تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 13 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):درباره آيه «ياد خدا بزرگتر است» ـ : به ياد خدا بودن در هنگام روبه رو شدن با حلال و ح...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820615458




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

دکتر حسین الهی قمشه ای


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: View Full Version : دکتر حسین الهی قمشه ای bb03-10-2007, 05:44 PMحسين محي الدين الهي قمشه اي فرزند چهارم استاد فقيد مهدي الهي قمشه اي و خانم طيبه تربتي در دي ماه 1318 (ژانويه 1940) در تهران به دنيا آمد. تحصيلات ابتدائي، متوسطه و دانشگاهي را به ترتيب در دبستان دانش، دبيرستان مروي و دانشکده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران تا درجه دکتري (Ph.D. In Islamic Philosophy & Theology) به پايان برد و نيز تحصيلات حوزوي و سنتي را نزد پدر، و استادان ديگر دنبال کرد. پدر ايشان فيلسوف، مجتهد، شاعر و مترجم برجسته اي بودند و اولين و معتبر ترين ترجمه فارسي قرآن از کارهاي ايشان ميباشد. دکتر قمشه اي پس از پايان تحصيلات دانشگاهي به کار تدريس در دانشگاه تهران و ساير مراکز آموزش عالي در داخل و بعد ها خارج از کشور پرداخت و در کنار آن به تاليف و ترجمه در زمينه عرفان و ادبيات و زيبائي شناسي مشغول شد. ايشان داراي همسر و دو فرزند، يک پسر و يک دختر بنامهاي شاهد و شادي مي باشند. وی همه آموزش هاي او در ايران صورت گرفته و زبان انگليسي، عربي، فرانسه و غيره را نيز در ايران آموخته است. استاد قمشه اي، با خستگي ناپذيري تحسين بر انگيزش همواره پيک آشنايي ايراني و غير ايراني با فلسفه و ادبيات غني عرفاني ايران بوده و در اين راستا در دانشگاههاو مراکز علمي فرهنگي بيشماري در ايران و خارج از ايران تدريس و سخنراني داشته که از آن ميان ميتوان تدريس فلسفه، عرفان، ادبيات، و هنر در دانشگاه تهران و ديگر دانشگاههاي ايران و همچنين دانشگاههاي لندن، آکسفورد، هاروارد، پرينستن، و برکلي کاليفرنيا را نام برد. دکتر قمشه اي همچنين با هنر هايي چون نقاشي و موسيقي و خوشنويسي از نزديک آشنايي دارد و گاهگاهي در زمينه خوش نويسي آثاري از او به نمايش گذاشته شده است. ايشان به موسيقي ارادت خاص دارد و آنرا بيش از ساير هنر ها در سخنرانيهاي خود ستوده و همگان را به آموختن آن تشويق نموده است. به قول يکي از موسيقيدانان هيچيک از سخنرانيهاي دکتر قمشه اي نيست که در آن نکته اي در باره موسيقي نباشد. دکتر قمشه اي از حافظه درخشاني برخوردار است و به نظر مي رسد که قرآن را تقزيبا از حفظ دارد و با مثنوي و حافظ و نظامي و فردوسي چنان است که گويي ديوان آنها در پيش روي او گشاده است و بخصوص گلشن راز شيخ محمود شبستري تماما در خاطر اوست. وي همچنين در ادبيات انگليس و عرب نيز مي تواند ساعتها از حفظ ، اشعار و قطعاتي را بازگو کند. !!!! برای مشاهده محتوا ، لطفا ثبت نام کنید / وارد شوید !!!! Boye_Gan2m04-10-2007, 11:10 PMجاودانگی اوست مقدس که فناییش نیست عمر ِ ما هفتاد سال و هشتاد سال که نیست. ما بودیم و هستیم و خواهیم بود. گریزی از این نیست. ما چه