پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1851144752
فلسفه زن بودن
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: bb06-12-2007, 10:15 PMآغاز بحث و بررسي پيرامون مسائل زنان همواره دستخوش افراط و تفريطهايي بوده ، که هر يک آسيبهاي خاص خود را به همراه داشته است به نظر مي رسد اين اختلاف ناشي از تفاوت بينش درباره زن و مرد است که اين مساله خود نتيجه دو امراست : اولا عدم شناخت صحيح از انسان که بايد اذعان نمود امري دشوار و حتي به عقيده برخي متفکرين غير ممکن است به گونه اي که گفته اند انسان موجودي ناشناختني است. ثانيا : اين اختلاف ها نتيجه اشکالاتي است که متوجه روش شناخت انسان و به تبع آن شناخت زن و مرد مي باشد. اگر بخواهيم زن و مرد را از منظر انسان بودن و ماهيت انساني بررسي کنيم نظر برخي از متفکران مطرح مي شود که اساسا طرح مساله اي تحت عنوان تعيين جايگاه زن يا مرد در هستي بي معنا است آنها بر اين باورند که زن و مرد هر دو انسان هستند و جنسيت فرع بر انسانيت است، در اديان الهي و حتي بشري نيز ملاحظه مي شود که مساله اساسي و بنيادي آنها " انسان" و هدايت اوست نه انسان مذکر و يا مونث اين در حالي است که برخي هم براي حقيقت انسان دو صنف متفاوت قائل شده اند :زن و مرد همين امر مبناي بسياري از اختلافها از زمان فيلسوفان يونان تاکنون بوده است به نظر مي رسد مهمترين رکن اين عقيده منحصر دانستن حقيقت انساني در بدن اوست در حالي که بر اساس مباني متافيزيکي و اسلامي نه تنها همه حقيقت انساني در بدن نيست بلکه وجود بدن تنها از آن رو که مرکب و راهواري در خدمت روح مي باشد ضروري است اکنون ممکن است چنين سوالاتي مطرح شود که علت تفاوت و تمايز انسانها در بدن و ظاهر جسمانيت چيست ؟ چرا اين تفاوتهاي عرضي توانمنديها و کارکردهاي متفاوت بنيادي را سبب شده است ؟ يا براستي اين تفاوتها در راستاي شکوفايي روحي انسان -همان حقيقتي که خود از همه عوارض مبراست – قرارگرفته است ؟ در اين بحث ضمن بررسي فلسفه عوارض و قوايي که در وجود زن قرار داده شده تا او بدان وسيله به کمال مطلوب انساني دست يابد مباحثي نيز پيرامون حقوق زن طرح و مورد دقت قرار گرفته است . دانلود مقاله !!!! برای مشاهده محتوا ، لطفا ثبت نام کنید / وارد شوید !!!! منبع: ملاصدرا bb06-12-2007, 10:17 PMدرآمدی بر یک مساله بحث درباره زن، و موقع و هويت، ارزش و كاركرد او، كاري شايع در روزگار كنوني و حتي گاهي وسيله كسب شهرت و اعتبار شده است. برخي از زنان، با تعصب زنانه و برخي از مردان بسا براي جلب رضا و نظر اين قشر وسيع حتي راه گزافه گوئي را در پيش گرفته و سخناني را بر زبان و قلم مي آورند كه گاهي دور از حقيقت است؛ و برخي ديگر نيز، بخطا، و غيرمنصفانه در اين باره قضاوت ميكنند و چشم بر برخي واقعيات ميبندند. همين اختلاف بينش درباره زن- كه نشان دهنده ناشناختگي و ابهام حقيقت آن است- سبب گرديده كه بررسي مسئله زن، يكي از مسائل اجتماعي و حتي علمي شود و باوجود پژوهشهايي كه در اين باره شده و كتابها و مقالاتي كه درباره زن به نگارش درآمده اين مسئله همچنان مبهم باقي بماند. ابهام موجود در