واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
راسخون : راستي که عمر چقدر سريع مي گذرد، و اين که چون آب روان مي گذرد، عمرهاي من وتوست. به قول شاعر : «اين قافله ي عمر عجب مي گذرد درياب دمي که با طرب مي گذرد» هنگامي که بهارهاي باقي مانده ي عمر را مي شمارم، اشک هايم با گلبرگ ها بر زمين سقوط مي کنند. باري زمستان پيردوباره بسترش را جمع کرده و دارد نفس هاي آخر را مي کشد. زمين پوست ترکانده وسبزه ها سر از خاک درآورده اند، و آفتاب سلامي دوباره مي دهد. نسيم صبح که طلايه دار بهار است، با نوازش لطيفي، خفتگان زمستان را بيدار مي کند. بله بهار دوباره از راه رسيد. بهاري که پاورچين پاورچين با حضور مفرحش سال نو، ماه نو و روز نو را به جهانيان مژده ميدهد و با رايحه ي معطر شکوفه هايش قلب هاي زنگ زده را جلاء مي بخشد.... وصد سال به اين سال ها ... فصل ها آيينه ي خلقتند و درختان آيينه داران زمان. از شب دراز يلدا تا صبح نشاط افزاي نوروز، درختان با هم نجوا مي کنند. نفس حيات را در سينه حبس کرده، برشاخه هاي خشک، آيه هاي اميد فردا را تکرار مي کنند. شاخه اي برآسمان مي رود.انگار دستي به اميد اجابت حضرت دوست. اميد به فردا فقط درختان را به قافله ي نوروز پيوند نمي دهد، که انسان ها را نيز هم چون گياهان سرسبز وخرم، به اميد نو بهاران زنده مي سازد. فردا يي از جنس بهار. از جنس نشاط وخرمي.. هم گام با عيد نوروز، جوانه هاي نوشکفته از درون غنچه هاي سرک مي کشند و برطبيعت به پاخاسته بوسه زده، زندگي را با طراوت و نشاط مي سازند. درون خانه ها از ساليان دور، در اين ايام سبزه مي کارند و رنگ تيره کدر دلهاي زمستانزده را به رنگ سبز شاد، مبدل مي نمايند. نسيم نشاط افزاي بهاري با سمفوني روح نوازش قلب هاي حرمان زده را نوازش ميدهد و نفس ها را مملو از بوي عشق و ايثار ، و لبريز از صلح و صفا مي کند: عشق به خالق هستي بخش... عشق به زندگي... عشق به خانواده... عشق به بهار... عشق به هستي... عشق به آزادي... عشق به وطن... عشق به دين... عشق به عدالت... عشق به صلح ودوستي... عشق به مردم... عشق به دلدار... عشق به... «باد بهاري وزيد از طرف مرغزار باز به گردون رسيد ناله ي هرمرغزار سرو شد افروخته، کار چمن ساخته نعره زنان فاخته برسر بيدوچنار با طليعه ي فرحبخش نوروز پرندگان مهاجر بعد از مدتها خانه به دوشي و انتظار، به لانه ها و آشيانه هايشان باز مي گردند. بلبلان خوش الحان، هم آوا به قناري هاي عاشق پيشه، نغمه ي مستانه سر مي دهند وآدميان را به وجد مي آورند. حاجي فيروز با آن لباس هاي سرخ فام و کمربند زري وپولک هاي رنگارنگ دور بلوز و شلوار يراق دوزي با گلهاي خوش رنگ صحرايي اش، دوباره در کوچه وخيابان سرک مي کشد و با طنين دايره زنگي و آوازهاي نويد دهنده اش، شادي و سرور در دلهاي عابران مي پراکند و آغاز فصل بهار، فرارسيدن چهارشنبه سوري و عيد نوروز را مژده مي دهد. و دلي سرشار از اتخاد و مهر و مودت براي همگان آرزو مي کند. شاعران اشعار زمستان زده را درون گنجه ها پنهان مي کنند و