بخوایم و چه نخوایم نمی تونیم بمیریم. مرگ نداریم. اون مرگی هم که میگن یه چیز ظاهریه برای اینکه بقیه که مردن ِ ما رو می بینن به فکر فرو بیفتن و دست بردارن از تکرار کارهای بیهوده. در مقابل عمر نامتناهیی که داریم این عمر ِ ما صفره. فکر نکن که هفتاد سالته. همه مون تا نود سالگی بچه شیرخوره ایم. یه حکیم انگلیسی در کتابی بنام Nursling of Eternity میگه تازه موقع مرگ ما رو از شیر میگیرن و بهمون شکر میدن! حالا با این عمر ِ جاودانه چه بکنیم؟ بیاین توی این عمر نامتناهی شغلمون رو بیابیم. شغل اصلی ما عاشقیه. عاشق ٍ پروردگار بودنه. عاشق خدا بودن هم یه چیز ِ خیالی نیست که بریم توی یه معبدی خودمون رو حبس کنیم و با دنیا تماس نداشته باشیم. خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد. عاشق ِ خدا بودن یعنی عاشق ِ زیبایی بودن، عاشق ِ دانایی بودن و .... ما اول توی بهشت بودیم. گفتند: میوه ی هستی نخور، چون هستی قید ایجاد میکنه و ما خوردیم و مقید شدیم. یعنی اول به قید ِ نیستی، آزاده بودیم. آزاد و راحت. اما خواستیم از نیستی با پیدا کردن ِیک صورت ِ اختصاصی "هست" بشیم. پس از شر ٍ نیستی راحت شدیم. شدیم موجود. بعد گفتند به میوه ی ترکیب نزدیک نشو. چون مرکب شدن ناراحتی داره. عناصر که ترکیب می شن، بعدا می خوان از هم جدا بشن و پوست از سرمون میکنن. درواقع گندم یا سیب رمزی از همون میوه ی درخت ٍ ترکیبه. حالا که اون میوه رو خوردی و اومدی توی عالم ِ ترکیب. فکر نکن که دیگه تموم شد. ما هنوز هم داریم میوه می خوریم! اون موقعی که بچه بودیم، توی بهشت ِ کودکی ِ خودمون بودیم. اما آرزوی بزرگ شدن داشتیم. میوه ی عقل رو خوردیم و شدیم مکلف. البته درسته که به توصیه ی نخور گوش نکردیم اما این نخورنخورها رو برای این گفتند که ما رو تشویق به خوردن بکنن! اگه نمی گفتن نخور ممکن بود صد سال که بگذره هم از کنار ِ این میوه رد نشیم، اما چون اشاره کردن بهش و گفتن نخور، ما تحریک به خوردن شدیم. مثل موقعی که مثلا میگن لواشک نخور و بمحض گفتن ِ این حرف ما بزاقمون تحریک میشه برای خوردن. ما این میوه ها رو خوردیم و خوب کاری هم کردیم، چون در مشکلاتش تجربه ها کسب می کنیم و به حکمتهایی میرسیم. بعد از مکلف شدن گفتند میوه ی درخت علم رو نخور. چون نهایتا اگه اشتباهی کنی میگن جاهله و نمی دونه و مسؤول نیست. اما اگه عالم بشی دیگه مسؤول میشی. ما گوش نکردیم و خوردیم! بعد از علمِ گفتند لااقل میوه ی درخت ِ عشق رو نخور چون عشق چیز ساده ای نیست و حریفش نیستی. حتا کوه هم از پذریفتن ِ این بار خودداری کرد. "که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکلها". اما ما عاشق شدیم و میوه ی عشق رو هم خوردیم. " تنها شغل عالم عاشقیست. " دکتر حسین الهی قمشه ای زشت ترین چیزهای دنیا از نبودن سرچشمه میگیره و زیباترین چیزها از بودن ناشی میشه. وقتی به یکی بگن تو هیچوقت نمی میری، اصلا نمی تونی بمیری، ببینین چقدر شاد میشه. پس "بودن" و "شادی" از یه جنسه. به قول مولانا: همچو خفتن گشت این مردن مرا ز اعتماد َ بحث کردن ای خدا شما شبها که می خوابین آیا می ترسین برین توی رختخواب؟ چرا نمی ترسین؟ چون می دونین قراره فردا صبح بیدار بشین. از این اعتماد انسان جوان میشه. مرحوم ِ پدر اشعار ِ پیریشون از اشعار جوانیشون جوانتر بود. این شعر رو پدر در هفتاد سالگی گفتن: پرسند الهی کیستیِ؟ من عاشقی بی حوصله آواره ای بی خانمان، دیوانه ای بی سلسله (حکیم الهی قمشه ای) پروانه ای پر سوخته، شمع ِ وفا افروخته، زهر ِ صفا آموخته، عشق و جنون و ولوله خندیم ما دیوانگان، بر قصر و کاخ ِ خاکیان آن سان که می خندد فلک بر آشیان ِ چلچله (حکیم الهی قمشه ای) تمام ساختمانهای این دنیا در برابر ِ مقام ِ تو کوتاهه. اشکال ِ کار ِ ما اینه که نشستیم. اگه همت کنیم و روی پای خودمون بلند شیم، قد ِ ما از سقف ِ آسمان بلندتره که گفت: "لقد کرمنا بنی آدم". این بلندای ما بخاطر َ مقام ِ شخصی ِ ما نیست. ما بواسطه ی بلندی مقام ِ خداست که این مقام رو می تونیم پیدا کنیم. الله الصمد. یعنی خدا بی نیازه. مثل دریا که به کف و موج وابستگی نداره اما کف و موج به دریا وابسته اند و بی دریا، اونا هم وجود ندارن. برای بلند شدن باید دعا کرد. دعا رو دست کم نگیرین. کسی که دعا می کنه رو هم دست کم نگیرین. دعا یعنی استجابت. همون موقع که دعا می کنی مستجاب میشه. تمام نیروهای درونت بسیج میشن. نیروهایی که در خواب بودن بیدار میشن و هم هدف میشن. آخه خیلی چیزها در وجود ِ ما خوابیده و دعا یعنی بسیج ِ نیروهای درون. خداوندی که چو نامش بخوانی نیابی تو در جوابش افترانی (نظامی) خدا کیه؟ خدا کسیه که هیچوقت، از قبل از ازل تا بعد از ابد، به خواب نمیره. ما چکار کنیم که به خواب نریم و نیروهای به خواب رفته مون بیدار شن؟ اهل ِ معرفت خوابشون هم عین بیداریشونه. خیلی از جوابها رو در عالم ِ خواب پیدا می کردن. اگه خواب به معنی بی خبری باشه، این خواب که دیگه خواب نیست. به نیایشهای فردوسی نگاه کنین: بنام خداوند ِ جان و خرد کز این برتر اندیشه برنگذرد خداوند ِ نام و خداوند ِ جای خداوند ِ روزی ده ِ رهنمای ز نام و نشان و گمان برتر است نگارنده ی برشده گوهر است (برشده گوهر = عقل) خرد گر سخن برگزیند همی همانرا گزیند که بیند همی خرد را و جان را همی سنجد او در اندیشه ی سنجی، کِی گنجد او؟ یعنی عقل ِ تو در ترازوی احدیت است. ما با این عقل نمی تونیم به او برسیم چون راهی به شناخت ِ او نداره. " کسی که دعا می کند را دست کم نگیرید. " دکتر حسین الهی قمشه ای همه ی عقلها وقتی به او رسیدن، عقلشون رو انکار کردن و گذاشتنش کنار و یه نظر اون جمال رو دیدن. خود ِ کانت هم از راه ِ عشق و محبت فهمید خدا هست. کانت نوکری داشت که پیرمرد ِ مسنی بود. خود ِ کانت هم خیلی فقیر بود طوریکه یکدونه پیرهن داشت که وقتی میشستش، اونقدر بیرون نمی رفت تا اون خشک بشه. یه لا قبا بود. حالا حساب بکنین که چنین آدمی چقدر می تونه به نوکرش پول بده. این پیرمرد هم زن و بچه داشت و خیلی هم محتاج بود، اما هر ماه نصف حقوقش رو به یه زن بسیار فقیری می داد که چندتا بچه ی قد و نیم قد داشت. کانت که از این موضوع مطلع شد از خودش سؤال کرد: 1- چرا این کار رو می کنه؟ 2- چرا همه ی آدمها این کار رو خوب میدونن؟ عقل که میگه این کار خوب نیس. پس خوب بودن ِ این کار از کجا میاد؟ اگه خوب فکر کنین همین دو سؤال معاد رو اثبات میکنه. هر کس می شنوه فلانی گذشت کرده از حقش میگن: چه جوانمردی! هرکس رفتار پوریای ولی رو می بینه، با این وجود که او زمین خورد میگه چه بزرگی و مقامی. http://www.geocities.com/ANSARI213/gholam.gif نظامی یکجایی اعجاز کرده. اومده ده جلد کتاب فلسفه ی نوشته شده توسط هگل رو یک بیت کرده. مفهوم این بیت شعر اینه که میگه: من در صحرای اندیشه داشتم سیر می کردم یک کم دیدم، یک بسیار یک قطره دیدم، یم دریا اسم قطره خوبی بود اسم دریا بدی بود بعد دیدم که اون قطره بدون ِ هراس و خیلی گستاخ و جسورانه داره به طرف ابدیت پیش میره. به این تصویری که نظامی براتون طراحی کرده خوب نگاه کنین. آدم دچار حیرت میشه از عظمت ِ این شکوه و جسارت. والت پیتمان بعد از خوندن ده جلد اثار هگل هم میگه: " اون دریا مضطربه و خودش رو می خواد یه جایی پنهان کنه، و خوبی، حتا یک قطرش هم به اون دریا غلبه می کنه." نظامی در مخزن الاسرار میگه: چراغی به چلیپایی نهادم دُری بر گُرده ی دریایی نهادم روشنی ٍ دیده ی تاریک ٍ عقل مهره کش ٍ رشته ی باریک ٍ عقل عقل وقتی باریک میشه می تونه به جواهرات دسترسی ÷یدا کنه. کسی دیدین تا حالا جواهر رو به طناب ِ رخت آویزون کنه؟ انشتین هم همینو میگه. میگه من عقلم رو باریک می کنم تا بتونه ایده ها رو بگیره و ایده ها از جانب خدا به من می رسند. Ideas come from God. " تنها با خوبی می توان به خوبی ِ محض رسید. " دکتر حسین الهی قمشه ای بحث دیالکتیک چی میگه؟ میگه عالم همیشه در جنگه و همه جا کشمکشه. اینها تفسیرهای جدیدی از نظریات کهنه. نظامی هم این رو می دونسته و بهش جواب داده. گفته: کشمکش ِ دهر، در او زندگیست پیش ِ خداوندی ِ او بندگیست این بحث میگه: در هر جنگی یک چیز ثالثی خلق میشه که از هردوتای قبلی کاملتره. این یه جور تکامله. اینها اونقدر تکامل پیدا میکنن تا به کاملترین که خدا باشه میرسن. نظامی هم این بحث رو گفته اما همه رو با هم صلح و آشتی داده و گفته که نمی بینین که همه دارن خدا رو ستایش می کنن. بله اگه خدایی نبود اونوقت همه چیز با هم در جنگ بودن اما حضور دائمی ِ خدا در همه چیز نقطه ی پایانی به همه ی جنگها و کشمکشهاست. ای درون پرور ِ برون آرای ای خرد بخش ِ بیخرد بخشای (سنایی) ذره ای دردم ده ای درمان ِ من زانکه بی دردت، بمیرد جان ِ من (عطار) یاد ده ما را سخنهای رقیق کان به رحم آرد ترا ای خوش رحیم، ای مبدل کرده خاکی را به زر خاک ِ دیگر را نموده بوالبشر، ای که خاک ِ تیره را تو نان کنی ای که نان ِ مرده را تو جان کنی، ای که جان ِ خیره را رهبر کنی ای که بی ره را تو پیغمبر کنی. (مولانا) این ابیات نشون میده که تمام بزرگان ایران مثل نظامی به این مرحله به مرحله تمامل صلح آمیز اعتقاد داشتند. پس این نظریات جدید هیاهوهای جدیدی برای نظریات ِ کهنیست. جهان متفق بر الهیتش فرومانده در کنه ِ ماهیتش (سعدی) به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست (سعدی) ای شاهد ِ جان باز آ در غیب ِ جهان کم زن نقش ِ رخ ِ زیبا را در پرده ی عالم زن در نظم ِ جهان دستی، بر طره ی پر خم زن مانند ِ خلیل، ای جان، آتشکده گلشن کن بازار ِ بتان بشکن، راه ِ بت ِ اعظم زن لاهوت ِ مسیحا را، محو ِ رخ ِ زیبا کن ناقوس ِ کلیسا را زین زمزمه بر هم زن (حکیم الهی قمشه ای) انشالله که سالک ِ راه ِ حق بشیم... بازنشست نشیم... " بدن