واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
راسخون: شهيد مطهري در كتاب نظري به نظام اقتصادي اسلام مباحثي پيرامون مالكيت، ارزش، مرز مشترك اقتصاد اسلامي و سوسياليسم، نقد ماركسيسم و ليبراليسم و تفاوت ديدگاههاي اسلام و اين مكاتب پرداخته است.اين كتاب پس از انتشار، جمعآوري شد. به گزارش راسخون به نقل از فارس، آثار متعددي از شهيد مطهري به عنوان يكي از متفكران اسلامي به يادگار مانده است. يكي از اين آثار كتاب "نظري به نظام اقتصادي اسلام " بود كه در آن تعاريفي از اقتصادهاي متداول غربي و شرقي يعني ماركسيسم و ليبراليسم و نقد آنها و ارائه مباني اقتصاد اسلامي است. استاد مطهري پس از بيان نقاط ارتباط اسلام و مسائل اقتصادي و همچنين تعريف روابط اقتصادي به حوزه نظريه پردازي روي ميآورد. با توجه به اينكه زمان حيات وي و تدوين كتاب همزمان با گسترش تفكرات اقتصادي ماركس در بين بسياري از جوامع بوده است و حتي اين تفكرات در بين برخي از جوانان ايراني رواج يافته بود، بخش عمدهاي از مباحث، پيرامون نقد ماركسيسم وتئوريهاي وي بوده است. اين گزارش، گزيدهاي از مطالب منتشر شده در اين كتاب است كه در ادامه ميخوانيد. * تشريح ديدگاه اسلام پيرامون مالكيت در بخشي از كتاب شهيد مطهري با مطرح كردن مباحث فلسفي درباره مالكيت و بيان ديديگاههاي مكاتب مختلف در اين باره، مينويسد: اسلام نه با قبول مالكيت عمومي در مثل انفال، مالكيت فردي را به طور مطلق طرد كرده و نه با قبول مالكيت فردي ، مالكيت عمومي را نفي كرده است؛ در آنجا كه پاي كار افراد و اشخاص است مالكيت فردي را معتبر ميشمارد و در آنجا كه پاي كار افراد و اشخاص نيست مالكيت را جمعي ميداند . عليهذا اسلام با اينكه طرفدار مالكيت جمعي بعضي سرمايههاست، از آنجا كه مالكيت اشتراكي در محصول كار افراد را نميپذيرد مگر به رضايت و قرارداد آنها، پس يك مسلك اشتراكي نيست نظير ساير اشتراكيتها و از آن جهت كه سرمايههاي طبيعي و صناعي را متعلق به شخص نميداند به نوعي اشتراكيت قائل است . اين است مقام اسلام در ميان سرمايه داري و سوسياليسم . در واقع استاد مطهري معتقد است اسلام هم مالكيت فردي و هم مالكيت جمعي را محترم ميشمارد اما اين نوع مالكيتها در شرايط مختلف متفاوت است به طوري كه ممكن است مالكيت اشتراكي در برخي فعاليتها مجاز و در برخي ديگر فعاليت فردي در اولويت قرار داشته باشد. وي نوع مالكيت عمومي در فعاليتهاي اقتصادي در نظام اقتصاد اسلامي را با نظام كمونيستي متفاوت ميداند و معتقد است: از نظر اسلامي كه براي خلقت هدف قائل است و بيان كننده اصل "« و وضعها للانام » " و همچنين اصل " « خلق لكم ما في الارض جميعا " است ، محصولات طبيعت قبل از آنكه كاري روي آنها صورت گرفته باشد تعلق دارد به همه افراد بشر، ولي پس از آنكه كاري روي آنها صورت گرفت، مانند زميني كه بوسيله آبادي يا كشت احياء شد، و مانند معدني كه استخراج شد، حكم ديگري پيدا ميكند. اما آن چيزهايي كه طبيعت به علاوه كار، آنها را به وجود آورده است بدون شك مواد طبيعي قبل از انجام كار روي آن