واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: گزارشي از سفر مقام معظم رهبري به استان فارس (14)
ديدار با مردمي كه بايد ديده شوند
از امروز قرار است بار سفر بربنديم و به ساير مناطق استان برويم.
بعد از نهار به اتفاق آقاي حرمي، آقاي حسنوند و آقاي مروجي راننده خوش برخورد صدا و سيما حركت ميكنيم به سمت منطقه نورآباد.
نورآباد ممسني در مرز استان كهكيلويه و بويراحمد قرار دارد. منطقهاي است بيشتر عشايرينشين. يك روز در ممسني هستيم و روز بعد در كازرون.
براي سفر به ممسني يك راه از سپيدان ميگذرد و يك راه هم از كازرون و ما از راهي ميرويم كه كازرون پيش روي ماست. منطقهاي كوهستاني و زيبا بر سر راه قرار دارد.
جاده شيراز، كازرون وسيع و خوب شده است. اكثرا عريض است و مثل بزرگراه كه همه بعد از انقلاب و بويژه در سالهاي اخير روبراه شدهاند. با تونلهاي وسيع و محكم و زيبا و البته بدون روشنايي و تا چشم كار ميكند جنگل است. با اين فرق كه درختها بيشتر از يك نوع هستند و در دامنه خود چمنزاري ندارند. در دل خشكي و شنزار قد برافراشتهاند و به همين اعتبار، شريفتر و محترمتر و مقاومتر... دشت اما خشكي از سر و رويش ميبارد. و البته درختها با فاصله از يكديگر، به شكلي كه با هيچ ترتيبي نميتوانند با هم دست بدهند و يا با برگهايشان با هم روبوسي كنند. بيشتر گويي از دل سنگ و خرده سنگ برآمدهاند. بيشترشان نوعي بلوط هستند.
زبان كوه و دشت و درخت از تشنگي بيرون زده است. همه حسرت آب و باران بر دل... و اين دريغ با ما هم هست. آه اگر بر اين دشت و سنگ و كوه باراني ببارد چه مرغزار و بهشتي ميشود اين دشت...
رودخانههاي خشك پايين دست جاده نفس بريده از تشنگي انگار دست به دعايند. گهگاهي گلههايي از گوسفند پرسهزنان و چشم گردان لاي سنگريزهها علفي ميجويند و چه جويندگان پرحوصلهاي هستند اين زبان بستهها...
درياچه پريشان در نزديكي كازرون آبي دارد اما نه به وسعت هميشگي. او هم آب رفته است و لاغر شده است.خشكسالي دندانهايش را به همه نشان ميدهد. بگذريم...
***
چند روزي است با خودم فكر ميكنم برنامهريزي سفر چرا چندان جور درنميآيد؟ ممسني و كازرون در كنار يكديگر قرار دارند و استان فارس كلي شهر و منطقه ديگر دارد كه ميتوانست در برنامه سفر گنجانده شود و مثلا برنامه كازرون و ممسني در يك روز قرار گيرد و يا مثلا صبح در كازرون و بعدازظهر در ممسني چرا كه اين دو شهر در كنار يكديگر قرار دارند. از آن طرف جهرم، بوانات، اقليد، آباده، نيزيز و داراب و... هستند كه يكي از اين شهرها ميتوانست در برنامه سفر قرار گيرد... به هرحال برنامهريزي اينطوري انجام گرفت كه ممسني و كازرون هر كدام در يك روز پذيراي مقام رهبري باشند و حتما حكمتي در كار است كه من نميدانم. و حتما هم همين است.
وقتي دم غروب وارد ممسني شديم تازه دانستيم كه در اين منطقه محروميت بيشتري وجود دارد. گرچه آثار عمران و آبادي نويايي در شهر ديده ميشد اما فقر امكانات به چشم ميآمد. بلافاصله بعد از ورود به ممسني به اداره تربيت بدني رفتيم كه واحد سيار مركز شيراز در آنجا مستقر شده بود و برنامه زنده پخش ميكرد. اداره تربيت بدني يك ساختمان قديمي بود كه تازه اتاق رئيس آن تلويزيوني داشت كه به هيچ صراطي مستقيم نميشد! يعني فقط برفك نشان ميداد و حديث ميز تلويزيون را ديگر نميگويم كه انگار اخيرا از يك بمباران هستهاي جان سالم به در برده بود! امكانات اين مناطق را مقايسه ميكنم با امكاناتي كه در شهرهاي بزرگ وجود دارد و آنوقت درمييابم كه ما در توزيع عادلانه ثروت، حتي همين امكانات دولتي، چه راههاي نرفته بسياري داريم!
در ممسني اما براي اولين بار شايد، لباسهاي زيباي رنگي و قشنگ زنان عشاير توجه مرا جلب ميكند. دامنهاي پوشيده و بلند رنگي كه تا نوك انگشت پا ميرسد، و پيراهنها و جليقههاي مليله دوزي شده و روسريهاي رنگ به رنگ... البته مردان اكثرا كت و شلواري شدهاند و فقط برخي كلاههاي بختياري بر سر دارند. گرچه بايد دانست كه عشاير ممسني تيرههاي خاص خودشان را دارند. جاويدي، دشمن زياري، رستم و نظاير آن...
