واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: كاوه در هيچ دانشكده نظامي درس نخوانده و عمليات رزم فرا نگرفته بود اما به پشتوانه ايمان و اراده اي قوي و مديريتي عالي ، در برابر كفر پيروزي هاي به ياد ماندني براي جبهه اسلام رقم زد و افتخاري براي زنان و مردان ايران زمين شد. آنگونه كه مقام معظم رهبري در وصف اين اراده و عزم آهنين فرمود : در هيچ كجاي دنيا افسري به جواني محمود پيدا نمي شود كه يك لشكر را اداره كند. اما با همه رشادت ها و ايثارگري ها، آنچه بيش از همه در خاطرها مانده، پيوند شهيد كاوه با كردستان و جانفشاني هايي است كه در پاكسازي اين منطقه از وجود ناپاك ضد انقلاب به همراه تعدادي ديگر از سرداران شهيد اين سرزمين در اوان انقلاب انجام داد. عمليات كربلاي 2 بود بايد به قله 2519 حمله مي كردند جايي كه پايگاه ضد انقلابيون بود كه در كنار عراقي ها مي كوشيدند راه تهاجم دشمن را هموارتر كنند. صبح حمله كرده بودند اما كار گره خورده بود و به ناچار برگشته بودند و حال دوباره دستور حمله داده شده بود آن هم در شب. خستگي و گره كور كار موجب ناخشنودي نيروها شده بود، به دستور فرمانده لشكر ، در قرارگاه تاكتيكي جمع شدند و جلسه اي تشكيل دادند. در آن جلسه همه با توجه به ارتفاعات منطقه، حمله را غير ممكن مي دانستند ولي او مصمم بود هر چند از دل نگراني هاي ديگران خبر داشت اما با قاطعيت گفت : سختي كار را مي دانم و اين قله را هم خوب مي شناسم با اين همه فرماندهي دستور داده كه بايد دوباره بزنيم به خط. بايد از همان محورهاي شب گذشته عمل مي كردند. كاوه با آنكه با ادامه اين عمليات مخالف بود اما به دو دليل از آن دفاع كرد اول اطاعت از مافوق و دوم براي برگرداندن جنازه شهدايي كه شب گذشته در مسير ارتفاعات مانده بودند. نيروهاي سه گردان امام حسن(ع)، امام حسين (ع) و امام سجاد (ع)در يك ستون پشت سر هم حركت مي كردند. محمود كاوه خود در جلوي اين ستون در حركت بود او همانگونه كه بارها به زبان گفته بود در دل هم با تمام وجود معتقد بود كه فرشته هاي خدا با آنهاست. در زير نور منورهاي دشمن خود را به نزديكي مقر ضد انقلابيون رساندند اما آتش آنها به يكباره بر سر كاوه و نيروهايش ريخت. صداي سوت خمپاره و بعد انفجار آمد و بعد كاوه به پهلو به زمين افتاد. او كسي نبود كه با صداي سوت خمپاره خيز بردارد رو زمين يا حتي با صداي تير مسلسل سنگين، سر خم كند اما اين بار نقش بر زمين شده بود. تركش ها يكي به پشتش خورده بود و يكي هم در شقيقه راست اين دلاور مرد خراساني، درست همانجايي كه دو سه ماه قبل هم در عمليات حاج عمران تركش خورده بود. جواني لاغر اندام و ظريف كه بر خلاف اين ظاهر ايماني قوي و اراده اي آهنين و مستحكم داشت. فرمانده تيپ ويژه شهدا كه قبل از آغاز حمله عراقي ها به خاك سرزمينمان به مقابله با دشمناني پرداخت كه در خاك اين سرزمين عليه مردم و نظام اقدام مي كردند. او سالهاي پربار عمرش را در كردستان به نبرد و سركوبي ضد انقلاب گذراند ضد انقلابي كه براي ايجاد رعب و وحشت در صف سربازان نظام و مردم اين مرز و بوم ، فجيع ترين قتل هاي تاريخ را در اين منطقه رقم زد ، جوانان را مثله و تكه، تكه مي كرد ،سر مي بريد ، زبان قطع مي نمود و بدن ها مي سوزاند. آن روزها كردستان از سقز و ديگر شهرها تا جنگلهاي آلواتان مملو از نيروهاي ضد انقلاب بود و ناموس اين مرز و بوم از شر آنان امان نداشت اما او با حداقل امكانات و تجهيزات اما استوار و مقاوم به همراه تيپ ويژه شهدا به مقابله با آنان مي پرداخت آنگونه بعد از آن شنيدن نام او لرزه بر اندام دشمن ضد انقلاب مي انداخت. اين سردار شهيد اسلام بعد از آن هم با حمله دشمن به خاك اين سرزمين ضد انقلاب و دشمن بعث را در پيش روي خود داشت و تا آخرين لحظه هم با صلابت ايستاد، مردم اين مناطق كاوه را به رشادت و شجاعت مي شناختند، بسياري نام او را براي فرزندان شان برمي گزيدند. محمود از همان كودكي روحيه اي خاص داشت. او هنوز نوجواني بيش نبود كه در خرج و مخارج خانواده كمك مي كرد و با شكستن و مغز كردن پسته تا شاگردي در مغازه محل، پولي درمي آورد و همه اش را تمام و كمال جلوي مادر مي گذاشت. در همان زمان ها با اوج گيري انقلاب او هم وارد مبارزات خياباني شد و در كنار مردان و زنان اين سرزمين به توزيع و پخش اعلاميه هاي امام در شهر مشهد اقدام مي كرد. آن روز كه جلوي باغ نادري، سربازان شاه مردم را به گلوله بستند او از جمله كساني بود كه با ساكي از اعلاميه توانست از اين قتل عام جان به در ببرد. با شروع انقلاب هم در پادگان آموزشي امام رضا(ع) از صبح تا شب به جوانان و نوجوانان آموزش مي داد آنقدر كه فرمانده پادگان به او معترض مي شد و مي گفت : با اين بي خوابي ها و اينگونه كار كردن به سي سالگي نمي رسي. اما او آرزو مي كرد قبل از سي سالگي به مقام عظيم شهدا برسد. همان روزها با شنيدن حمله آمريكايي ها به طبس و كودتا آنان كه تازه اين آغاز توطئه هاي شان عليه اين مردم و نظام بود به همراه گروهي از بهترين نيروهاي پادگان عازم منطقه طبس شد. وقتي رسيدند از همه جا بوي دود، خون،باروت و فلز سوخته به مشام مي رسيد، هواپيماها و هليكوپترهاي آمريكايي سوخته و داغون شده بودند، چند جنازه سرتاپا سوخته هم اطراف هواپيما و هليكوپترها ديده مي شد. او به همراه بقيه اقدام به جمع آوري اسناد و مدارك برجاي مانده از آنان كرد و سلاح هايي را هم از درون اين هليكوپترها به دست آورد و تحويل سپاه داد. اين جوان رشيد بعدها كه ضدانقلاب به كردستان حمله كرد و بعد از آنكه دشمن بعث به كشورمان هجوم آورد، همان اسلحه و تجهيزات را كه تحويل سپاه داده بود با خود به كردستان برد. محمود، بزرگمردي بود كه هميشه سعي كرده بود مواظب شيطان باشد خواه شيطان درون باشد و خواه شيطان برون . او معتقد بود، چيزهاي كوچك آدم را از خدا دور مي كند اما هيچ چيز نتوانست او را از خدا دور و دلبسته اين زندگي فاني و تعلقاتش كند و در نهايت سربلندي اين دنيا را با همه لذت ها و زيبايي هايي رها كرد و در آرامشي بي انتها آن به ياران شهيدش پيوست. كاوه سردار سرافرازي است كه تاريخ خراسان دلاور خير به بزرگي از او ياد كرده و خواهد كرد و او به يقين اسوره و الگويي براي رشيد مردان اين خطه پاك خواهد شد. 2713/659
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 325]