اين موضوع و مسئله زنده و جهاني عمدتاً بدو دليل بوده است: اول آنكه اصولاً شناخت انسان- اعم از زن و مرد- كاري دشوار يا حتي غيرممكن است از اينروست كه برخي او را موجود ناشناختني دانستهاند، و جنس زن در اين ميان ناشناختهتر از مرد است زيرا جنبههاي گوناگوني در او هست كه او را پديدهيي پيچيده مينماياند، و شناخت او را، در عين سادگي، دشوار ميسازد. دوم اشكال در روش شناخت است. روزنههاي شناخت و عينكهاي قضاوت نيز بسبب گوناگوني آنها، در غموض و پيچيدگي حقيقت موضوع مؤثر بوده است، و بتعبيري ديگر: براي بررسي و پژوهش علمي اين مسئله روش علمي، نظري يا تجربي، مشخصي فراهم نيامده و بيشتر به شعار و شكايت و حكايت برگزار شده است، با آنكه پژوهش در اين موضوع نيز مانند پژوهشهاي علمي ديگر نيازمند روش شناسي (متدولژي) مناسب با آن است. براي شناخت علمي اين مسئله بايد بررسي تحليلي زن دستكم در دو بُعد: يكي طبيعي و ديگر اجتماعي انجام گيرد. بايد يكبار بعنوان يك پديده طبيعي در داشتههاي جسماني و نيز رواني زن و كاركردها و وظايفي كه در قوانين طبيعت براي او پيشبيني شده به مطالعه و تحليل پرداخت و يكبار ديگر در كنار آن، با تحليل جامعه شناختي زن و مرد، به درك جايگاه واقعي و ارزش و موقعيت او بعنوان يك پديده اجتماعي، رسيد. حل علمي مسئله زن بستگي به شناخت درست و نزديك به واقع زن و مرد دارد و تا اين شناخت، محور مباحثات نباشد اين كار و كاروان راه به جايي نخواهد برد. يكي ديگر از راههاي شناخت زن، بنظر ما، اديان آسماني است كه اگر متون ديني آن از دستبرد و تفاسير تابع اميال و هوسهاي روحانيون آن دين مصون مانده باشد، مي توان به تعريف آن متون ديني از انسان و از جمله زن اعتماد كرد و موضع طبيعي و موقعيت اجتماعي او را از لابلاي روشن و تاريك آن نصوص بدست آورد. متأسفانه امروز جز دين اسلام و متن قرآن مجيد، دين ديگري از دستبرد و تحريف پيروان آن مصون نمانده و با يك نگاه به بينش غلط و تلخ آن اديان نسبت به زن بروشني مي توان تحريف آموزه هاي اصلي دين و نفوذ شديد فرهنگها و سنتهاي باستاني يوناني و رومي و قومي و عاميانه را در آنها ملاحظه كرد. يك بررسي تحليلي تاريخي به ما نشان مي دهد كه- بجز اسلام كه قرآن كريم كتاب آسماني آن طي چهارده قرن هيچ تغيير و تحريفي را نپذيرفت و زلالي خود را از دست نداد- اديان ديگر بهمان نسبت كه تحريف شدند و عقايد روحانيون آنها جاي پيام اصلي دين را گرفت، بهمان نسبت مقام زن و حقوق او نيز زيان ديد و به وضع دوران جاهليت و دور از تمدن بشر بازگشت. !!!! برای مشاهده محتوا ، لطفا ثبت نام کنید / وارد شوید !!!! bb06-12-2007, 10:20 PMنگاهي ديگر براي حل مسئله تاريخي زن، بنظر ما فقط يك راه وجود دارد و آن بازگشت به قوانين و خواستهاي طبيعت از انسان است زيرا هر جا كه انسان با طبيعت هماهنگ بوده و برخلاف جريان آن حركت نكرده، توانسته راحت و آرامش و ديگر حقوق خود را باز يابد و هر جا كه در بستر اين رود عظيم برخلاف جريان آن شنا كرده زندگاني سخت و همراه با ناكامي و شكست را تجربه كرده است. زن و مرد دو پديده طبيعي و فرزندان طبيعت مهربان هستند. براي يافتن راه