به دليل موقعيت كوهستاني منطقه، كار اكثر مردم كشاورزي و دامداري است. و البته بيشتر دامداري... خشكسالي اما بدجوري به مردم فشار آورده، آب جيرهبندي است و غنيمتي كه ما بيشتر قدرش را بايد بدانيم. به خاطر همين خشكسالي، مردم منطقه زيانهاي بسياري ديدهاند. در ميدان جنب اداره تربيت بدني با تني چند از مردم كه صحبت ميكردم متوجه شدم كه اكثر دامداران حال و روز خوشي ندارند. براي دامدار، مرتع يك امر حياتي است و آب از آن حياتيتر... و خشكسالي كه باشد وضع هر دو لازم، معلوم... تقريبا هيچ كارخانه و مركز توليد صنعتي در شهر ديده نميشود و يا اوضاع روبراهي ندارد كه بتواند بازار اشتغالي ايجاد كند. ورود سرمايه هم محدود است. اما بازار خريد و فروش زمين و مسكن در اينجا هم داغ است... گرچه باورش سخت مينمايد اما در اينجا هم هر سرمايهاي كه وارد ميشود بلافاصله در بخش زمين و مسكن رسوب ميكند. اژدهايي كه در همه جغرافياي اين سرزمين سرمايهها را ميبلعد و براي توليد و صنعت و اشتغال دندان تيز ميكند و رقيب نميشناسد.
در كنار ميدان، مرد ميانسالي كاغذهاي سفيدي در دست گرفته و براي آنها كه ميخواهند نامهاي به رهبري بنويسند، نامه تقرير ميكند... نامه به رهبري، نامه به رهبري... عدهاي هم ميآيند و كنارش مينشينند و اسم و نشان و آدرس خود را ميگويند و سپس مشكلاتي را كه دارند مطرح ميكنند:
... بيكارم، پسرم دانشجوست، وامي براي ازدواج ميخواهم ... از بانك كشاورزي وام گرفتهام اما خشكسالي باعث شده كه نتوانم توليد خوبي داشته باشم و حالا نميتوانم بدهي بانك را بدهم... پسرم از سربازي برگشته و كاري اگر براي او دست و پا شود از مشكلات عديده خلاص ميشوم...
نام عريضهنويس ميانسال را ميپرسم. عزيز دارايي، آموزشيار نهضت سوادآموزي متولد 43،... وقتي ميگويد درآمدم از آموزشياري به طور متوسط 50 هزار تومان در ماه است به يكباره ابهت فرو ريخته ارقام در ذهنم قدعلم ميكنند... پس پنجاه هزار تومان هم براي خودش رقمي است و ميتواند حقوق قلمداد شود... ميتوان آن را مقايسه كرد با حقوقهاي پانصد هزار توماني كه بسياري از ما داريم و حتي با آن هم نميتوانيم چرخ زندگي را بچرخانيم. تازه ميگويد كه 5 فرزند دارد و دو نفر از آنها دانشجو هستند. البته كار او در نهضت هفتهاي دوازده ساعت آنهم غروب به بعد است كه جماعت از سر كار برميگردند.
با يكي از كساني كه ميخواهد نامهاي براي ميهمان عزيز فردا بنويسد صحبت ميكنم. او برايم تعريف ميكند كه يكي از بستگانش در سفر قبلي نامهاي به رياست جمهوري نوشته و بعدا مبلغي كمك بلاعوض با نامه ايشان در اختيارش قرار داده شده. ميگويم: آخر با اين مبلغ تنها مشكل يك ماه را ميشود حل كرد و گمان نميكنم بتوان با آن كار اساسي صورت داد ضمن اينكه تا آنجا كه من ميدانم نامههايي كه براي رهبري نوشته ميشود به ارگانهاي مربوطه براي رسيدگي ارجاع ميشود و بهتر است مشكلات كلان منطقه و يا مسايلي كه در سطح كلانتري وجود دارد با ايشان مطرح شود. ميگويد: ميدانم اما به هرحال ما هم نامه ميدهيم خدا كند كه رسيدگي شود. ميگويم: البته مطمئن باشيد كه همه نامهها مورد بررسي قرار ميگيرد و نامهها بدون جواب نميماند. يك وقت است كه نابساماني مهمي در تشكيلات اداري وجود دارد يا ظلم آشكاري صورت گرفته و يا سوءمديريتي و يا اجحافي شده كه بايد احقاق حق شود و حاكم اسلامي لازم است كه حق مظلومي را از ظالمي بستاند يا دستوري در مورد سامان كارها بدهد كه اينها در اين مقوله ميگنجد اما كمك مالي مستقيم به اين شكل تا آنجا كه من ميدانم در دستور كار ايشان نيست و بودجهاي هم اصولا در اين مورد دراختيارشان نيست. اما با همه اينها من نميتوانم برايت تعيين تكليف كنم. هيچ سمتي هم ندارم كه بخواهم مثلا از طرف دفتر مقام معظم رهبري نمايندگي و اظهارنظر كنم فقط استنباط شخصي خودم را ميگويم و شما مختاري كه به ميل خود هرچه كه ميخواهي و به هر زباني درددل كني...
با غلامرضا حكيمي 30 ساله هم صحبت ميكنم. كه ميگويد دو سال است عقد كرده اما هنوز به علت بيكاري نتوانسته همسرش را به خانه بياورد... چند نفر ديگر هم طرف صحبت من قرار ميگيرند. در جمعيت اما شوقي وجود دارد. اكثر اتومبيلهايي كه در تردد هستند عكسي بر پشت شيشه اتومبيلشان از رهبر انقلاب به عنوان خوشامدگويي چسباندهاند و شادمان از اينكه رهبر كشور ميهمان آنهاست.
شادمان از اينكه ديده ميشوند و فراموش شده نيستند و حتي در چنين سطحي هم ديده ميشوند. مردمي كه آثار صدها و دهها سال ديده نشدن را هنوز بر دل و ديده و چهره نشان دارند.
پنجشنبه 30 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 293]