واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
راسخون: در سومين سالگرد در گذشت دكتر قيصر امينپور، شاعر معاصر ايراني، ميزان استقبال قشرهاي مختلف جامعه كتابخوان ايراني به ويژه نسل جوان از اشعار اين شاعر درد آشنا به اوج خود رسيده است. به گزارش خبرگزاري فارس، در سال 1357 جواني از زادگاه خود در خطه جنوب كشورمان با شوق ادامه تحصيل و ورود به دانشگاه به پايتخت (تهران) آمد كه بعدها نقش تعيين كنندهاي در شعر معاصر ايران پيدا كرد. آن روزها قيصر امينپور، جوان گمنام و شهرستاني در پايتخت بود، اما آرزوهاي بزرگي براي ادبيات معاصر ايران در سر داشت كه براي برآورده شدن آنها نياز به گذر ايام داشت. او متولد 2 ارديبهشت 1338 در گتوند در استان خوزستان بود. تحصيلات ابتدايي را در اين بخش و متوسطه را در دزفول سپري كرده و اكنون (1357) كه در رشته دامپزشكي دانشگاه تهران پذيرفته شده بود به اين شهر شلوغ قدم گذاشته بود. البته او در اين سال از اين رشته انصراف داد. بعدها رشته علوم اجتماعى دانشگاه تهران را انتخاب كرد كه در 1363 از اين رشته هم انصراف داد. رشته بعدي كه انتخاب كرد با روحيات او در اين ايام سازگاري بيشتري داشت؛ امينپور در سال 1363در رشته زبان و ادبيات فارسي به دانشگاه رفت و اين رشته را تا مقطع دكترا گذراند. در اين ايام در شكلگيرى حلقه هنرى و انديشه اسلامى در حوزه هنرى امروزي با افرادى چون سيدحسن حسينى، سلمان هراتى، حسامالدين سراج، محمدعلى محمدى، يوسفعلى ميرشكاك، حسين خسروجردى همكارى داشت. گروهى كه بنيانگذاران جوان حوزه هنرى نام گرفتند و بعدها چهرههايى چون سهيل محمودى، ساعد باقرى، عبدالملكيان، عبدالجبار كاكايى و فاطمه راكعى و عليرضا قزوه هم به آنان پيوستند. البته هشت سال بعد يعنى در سال 1366 او به همراه بسيارى از هم دورهاىهايش، از حوزه هنرى خارج شد و 2 سال بعد به كمك دوستانش دفتر شعر جوان را راه اندازى كرد. امينپور سال 1376 از پاياننامه دكتراي خود با راهنمايي دكتر محمدرضا شفيعي كدكني با عنوان «سنت و نوآوري در شعر معاصر» دفاع كرد. اين پاياننامه در سال 1383 از سوي انتشارات علمي و فرهنگي منتشر شد. قيصر امينپور درباره اين اثر گفته است: پيشنهاد بررسى درباره اين موضوع از طرف استاد ارجمند دكتر شفيعى كدكنى بود و من از ميان موضوعات مختلف، اين موضوع را به ضرورت بحث سنت و نوآورى، براى پايان نامه دكترى برگزيدم.
او همچنين در خصوص ويژگيهاي موضوع پاياننامه خود به اين نكته اشاره كرده كه «دشوارى كار آنجا بود كه چون من به نسلى آرمانگرا تعلق دارم و كار ادبى و خلاق را براى خود انجام مىدهم، شعرى كه دلم مىخواهد مىنويسم و هيچ كس هم در آن دخالت ندارد، فكر كردم در كار تحقيقى هم مىشود، اين گونه بود؛ اما چنين نبود.» امينپور حرفهاي ديگري هم در اين درباره گفته كه يادآوري آنها با گذشت سال و اكنون خالي از لطف نيست « به هر حال من، آدمى دوزيست بودم. هم در مطبوعات هستم و هم در دانشگاه. دانشگاه از من توقعى داشت و لابد انتظار داشت از چشمانداز سنت، نوآورى را بررسى كنم و دوستان مطبوعات بر عكس. بين اين دو ديدگاه سرگردان بودن مشكل كار من بود و موقعى اين مسأله حل شد كه تصميم گرفتم يك چشم سوم برگزينم و به قول گادامر يك جور فاصلهگرايى.» وي كه تجربه تدريس و مقطع راهنمايى را در فاصله سالهاى 60 تا 62 در كارنامه خود داشت، از سال 67 نيز به تدريس در دانشگاه الزهرا پرداخت، اما شروع تدريس او در دانشگاه تهران به سال 1370 بر مىگردد. امينپور در سال 1366 به همراه دوستان نويسنده و شاعرش؛ بيوك ملكى و فريدون عموزاده خليلى، نشريه سروش نوجوان را طراحى و منتشر كرد كه تا مدتها