از حاجي فيروز و چهارشنبه سوري و عيد و بهار و عشق و محبت، مي سرايند شايد که با غزليات شاد نوروزي، از دل هاي زنگ غم گرفته، گرته برداري کنند و سلامتي و خرمي اهداء نمايند. چمنزارها دوباره سرسبز وخرم شده ، جهان شکل تازه اي به خود مي گيرد و نشاط و طروات و خرمي پديدار مي گردد. کهنه ها نو مي شوند و نوها خبر از سال جديد و آرمانهاي زيبا و زندگي بهتر مي دهند. هنگام تحويل سال نو، در آستانه ي فروردين درون خانه ها سفره ي «هفت سين» مي گسترند. لباسهاي نو و زيبا و آراسته مي پوشند، روي و موي را معطر و مرتب نموده، رنجش ها و دل تنگي ها و کدورتها را به دست فراموشي مي سپارند و با گذشت و اغماض به دور سفره ي هفت سين مي نشينند. در ميان سفره قرآن مجيد مي گشايند و جام ماهي و آيينه و شمعدان قرار داده، برحسب سنت اجداد و نياکان به روي يکديگر بوسه مي زنند. با حلول سال جديد دوباره آرمانها و پيمانهاي زندگي، تمديد مي شود و اميد وآرمان و آرزو در قلمرو سعادت و نيک بختي بر دلها سايه مي گسترند. با صداي توپ تحويل سال نو اعضاي خانواده يکديگر را در آغوش مي کشند و با بوسه هاي محبت زا ، صميمانه ترين تبريک ها و تهنيت هاي قلبي خود را به ديگري تقديم مي کنند و شاداب ترين زندگي را براي هم آرزو مي کنند. در اين لحظات شاد و نويدبخش است که دعاي تحويل سال نو از هر کوي و برزني به گوش مي رسد. «يا مقلب القلوب والابصار و يا مدبر الليل والنهار يا محول الحول والاحوال حول حالنا الي احسن الحال.» مقارن با آغاز فصل بهار مردم به ديدار والدين، فاميل و دوستان مي روند و با عرض تبريک سال جديد از بزرگترها عيدي مي گيرند. پول يا هديه اي که قبل از تحويل سال، لاي قرآن قرارگرفته و با نيت تبريک وتطهير مال، دريافت مي شود باعث خير و برکت جيب است. بچه ها با گرفتن عيدي از پدرومادربزرگ شادي کنان به آغوش گرم آنها رفته، دستهاي چروکيده ي آنها را مي بوسند و سر بر شانه هاي پرمهر آنها گذاشته، سالي خوش وخرم براي آنها آرزو مي کنند. «براستي چه زيبا و دلنشين است هنگامي که در لحظات آخر سال برحسب سنت برسرسفره ي هفت سين نشسته و به آيات گهربار قرآن کريم ديده گشوده ايم، از ژرفاي وجود آرزو کنيم که در سپيده دم فروردين، روسياهي فقط براي ذغال مانده باشد. و قلوبمان از هرگونه کينه وعداوت تهي شده، ضميرمان به نور معرفت وانسانيت و مودت و صلح و صفا منور گردد. نسيم عطرآگين نوروزي اندرونمان را از يأس و سردي و اندوه زمستان رهاساخته، عشق و محبت سراپاي وجودمان را شفاف و زلال نمايد. ...همراه با شکوفايي بنفشه ها و رويش مجدد گياهان، و هم صدا با کليه ي کائنات که نوروز و عيد و بهار را نويد مي دهند؛ و هم نوا با زمزمه ي موزون جويباران که حيات و زندگي نوين را به دشتهاي مخمل گون تقديم مي کنند، تبريکات صميمانه مان را به انگيزه رستاخير پر شکوه طبيعت، و فرارسيدن فرخنده نوروز باستاني به عموم هم وطنان عزيز تقديم مي داريم. هر روزتان نوروز باد...» اکبر رضی زاده /1002
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 430]