ما نسبت به برنامه ریزی در راه عشق پاسخ مثبت نشان میدهد و عمر انسان طولانی تر می شود. " دکتر حسین الهی قمشه ای برنامه بریزین برای هر ساعت ِ زندگیتون. برنامه ریزی خودش عمر ِ آدم رو طولانی میکنه. بدن ِ ما به برنامه ریزی در راه ِ عشق پاسخ مثبت میده. در هفتاد سالگی بگو من میخوام یه کلاس جدید برم و چیز جدیدتز یاد بگیرم. تک تک ِ روزهایی که خدا بهتون میده یه معجزه ی بزرگه. زندگی واقعا رقصیست به سوی خدا. سخنرانی دکتر الهی قمشه ای از شبکه ی چهارم سیما پنجشنبه ها ساعت 23 سایت شفا Boye_Gan2m04-10-2007, 11:19 PMبا موضوع مولانا سخنرانی دکتر الهی قمشه ای پنج شنبه 17/06/1384 ساعت 13:30 قصد دارم امشب بگویم مولانا جامع همه اطوار هستی است چون سبک مولانا سبک عشق است . چون اطوار دارد یعنی عاشقی و اگر کسی عاشق شد هم به کمال و هم به تمام می رسد. اگر عاشق نشود در یکی از دایره ها می ماند. عشق نامتناهی است . اگرخیلی عاقل و زیاده خواه باشیم باید عاشق شویم و در عین حال همه چیز را داریم و هیچ چیز را از دست نمی دهیم . سبک کلی همه شاعران عارف ما سبک عشق است . عشق در حقیقت بندگی است و گاهی عاشق تاج عشق را بر سر دارد و در عین حال بیرون از این دو است . هر گاه همه عناصر هستی در وجود شما پیوند خورد و یک چیز شد ، آن عشق است . عشق وحدت بخشیدن به همه عناصر هستی هر چه در جای خود است . پروفسور آراسته درباره مولانا می گوید : در این مرد انسانیت به مرحله کمال رسیده است . اگر ارزش شئ هنری به هنر آن باشد نه به ماده اش ، آن اثر هنری تر است . برنارد شاو یکی از طنز نویسان اوایل قرن بیستم که از جامعه اشرافی انگلیس انتقاد دارد می گوید : " کمتر انگلیسی است که مرکز خانه او آشپزخانه و اصطبل نباشد ، با اینکه این آدم بسیار خوب و شرافتمندی است . مثنوی به طور کل با اینکه همه چیز را مطرح می کند از موضوع اصلی هیچگاه خارج نمی شود . مولانا نیز با اینکه رمانتیک است همه عناصر کلاسیک را در خود جمع کرده است .قرآن با وحدت و کثرت سروکار دارد. کثرت در حقیقت از عناصر شیطان است و شیطان انسانها را متکثر و متفرق می کند. این تکثر و تفرقه باعث جنگها در طول تاریخ شده است . عالم پر از نعمت است که می توانیم از این نعمتها برخوردار شویم اما خودمان میله هایی در اطراف کشیده ایم و از گرسنگی در حال مرگ هستیم . در کتب آسمانی پیام اصلی قرآن این است که یک خدا بیشتر نیست در نتیجه این همه تکثرا ت تجلیات همان یک خدا است . که او ، اول ، آخر ، ظاهر و باطن است . اوست که تمام عالم را یکی می کند. آسمان ، زمین ، ابرها همگی آیاتی از آیات خداوند است جهت ایمان بیشتر تمامی انسانها . راجع به اینتی گریشن درونی و اینتی گریشن بیرونی تمام سخن مولانا در این است که چه کنی گه دنیا را یکی ببینی و تمام پریشانی را چگونه به هم وصل کنی .این درصورت وجود وحدت است که پیام اصلی قرآن نیز می باشد. اگر قدرت ، مقام یا اسم هر چیز دیگری را در لحظه اضطراب و پریشانی ببرید آرام نمی شوید .