمان همین جوری میشه!نمی تونی تا آخرش تصمیم درستی بگیری بهت توصیه می کنم فقط بنویسی....هر چی به ذهنت زد بنویس فوقش بعداً پاره می کنی اما تا ننویسی داستان ساخته نمی شه می گند آگاتا کریستی می گفت خود منم نمی دونم قاتل داستانهام کی اند!وقتی به اون موقعیت که نمی دونی رسیدی می بینی حالا می دونی قراره چی بشه!اینه که به نویسنده هیجان می ده!چون در طول نوشتن کم کم شخصیتهاتو خوهی شناخت.در مورد هفت سال باید بگم من اونوقتها بچه بودم و چون قرار بود داستانم خارجی باشه باید اطلاعات کافی جمع می کردم غیر از اینها شرایط خانواده گی ا م هم سخت بود برای همون طول کشید batlagh21-02-2008, 11:29 AMسلام من همین داستانی که می خواستم زیاد طول نکشه و داستان کوتاه باشه داره طولانی می شه خدا بخیر کنه رمان نوشتنم رو!!!!!!!! فعلا کاملا وقت من صرف فکر کردن به این داستانم داره میشه به مشاوره مدرسمون می گفتم که موضوع از چه قرار هست گفت می تونی فیلمنامه ایش کنی!!!!!!!! پیدا کردم که شخصیت اول داستانم چرا حالش خوب نیست در اصل می خوام طوری بنویسم که خودم حالم خوب نیست و می خوام بدون که حقیقت چیست؟؟؟؟ این مفهوم این داستانی که دارم می نویسم هست اگه بخوام رمان بنویسم شاید همین داستان رو کمی بیشتر روش فکر کنم و رمانش کنم ولی معلوم نیست. می خوام اسم داستان رو هم یه همچین چیزی بزارم: برای افراد زیر سن بلوغ فکری ورود ممنوع چون شخصیت باران یک دفتر داره به همین نام و همین طور خودم هم این دفتر رو دارم و کسی که داره داستان رو تعریف می کنه می خواد این دفتره رو پیدا کنه و زمانی این دفتر پیدا میکنه که به بلوغ فکری رسیده و در اون دفتر فقط نوشته شده که: حقیقت چیست؟ و این آخرین صفحه داستان من هست. حالا دیگه باید داستان رو شکل کلیش رو بنویسم و بعد ویرایشش کنم ولی من می دونم که اگه همین طوری پیش برم باید رشته ریاضی فیزیک رو ول کنم و برم انسانی بخونم!!!!!!!!!!! خیلی ممنون خدانگهدار batlagh02-03-2008, 03:10 PMسلام من دارم می نویسم اما خوب نمی تونم فضا سازی کنم لطفا کمکم کنید خدانگهدار batlagh08-03-2008, 01:40 PMسلام من نمی تونم خوب فضا سازی کنم لطفا کمکم کنید به نظرتون چه کار کنم؟ خدانگهدار Mahdi_Shadi17-03-2008, 11:23 PMسلام باتلاق جان! به كجا رسيد اين رمانت؟ ما منتظريمها...!خلاصه اين كه برادرانه هر كمكي خواستي ما در خدمتيم...هرچند كه بازم بهت پيشنهاد ميكنم از نظرات وسترن كمك بگيري كه خيلي كارسازه.... batlagh18-03-2008, 07:49 PMسلام من توی فضا سازی مشکل دارم کمکم کنید بای Mahdi_Shadi19-03-2008, 03:51 PMخب آخه مشكلت چيه....فضات چيه....؟! batlagh19-03-2008, 04:25 PMسلام من می دونم می خوام چه بلاهایی سر باران (نقش اول داستان) بیارم اما وقتی می نویسم به نظر خودم خوب خواننده داخل اون محیط قرار نمی گیره کتابی چیزی نیست در این باره ؟؟؟؟؟ باران داره دنبال حقیقت می گرده ... یه مسکل دیگه هم دارم خوب نمی تونم از یه اتفاق وارد یه اتفاق دیگش کنم خدانگهدار Mahdi_Shadi19-03-2008, 07:07 PMاگه فضاي باران....بيشتر درگيري ذهنيه اونه و داره يه هدفي رو دنبال ميكنه....بهت پيشنهاد ميكنم حتماً كتاب « كافكا در كرانه» رو بخون..... البتّه بذار راحتت كنم....اگه موضوع كتابت اين جوري هم نيست بازم اين كتاب رو بخون....مال هاروكي موراكامي هستش.....واقعاً فوق العاده است..... در مورد داستان تو هم راستش تنها چيزي كه الان به ذهنم ميرسه اينه كه وقتي ميخواي باران رو وارد يه ماجراي ديگه بكني.....رفلكس خودت يا كسي كه شبيه باران هست رو تو دنياي واقعي بسنج.....مخصوصاً خودتو......بذار باران همون كاري رو بكنه كه تو هم ميكردي....بدنو هيچ تكلّف و پيچيدگي بي جهت.... batlagh20-03-2008, 02:24 PMسلام ممنون اگر درس ها اجازه بدهن حتما می خونم من در واقع دارم افکار خودم رو در قالب باران بیان می کنم یا علی خدانگهدار Mahdi_Shadi15-06-2008, 03:03 PMباتلاق جونم رمانت چی شد؟ رسیدی تمئمش کنی؟...فقط نگو که دیگه نمی نویسی! batlagh23-12-2010, 06:56 PMسلام خیلی وقت بود دیگه اینجا نیومده بودم نوشتم همان و دانشگاه همان! هنوز که هنوزه باران داره ادامه می ده اما فعلا با فیلم نامه و نمایش نامه بیشتر می تونم ارتباط برقرار کنم تا رمان ممنونم از همه ی دوستان بای saghar goli28-01-2011, 03:37 PMاگه ما بگیم چی بنویسی خب ما میشیم نویسنده ی رمانت جزیی تر سوال بپرس سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3877]
-
گوناگون
پربازدیدترینها