نيز وجود داشته و بالقوه براي بشر نافع بوده است و از آن جهت كه مواد خام اولي قبل از انجام كار به همه افراد تعلق داشته است نميتوان ادعا كرد كه پس از انجام كار تعلقش به ديگران سلب ميشود ، اما بدون شك كاري كه شخص روي آن انجام داده سبب ميشود كه او نسبت به ديگران اولويت داشته باشد. اثر اين اولويت اين است كه حق دارد استفاده مشروع از آن ببرد، يعني استفادهاي كه با هدفهاي طبيعت و فطرت هماهنگي دارد، اما حق ندارد كه آن را معدوم كند و از بين ببرد و يا آن را به مصرف نامشروعي برساند، چون در عين حال اين مال به جامعه تعلق دارد. از اين رو اسراف و تبذير و هرگونه استفاده نامشروع از مال ممنوع است. اين نكته به اين نظريه ماركس اشاره ميكند كه همه افراد به اندازه نياز خود از محصول استفاده ميكنند اما شهيد مطهري معتقد است اين مغاير با عدالت است. ظلم و بي عدالتي منحصر به استثمار يعني اين كه فردي محصول كار ديگري را تصاحب كند نيست، منع فردي يا افرادي از اين كه حداكثر استفاده را از نيروهاي خدادادي خود بكند و سلب اين آزادي از او نيز ظلم و سلب حق طبيعي است. * مرز مشترك اسلام و سوسياليسم در بخش ديگري از كتاب به مرز اشتراك اسلام سوسياليسم ميپردازد و ميآيد: در اينجا اين نكته را يادآوري كنيم، هر چند اسلام مالكيت فردي و شخصي را در سرمايههاي طبيعي و صناعي نميپذيرد و مالكيت را در اين امور عمومي ميداند، ولي اسلام مالكيت اشتراكي كار را نيز نميپذيرد. يعني طرفدار اين اصل نيست " كه كار به قدر استعداد و خرج به قدر احتياج " . نميگويد همه ملزماند كه كار كنند و محصول كارشان الزاما به اجتماع تعلق دارد. آري، افراد ميتوانند بالاشتراك كار كنند و كار اشتراكي را انتخاب كنند. پس آن مقدار از سوسياليسم از نظر منطق و از نظر اسلام قابل توجيه است كه قسمتي از سرمايهها، يعني سرمايههاي عمومي بالاشتراك باشد، و اما كار بالاشتراك را كه الزامي و اجباري باشد، هيچ گونه نميتوان از اسلام استنباط كرد، مگر اين كه در موارد خاصي. يعني در زمينهاي عمومي يا كارخانههاي عمومي، طوري باشد كه كار فردي ميسر نباشد، و تازه اگر هم اين طور باشد، نه چنين است كه مالكيت فردي در كار نيست، بلكه محصول، بالسويه يا بالتفاوت طبق قرارداد ميانشان تقسيم ميشود و هر فردي مالك فردي سهم خود خواهد بود. پس اگر مشخص اصلي سوسياليسم را اشتراك سرمايه بدانيم، اسلام يك مسلك اشتراكي است، و اگر مشخص اصلي آن را اشتراك در كار بدانيم، اسلام يك مسلك اشتراكي نيست. * ماشين نميتواند به اشخاص تعلق داشته باشد شهيد مطهري در در ادامه اين مباحث پيرامون حدود مالكيتهاي فردي ميگويد: و اما مسأله اينكه زمين مثلا بايد از ثروتهاي عمومي باشد و يا چنانكه ما ثابت خواهيم كرد كه ماشين از آن نظر كه مظهر ترقي اجتماع است و محصول ماشين را نميتواند محصول غيرمستقيم سرمايه دار دانست بلكه محصول غير مستقيم شعور و نبوغ مخترع است و آثار شعور و نبوغ نميتواند مالك شخصي داشته باشد پس ماشينهاي توليد نميتواند به اشخاص تعلق داشته باشد. اينها مسأله ديگري است ، اينها نفي