اما اگر اسم خدا را ببرید آرام می شوید ، چرا که او نامتناهی است . مولانا می گوید: " همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد دوهزار در خون بها گشودم دو هزار خو چشیدم چو شراب سر خوش تو به سرو لبم نیامد " در حقیقت برای تشریح سبک مولانا باید تک تک شعرهای او خوانده شود. مولانا می گوید :" مثنوی ما دکان وحدت است ، مثنوی دکان عشق است ای پسر. عشق از یک نظر دکان است چون جنس دارد ، از یک نظر دکان نیست چون نمی فروشد بلکه عشق عطا می کند .در جای دیگر می گوید : " شکر که روی تو را هر طرفی مشتری است " یعنی عطای ما مشتری دارد و جنس باید خودش حرف خود را بزند و احتیاج به تبلیغ نداشته باشد . دو حس درونی و بیرونی باعث بروز عشق می شود . قبل از عاشقی انسان شخصیتهای متفاوتی دارد . مولانا می گوید در وجود ما گاو و گوسفند و همه حیوانات خواب هستند . چنین انسانی هم به خود ، هم به دیگران آسیب می رساند . علم انسان باید ذاتی باشد نه اینکه عارفی باشد. انسان باید از درون ساخته شود . چرا بسم الله الرحمن الرحیم را انتخاب کردیم ؟ گفت : همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد . در حقیقت سر زلف او همه جا هست . Boye_Gan2m04-10-2007, 11:29 PMموضوع برنامه: گفتند يك كسي نمازش را كه مي‌خواند دو متر مي‌پريد ....... سخنراني دكتر الهي قمشه اي تاريخ : 22/10/84 از ساعت : 19 : 23 الي 54 : 23 به مدت : 35 دقيقه به نام خدا گفتند يك كسي نمازش را كه مي‌خواند دو متر مي‌پريد آن طرف گفتند چرا همچين مي‌كني گفت اين نماز ما وقتي مي‌رود بالا مي‌گويند اين را بزنيد تو سر صاحبش من مي‌پرم اين طرف كه به من نخورد . اين چه نمازي است كه سبحان ربي اعلي و بحمده و سبحان ربي العظيم و بحمده اصلا نمي داند چه داريم مي‌گوييم غير المغضوب عليهم در روز چند تا كار مي‌كني كه مردم از دستت عصباني مي‌شوند از دشت تو آن وقت مي‌گويي غير المغضوب عليهم يعني چه سبحان ربي اعلي يعني پروردگار اعلي من تويي برترين نقطه عشق من توي من به خاطر تو است كه كار مي‌كنم به خاطر هيچ كس ديگر نيست كه كار مي‌كنم آن وقت اين معني تقويت مي‌شود صبح چقدر خوب است كه آدم آن شعر انگليسي مي‌گويد كه صبح ها دم درگاه هستي بنشين و يك نگاهي به پروردگارت بكن بعد برو سركار همان نماز است . و بنابر اين مي‌فهمد كه چرا بايد بخواند و چقدر به دردش مي‌خورد و نيرومند مي‌شود در اين راه طولاني آپوليون ديو است مي‌خواهد آدم دستش را بكند در جيبش بدهد به يك نفر ديو گرفته مي‌گويد دست نكني جيبت ها يك دانه مي‌زنم تو گوشت زنت را در تنگي قرار بده. گفتند يك كسي اين قدر خسيس بود كه وقتي مي‌رفت مسافرت مواقعي كه نمي رفت مسافرت پنير را مي‌كرد تو شيشه مي‌گفت نانتان را بماليد به شيشه بخوريد و يك مدت كه رفته بود مسافرت اين شيشه را گذاشته بود تو گنجه در گنجه را هم قفل كرده بود وقتي آمد گفت شما اين مدت چه كار مي‌كرديد مي‌گفتند ما نانمان را مي‌ماليديم به گنجه مي‌خورديم گفت مي‌مرديد 4 روز نان خالي مي‌خورديد اين يك ديوي است اين آقا را گرفته نمي گذارد اين شكوه بخشش و سخاوت را حس كند اين سخا شاخي است از سرو بهشت واي آن كو كس چنين شاخي بهشت ترك لذت ها و شهوت سخا است يكي ممكن است بگويد من چيزي ندارم كه سخي باشم تر ك لذت اينها را من نمي‌خواهم اين مال تو اين لذت را من نمي برم تو ببر ترك لذت ها و شهوت سخا است هر كه در شهوت فرو شد بر نخواست بنابراين اين ها را هم كه اين سخن را نقل كردند از حضرت