واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: گفتوگو با پدر شهيد جهانآرا آن زمان استاندار اهواز يك نظامي بود كه بسيار هم تندرو و خشن بود. او اصرار داشت اعضاي اين گروه بايد محاكمه و بعد اعدام شوند. اينها همه در زندان بودند كه انقلاب شد و آنها آزاد شدند. يكي از برادران سيدمحمد در همين جريانات توسط ساواك به شهادت رسيد.
سوم خرداد، سالروز آزادسازي خرمشهر بهانه خوبي است تا يادي شود از مقاومت 34 روزه مردم خرمشهر و در راس آن شهيد محمد جهانآرا. قبل از نماز مغرب و عشا در حياط باصفاي خانه پدر شهيد جهانآرا فرصتيدست داد تا در گفتوگوي با پدر، بيشتر بدانيم از پسر. پدر شهيد جهانآرا در گفتوگو با خبرنگار "ايلنا"، در ابتدا به سوابق مبارزاتي شهيد جهانآرا در دوران انقلاب اشاره و خاطرنشان كرد: محمد از 15 سالگي به فعاليت بر ضد رژيم پهلوي مشغول بود. او بچههاي خرمشهر را جمع كرده بود و در طوماري كه با خون خودشان امضا شده بود، اعلام كرده بودند كه تا جان دارند با اين رژيم مبارزه ميكنند. بعد از مدتي محمد را گرفتند و ساواك بنا به همين طومار او را مورد آزار و اذيت قرار ميداد البته محمد را در ابتدا نتوانستند دستگير كنند. وي درباره دستگيري شهيد محمد جهانآرا توسط ساواك، گفت: چون دوستان محمد را گرفته بودند، او ناراحت بود و سعي داشت كاري براي آنها بكند. محمد در آن زمان در اهواز بود و برادر كوچكتر او سيدعلي را گرفته بودند اما چون هنوز به سن قانوني نرسيده بود، نميتوانستند او را زياد در بازداشتگاه نگه دارند. در نهايت محمد نيز دستگير شد و مدتي را در زندان اهواز بود. پس از آزاد شدن به خرمشهر بازگشت و مبارزات ضد رژيم خود را ادامه داد. پدر شهيد جهانآرا در مورد فعاليتهاي دوران دانشجويي پسرش خاطرنشان كرد: محمد در دانشگاه تبريز قبول شد و سيدعلي در دانشگاه تهران. اين دو برادر هر دو فعاليت خود را در دوران دانشجويي ادامه ميدادند و كاملا زندگي مخفيانهاي داشتند. در همان زمان گروه منصورون تشكيل شد كه سيدمحمد و سيدعلي نيز عضو آن بودند. آقاي رضايي هم از اعضاي اين گروه بود. نقش شهيد جهانآرا در اين تشكيلات بسيار چشمگير بود و در بسياري از فعاليتهاي اين گروه شركت داشت. وي درباره گروه منصورون و تلاش شهيد جهانآرا در اين گروه، گفت: يك روز جهانآرا در اهواز بود كه تصميم گرفتند مقداري اسلحه در ماشين برادر او جاسازي كنند. وقتي برادر محمد با ماشين ميرفت، يكي از كلانتريهاي بين راه به او مضنون شده بود. جلوي او را گرفته و ديده بودند كه اسلحه حمل ميكند. شهيد جهانآرا وقتي شنيد اين گروه را گرفتند، به صاحب ماشين گفت، برو بگو ماشين را دزديدند و اينها اسلحهها را به بدون هماهنگي و بدون اطلاع من جاسازي كرده بودند. پدر شهيد جهانآرا ادامه داد: آن زمان استاندار اهواز يك نظامي بود كه بسيار هم تندرو و خشن بود. او اصرار داشت اعضاي اين گروه بايد محاكمه و بعد اعدام شوند. اينها همه در زندان بودند كه انقلاب شد و آنها آزاد شدند. يكي از برادران سيدمحمد در همين جريانات توسط ساواك به شهادت رسيد. پدر شهيد جهانآرا در مورد خاطرات خود از فعاليتهاي شهيد جهانآرا در دوران بعد از انقلاب، گفت: وقتي انقلاب به پيروزي رسيد، جهانآرا مجدد به خرمشهر بازگشت و يك مركز فرهنگي در آنجا ايجاد كرد. يك روز مردم آن منطقه كه عرب بودند، به اين