راحت و سعادت و احياناً حقوق از دست رفتهاند بايد انسان را شناخت و شناخت انسان به شناخت ماهيت طبيعي زن و مرد و خواستههاي طبيعت از آنان بستگي دارد. پس از شناخت موقعيت زن و مرد در طبيعت، نوبت به تعريف جامعه انساني و بررسي جايگاه زن و مرد در جامعه ميرسد، بدون آنكه نگاه ما از طبيعت و قواعد آن برداشته شود. حتي اجتماع بشري و جامعهها نيز همه پديده هاي برخاسته از طبيعت و مخلوق سيرت انسانها و غريزه اجتماعي بودن آنها هستند و تغييرات و حركات و محركههاي (ديناميسم) اجتماعات بشري (كه در جامعهشناسي از آن بحث ميشود) و تاريخ و فلسفه تاريخ را بايد دستهاي از همان قوانين طبيعي دانست. براي شناخت دقيق و علمي زن و بررسي مسائل مربوط به وي بايد با دو ديدگاه به مسئله نگريست و در دو حوزه به بررسي پرداخت اول زن در طبيعت، دوم زن در جامعه. الف - زن در طبيعت هنگاميكه حوزه بررسي فقط طبيعت باشد و پژوهشگر بدنبال موقعيت زن در آن بپردازد گام اول آنست كه به سراغ قوانين طبيعت و ارزشهاي طبيعت و مهمترين اصول و قوانين طبيعت بگردد تا جايگاه زن را در مدارج مختلف ارزشهاي طبيعي با قوانين طبيعت و خود طبيعت مقايسه و كشف نمايد و از آن طريق به حدود ارزش زن در طبيعت و نقش پنهان و آشكار وي پي ببرد. با اين نگاه به طبيعت و كندوكاو همه قوانين و قواعد آن هر پژوهشگر به اين نتيجه ميرسد كه مهمترين قانون طبيعت چيزي جز قانون «بقاء نوع» و تلاش و دفاع براي زنده ماندن و مهمتر از همه قانون «بقاء نسل» موجودات- و از جمله انسان- نيست و اين موضوعي است كه هر كس بآساني آنرا درك ميكند. همه چرخه حيات در جانداران بر روي بقاء نسل متمركز است و اين قانون عملاً مهمترين و زير بنائيترين قوانين طبيعت است كه خداوند در آفرينش جهان پايه آفرينش را بر آن نهاده است، زيرا در غير اينصورت چرخه هستي- چه در انسان و چه در موجودات زنده ديگر- بزودي به پايان تلخ خود ميرسيد و نسل انسان و جانداران يكي پس از ديگري نابود ميشد. مطالعه زندگي جانداران- از حشرات گرفته تا جانداران كاملتر- نشان ميدهد كه چگونه براساس غرايز (كه سختافزارهاي جانداران شمرده ميشوند) تقريباً تمام عمر خود را ناآگاهانه صرف حفظ زندگي خود و توليدنسل و كوشش براي باقي گذاشتن نسل بعد از خود ميكنند و چگونه و با چه اصرار و جديّتي در پايداري نسل خود در جهان كوشا هستند. گرچه اجراي قانون حفظ نسل و بصورت توالد و تناسل بظاهر برعهده دو طرف است و مأمورين و مسئولين آن دو جنس نرينه و مادينه هستند و در انسان، مرد و زن هر دو در حفظ نسل دخالت دارند اما مأموريت اصلي و محور حفظ نسل و ايجاد و تغذيه و حفظ حيات او با زن است و مرد، معاون و نفر دوم در كمك به حفظ نسل و نيز مأمور حراست مادر و فرزندان و تأمين همه نيازهاي حياتي آنان است و از جمله، دستيار زن در آبستني و تلقيح نطفه ميباشد. في المثل زن در حكم زمين زراعي و مرد بذر پاش آن است و بديهي است زمين در اين مشاركت مهمتر است و سهم بيشتري دارد. با اندكي دقت در اين نتيجه بررسي، دو اصل طبيعي بدست ميآيد: اول، محور بودن زن در حوزه طبيعت و نقش حساس و اساسي او در حفظ كيان بشر. دوم، اينكه مهمترين وظيفه و نقش زن، مادري و آوردن فرزند و پرورش و حفظ سلامت او مي باشد و هر نقش ديگري را برعهده بگيرد خارج از وظايف طبيعي اوست. خداوند قاعده طبيعت را چنين قرار داده كه به هر موجود وظيفهاي طبيعي و جهاني محول كرده و تمام ابزار و امكانات و عواطف آنرا نيز به وي داده است. مثلاً اگر به ساختار جسماني و روحي زن توجه شود ديده ميشود كه همه ويژگيهاي ظاهري و باطني زن بگونهاي آفريده شده است كه بتواند اين مأموريت و وظيفه خود را بنحو احسن و با شوق و انگيزه انجام دهد. ساختمان بدن زن،- علاوه بر دستگاه توليد فرزند يا قواي جنسي بدني او كه از مغز تا زانو و شامل اندام و اعصاب و بخشي از مخ گسترده است- از جمله طول قد و عرض شانه و قدرت و سفتي عضلات و شكل لگن خاصره بگونهايست كه بتواند براحتي وظايفي چون بچهداري و زندگي عادي را پشت سر بگذارد و به كارهاي دشوار مانند پيكار و بارها و كارهاي سنگين- كه به عضلات و اندام قوي نيازمند است- نپردازد، بهمين سبب اينگونه كارهاي خشن براي زن گرچه ممكن ولي بسيار دشوارتر است و با روحيه او نيز هماهنگ و سازگار نيست. ساختار روحي زن نيز كه اعصاب و عواطف او را ظريف و حساس همانند جسم و بدن او ساخته است، بگونه اي است كه از يكطرف با انگيزه تمام دوستدار و طالب فرزند بوده[1] و با استفاده از همه وسائل فريبندهاي كه در وجود او نهاده شده، بتواند مرد را بسوي خود بكشاند و با استفاده از غريزهاي كه خداوند بهمين هدف در مرد نهاده، او را وادار به كمك در توليدنسل كند و نياز طبيعي زن را تأمين نمايد و از طرف ديگر با وجود سختيها و دشواريهاي حاملگي و زايمان، از آن با شوق و علاقه استقبال نمايد و فرزند را طي سالها شيردادن يا دايگي يا تربيت، نگهداري و حضانت نمايد و از اين كار خود شادمان باشد. اين ويژگيها نشان ميدهد كه نقش زن در حوزه طبيعت چيست و خداوند چگونه بدست طبيعت همه وسايل و مقدمات توليد و بقاء نسل انسان را در اصل بر دوش زن گذارده و مرد را يكي از وسايل و مقدمات انجام صحيح اين وظيفه قرار داده است. بنابرين برخلاف معروف، قهرمان ميدان طبيعت نه مرد كه زن است زيرا كليد اصلي طبيعت يعني بقاء و استمرار نسل بدست او است و مرد نقش دوم يعني، كمك به زن را در تهيه امكانات و انعقاد نطفه دارد و مأمور حفاظت از خانواده ميباشد. بلحاظ اهمين اين نقش مي توان به ارزش زن در طبيعت و جهان پي برد زيرا كه همواره ارزش واقعي هرچيز تابعي از اهميت نقش هر چيز و هر كس و تابع درجه نياز طبيعي به وجود آن و مخاطرات وابسته به فقدان يا كمبود آنست. اما چرا اين ارزش زن در تمام طول تاريخ، حتي بر خود آنان، پنهان مانده است؟ و چرا جز آئين اسلام دين و مكتب و ايدئولوژي ديگري اهميت آنرا نشان نداده و معرفي نكرده؟ دليل آن را بايد يكي ضعيف نمايي زن و ديگر فراواني و حضور پنجاه درصدي زنان در همه جوامع- و باصطلاح اقتصادي «وفور» آن- دانست و ميدانيم كه عرضه فراوان و وفور هر چيز، ارزش آنرا براي افراد ظاهربين و سطحي، پائين مي آورد و حضور بيش از حد اشياء و اشخاص قدر و قيمت آنها را كم ميكند و بصورت اشخاص و اشيائي عادي و حتي مبتذل در ميآورد. ب- زن در جامعه نگاه به زن و وضعيت او نسبت به مرد، هنگامي كه از حوزه طبيعت به حوزه جامعه و اجتماعات بشري وارد شود، بدلايلي، از جمله دلايل زير، عوض مي شود و مرد جايگاه اجتماعي زن را ميگيرد اگرچه تا حدودي اين موقعيت و محور بودن مرد در جامعه صوري و ظاهري است: اول آنكه معيارها و محورهاي «ارزش» تا حدودي دگرگون مي شود زيرا مسائل و بايسته ها و نيازهاي اجتماعات بيشتر در امنيت جامعه و نگهباني حيات افراد آنست نه فقط حفظ نسل، زيرا در جوامع بشري نوعي كمتوجهي به اصل توالد و حفظ نسل ديده ميشود. بيشتر نيازهاي عمده جامعه ها بترتيب اهميت عبارتست از: امنيت و دفاع از كيان خود، موضوع سياست و اداره صحيح جامعه، اداره اقتصاد و تأمين مواد اوليه زندگي، كار و تحصيل منابع حياتي براي زندگي. امنيت- هر جامعه خود را بصورت يك اندام زنده مي بيند و مي يابد و درك مي كند كه حفظ زندگي و تأمين رفاه و سلامت اعضاء (يعني افراد آن) بسته به زندگي و سلامت جامعه و مجموعه مردم است. اين اندام زنده- يعني جامعه- در درجه اول (بعد از هوا و غذا) به بقاء و دوري از خطر نيازمند است تا بتواند هستي و رفاه خود را حفظ كند، و بقاء و رفاه هر جامعه مستقيماً به "امنيت" آن مربوط است. تأمين امنيت بطور طبيعي به افرادي از جامعه نيازمند است كه از لحاظ جسماني نيرومند باشند و از عهده دفاع و پيكار برآيند و از لحاظ روحي و اعصاب، مقاوم و قوي و داراي دليري و نهراسيدن از خطر و رو در رو شدن با مشكلات جسمي و روحي باشند و اين ويژگيها معمولاً در مردها ديده مي شود و وجود آن در زن بسيار استثنائي است. همين نقش برجسته مرد سبب ارزش اجتماعي او در طول تاريخ بشر بوده و بهمين دليل در جوامع نخستين بشر، كه جنگ و حمله و دفاع كار عادي طوايف و اقوام و حتي شهرهاي يك سرزمين بود، مرد جايگاه برتري در اجتماعات يافته و محور جامعه ميگرديد و نقش اجتماعي او سبب بالارفتن ارزش اجتماعي او ميشد. زن بسبب ضعف روحي و بدني و توان اندك براي جنگ و تحمل خطر بنظر جامعه در صف دوم قرار ميگرفت و در برخي عرفها و فرهنگها، موجودي كمفايده بلكه (بسبب امكان اسارت بدست دشمن و سرشكستگي قوم و قبيله خود)، حتي فاقد ارزش شمرده شده و به او تحقير و آزار مي رسيد. ما در آينده به ارزيابي اين ارزيابي عرفها و اجتماعات خواهيم پرداخت و خواهيم گفت كه اگر با اين استدلال كه گفته شد مرد مسئول اجتماعي حراست از امينت جامعه است، زن نيز مسئوليت حفظ نسل و جلوگيري از نابودي جوامع را برعهده داشته و دارد و بنابرين هر يك داراي ارزش مساوي مي باشند و با نوعي تقسيم كار طبيعي ميان دو جنس زن و مرد به بشريت خدمت مي كنند. حكومت و اداره جامعه- سبب و دليل ديگري كه براي تفوق مرد در اجتماعات و محور شدن او در جامعه يافت ميشود توانائي او براي اداره جامعه و نظم عمومي است. بنظر ميرسيد كه حكومت- كه در واقع بمعناي اداره صحيح جامعه و تأمين و برنامهريزي براي رفاه و امنيت افراد ميباشد- تا حدود زيادي به توانائيهايي بستگي دارد كه در بخش امنيت و دفاع از جامعه گفته شد و به اعصاب نيرومند و عواطفي مغلوب و قاطعيت و جزم و اراده قوي نيازمند است كه معمولاً در مردان ديده مي شود و در