زرتشت كه در هنگام مرگ مي‌فهمي كه چقدر ثروت داري و چي داري با خودت مي‌بري و چقدر خوب است كه آدم آن موقع ثروت مند شود نگاه كه مي‌‌كند به خودش حظ كند چون كه روم در لحد زان قدحم كن جهيز جهيزيه من آن عشقي است كه به پروردگارم داشتم پياله بر كفنم بند تا سحر گه حشر به مي‌ز دل ببرم هول روز رستاخيز حالا برسيم چند كلمه از قرآن نازنين صحبت كنيم مصطفي را وعده داد الطاف حق اين كتاب ها را همه را بخوانيد انجيل حضرت عيسي را بخوانيد داستان هاي زيبايي است كتاب هايي در اين زمينه ها است درباره اينها نوشته شده چرا براي اينكه اينها متصل است به سخنان آسماني همان ها است يعني نهاذ الله في صحف الاولي در قرآن است كه آدم خوي كيست آدم خوب آدمي است كه يكي از مشخصاتش والتبع ابراهيم حنيفا تبعيت مي‌كند ما تبعيت مي‌كنيم از عيسي موسي از همه اينها تبعيت مي‌كنيم آن كه چون صد آمد نود هم پيش ما است همه را شامل مي‌شود مصطفي را وعده داد الطاف حق گر بميري تو نميرد اين سبق من كتاب و معجزت را حافظم بيش و كم كن را ز قرآن رافضم تو مترس از نسخ دين اي مصطفي تا قيامت باقي اش داريم ما هست قرآن مر تو را همچون عصا كفرها را بر درد چون اژدها اگر قبول نمي‌كني كه موسي عصا را انداخت اين تفسير دارد ببين اين عصا را بياندازد هزار تا دروغ كه آدم ها بگويند يك حقيقت بيايد همه را مي‌بلعد براي چرا باور نمي‌كنيد كه مي‌تواند همه را ببلعد فاذا جاء موسي فالقا العصا فاذن يلخف ما يعفكون تمام آن دروغ ها را بلعيد آن عصا اين عصا چيست عصاي حقيقت وقتي يك حقيقتي فاش مي‌شود بيان مي‌شود تمام آن دروغ ها و تبليغات و چيزهايي كه يك عمر گفته بودند همه را مي‌بلعد توبه عصاي موسي است هز ار تا كار بد آدم كرده باشد تو به را مي‌اندازد جلو همه را مي‌بلعد يك مرتبه اينها همه عصاي موسي است مولانا گفته است كه چوب جسم خشك خود را كه مانند عصا است در كف موساي عشقش معجز صعبان كني ما مي‌توانيم اين چوب خشك را اين وجود خشك خودم را كانه خشب بالسنده كه در مورد منافقين گفته شده اين را ما مي‌توانيم چوب جسم خشك خود را كه مانند عصا است در كف موساي عشقش معجز صعبان كني مي توانيم بياندازيم تمام اين ديوها را بخورد هست قرآن مر تو را همچون عصا كفرها را بر درد چون اژدها تو مترس از نسخ دين اي مصطفي تا قيامت باقي اش داريم ما حرف قرآن را مدان كه ظاهر است زير ظاهر باطني هم قاهر است زير آن باطن يكي بطن دگر خيره گردد اندر آن وهم و نظر زير آن باطن يكي بطن سوم كه در او گردد خرد ها جمله گم بطن چهارم از نوي خود كس نديد جز خداي بي نظير بي نظير قرآن بيش از ساير كتب آسماني بر ادبيات جهان تاثير گذاشته چون ادبيات جهان همه متاثر از كتب آسماني است حتي گفته اند كه اساطير ميتولوژي يونان و كشورهاي گوناگون كه قديمي ترين و پر مغز ترين داستان ها است داستان هاي خيلي پر مغزي است در اساطير يونان آنها را هم من توصيه مي‌كنم بخوانيد به خصوص كتاب ميتولوژي خانم هاميلتون كه خيلي به زبان ساده اي نوشته شده داستان تايتانيك و زحل و داستان اينكه چه طور يك مرتبه الهه عشق الهه خرد در اساطير يونان زن است � سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 999]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن