واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: پيرم نه با موي سپيد
گاهي روزها كه خشونت اتفاقات ناباور، انگشت را بر دهان حيرانيام مينشاند احساس پيري ميكنم، همان احساسي را كه يك پير سن، هنگام بالا رفتن از پلههاي بلند يك آپارتمان تجربه ميكند.
به دنبال دليل كه ميگردم، وا ميمانم. فهم هر چيز برايم سخت ميشود. با خود ميانديشم كه گويي قرار نيست دهانه زخم اين خستگيها جمع شود.
خود را در برابر رشته كوههاي توجيه ناپذير تنها ميبينم. در خلال سال هايي كه در آنها به زندگي مشغولم، روزهايي زاده ميشوند كه زور بازوي جوانيام را مچاله و ناتوان ميكنند.
پس به ناچار اين رنجهاي هماره را به جان ميخرم و پير ميشوم ولي قامتم نميخمد.
جوانم ولي تصوير جوانيام در خاطرم نيست. گذشت زمان را كه به ياد ميآورم، خندهام ميگيرد.
خندهام ميگيرد از اين شتاب كه بدون توجه به نقش بازيگرانش همچنان ادامه دارد. گويي كه به سخرهام ميگيرد.
گوته، شاعر آلماني ميگويد سالمند شدن همه ما را غافلگير ميكند. هر انساني براي خودش، موجودي يكه و يگانه است ولي هنگامي كه سرنوشت محتوم و مشترك همگاني دامنگير او ميشود، سخت يكه ميخورد و دچار شگفتي ميشود.
جالب آن است كه اين شگفتي از بازنشستگي و پيري، بيش از همه در زماني خودنمايي ميكند كه مشكلات اقتصادي و اجتماعي بيشمار در سبد روزانه به همراه تورم روزافزون به كناري رها ميشوند.
امروزه دوران پس از 60 سالگي كه اصطلاحاً دوران بازنشستگي ناميده ميشود، دوراني نيست كه تنها به انتظار مرگ سپري شود. جامعه شناسان ميگويند اين مرحله از عمر، دوران سوم زندگي است. در همين دوران سوم زندگي است كه در مقابل گرداب تغييرات شرايط اجتماعي و اقتصادي جامعه، كمتر ميتوان به رؤياي بازنشستگي به عنوان زماني براي اندكي آسودن در آرامش خاطر و خانه دل بست.
جوانم، و از پنجره جوانيام به روزي چشم ميدوزم كه پير و فرسوده از هر چه تلاش، در شمار سالخوردگاني قرار ميگيرم كه در دامنه اميد به زندگي، از ستونهاي بلند آماري بالا و بالاتر ميروند. سالمندان در گذشته تا هر زمان كه توان داشتند، كار ميكردند. متوسط اميد به زندگي پايين بود و تعداد سالمندان كم و افراد معدود سالمند نيز در خانه مورد احترام و مورد حمايت اعضاي خانواده هستهاي بودند. اما در جوامع معاصر، حكايت ديگري از زندگي بر زبان سالخوردگي و بازنشستگي روايت ميشود. انسانها نمي توانند تا هر زمان كه بخواهند به كار و توليد بپردازند.
آنها مجبورند در سني خاص كه سن بازنشستگي قانوني نام دارد و بسيار زودتر از سن بازنشستگي فيزيولوژيك است، دست از كار بكشند. درحالي كه براي ترميم زخم ناشي از خرد شدن در زير تغييرات چرخه اقتصادي، ناگزير از كار و كار و كار هستند.
داستان دنباله دار زندگي به همين جا ختم نمي شود، بلكه با گذشت زمان دگرگونيهاي زيادي روي مينمايند. با بهبود شرايط بهداشتي و افزايش متوسط سن اميد به زندگي، شمار ساليان عمر افزايش يافت و جوامع رنگ خاكستري گرفتند.
با افزايش سنين متوسط عمر، موضوع بازنشستگي مورد توجه قرار گرفت و حمايتهاي بازنشستگي تعريف شد، اما اين حمايتها در همه جوامع از كارآمدي و كفايت لازم برخوردار نيستند و با وجود افزايش متوسط عمر، سطح كمي و كيفي زندگي سالمندان در بسياري از جوامع در حال توسعه و پيراموني كه فاقد يك نظام جامع حمايتهاي تامين اجتماعي هستند، ارتقاي چنداني نيافته است و سالمندان در دوران بازنشستگي با مشكلات و چالشهاي فراواني مواجه هستند.
بررسيها حكايت از آن دارند كه نظام بازنشستگي كارآمد و جامع ميتواند با تامين نيازهاي مختلف معيشتي و اجتماعي بازنشستگان، متوسط طول عمر را در دوران پس از بازنشستگي تضمين كند، اما چالشها و دغدغه هايي چون آهنگ شتابان افزايش تعداد مستمري بگيران، تحميل هزينههاي غيرمنطقي و غيرطبيعي به صندوقهاي بازنشستگي و ابعاد كوچك و محدود اقتصاد كشور، سبب شده است كه تاكنون مسئولان نظام بازنشستگي كشور تنها به تامين نيازهاي اوليه بازنشسته آن هم به شكلي محدود بسنده كنند.
اين روي خشن از سكه زندگي سالمندان و بازنشستگان، بر سنگفرش اين زمين خاك خورده، چهره ميسايد، در حالي كه از بين رفتن تبعيض سني، ايجاد جامعهاي براي تمام سنين، ارتقاي عزت اجتماعي سالمندان، افزايش دسترسي به خدمات اجتماعي، قرار دادن موضوع سالمندي در دستور كار توسعه و استفاده از تجربيات سالمندان براي آيندهاي بهتر آنچنان كه در تعهدات اولين اجلاس سران كشورهاي عضو سازمان ملل متحد در سال 1982 با موضوع سالمندي به وضوح به چشم ميآيد، هر روز ديگرگونه جلوه ميكند.
و حالا پير ميشوم از رنج هايي كه من و منهاي جوان بايد بر دوش بكشيم، بي آنكه كسي بپرسد آيا يك جوان! آن قدر اين توان و آن قدرت را دارد كه زير بار رنج و غم انبوه مشكلات نشكند...
نقل از نشريه آتيه
دوشنبه 3 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 156]