مالكيت فردي نيست، الغاء مالكيت خصوصي نيست ، بلكه مالكيت اشتراكي در موارد خاصي است كه موجبات آن اقتضا ميكند در آن موارد ، مالكيت، اشتراكي و اجتماعي باشد نه فردي، همان طوري كه در اسلام انفال از ثروتهاي عمومي شمرده ميشود. اسلام نه با قبول مالكيت عمومي در مثل انفال، مالكيت فردي را به طور مطلق طرد كرده و نه با قبول مالكيت فردي، مالكيت عمومي را نفي كرده است، در آنجا كه پاي كار افراد و اشخاص است مالكيت فردي را معتبر ميشمارد و در آنجا كه پاي كار افراد و اشخاص نيست مالكيت را جمعي ميداند . * تكنيك و ماشين علت اصلي ارزش اضافي است شهيد مطهري در ادامه به مسأله ارزش اضافي در اقتصاد سرمايهداري ميپردازد و ريشه اصلي آن را با ذكر چندين علت، معتقد است تكنيك و ماشين عامل اصلي ارزش اضافي است. در اين بخش از كتاب آمده است: ريشه اضافه ارزش در كاپيتاليسم جديد را بايد در خود تكنيك و صنعت دانست. اين مخترعين هستند كه توانستند ابزارهايي بسازند كه بتوانند صدها و بلكه ميليونها برابر كاري كه صرف ايجاد آنها شده است كار توليد كنند و طبيعت را استخدام كنند. سرمايهدار، محصول علم را كه اثر نبوغ دانشمند و پيشرفت اجتماع است و به اجتماع تعلق دارد نه به فرد، با خريدن، استخدام ميكند و از طرف ديگر نيروي كارگر را استخدام ميكند و سود سرشار ميبرد. ريشه خلافكاري سرمايهداري جديد و همچنين تجارت را تا آنجا كه با كارخانهداري مربوط است بايد در تحت اختيار قراردادن وسائلي كه به عموم مردم تعلق دارد و قابل خريد و فروش نيست جستجو كرد. ماشين قادر است اضافه ارزش توليد كند، صدها برابر كاري كه صرف توليد وي شده است ارزش توليد كند. ماشين، برده مشروع اجتماع بشري است. پس حقيقت، درست عكس نظر كارل ماركس است، ماشين، سرمايه متغيرتر از نيروي كارگر است و در عين حال چنان كه بعدا خواهيم گفت همين جهت پايه و مبنا و اصل اساسي توجيه كننده سوسياليسم است. به عقيده ما مشخصه اصلي سرمايهداري كه آن را موضوع جديدي از لحاظ فقه و اجتهاد قرار ميدهد، دخالت ماشين است . ماشينيزم صرفا توسعه آلت و ابزار توليد نيست كه انسان ابزار بهتري براي كاري كه بايد بكند پيدا كرده است، بلكه تكنيك و صنعت جديد ماشين، علاوه بر بهتر كردن ابزارها، ماشين را جانشين انسان كرده است؛ ماشين مظهر فكر و اراده و نيروي انسان بما هو انسان است. متاسفانه اين اثر استاد مطهري به دليل بازخوردهايي كه در جامعه آن روز ايران داشت و با توجه به شهادت وي اين كتاب جمعآوري شد و تاكنون از اتشار دوباره آن خبري نيست. در واقع اگر مرتضي مطهري به شهادت نميرسيد و ميتوانست مطالعات و نظريات خود را در باب اقتصاد اسلامي تكميل و جمعبندي كند شايد هماكنون اقتصاد اسلامي از نظر تئوري بسيار جلوتر از امروز بود. امروز اقتصاد اسلامي نيازمند متفكراني مانند شهيد مطهري و شهيد صدر است تا بتوان اقتصاد اسلامي را به سرمنزل مقصود رساند. شما مي توانيد آخرين اخبارايران و جهان رادر"واحداخبارواطلاع رساني راسخون"مشاهده نماييد. 998
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 681]