واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > سینما - شهرام شکیبا به من ظلم شده این جمله را دوست ندارم. زیادی شبیه جملات زنها در دادگاه خانواده است. ولی چارهای ندارم. باور بفرمایید که «به من ظلم شده». من منتقد سینما نیستم. طنزنویسم. کار خودم را هم خوب بلدم. اما طنزنویسی هستم که درباره سینما هم مینویسد. عیب دارد؟ ممنوع شده تازگیها؟ غلط زیادی به حساب میآید این کار؟ به من ظلم شده چون ستونهای «نگره مؤلف» و «لیلی و مجنون تحت ویندوز» در صفحه «یادداشت» چاپ میشود. گویا جماعت انتلکتوئل تا آنقدر بالای مطلب درشت ننویسند«طنز» که دسته «طا» بهقاعدة دستهبیل بشود، تفاوت طنز را با سایر گونههای ادبی درنمییابند. باور بفرمایید کار طنز بزرگنمایی وجوه غالب است. مگر من نقد سینمایی نوشتهام که دنبال تعریف و تمجید میگردید یا... منو درک نمیکنه این جمله را هم دوست ندارم. این هم زیادی شبیه جملات زنها در دادگاه خانواده است. ولی بازهم چاره ندارم. یک استاد ارجمندی مثل بهروز تورانی از آن سوی مرزها ایمیل میزند و تبریک میگوید برای همین مطالب. رفقای طنزنویس دستمریزاد میگویند ولی جماعت روشنفکر و مدعی فهم و کمالات اساساً قهری برخورد میکند و میگویند تو طنز نمیفهمی، اینها طنز نیست. خندهدار نیست. خب من چه کنم؟ از اساتید تعریف کنم تا خندهتان بگیرد، دلتان خنک شود و بشود طنز! آنها ترشرویی میکنند و... کاش فقط رو ترش میکردند و ابرو کج میفرمودند؛ فحش میدهند. به من فحش میده این جمله را هم دوست ندارم، از بس که شبیه جملات زنها در دادگاه خانواده است. ولی چارهای ندارم. باور بفرمایید چندروزی است که در شبانهروز دستکم ده دقیقه بهشکل کاملاً مفید فحش میشنوم از طرفداران سینمای موسوم به روشنفکری، که تو را چه به در پوستین استاد افتادن ای فلان بنفلان بنفلان فلان شدة فلان به فلان و... شوهرجونم عاشق شده این جملة مشمئزکننده را هم دوست ندارم. نه بهخاطر شباهتش به جملات زنها در دادگاه خانواده، بهخاطر اینکه نام فیلمی بد از سینمای موسوم به فیلمفارسیست. جماعت طرفدار سینمای روشنفکری و انسانگرا بیش از آنکه شبیه شعارهای آثار مورد علاقهشان باشند، به طرفداران «شوهرجونم عاشق شده» و «لات جوانمرد» و «کوچه مردها» شبیهاند. ظاهرشان البته نه، باطنشان چنین است. طوری رفتار میکنند و میگویند و مینویسند وقتی مطلبت به مذاقشان خوش نیاید که انگار توی قهوهخانه با زغال سرقلیانشان سیگار روشن کردهای. چاک دهان را میکشند و چاک یقهات را هم اگر دستشان برسد، جر میدهند. بهبه! چقدر مهربان، چقدر انسانی، چقدر ژرفنگر! آیا اینهمه را از اساتید و آثار بیبدیلشان آموختهاند؟ با این ریشوپشم، حرفای خالهزنکی میزنه این را هم دوست ندارم، به دلایل عدیده؛ همان دلایل عدیدهای که این نوشته را به میانتیترهای خالهزنکی مزین کرد. چه کار میتوان کرد. روشنفکری از نوع ایرانی است دیگر. همهشان نقلقول میکنند از ولتر«که من با تو مخالفم، ولی جانم را میدهم تا نظرت را ابراز کنی»، ولی فقط نقلقول میکنند نه عمل. در عمل طنز نمیفهمند. شوخی سرشان نمیشود. نمیفهمند که تو در 12 شماره با چندین نفر شوخی کردهای که فقط دو - سه نفرشان در زمرة اساتید ایشاناند و الباقی اتفاقاً در صف مقابل «اساتید» قرار دارند. کسانی که روشنفکران به دگماتیسم متهمشان میکنند با آرامش طنزها را تحمل میکنند، ولی جماعت طرفدار آزادی، نه. خیلی عجیب نیست. جمعهای روشنفکری فراوانی را دیده و شنیدهایم که وقتی تعداد استکانهای عرقشان از پنج و شش میگذرد، موسیقی مورد علاقهشان از «دریاچه قو» و «چهار فصل» به «باباکرم» و «خاله خاله جون» میرسد. روشنفکری ایرانی است دیگر! تیتر بیربط میزنه این دیگر شبیه هیچیک از جملات مرسوم در دادگاه خانواده نیست. خودم دوست داشتم تیتر بیربط بزنم. گرچه اصلاً هم بیربط نیست. چه کسی گفته که تیتر حتماً، الّاً و لابد باید از جملات متن باشد؟ ما باید همهچیزمان به همهچیزمان بیاید. مگر طرفداران سینمای روشنفکری، شبیه سینمای روشنفکری هستند؟
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 206]