انتشار اين مجله با مسئوليت قيصر امينپور در سمت سردبير ادامه داشت. او همچنين مسئوليت صفحه شعر هفتهنامه سروش (از سال60 تا 71) را بر عهده داشت و عضو پيوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسي بود. وي اولين مجموعه شعر خود را با عنوان «در كوچه آفتاب» كه دفتري از رباعي و دوبيتي بود در سال 1363 منتشر كرد و به دنبال آن «تنفس صبح» كه تعدادي از غزلها و شعرهاي سپيد او را در بر ميگرفت. او هيچگاه شعر بدون وزن نسرود و در عين حال اين نوع شعر را هم هرگز رد نكرد. ديگر آثار او عبارتند از«توفان در پرانتز»(نثر ادبي، 1365)،«ظهر روز دهم» (شعر نوجوان، 1365 و برنده جايزه جشنواره كتاب كانون پرورش فكرى)، «مثل مثل چشمه، مثل رود» (شعر نوجوان، 1368)، «بي بال پريدن» (نثر ادبي، 1370)، «به قول پرستو» (شعر نوجوان، 1375 و برنده جايزه جشنواره كتاب كانون پرورش فكرى)، مجموعه شعر آينههاي ناگهان (سال 1372)، گزينه اشعار (سال 1378 نشر مرواريد)، «گلها همه آفتاب گردانند» (سال 1380، مرواريد) و دستور زبان عشق (سال 1386، مرواريد) كه آخرين دفتر شعر قيصر امينپور بود كه تابستان سال 1386 در تهران منتشر شد و در كمتر از يك ماه به چاپ دوم رسيد. او در سال 1368 موفق به كسب جايزه نيما يوشيج، موسوم به مرغ آمين بلورين شد. وي همچنين برنده تنديس ماه طلايى (برگزيده شعر كودك و نوجوان 20 سال انقلاب) بود. به اعتقاد بسياري از كارشناسان حوزه ادبيات، اشعار قيصر امينپور در دهههاى دوم و سوم زندگىاش نمايانگر شاعرى انقلابى و جنگزده است و شعرهاى دوران جنگ او از نوادر ادبيات جنگ و پايدارى آن سالهاست. او خودش در پاسخ به اين سؤال كه «قضاوت شما در مورد شعر دفاع مقدس از ابتدا تاكنون چيست؟» گفته است: « قضاوت به ويژه براى ادبيات و هنر دورههاى خاص، بسيار دشوار است. منظور از دورههاى خاص دورههايى مانند مشروطيت، انقلاب، جنگ و دفاع مقدس است كه انگار شعر و ادبيات در اين دورهها وظيفه، كاركرد و رسالت و در نتيجهگويى تعريف ديگرى پيدا مىكند بنابراين اگر بخواهيم با همان معيارهاى آرمانى و هميشگى دورههاى ديگر به سراغ اين دورهها برويم چه بسا كه دست خالى بر گرديم و گمان كنيم كه خبرى از هنر و ادبيات نبوده است. در حالى كه در بررسى چنين دورههايى بهتر است كه به جاى نقد ايده آل به نقد رئال بيشتر بپردازيم. يعنى واقعگرايانهتر نگاه كنيم نه صرفاً آرمانى و ايده آل.» به باور بسياري، قيصر امينپور و اشعارش هر چه كه باشند، نمونه كامل زبان نسل دوم انقلاب است.
غزل«اگر دل دليل است» نمونهاي از اشعار قيصر امينپور است: «سراپا اگر زرد و پژمردهايم ولى دل به پائيز نسپردهايم چو گلدان خالى لب پنجره پر از خاطرات ترك خوردهايم اگر داغ دل بود، ما ديدهايم اگر خون دل بود، ما خوردهايم اگر دل دليل است، آوردهايم اگر داغ شرط است، ما بردهايم اگر دشنه دشمنان، گردنيم اگر خنجر دوستان، گردهايم گواهى بخواهيد، اينك گواه همين زخمهايى كه نشمردهايم! دلى سربلند و سرى سر به زير از اين دست عمرى به سر بردهايم» اين شاعر درد آشنا سر انجام پس از تصادفي در سالهاي ابتدايي دهه هشتاد برايش رخ داد همواره از بيماريهاي مختلف رنج ميبرد و حتي دو عمل جراحي قلب و پيوند كليه را پشت سر گذاشت و در نهايت بامداد سهشنبه 8 آبان 1386 در بيمارستان دي تهران درگذشت. پيكر اين شاعر در زادگاهش (گتوند) و در كنار مزار شهداي گمنام اين شهرستان به خاك سپرده شد. پس از مرگ وي، ميدان شهرداري منطقه 2 تهران، واقع در سعادتآباد به نام قيصر امينپور نامگذاري شد. 999 منتظر اخبار ، انتقاد وپیشنهاد شما هستیم:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 352]