اغلب زنان ديده نمي شود و حكومت زناني توانا بندرت اتفاق افتاده است. همين تقدم و توانائي مردان در حكومت و سياست و فرماندهي نيروهاي نظامي و جنگي همواره يكي از دلايل محور شدن آنان در جامعه و تقدم و تسلط آنان بر زن شمرده شده است. اقتصاد- در طول تاريخ تأمين مواد غذائي و اداره معاش خانواده برعهده مردان بوده و در قرون اخير نيز با وجود ورود زنان به عرصه كار و ادارات و مشاغل ديگر، باز هم مردان نقش عمده را در تأمين معاش برعهده دارند. كارهاي دشوار ويژه در دوره هاي قديم، مانند شكار يا سفرهاي طولاني پرخطر و كار در معادن و جنگلها و كوهستانها، نيازمند جسمي نيرومند و اعصابي خستگي ناپذير و فولادين و اراده يي نفوذناپذير و قوي بود و هم امروز هم اداره امور اقتصادي، بويژه در سطح كلان، به خصلتهايي نيازمند است كه معمولاً در مردان ديده ميشود و كارهاي زنان در بخش اقتصاد يا كار و توليد، نوعي خاص و ساده و در در جه دوم است. هر جامعه بدلايلي كه گذشت براي مرد بسبب نقش مسلّم او در حفظ امنيت و دفاع و نيز در حكومت و اداره جامعه و راهبرد اقتصاد جامعه جايگاه بالاتر و ارزش بيشتر مي دهد و زنان نيز خود به اين تقدم مردان اعتراف دارند و متكي به آنان هستند و اين وظايف را از آنان مي خواهند. زن در طول تاريخ نه فقط سلطه ظاهري مرد را به خود پذيرفته بلكه حتي آنرا از روي غريزه مي پسندد. گرچه ممكن است يكي از دلايل سالاري مرد و رياست او را نياز اقتصادي زن به او بدانيم ولي حتي در موارديكه زن نياز مالي به مرد نداشته باز ديده ميشود كه زن رياست را شايسته مرد ميداند و داوطلبانه او را به سالاري و سلطه مي پذيرد، و گفتيم كه البته مقصود از رياست و ولايت مرد، فرودستي و خواري زن نيست و اين موضوع ديگري است كه بحث جداگانه اي دارد. گرچه عهدهدار بودن بار سنگين هزينه و نفقه زن و خانواده فضيلتي براي مرد است اما اولاً آنرا مرد با افتخار و سربلندي انجام ميدهد و ثانياً طبق مقررات ديني و اجتماعي سبب سلطه غير مشروع و غيرانساني او نمي گردد مثلاً از نظر اسلام اين تعهدي است كه مرد در برابر نقش حساس زن در خانواده برعهده گرفته است و منتي بر زن ندارد. دومين دليل محور شدن مرد در حوزه اجتماعات بشري و بالارفتن ارزش اجتماعي او نسبت به زن وضع خاص روانشناختي و فيزيكي و بدني زن است كه او را وابسته و نيازمند به مرد مي سازد. عللي مانند: 1- ضعف بدني و عضلاني و اتكاء او در كارهاي دشوار براي امنيت و دفاع از خود به مرد. 2- داشتن ترس در برابر خطرات و حوادث. 3- غلبه عقلانيت و منطق در مرد و قدرت بيشتر او در حل مسائل و مشكلات زندگي در جامعه. 4- نياز مادي و اقتصادي به مرد در بيشتر افراد و خانواده ها، و بعلاوه غريزه باطني زن براي اتكاء به مرد و تبعيت ذاتي از رهبري و پيشوائي او سبب مي گردد كه حتي زنان نيز به مردان ارزش و موقعيت اجتماعي داده و محور بودن و سلطه ظاهري آنان را برسميت بشناسند. در تحليل علمي، اين محور شدن مرد در جامعه بمعناي فرودستي و بيارزش زن نيست، اگرچه بيشتر مردم باشتباه اين ويژگيهاي زن و تفوق اجتماعي مرد را سبب فرودستي و كاهش رتبه واقعي زن ميدانند. اين دو عامل و عوامل ريز موجود در آن همواره در طول تاريخ سبب گرديده كه مرد در جوامع متمدن و ماقبل تمدن، مثلاً از خانواده بعنوان پدر و در قبيله و ايل و طايفه بعنوان خان و رئيس گرفته يا در كشورها و دولتشهرها امير و شاه، محور سلطه و در مركز قدرت قرار گيرد و زن تابع او باشد. عامل سومي را نيز مي توان به اين دو عامل افزود و آن غريزه برتري طلبي و زورمداري در مرد و عموماً در جنس نر است. در ساختار طبيعي انسان و برخي جانداران ديگر، جنس نر بسبب برتري و قدرت جسماني و رواني بر جنس ماده سلطه دارد، مثلاً ديده مي شود كه پسران از همان دوران كودكي از زور و قدرت جسماني خود براي تسلط بر دختران همسال خود استفاده مي كنند و همين قاعده طبيعي سالهاي بعد و در بزرگسالي هم گاهي در خانواده ها و در جامعه ديده مي شود. اين سلطه طبيعي و غريزي جنس مرد، بعدها در نظامهاي مذهبي (اسلامي) و نظامهاي حقوقي تعديل و تا حدودي بسيار محدود مي شود. از طرفي ديگر زن نيز بطور طبيعي از قدرت جسمي و روحي مرد و نوعي سلطه سالم او بر خود احساس غرور ميكند و حتي خود را به آن نيازمند مي بيند. زنان مرد ضعيف و بي اراده و مطيع و بدون قاطعيت را نمي پسندند و حتي مي توان گفت از اينگونه مرد تنفر دارند. زن مردي را مي پسندد كه توان سلطه بر وي را داشته باشد بدون آنكه به او آزار برساند يا با روح و شخصيت او بازي كند. در روابط جنسي بين زن و شوهر و كيفيت برخورد جسماني آندو نيز اين سلطه پذيري زن هويداست و تكرار مي كنم كه در واقع زن اين وضعيت يعني سلطه روحي و جسمي مرد بر خود را بسود خود و مفيد براي امنيت و زندگي خود مي داند، زيرا در يك نگاه پنهان زنانه، زنان مرد را ابراز قدرت و عزت خود و سلاح و وسيلهاي براي دفاع از حراست از خانواده و آبروي خود ميدانند و هرچه اين سلاح قويتر باشد بيشتر بسود آنهاست و از همينجاست كه زن بآساني بنوعي فرمانبرداري و تبعيت از مرد تن ميدهد و سنگيني و مشكلات حمل اين اسلحه مفيد را براحتي تحمل مينمايد. قانون هم با توجه به اين ويژگيهاي طبيعي زن و مرد است كه گاهي زن را به تبعيت از مرد فراخوانده است تا با تركيب بهتري اساس خانواده را استوار سازند. با بررسي سريع و كوتاه سه سبب بالا براي وضعيت برتر و محور شدن مرد در جامعه به دليل دوم- (يعني بررسي روانشناسي زن و ضعفهاي او) نگاهي دوباره مياندازيم، كه بظاهر سبب پائين آمدن او از سكوي يك و موقعيت محوري او در طبيعت گرديده است و اين نقاط روانشناختي زن را- كه معمولاً از آن به «ضعف» تعبير ميشود و آنرا باعث سركوفت و ضرورتي زن ميشمارند- به زير ذرهبين ميبريم و خواهيم ديد كه اين ضعفها در واقع (و بجاي خود) نوعي قدرت است و توانائي و سلطهاي پنهاني در پشت آن نهفته است، و زن را بر مرد فائق ميسازد. برغم ظاهر و محاسبات عرفي، تفوق مرد، نوعي تفوق توافقي بين زن و مرد و بمصلحت زن است و با تفوق و محور بودن زن در حوزه طبيعت منافاتي ندارد بلكه ميتوان بقطع و يقين گفت كه اقتدار و سلطه و سالاري مرد در جامعه در واقع براي تأمين و تضمين مأموريت طبيعي زن يعني حفظ نسل بشر ميباشد و چيزي از سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-