مركز حمله كردند و مشكلاتي را براي مركز به وجود آوردند. وقتي آنها به شهرباني رفتند، فرماندار شهر و مسوول ژاندارمري خرمشهر ميخواستند برخورد شديدي با آنها بكنند. آنها ميگفتند جهانآرا كسي است كه وقتي شما در خانه خواب بوديد، مبارزه مخفيانه ميكرد تا انقلاب به پيروزي رسيد. اما شهيد جهانآرا با آنها برخورد بسيار ملايمي داشت، به طوري كه آنها نيز جذب اين مركز فرهنگي شدند. وي افزود: فعاليتهاي فرهنگي شهيد جهانآرا ادامه داشت تا سپاه پاسداران تشكيل شد و محمد فرمانده سپاه منطقه شد. بعد از مدتي فرمانده نيروي دريايي بركنار شد و شهيد جهانآرا به طور موقت اين مسووليت را برعهده داشت.پدر شهيد جهانآرا درباره اختلاف بنيصدر و پسر خود، گفت: وقتي او فرمانده سپاه شد، در ملاقاتي نزد امام(ره) رفته بود و از عدم كمكرساني بنيصدر شكايت كرده بود. او گفته بود زماني كه عراق با تمام قوا به ما حمله ميكند، بنيصدر هيچ كمكي به ما نميكند. بعد كه بيرون آمده بودند، بنيصدر به شدت عصباني شده بود كه شهيد جهانآرا با صراحت مشكلات خود را بيان كرده بود. وي با اشاره به مقاومت مردم خرمشهر و شهيد جهانآرا در زمان حمله عراق به اين شهر، گفت: صدام گمان ميكرد در عرض مدت كوتاهي ميتواند خوزستان را اشغال كند حتي خبرنگاراني را با خود به بصره آورده بود و گفته بود يك هفته ديگر با شما در تهران مصاحبه ميكنم. در حالي كه تنها 34 روز در خرمشهر زمينگير شد. تمام دنيا از اين مقاومت حيران بودند كه چطور يك جوان توانسته است تنها به كمك نيروهاي مردمي اين چنين مقاومت كند. همان زمان رهبر معظم انقلاب به خرمشهر آمده بودند و عكسي نيز با شهيد جهانآرا در آنجا دارند. پدر جهانآرا به نقل از درويش، كارگردان سينماي دفاع مقدس، خاطرنشان كرد: ايشان چند وقت پيش به لندن رفته بودند. در تماسي از بي بي سي به او گفته بودند كه ما درباره شهيد جهانآرا از تو سوالاتي داريم. آقاي درويش ميگفت آنها يك ساعت از من سوال ميكردند كه چطور جهانآرا با نيروهاي محدود توانسته بود ارتش بعثي عراق را متوقف كند. وي در پايان با اشاره به زندگي سخت و مخفيانه شهيد جهانآرا، گفت: او در زماني كه در خرمشهر و فرمانده سپاه آن ناحيه بود، بسيار فعاليت ميكرد. وقتي از او پرسيدند چطور با اين همه تلاش و كوشش خسته نميشود، گفته بود، وقتي ما در تهران زندگي مخفيانه داشتيم، به واسطه امرار معاش در كورههاي آجرپزي تهران كار ميكرديم كه هم ما را نشناسند و هم برخي مخارج خود را تامين كنيم. پدر جهانآرا با ذكر خاطرهاي از پسر خود گفت: يك بار شهيد جهانآرا مريض بود. او در منطقه بود، هر بار بايد به نوبت يكي پست ميداد. وقتي نوبت ايشان شد، پاسدارها به او گفته بودند كه شما حالتان خوب نيست، ما به جاي شما پست ميدهيم. او نپذيرفته بود. او با اين حال كه در تب ميلرزيد به پست رفته بود. در همان جا يك بسيجي كه او را نميشناخت به او گفته بود اين جهانآرا كه ميگويد در عراق ايستاده است، كيست؟ ايشان گفته بود يكي مثل شما. شهيد جهانآرا با واسطه ساده بودنش چندان شناسايي نميشد و فرقي با بسيجيهاي ساده نداشت، به همين دليل آن بسيجي بدون آنكه او را بشناسد، از شهيد جهانآرا سوال كرده بود و شهيد جهانآرا نيز در پاسخ گفته بود، جهانآرا يكي مثل شما است و فرقي با شما ندارد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 487]